خاطرات سوتی‌ها

shinymoon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
291
امتیاز
2,674
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
tbriiizzzz
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز نشستیم حال حوصله ندارم بیکارم هستم!!!
مامانم میگه پاشو یه کاری بکن چر اهمینجوری از صب نشستی یجا دختر؟؟ ;;)
من:اصن من میرم حرف بزنم!!! :|
مامان:عه با کی؟؟ ;;)
من:با کامپیوتر!!! :((منظورم ح.ب اینجاس)!!!
مامان(نمیدونه که چیه)!!! (<
مامان:جلل خالق خب بیا با من حرف بزن با کامپیوتر چرا؟؟؟ :O
بعد مامان دوباره:ای خدا دخترم دیوونه شده!!!!! :|
من پش مانیتور!!!! =))
 

lop ghermezi

کاربر فعال
ارسال‌ها
27
امتیاز
125
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا (ع)
شهر
لاهیجان
پاسخ : سوتی‌ها

مجریه صبح ماه رمضون دستور داد واسه مهمون برنامه آب پرتقال بیارن...خخخخخخخخ :)) :)) :D :D =)) =))
 

niloofar.l

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
170
امتیاز
1,313
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو برنامه ی بهونه این مجریه:
دمای صد و هشتاد درجه ی سانتی گراد بهترین زمان برای این غذاست B-)
 

@Han

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
172
امتیاز
372
نام مرکز سمپاد
فزانگان1
شهر
طــهـــر0N
پاسخ : سوتی‌ها

پیش دبستانی که بودیم داشتیم صندلی بازی میکردیم،بعد که نشستم دیدم هی همه دارن میگن پاشو پاشو!!
منم هی نیگا کردم دیدم هیشکی اضافه نیومده!
بعد گفتم اونو قایم کردین من که پاشدم بشینه؟؟؟عمرا بلند شم
آخر مربی مون اومد به زور بلندم کرد!!!
بلند که شدم برگشتم دیدم زیرم یکی نشسته و پرس شده بود :D
+هنوزم به این که چرا حسش نکردم فک میکنم :D
:خنگ مادر زاد
 

fatemeh76

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
90
امتیاز
412
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمانشاه
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

تو مسابقات نهج البلاغه شرکت کرده بودم بعد اون روز امتحان کنفرانس داشتیم و نوبت من شد که متنم و ارائه بدم تا آخرش خیلی خوب و کامل گفتم :لایک بعد در آخر یک جمله ای داشت که باید میگفتم امام علی (ع)فرمودند،حالا من اسم 124هزار پیامبر تو ذهنم میومد اما اسم علی تو ذهنم نمیومد آخرشم گفتم امام ابن نباته (ع)فرمودند،هنوز که هنوز من نمیدونم این ابن نباته کی هست؟ :-/ :-/
قیافه من :-< :-< :-< :-" :-"
قیافه داوران :-? :-?احتمالا داشتن به این فکر میکردن که چرا این امام و نمیشناسن؟

سخن من به دوستم بعد از امتحان نهج البلاغه :از نظرت قبول میشم؟ :D :P
دوستم:فاطمه، B-) یک جمله بهت میگم:اعتماد به نفسی که داری تو حلقم
 

mhnp

کاربر فعال
ارسال‌ها
68
امتیاز
158
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
۳ سال تدریس المپیاد ریاضی و کامپیوتر
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم به یکی چت میکردم
بعد نیم ساعت رو اسمش نگاه کردم فهمیدم اشتباه میکردم یکی دیگسه
من :-?
طرف X-( L-: X-(
 

oshin

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
19
امتیاز
135
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

اون روزی ضعف کرده بودم رفتم دکتر :-<گفت کفشاتو درار بخواب منم کفشامو که در اوردم با ارتفاع پرت شد وسط مطب دکتره با این حالت :rolleyes:کفشامو جمع کرد جلوی پام :D گفت دکمه هاتو باز کن .ناکس دکمه هام وا نمیشد که 1 ربع طول کشید آخرش دکتره اینطوری بود که کمک نمیخوای؟ :-w موقعی هم که میخواست نسخه بنویسه گفت 4تا آمپول ویتامین مینویسم :-ss من حول شدم گفتم آقای دکتر آمپول نه. غذا بدین [-o<دکتر گفت چی؟! :O گفتم منظورم خوردنی بود ... دارو ...دوا... ^-^ آخرشم نگفتم شربت دکتره خودش فهمید و آخرش اینطوری :-$ بود بنده خدا خیلی جدی بود ولی آخرش دیگه با بابام کلی به من خندیدن =))
 

nasim-tofan

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
132
امتیاز
773
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
N.A میگن گویا
پاسخ : سوتی‌ها

