خاطرات سوتی‌ها

N@R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
203
امتیاز
1,584
نام مرکز سمپاد
فرزانگان♥♥♥
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

ینی عاشق این تیکه از آهنگ شادمهرم که میگه:

" ...از اولین جملت، فهمیده بودم زود،
عشقای قبل از تو سوء تفاهم بود...!!! " :>


لابد به عشقای بعد از "اون"م همینو میگه دیه!! :))
:|
 

زﮩرا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
706
امتیاز
8,250
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کِرمان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
کرمان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

همین الان داشتم کنار خالم میخوابیدم(خونه مادربزرگم)

-خاله ببین من الان ادم مهمیم.....همه ارزوشونه الان مثل تو کنار من خوابیده بودن

-چی؟کنارتو بخابن؟

-ها؟ نه ببین......ولش کن بخواب باااو
 

fateme armand

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
7
امتیاز
132
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحيه 1
شهر
كرمان
پاسخ : سوتی‌ها

پريروز اين داداشم هي گير داده بود من بستني ميخوام
با شرايطي كه اون همش جيع و داد ميكرد مامانم گفت ابرومونو ميبره. فاطي تو پاشو برو براش بخر ~X( ~X(
اين مغازه دو تا خونه با ما فاصله داره. يعني خيلي نزديكه
ما هم زودي ي چادر پوشيديم و رفتيم ديديم درش بسته است.خب چه كاري بهتر از در زدن?
ي كم كه در زدم ديدم يكي ريز ريز مي خنده برگشتم ديدم پسر همسايمونه :D :D
-رو آب بخندي
من فك كردم كه شايد ظاهرم ايرادي داشته باشه. نگاهي انداختم ديدم نه بابا خبري ني
ديدم صداي سرفه مياد.لامصب قطع هم نميشدن برگشتم ببينم كيه كه نفسش گرفته .نميره ي بار
ديدم همون پسره از خنده كبود شده
بازم ما چيزي نگفتيم
-ولش كن اين پسره خود در گيري داره.خو بزار بخنده مگه جرمه?
همين جور كه ما در ميزديم ديدم داره سعي ميكنه وسط خنده هاش ي چيزي بگه.ولي نميتونست
اعصاب منم داشت به هم ميريخت. ي نگاه جدي انداختم گفتم
-مشكليه? :-w
ي لحظه منفجر شد از خنده =)) =))
ي چند لحظه اي گذشت بعد انگار تازه ميتونست نفس بكشه از فرط خنده
من:خب...
پسره:خانوم نمي بينيد اون قفلو?رفتن بيرون نيستن :))
وقتي نگا كردم ديديم :اوف اوف اوف عجب گندي :( :O
حالا جالبه چند دقيقه بعدش كه من تو خونه بودم باز صداي خندش ميومد :-"
خداياااااااااا ضايع نكن بندگانت را اينجوري!!
 

usboy

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
424
امتیاز
1,679
پاسخ : سوتی‌ها

در يك حركت زيبا چند وقت پيش، شب رفتم بخوابم :)
بعد خواب ديدم من مامور امريكاييم
بعد وسط خواب بيدار شدم
گفتم رمز موبايلمو عوض كنم تا تروريستا دستشون بهم نرسيده

بعد دوباره خوابيدم

صبح هر غلطي كردم. هر گ ه ي خوردم يادم نيومد رمزش چي بود :))
 

Moshk

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,141
امتیاز
2,882
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی های 1024 یادتونه ورژن جدیدش تو سمپادسیتی شروع شده
Capture.PNG
 

iarsham

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
425
امتیاز
7,575
نام مرکز سمپاد
َ
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
1394
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
تهران (هنرهای زیبا)
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : سوتی‌ها

این به من هیچ ربطی نداره، از یکی از دوستام نقل قول میکنم:

