خاطرات سوتی‌ها

secret.M

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
75
امتیاز
889
مدال المپیاد
...
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب هیجان مسابقه والیبال منو گرفته بود...بعد به داداشم میگم: اون سرویسِ باحالی رو ک موسوی دید ، زدی؟؟؟ :D :D
( راهنما: منظورم این بود ک اون سرویسی رو ک زد ، دیدی؟؟ )
:)) :))
 

Quf

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
960
امتیاز
4,226
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

شبکه 2 یه زوج جوون آورده...
مجری از بابای داماد میپرسه شما چه آرزویی براشون دارید؟!
میگه آرزوی موفقیت (دقیقا داماد باید تو چی موفق بشه؟ :-" )
 
ارسال‌ها
2,308
امتیاز
63,823
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

من : بابا بابا ! معلم عربیمون عوض شده، مرده :D
بابام : فامیلیش چیه ؟ :-?
من : آقای موازنه ;;)
بابام : کی !؟ ^-^
من :وازن !؟ :-"
بابام : :|
من : مزایده ... د نداشت کع ~X(
بابام : :-w
من : یس ! خودشه :D آقای موازین :-" :))
بابام : :)) دوستمه کغ =))
من : ;))

------------

روی شیشه ی یک پروتئینی نوشته بود : تخم مرغ بیلدچین موجود است :-" :)) دقیقا با همون ی ـه اضافی :))
 

Arefe Abghari

کاربر فعال
ارسال‌ها
59
امتیاز
38
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

سر كلاس زبان بوديم داشتيم به ترتيب يه متني رو ميخونديم .نوبت به يكي از بچه ها رسيد. معلممون گفت : فلاني شيطون read (ريد) =)). :)) =))
منظورش اين بود كه فلاني بخون =))
 

kimiafb

کاربر فعال
ارسال‌ها
28
امتیاز
132
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
12
پاسخ : سوتی‌ها

چند وخ پیش با خواهرم دعوام شد و کار به کتک کاری رسیدو اونم یکی زد توی کله ام..!!
منم که خیلی بهم برخورده بود گفتم خاک توسرت آشغال روانی..اصن لیاقتت همینه..
خواهرم مرده بود از خنده و گفت آره راس میگی لیاقت من اینه که افراد مهمو بزنم تو که آدم حساب نمیشی من:|
 

m.r.jazini

محمدرضا جزینی زاده
ارسال‌ها
181
امتیاز
837
نام مرکز سمپاد
دبیرستان دوره دوم علامه حلی
شهر
بم
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
یبار شیمی
دانشگاه
kmu ( علوم پزشکی کرمان )
رشته دانشگاه
دندون
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

این خاطره سوتی نیست :D
امروز ظهر بعد از این که مدرسمون تموم شد منتظر بودیم سرویس بیاد دنبالمون .
یه هو یه پیکان از جلوی مدرسه با سرعت رد شد و کمی جلوتر که دست انداز بود دستی کشید . و از لنت هاش دود هوا شد
منم یهو جو گرفتمو گفتم " بابا فهمیدیم بلدی ترمز دستی بکشی " (با لحن باحالی )
یه هو دیدم که راننده سرش رو بیرون آورد و با یک حالتی گفت ؟ چی گفتی ؟
من که ترسیدم الآن بیرون بیادو پدرمو در بیاره گفتم . هیچی بابا ببخشین .
(وقتی سرش رو اورد بیرون وگفت چکار دارید . تمام بدن یهو سست شد . این قدر قیافه سنگینی(با هیبتی) داشت . بعدش سرش و برد داخل . من فکر کردم می خواهد بیاد دنده عقب پیاده شه . حالمو بگیره . شانس اوردم از اون آدما نبود . مگر نه الان تو خونه نبودم
 

نایت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
98
امتیاز
582
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان2
شهر
تهران
مدال المپیاد
نقره و طلای زیست
پاسخ : سوتی‌ها

سر امتحان شیمی، فنول رو [بعد از کلی تفکر!] نوشتم هیدروکسی سیکلو هگزان :D :D
 

-zarA-

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
833
امتیاز
6,256
نام مرکز سمپاد
هـنرستانمـوטּ
شهر
اصفهــاטּ
دانشگاه
هنر اصفهــاטּ
رشته دانشگاه
طراحی صنعتـی
پاسخ : سوتی‌ها