کلاس پنجم بودم رفته بودم خونه دوستم تلپ شم.اتفاقا اونروز مامانش اینا شب دیر میومدن ما هم ۲ تا دختر تنها و به شدت شجاع!!!!!!!!!
خلاصه داشتیم فیلم میدیدیم شانس ما برق رفت .چراغ قوه شون هم بازم از شانس گند ما تو اتاق بالاشون بود که شتر
با بارش توش گم میشد .آخرش تصمیم گرفتیم دست هم رو بگیریم بریم بیاریمش .رو پله دوم بودیم که دوستم جیغش
رفت هوا منم دنبال اون جیغ ۱۰ مت پریدم هوا پا برهنه با شلوار تو خونه ای پریدیم بیرون بعد دیدیم از اداره برق اومدن نمیدونم چی چی رو درست کنن اونا هم نور لازم بودن من و دوستم هم فداکاری کردیم دوباره رفتیم اون بالا و
طی عملیاتی ۲ ثانیه ای برگشتیم بعد که روشنش کردیم دیدیم کم کم باطریش تموم میشه.
من مغز متفکر هم پیشنهاد دادم بزنیمش تو برق و اتفاقا دوست اسکل تر از خودم هم گفت راست میگیا چرا به ذهن خودم نرسید. :D :)) :D :)) :D
خلاصه چراغ رو دادیم به اونا و مشکل حل شد و تازه وقتی خالم اومد (مامان دوستم) فهمیدیم چه اسکلایی هستیم ما :)) :)) :)) :)) :))
 

Alien

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
582
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
دهدشت
رشته دانشگاه
میخوام برم پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار رو زنگ تفریح تو کلاس من و دوستم داشتیم بلند اهنگ امین حبیبی (mano nabos) رو میخوندیم معاون ما اومد جفتم نشست اما من چون روم اونور بود همینجور داشتم میخوندم( دوستم هم داشت بیرون رو نیگا میکرد) یهو رسید به جای قشنگ اهنگ صدامو باند کردم معاون هم اونور نشسته بود داد زد خو اروووووم بخوووون
من و دوستم تو اون لحظه: :O :-ss :-s :-"
معاون محترم: :-w (< L-: X-(
اگه یه اهنگ مجاز بود حداقل بازم بهتر میشد
دیگه کلی چیزی نگفت و رفت آب شدیم :D :)
 

amyrsajjad

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
76
امتیاز
549
نام مرکز سمپاد
هاشمي نژاد 2
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
23 و 24 امین دوره المپیاد غیر متمرکز دانشجویی - قطب 4
دانشگاه
دانشگاه صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی ژئوتکنیک
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

با یکی از بچه ها داشتیم بحث سیاسی می کردیم،بحث کشید به چین و کمونیسم و...
یه دفه این رفیق ما برگشت گفت این دولت کمونیست چین خواهر ملتو تو شیشه کرده!!!
بع ماسه تا =)) =)) =))
خودش وقتی فهمید :-" :-" :-"
 

nafas.s.m

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
10
نام مرکز سمپاد
farz 6
شهر
tehran
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس ریاضی بودیم. معلم داشت جزوه میگفت. بعد گفت برای رسم نمودار sgn(x) این کار را انجام میدیم. بعد یکی پرسید اقا این نمودار چه نموداریه؟ بعد من با صدای بلند برگشتم گفتم: این همون سینوس خودمونه. اقا یه جوره دیگه تلفظ میکنند.بعد در این هنگام بچه ها گفتند اقا راست میگه؟ بعد معلم ما چپ چپ منو انقدر نگا کرد. که من گفتم میشه برم بیرون؟ :rolleyes:
 

nafas.s.m

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
10
نام مرکز سمپاد
farz 6
شهر
tehran
پاسخ : سوتی‌ها

اواخر اردیبهشت امتحان حفظ شعر ادبیات داشتیم. بعد من و تعدادی ز دوستان کلاس جغرافی رو به هوای حفظ شعر ها پیچوندیم. بعد تو راهرو مدرسه دراز کشیده بودیم و داشتیم باهم حفظ میکردیم. بعد تو این حال و هوای ما معلم ریاضیمون(که مرده) از یک کلاس دیگه اومد بیرون ما ها همه کپ کردیم. بعد اونم چشاش 4 تا شد گفت استغفرالله رفت تو کلاس. زنگ کهخورد داشت میومد بیرون بعد من حواسم نبود پشتمه برگشتم بعد یه راست با یه شیکم گنده مواجه شدم. اون شیکم معلم ریاضی بود. بعد اونم به من گفت خانم جلو چشتو نمیبینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :O
 

Nafas 21

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
151
امتیاز
714
نام مرکز سمپاد
يه دبيرستاني از فرزانگان
شهر
Najaf abad
مدال المپیاد
المپياد رياضي
دانشگاه
بايد بش فكر كنم
پاسخ : سوتی‌ها

امشب رفتيم خونه مامان بزرگم مهموني
رو حياط نشسته بوديم نور اونجا كم بود
پسر عموم يه عالمه فكر كرد چي كار كنه نور زياد بشه
پاشد در شيشه اي بين اتاق و حياطو باز كرد
گفتم بش چي كار مي كني
گفت خب اين طوري نور زياد مي شه خب
من =)) =)) =))
خودش :O :D =))
 

كياناز

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
719
امتیاز
3,453
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان ۱
شهر
اصفهـان
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : سوتی‌ها

