خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

با داداشم داشتم حرف میزدم بهم گفت خر! :| اومدم بگم به من توحین نکنا!! اشتباهی گفتم به خر توحین نکنا!!!:| اونم خیلی ریلکس گفت چشم:)) راضیم ازش؛)
 
پاسخ : سوتی‌ها

قرار بود ببرنمون شریف بعد نشد
یکی از بچه ها که :-L بود
به معلم فیزیکمون گف :میبینید خانوم ..........
معلممون :به هین سادگی که مجوز نمیدن پارسال همه بچه ها رو بازرسی بدنی کردن
دوستم:اااااااااا اگه بازدید بدنی کنن من نمی رم
من:بازدید بدنی نه و بازر سی بدنی
بچه: :))


نتیجه اخلاقی:موقع عصبانی بودن مواظب حرف زدن خود باشید!!!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

آدرس یه موسسه ای رو میخاستم زنگ زدم 118 میگم آدرس فلان جا..
شماره شومیده..
دوباره زنگ زدم..
و بازم شماره داد واین پروسه 7 بارتکرار شد تا اینکه زنگ زدم
میگم آدرس فلان جا..می فهمین..ادرس..
طرف - چرا میزنی؟
من - نه دارم تاکید میکنم
بازم شماره شو داد... :-L X-(
من دیگه حرفی ندارم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز میخواستیم از دانشگاه برگردیم، من خیلی خسته بودم و اصلا حال اینکه 2قدم بخوام راه برم نداشتم، هی به دوستمون اصرار کردم که از فلان مسیر برو منم بذارخونمونو کلی باهاش چونه زدم تا بالاخره راضی شد، بعدا رسیدیم دم در خونه دست کردم تو کیفم کلیدو دربیارم دیدم سوئیچ ماشین تو کیفمه یادم افتاد صبح با ماشین اومده بودم دانشگاه :))
بعدا رفتم خونه چندساعت بعد مامانم تازه رسید خونه گفت ماشینتو کجا پارک کردی داشتم میومدم نبود! منم نمیخواستم ب رو خودم بیارم گفتم حتما هوا روشن نبود دقت نکردی سرجاشه :-"
هیچی دیگه یه امروزم دانشگاه کلاس نداشتیم مجبور شدم برم دانشگاه اونو برگردونم
فک کنم بااین وضعیت من ازاون آدمام که 30سالم بشه باید اسممو آدرس خونه رو بذارن تو جیبم ک تو خیابونا گم نشم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از ☀乇しiShA☀ :
با داداشم داشتم حرف میزدم بهم گفت خر! :| اومدم بگم به من توحین نکنا...
تو واقعا تو فاز سوتی هستی خیلی باحاله تو نوشتن سوتیاتم سوتی میدی توهین درسته ;D
نمیدونم نمیدونستی یا سوتی دادی :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار، یه شماره ای بود ، من فکر کردم یکی از دوستانه[nb]بس که شماره عوض میکنه[/nb] ، بعد جواب اس ـش رو دادم حالا کاشف به عمل اومدیم ایشون مزاحمن . ما رو اشتباه گرفته بود :)) اومدم بچه رو روشن کنم [nb]دیگه چنین غلطی نخواهم کرد[/nb] یه تیکه از پیامکا :
من:آقا اشتباه گرفتی... شما یه دختر دیگه منظورته :-w
اون :نه ! من الان پشت در خونتونم .. !
من[تو دلم:عجب خنگیه این] : شما راست میگی بگو من اصلا چه شکلیم! ^-^
اون:سفید ..... مثل کبوتر!!
من اینجا ترکیدم از خنده :))
بعد گفتم:برو پی کارت ، من سبزه ام!
بعد یهو دیدم گفت: هیچکس در دنیا سبز نیست :|