با خانواده نشسته بودیم، داشتیم سریال "حریم سلطان" نگاه میکردیم... :-"
اولین سکانس آغاز معاشقه ی سلطان و خرم میخواست شروع بشه، یهو از دهنم پرید گفتم:
جووون...خدا نصیب کنه... :O

اصن مامان و بابام برگشتن یجوری نگام کردن که دیگه کلا وقتی حریم سلطان در حال پخش باشه از اتاقم بیرون نمیام X_X ^#^ :-[ :-<

:))
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز همکار بابام اومده بود وکلی بنده خدا در ارتباط با ماموریت کاری بابام کمک کرد و گفت خلاصه اگر کاری دیگه از دستم بر میاد بفرمایید براتون انجام بدم و ببخشید اگر کوتاهی هست خلاصه هر کار می خواین بگین در خدمتتون هستم


منم گفتم خواهش میکنم وظیفتونه :O :O

 

N.KH

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
269
امتیاز
883
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سنندج
دانشگاه
دانشگاه کردستان
رشته دانشگاه
مهندسی برق - الکترونیک
پاسخ : سوتی‌ها

فک کنم یه ششصد هزار باری این سوتی و داده باشم که آیفون و برداریم و بگم الو #S-:
 

N@R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
203
امتیاز
1,584
نام مرکز سمپاد
فرزانگان♥♥♥
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

یادش به شر پارسال زنگ جغرافی، همگی رفتیم نمازخونه واسه تدریس بچه ها، مبحث جنگل (نمازخونه نبود که، نمایشگاه بود!!)
بچه ها تدریس رو انجام دادن و محض کیفیت کار، عکسای مختلف از جنگلها و گیاهان عجیب غریب نشون دادن

× یکی از این عکسا، یه گیاه شکل لب بود...گل لب شتری

همگی محو عکس شده بودیم که یکی از بچه ها بلند پرسید:
آدمم میخوره!؟

منم با یه لبخند ملیح، بلند گفتم:
نه این فقط لب میخوره...!!!
(بوخودا هیچ نیت خاصی نداشتم :| اصلا حواسم نبود چی پروندم!)

هیچی دیگه درعرض یه سوت کلاس رفت رو هوا!! =))

منم بعد از یه ثانیه تجزیه تحلیل حرفم، رفتم تو زمین!!! =))
ینی هرچی خون تو بدنم بود، جمع شد تو صورتم!! :-[

خداروشکر معلممون اون سمت سالن نشسته بود، وگرنه همون وسط خودزنی میکردم!!!(هرچند صدامو شناخت...! :|)
تا آخر سالم اصلا پیشش به روی خودم نیاوردم که من این سوتی فجیعو دادم...! :-"
 
ارسال‌ها
650
امتیاز
4,374
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب تو حیاط بودم با سامان
سامان رف نمیدونم بیرون کجا
منم تو حیاط
ی هو دیدم یکی داد میزنه::عمو سجاد عمو سجاد
سرمو بالا گرفتم دیدم درساعه
سریع با آسانسور اومد پایین..لباس عروس تنش بود
بعد اومده میگه::نگا کن لباسمو ;;) ;;) ;;)
من: به به لباس عروس تنته..چ خوشگل شدی..دامادم داری
درسا:: داماد؟نه ندالم :( :(
بعد دیدم بچه خورد تو ذوقش..گفتم نارحت نباش میخای من دامادت شم؟
درسا:: آله آله ;)) ;)) ;))
من:: ...کی بیام خاستگاری؟؟ :) :)
درسا::هولا..نمیدونم...الان بیا عمو سجاد ;;) ;;) ;;)
........
حالا مامان باباش اومدن این دوعید سمتشون::
مامان مامان..عمو سجاد میخاد بیاد ;;) ;;) خاستگالی ;)) ;)) ;))
مامانه و باباعه:: :D :D :D
من:: :-[ :-[ :-[ :-[
باز میگه:مامان بلگلدین خونه..بعدن بریم مهمونی..الان میخاد بیاد عمو سجاد.. ;;) ;))
با خودم گفتم..بچه ساکت دیگه :-" :-"
نمیدونم حالا از امروز چجوری تو روشون نگا کنم :-"
+دوستان بچه چار سالشه..گفته باشم :-" :-"
 