عـاقا مـن دقـقا ردیف جـلو مـیشینم تو کـلاس ;;)

بـعد دیـروز سـر آمادگی ـفاعی :-& خـوابم بـرد X_X

مـعلم اومـد زد رو شـونم گـفت زهـرا سـر کـلاس جـا خـواب ـه؟؟؟ X-(

مـن:: :-مبهـونت {-8

دوستـم:: خـانوم زهـرا ک خـواب نـبود :-"

مـن تـازه از هنگ در اومده::سـلام مـامان صـبح بخـیر :-[

دوستـم:: [-(

دبـیر:: X-(

مـن:: (:|

بچـه ها:: =)) =))
 

Miraneh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
813
امتیاز
3,959
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
97
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سركلاس داريم زنگ آخر حرفه و فن يه دختره اومده داره واسمون حرف ميزنه بعد بحث جالبي بود راجب پارازيتاي و ماهواره ها و اينا..بعد هي بچه ها صدا ميكردن هي ما ميگفتيم كه ساكت شينو اينا..بعد گفتن باشه ما ديگه حرف نميزنيم بعد دختره شروع كه كرد يهو يكي پريد وسط حرفش بقيه هم آروم پچ پچ كردنو شروع كردن بعد من ديگه جوش آوردم به اون نفر اول داد زدم كه خفه ميشي يا نه؟بعد نگاه كه كردم طرفو ديدم معلممونه... =)) همينجور نيگا ميكرد....
يعني همون موقع گفتم خدا منو آب كنه برم تو هسته زمين ...
 

bella_h

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
192
امتیاز
1,346
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید هاشمی نژاد مشهد
رشته دانشگاه
علوم تربیتی
پاسخ : سوتی‌ها

سوال یکی از دوستان

زن عمو هات جاری ان؟؟
 

ALA73

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
121
امتیاز
1,262
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد عزیز
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار تو آموزش رانندگی بودم بعد داشتیم میزفتیم یه دفه یک آقاهه تو خیابون کم عرض اومد دور3فرمونه بزنه بعد منم بش راه ندارم با توجه به شخصیتم گازو گرفتم رفتم بعد مربیم که مرد بودو من ارادته خاصی بهش دارم گفت:آلا چیکار میکنی؟خب راه میدادی به طرف یه ذره گذشتم خوب چیزیه [-( [-(
من:ای بابا
الان اگه من بودم همون آقاهه بهم راه میداد؟؟؟؟ :-?
این مردا اینقد بیشعورو عوضین تو رانندگی به زنا راه نمیدن!!! X-(
اون: :-w :-w
من:البته بلا نسبت :D :D
:-" :-"
 

shaqayeq.m

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
228
امتیاز
1,790
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب
شهر
سیستان
سال فارغ التحصیلی
1396
رشته دانشگاه
زبان و ادبیات انگلیسی
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی دوستم
من بین خانواده مادری عمومو خیلی دوست دارم :)) :D
 

saraxcen

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
138
امتیاز
875
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
اینستاگرام
پاسخ : سوتی‌ها

جاتون خالی سه شنبه قرار بود معلمه دینی مون بپرسه و منم اول لیستم استرسم داشتم داغون نخونده بودمو اینا و طبق معمول وقتی من درس نخونم حتما صدام میکنه هیچی برداشت منو صدا کرد منم لرزون پاشدم رفتم پایه تخته و بعد اسم یکی دیگه از بچه ها رو صدا کرد و اون در جواب کلمه ای بس مزخرف بی پایه و اساس و کلا مضخک به نام حاضر رو بیان کرد
در اون لحظه من :-[
بچه ها =))
معلم L-:
حضور و غیاب :|
پرسش :-w
سمپاد X-(
سازمان حقوق بشر :|
روحانی :|
نخبگان :|
 

jh.hamideh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
2,111
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
B!N@b
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم قلم چی، خانمِ بهم گفته باید از این کتابای برنامه ریزی بخری گفتم دوستام گفتن الکیه نخر! برگشته میگه اگه قرار باشه همه بیوفتن تو چاه، تو هم باید بیوفتی؟؟؟!!! :O :))
 

zahra AB

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
2,357
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی مامانم در راستای این عکس

7188_529398800458403_924678773_n.jpg


مامانم:اونی که سر نبش واستاده معروفه؟ :-/
من: کجا؟!؟!؟!؟!؟!؟ :O
مامانم: همین جلو دیگه. ;;)
 