این >> :| شدم دقیق اون موقع . یعنی آدم اینقد خنگ و نفهم؟
فهمیدم خیلی دیگه خنگه . :| ولش کردم تو رویاهای کبوترش بچرخه :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

صب جمعه: از خواب بلند شدم . بعداز ورزش و... رفتم واسه صبحانه...
بابام گفت نیم رو ی امروز باتو..
حالا منم کسل ..اصن حوصله سر و کله زدن نداشتم...رفتم تخم مرغ برداشتم(تخم مرغا محلی بودن..مامان بزرگم از شمال فرستاده بود{نکه مشهد تخم مرغ پیدا نمیشه!!!واسه همین})
مامانم: اول اونا رو تو یه ظرف دیه بشکن خراب نباشه
من:چرا باید خراب باشه؟؟
مامانم:شاید خروس دورو برش چرخیده باشه..
من:چرا باید دورو برش چرخیده باشه؟
مامانم:بعدا توضیح میدم...
من:نه بگو دلیلش چیه؟؟؟
عمم: بیا بهت بگم!
بعد از مدتی....
داداش کوچیکم که رو اپن نشسته بود:مامان چرا باید خروس دورو بر مرغ و تخم مرغ باشه؟؟؟؟؟
{حالا یکی واسه این توضیح بده!!}
مامانم:چون دوسشون داره
داداشم:چرا؟؟مگه نباید بره سر کار؟!!
زدم زیر خنده و یچیزی گفتم ک....
اومدم بشینم بخوریم دیدم همه نگام میکنن..مخصوصا بابام!!!
فهمیدم چییییی پروندم!!!
اب شدم رفتم تو زمین اصن!!!!!!!!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از ؟؟؟؟؟؟؟؟ :
تو واقعا تو فاز سوتی هستی خیلی باحاله تو نوشتن سوتیاتم سوتی میدی توهین درسته ;D
نمیدونم نمیدونستی یا سوتی دادی :-"


:)))ببخشید!!!نه میدونم توهینه!!!دیگه اشتپ تایپی بود شرمنده!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

پرسش دوست اندیشمند، فاضل و ادیب بنده از دبیر ادبیات مبتنی بر این که "آیا در عبارت زیر آرایه ی «ایهام» یافت می شود یا نه؟" :

او ماه من است، با دیدنم شق کرده است/گویا شق القمر دیگری رخ داده است

X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشت یه برنامه‌ای می‌داد. بعد ننوشته بود زنده‌اس یا نه :دی

من : این برنامه زندس یا نه؟
خواهرم : نمی‌دونم؛ آخه می‌دونی، اگه یه برنامه زنده باشه می‌نویسه زنده، اگه نباشه میشه نازنده ;;)
من : نا زنده دیگه !؟ :))

***

خواهرم : حمیده بیا عسل طبیعی رو ببین. ;;)
من : تو یخچال هست، بخوام ببینم می‌رم اونجا می‌بینم :|
خواهرم : آدم به این گندگی تو یخچال جا میشه آخه نابغه؟ :-w

حالا من تعجب کردم که عسل طبیعی چجوری آدمه، رفتم دیدم داره یه فیلمی نشون می‌ده، عسل بدیعی توش بازی کرده، منظور خواهر هم همون بوده =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

کیک تولد دخترعمه‌ی گرامی :-"
19177469054949453584.jpg



سوتی بدتر از این داریم؛ عایا؟ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز از مدرسه تعطیل شدیم از سر خیابون تا خونه دیدم خیلی خلوته هیچکی نیس شروع کردم به اواز خوندن!!!
رسیدم در خونه یه مرده از کنارم رد شد! من: ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

به یکی از بچه‌ها می‌خواستم بگم اگه فلان کارو بکنی خیلی خوبه و اینا؛ نهایتش شد این :-" :))

«اگه این کارو کنی، ثواب دنیا و آخرت بهت میرسه اصن عزیزم :> و بهشت‌هایی که از زیرت آب‌های روانه :-"""""" :))))))