DaMoN SaLvAtOrE

مهدی صفری
ارسال‌ها
487
امتیاز
2,402
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
شهر
قم - تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
Health IT
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستان پدرش فوت کرده بود، بعد میخواستم یجوری ازش بپرسم پدرت رو یادت میاد یا نه ، ولی میخواستم مودبانه این کارو بکنم، بعد کلی فکر کردن رفتم جلو،

-مادرت قبل اینکه پدرت فوت کنه تو رو باردار شد یا بعدش؟ :-"

*تنهای شانسی که آوردم این بود که تا اومدم دهنمو باز کنم، یه کم به حرفم فک کردم دیدم خیلی داغونه :D عوض کردم حرفمو اون موقع :-"
 

moOn:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
335
امتیاز
2,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ارومیه
پاسخ : سوتی‌ها

تابستونِ پارسال یه استاد زیست داشتیم که خیلیییی مودب و اتوکشیده بود.هیچ وقت هیچ کدوممون رو به اسمِ کوچیک صدا نمیکرد و حتا بهمون "تو" نمیگفت و همیشه فعلاشو جمع میبست.
ماه رمضون بعد از تموم شدنِ کلاس منو دونفر از دوستام منتظر باباهامون بودیم و کلاسِ ما آخرین کلاسِ آموزشگاه بود. مدیرِ آموزشگاهم نبود.
به دوستم گفتم ببین اگه آقایِ فلانی(معلم زیست) رفته،خودمون درِ آموزشگاهو ببندیم :-"
تقریبن مطمئن بودیم که رفته چون یه مدتی بود که منتظر بودیم و آموزشگاهم سوت و کور بود و اساسن این معلمممون بعد از اتمامِ کلاس فورن صحنه رو ترک میکرد.
دوستمم بر همین اساس سرشو برد داخلِ آموزشگاه و داد زد :"منوچهر!منووووچ ! منووووچ جووووون ! ;;) "
منو اون یکی دوستمم داشتیم میخندیدیم که در کمالِ تعجب صدایِ معلم از آموزشگاه به گوش رسید که جواب داد:"بله خانومِ فلانی؟"
هیچی دیه،منهدم شدیم :|
 

Suspected Girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
986
امتیاز
6,215
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
علوم‌تربیتی
تلگرام
پاسخ : سوتی‌ها

چن روز پیش سر کلاس بودیم دوستم ب اون یکی دوستم گفت برق لبت تو حلقم
بعد من برگشتم یه نگاهی ب این بنده خدا انداختم گفتم : این برق لبش کجا بود باو! فُت زده!
حالا دوستان شبیه علامت سوال: فُت؟ فُت چیه دیگه؟! :-??
من: فُت دیگه بابا! خاک تو سرتون فُت نمیدونین چیه؟
کاملا هم روی حرفم مصمم بودم
من وقتی که فهمیدم ب جای تُف داشتم میگفتم فُت : X_X :-" :D
 

Luna H.

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
468
امتیاز
2,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
گنبدکاووس
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : سوتی‌ها

ov35sm0hduhvuqno9rbq.jpg



× گوشه ی عکس به جای Water نوشته Wather. :D
 

usboy

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
424
امتیاز
1,679
پاسخ : سوتی‌ها