-zarA-

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
833
امتیاز
6,256
نام مرکز سمپاد
هـنرستانمـوטּ
شهر
اصفهــاטּ
دانشگاه
هنر اصفهــاטּ
رشته دانشگاه
طراحی صنعتـی
پاسخ : سوتی‌ها

اینجـنب ب همـرام ابـوی محـترم رفتـیم یـه مـغازه شیـک آبمـیوه بخـریم

یـه گـله پـسرم اونجـا بودن

مـن آبیمـوه رو بـرداشتم و رو ب فـرشنده:: اـین کـ تـاریخ نداره مـال یـه سـال پیشـه

بـابام::زـرا مگـه مـال کـیه؟

مـن::سـال 92

فـروشنده =)) الان چندمیم مگـه؟

اصن منو از یه ابهـام بزرگ در اوردن من فکـر میکردم 93ایم

بمـاند که اون گـله ـه چـقد مـسخره کردن
 

M a н d i s

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
3,590
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
اراك
رشته دانشگاه
پزشكی
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز سر کلاس زیست معلم گف خوب بچه ی سوال میگم ببینم کی میتونه حل کنه بنویسد ؛ کدام یک از سلول های زیر دارایه پوشـــک هستند
ماهم مثه اسکلا نوشتیم پوشک :| بعد ی کم فک کردم مگه سلول پوشک داره :))
نگو منظورش مــژک بود. :-"
 

BerGC30

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
18
امتیاز
293
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نجف آباد
رشته دانشگاه
من قصد دانشگاه رفتن ندارم
پاسخ : سوتی‌ها

ما تو امتحانای خرداد سوم راهنماييم رفتيم مکه. :P قرار شدم که من بلافاصله بعد از اينکه رسيديم خونه بی وقفه و بی فرجه (فورجه) برم ناجوانمردانه امتحانامو بدم. :-ss اوليشم تاريخ بود. :-< بعد شب قبل امتحانام خونواده مهمونی رو گرفتنو يه سری از اقوامو به مناسب بازگشتمون دعوت کردن. اون شب من فقط دو درس اول تاريخو خونده بودم، که کلن چارصفه هم نمی شد! [-( يه عالمه بچه ی بيش فعاليم که نمی شناختمشون ريخته بودن تو اتاق من (چون اصولا جذاب ترين جای خونه برای بچه ها اتاق منه :D) و زندگيمو داده بودن هوا. X_X ينی هربار که می رفتم تو اتاقم احساس می کردم دکوراسيونش تغيير کرده! :-\ فقط منتظر بودم مهمونی تموم شه که من برم تو اتاق و ببينم چن درصد وسايل نازنينم ناکار نشدن. =(( می ترسيدمم برم بشون يه چی بگمو بيان بيرون، بعد يکی از اون بچه لوسا بره بغل مامانش و با دست خرش منو نشون بده بگه اون منو زد! :| منم تا بيام جمعش کنم که نه...من... نزدمش...فقط...گفتم که... بيان بيرون... از اتاق... تا درس بخونم... ^#^ و اينا، مامانشو بقيه بعد از يه نگاه عاقل اندر سفيه، تو دلشون می گن اين ديگه عجب دختر روانيو ابله و بی تربيتيه. :-w به هرحال ريسکش بالا بود. خونه مون شلوغ شده بود، اصنم قابل کنترل نبودن، برقم يه سری رف از شانس خرکی ما، ~X( خلاصه خيلی اعصابم خورد بود. بعد رفتم يه جا خلوت خاله ام اونجا بود شرو کرديم يه کم حرف زديم منم سفره ی دلمو باز کردم که آره، اينا ديگه چه خر هايی هستن؟ من اينا رو نمی شناسم کلن. سرشونو عين گاو انداختن پايين اومدن اينجا انگار داريم نذری پخش می کنيمو ما اصن هم چين کسايی رو که دعوت نکرده بوديم و... ديدم خاله ام هی ابرو ميده بالا. برگشتم پشت سرمو نگاه کردم ديدم يه دسته شون پشت سرم هستن و اگه خاله ام او نجا نبود، يکی يه مشت می خوابوندن تو صورتم تا دندونام بريزه تو دهنم. :-ss به همين خاطر، سر سه سوت محو گشتم در افق... =))
 
بالا