+ حالا سوتی‌های امروز زیاده، روم نمیشه منتهی :-" :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

منم همین میگم


مخصوصا سوتی بعصیا تو کلاس
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاقا امروز از اردو برگشتنی، همه مون با هم داشتیم سوار اتوبوس میشدیم . بعد من دستمو محکم میزدم رو شونه یکی از بچه ها و هلش میدادم و داد میزدم : "خودتو بچپون تو . زود باش خودتو بچپون تو!"
بعد دیدم طرف عکس العمل خاصی نشون نمیده برگشتم دیدم مشاورمونه :)) تازه داشت لبخندم میزد. خیلی هم خوب شناساییم کرد :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز داشتم اهنگ باب اسفنجی رو برا خودم میخوندم و تو پله ها راه میرفتم که یهو دیدم حاج اقا (امام جماعت)داره از بالا پله ها میاد.... :-w
گفتم زکی شانس نیست که ... :-L دوباره برگشتم که برم پایین دیدم که مدیرمون داره از پایین میاد...اون وسط گیر افتاده بودم اساسسی
خلاصه همزمان این مدیر مدرسمون با امام جماعت از کنارم رد شدن منم اومدم بگم سلام گفتم باب اسفنجی شلوار مکعبی باب اسفنجی...
خلاصه یه جوری منو دوتاییشون نگاه کردن که من همون جا سکته رو زدم... :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز نرفتم مدرسه، بعد گویا 15 نفر غایب داشتیم! اون چن نفری هم کهرفته بودن میخوان برگردن، مدرسه اجازه نمیده! نشستن کلی فکر کردن، دیدن با کیف برن لو میرن، دو نفر آزمایشی رفتن حیاط پشتی از در پشتی فرار کنن بچه ها هم کیفاشونو از لای نرده های پنجره بندازن براشون! عملیات موفقانه پیش میرفته که یهو مدیر میره تو میبینه نفیسه پای پنجرس! حالا اون دو نفرم نمیدونن مدیر اومده کلاس! در حال فریاد زدن : بچه ها! بیاین بریم دیگه! بیاین فرار کنیم! الان اینجا خلوته کسی نمیفهمه! بیاین فرار کنیم! هیچی دیگه، مدیر حالشونو گرفت!
حالا همین دیروز معاون زنگ زده خونه یکی از دوستام، اینم فک کرده دوست جون جونی قدیمی مامانشه! خیلی گرم گفته سلاااااام! خوبین؟ >:D< اونم پرسیده منزل آقای فلانی؟ دوستم: بله ولی مامانم خونه نیستن! من دخترشونم! معاون : کدوم دخترش؟ دوستم :ستاره ام دیگ! معاون : پس چرا نیومدی مدرسه؟؟؟ :-L
طفلی دوستم شوکه شده بود اصا! حالا مثلا قرار بود به تلفن مدرسه جواب ندیم! L
 
پاسخ : سوتی‌ها

اولین بار بود با معلم مرد کلاس داشتم بهش میگفتم خانم !!!!!!!!!!!! :| :| :| :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه های کلاس شلوغ میکرد حواسش به درس نبود معلم یهو گفت: میدم بیرون بکننت ها! ;D بعد همه هاج و واج موندیم خب منظورش فعل بیرون کردن بود یه مدلی گفت! بعد این طرف دانش آموز هم حالا دوباره به شیطنتش ادامه داد دبیر انداختش بیرون و خلاصه معاون اومد وساطت کنه دانش آموزه گفت حالا که مارو بیرون کردین! و خنک شدین بذارین بیایم تو، ادب شدیم! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش دنبال یه تاپیک تو شبکه بودم بعد ۹ صفه انجمنو نیگا کردم پیدا نشد,حالا امروز دیدم مهمش کرده بودم برای همین پیدا نمیشد :)) :-"
 
Back
بالا