آقا چند وقت پيش ، BBC Persian يه برنامه گذاشته بود در مورد كاراي خاك به سري و خانومهاي خراب و از اين جور چيزها در ايران :)
حالا من تو اتاقم بودم
اصن نميدونستم برنامش چي هست
اصن نميدونستم كدوم شبكه است
فقط يهو شنيدم كه ميگفت:در شهر مشهد ما ٥٠٠٠ ... داريم
حالا اصن .... هم نشنيدم چيه :))
فقط شروع كردم طبق معمول به چرت و پرت گفتن ;;)
گفتم : همش ٥٠٠٠ تا؟؟؟
براي شهر به اين بزرگي كلا ٥٠٠٠ تا؟؟
مامانم گفت : چي ميگي؟؟اصن ميدوني چي ميگه؟؟؟
گفتم : ها ديگه. من خودم ١٠ تا ميخوام بعد برا كل مشهد ٥٠٠٠ تا؟؟؟كلا؟؟؟



ديگه ماجرا گذشت تا روز بعد تكرار برنامه رو گذاشت
بعد فهميدم ميگفت ٥٠٠٠ زن فاسد در مشهد داريم
تازه فهميدم ديروز چه گندي زدم :)) :))
ديگه روم نشد برم بگم آقا من اصن نشنيدم چي ميگه :-"
 

Veteran

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
99
امتیاز
772
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
عروس زاگرس ؛ آلامتو
پاسخ : سوتی‌ها



1-یکی از دوستان من حدود ده تا شماره مختلف داره که از همه هم استفاده میکنه . به غیر از دوتاش بقیه رو سیو نمیکردم .

2- پسر همسایه این دوست من ، امسال برای سومین بار پشت کنکور مونده و ما چون راهنمایی با ما بود دورا دور ایشون رو میشناختیم

3- از یک شماره ناشناس برای من یک پیام اومد : سلام رسول ، شماره آقای ایکس رو بده می خوام باهاش کلاس بگیرم

4-.شنیده بودم که اشکان(پسر همسایه دوستم) بازم پشت کنکور مونده به عشق پزشکی (سربازی معاف شد خر شانس)

5-چون فکر میکردم دوست خودمه بدون هیچ سوالی شماره رو بهش دادم ، و ازش پرسیدم راسته اون اشکان احمقِِ ابله بازم پشت کنکور مونده؟!

6- و شماره ناشناس همان اشکان قصه ی ما بود . . . .

و اینگونه شد که من تلاش میکردم که آب بشم و در عمق زمین محو . . . .

===================================
سال دوم بودیم . . .

معلم دین و زندگیمون هم استاد دانشگاه بود ،

داشت پای تخته درس میداد . . .

نوشت نفس عماره !

تقریبا دو ، سه دقیقه نوشته روی تخته رو با دقت زیر و رو کرد ، انگار یه جای کار می لنگید ولی متوجه نشد

اومد سر صندلیش نشست و کلاس منفجر شد . . .

================
 

A.R.P

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
330
امتیاز
3,071
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
98
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

اقا سر امتحانات ترم سال امتحان مو که تموم کردم پا شدم وسایل جمع کردم که برم و پشت به معاونا شدم دوستم که پشت سرم بود وقتی دید معاونا نمی تونن ما رو ببینن گفت جواب سوال این چی میشه منم گفتم و رفتم که برگه رو بدم برگه رو دادم یک نگاهی به دوستم انداختم که خوشحال داشت می نوشت یک دفعه متوجه شدم پشت سرش معاونا دوربین گذاشته بودن به ما که گیر ندان اما تا یه مدت این اهنگو رو زمزمه می کردم
یه عکس یادگاری که خودتم نداری هالا لا لای هالالای لالای لای
 

l.brisc

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
228
امتیاز
2,018
پاسخ : سوتی‌ها

تو کلاس بودیم ، زنگ تفریح بود تازه زنگو زده بودن. معلم زود اومد سر کلاس بچه ها نفهمیدن
{یکی از بچه ها- با صدای بلند } : من عاشق هیچ خری نیستم.
معلمه خواست مثلا مچشو بگیره و اینا ؛ گف دوروغ میگه عاشق منه :/
بعد خودش فهمید چی گفته ، بی درنگ محل حادثه رو ترک کرد :-"
 
بالا