هست که می‌گن "سلام برسون" باید بگی "بزرگی‌تونُ می‌رسونم"، خوب؟
امروز صبح تو آسانسور به دختر همسایه‌مون گفتم: بزرگی‌مُ برسون. :د

+ روابط اجتماعی. :-‌"
 

مهدی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,112
امتیاز
7,384
نام مرکز سمپاد
علامه‌حلی
شهر
تهران
مدال المپیاد
کامپیوتر
دانشگاه
دانشگاه تهران. :دی
رشته دانشگاه
آمار. :دی
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم تعریف میکرد.امروز داشتن تو یه حیاط درس میخوندن.ناظمشون اومد در حالی که یک کت تمیز و شیک داشتش(اون هیچوقت کت نمیپوشه.ینی تا حالا دیده نشده که کت بپوشه)
بعد دوستم آروم به همکلاسیاش گف:اوووووه ...کت پوشیده...
بعد ناظمه گف.آره. کت پوشیدم.اصن لباس عیدمه.بهم میاد؟؟؟؟؟
بعد دوستم مونده بود بخنده.یا عذر خواهی.کنه.
بعدش رف پیش ناظمه.ناظمه بهش دوتا منفی انضباطی داد.
 

shinymoon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
291
امتیاز
2,674
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
tbriiizzzz
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
پاسخ : سوتی‌ها

کلا ما دانش اموزان بدبختی هستیم هر چی ناظر گیره میزارن بالا سره ما!!! ~X(
من و یکی از بچه ها شانسی با هم سرفه کردیم!!! :|
ناظر:(هیچ نیگا نمیکنه میگه فقط)!خانوم حرف نزن!!!عه!! L-:
من و دوستم:خانوم ما کوجا حرف زدیم اخه؟؟؟ :-??
ما تقلب نمیکردیم اصلا!! :O
ناظر:نه تروخدا بیا تقلبم بکن!! :>
اخ من چی بگم به این!!!! X-(
این تا اخر امتحانات منو نکشه دس برنمیداره! #S-:
 

Alien

کاربر فعال
ارسال‌ها
72
امتیاز
582
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
دهدشت
رشته دانشگاه
میخوام برم پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

یه دفه رفتیم خونه خواهرم (ماهشهر بود) یه روز موندیم صبح روز بعد که خواستیم برگردیم داداش بیچاره من رف دستشویی ما هم سوار شدیم رفتیم یه 10 دیقه دیگه همون خواهرم بمون زنگید گف چیزی گم نکردین همه جارو نیگا کردیم گفتیم نه :) گفت دوباره همه جارو نیگا کنید دیگه اصن بابام زد کنار رفتیم تو صندوق عقبو گشتیم بش گفتیم چیزی گم نکردیم
بعدش گف پس عارف کجاس؟؟
اینجور نیگا کردیم :-\ :O گفتیم اره اره اونو گم کردیم
گف بیاین ببرینش ^-^
=)) :))
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,683
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : سوتی‌ها

وای
یه روز خالم اینا اومده بودن خونمون
بعد خالم۳تا بچه داره،لیدا،آیدا،رامین
آیدا۱۰سالشه،لیدا۱۷یا۱۸سالشه،رامین هم۱۹
اونشب خالم تا ساعت۱۱و خورده ای موند
آیدا هم توی اتاق ما داشت با داداشم بازی میکرد
خالم و شوهر خالم بلند شدن،لباساشونو پوشیدن،لیدا و رامین رو برداشتن بردن :O
ما هم حواسمون نبود،یهو آیدا از تو اتاق اومد بیرون ما هم اینو دیدیم :O :O
بعله،فهمیدیم که خاله ی گرام دخترشون رو جا گذاشتن،عاقا همین که اومدیم بهشون زنگ بزنیم،یهو زنگ اف اف رو زدن،ما هم گفتیم حتما اومدن آیدا رو ببرن،درو باز کردیم. با آیدا رفتیم دم در
بعد یهو لیدا اومد گفت:ببخشید خاله من موبایلمو جا گذاشتم :O
ما موبایلشو دادیم،بعد دیدیم داره میره!!!!!!
گفتیم مگه واسه آیدا نیومده بودی؟؟؟؟
گفت:نه،واسه موبایلم اومدم،مگه آیدا اینجاست؟؟؟؟؟؟
یعنی بگم سنگکوپ کردم باورتون نمیشه :-\
به خدا راست بود،یوقت فکر نکنید دروغ گفتم!!!
جالبه که فهمیده بود که موبایلشو جا گذاشته،اونوقت متوجه نبود خواهرش نشد،تازه دم درم دیدش،اما بازم نفهمید :-\
 

Quf

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
960
امتیاز
4,226
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

طرف اومده میگه کفی طبی، بوگیر، عرق گیر...
بعد خودش با این صندل طبیا اومده
میگیم چرا خوب کفش نمیپوشی؟ راحتتری که!
میگه دکتر گفته باید کفی بندازی منم پول ندارم، بعد تو کفش این همه مدت پام عرق میکنه بو میگیره!
پس اون چیه دستت لامصب؟!
 
بالا