خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار اشتباها گوشی پدر گرامیم رو ک از شب قبل تو کیفم بوده با خودم بردم مدرسه...معلم شوخی داشتیم اون زنگ ...که داشت با بچه ها صحبت میکرد که یکهو صدای زنگ موبایل به گوشمون رسید و اون معلم همچنان داشت به بچه هانگاه میکرد (در واقع به من نگاه میکرد!)با خودم گفتم مرتیکه چ نفهمه گوشیش به این واضحی زنگ میزنه و این داره منو نیگا میکنه و من درحالی که سعی میکردم مکان گوشی رو در جیب معلممون شناسایی کنم!متوجه وجود گوشی در کیف خودم شدم...و گفتم وای خدایا وای خدای من حالا چیکار کنم بخدا اشتباه کردم ...چقد خنگ بودم اخه معلممون خیلی پایه بود... گوشی رو جواب دادمو گفتم اره بابا گوشیت دسته منه!
من دراون لحظه: :-" و :-ss
بابام: ~X(
دبیرمون: :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بحث سره ازدواج بود ؛
میگفتم ریسک اینکه با یه نفر صرفا بخوای همخونه شی و مثل خواهر و برادر باشی بالاس؛
ممکنه اتفاقی بیفته ؛ گفتم از ممکنه بگه حقمه ، از حقم نمیگذرم،گفت" چرا؟ "
نوشتم براش " بابا شرعا و قانونا زنشم " بعد دوستم رو میرفلانی سیو کردم، بالاش مهدیه بود، اشتباهی فرستادم برای مهدیه :D
بیا و درستش کن

" بابا شرعا و قانونا زنشم " :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

عارضم خدمتتون ما مدرسه مون قدیمی بود یه مدرسه جدید ساختن برا مون اسباب کشی کردیم اونجا.
همه میز و صندلیا نو بود خلاصه ما یه زنگ ادب داشتیم معلم اومد درس داد زنگ خورد اوشون بلند شد بره
که دیدیم بعله یکی از برچسبای کنترل شد پشتش چسبیده ما هم نامردی نکردیم بهش نگفتیم همون جوری رفت دفتر :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تها سوتی ای که این مدّت دادم این بود که داشتم برا کوییز ریاضی از رو یکی از بچه ها تقلب میکردم بعد یهو معلم یادمون انداخت که اسماتون یادتون نره. منم که چشام به برگه ی اون بود اشتباهی اسم دوستمو نوشتم. :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بعد این معلمای ما همش گوشزد میکنن که کتابو باید خورد! جوید اصن! :|

خب خود نویسنده عم فهمیده کتابش خوردن نداره آخه ! ;))

من چی بگم دیگه!؟ :|

55rzu4a66fcmn2yolgyd.jpg
 
پاسخ : سوتی‌ها

تا حالا با نوکِ خودکار صورتتونو خاروندین؟ :/
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتیـم سینما فیلم ببینیم

مـن::عه اینا پنبس؟؟(این یارو پنبه زنه داشت پنبه میزد )

دوستم:: نـه باو پشمه

مـن:: خب پشم که همش سفید نیس سیاه و قهوه ای هم داره ها :-?

دوستـم::خب ابله شستن :|

بعد من 2ساعت داشتم توضیح میدادم که تو موهاتو میشوری سفید میشه :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامان من داشت تعریف میکرد که :

حدودا 15 سال پیش که توی یکی از روستاهای اطراف کرمان درس میداده یه برای اخرین سال که قرار بودا اونجاباشه و بعدش کلا بیاد کرمان ،یه روز به دانش اموزاش که پنجمم بودن میگه یا انشا دربارا معلم بنویسین :

یکی از انشاها با شرح ذیل بوده ظاهرا :

به نام خدا

شما معلم ها خیلی خوب هستید شما مثل خر زحمت میکشید و.....

چی بگم والا؟!؟!
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینجا از الان خیلی هوا سرده...
به دختر خالم (سومه)گفتن یه انشا درباره ی معلم بنویسین بیاین سر صف بخونین، این خانوم هم با این جمله انشا رو اغاز میکنه:"معلم ما خیلی خوب است، زمانی که سگ از خانه در نمیاید معلم ما به مدرسه میاید..". :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

من یه کاپشن زرد دارم. بَعد دوستم میگه :« از زبان بر میگشتم که دیدم یه نفر با کاپشن زرد همونطوری کنارم میاد. فِک کردم تویی برگشتم طرف اون بغلش کردم و گفتم: سمانـــه جونـــم! ( :| ) بعدش دیدم طرف یه پسر 16 ساله ـس. »
( :)) )
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم سر فلکه اطلسی میرفتم جلو فروشگاه نوکیا از این لامپای رنگی هست رقص نور داره رو زمین اینا داره... :-"""

خلاصه یه بچه نشسته بود رو زمین دنبال اینا می دوید دستشون بزنه بگیرتشون :)) نا خوداگاه جلو مامانش زدم زیر خنده =))



این قبیل کارای بچه ها هم سوتی محسوب میشه ؟ :/
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو بانگ سمانه قصدداشتم بپرسم دوستش چطوردقیق فهمیده پسره 16 سالشه گفتم
دوستت چطورفهمید دوستت 16سالشه خلاصه سوتی کوچکی بود ازسوتی :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز برق رفته بود منم رفتم سر کامپیوتر دکمه رو زدم دیدم روشن نمیشه که برادرم گفت که:
هی برق قعطه من گفتم کامپیوتر چه ربطی به برق داره :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتیِ خودم نیس.سوتیِ پدرِ گرامه :-" :D
امروز تو تاکسی بابام داشت با یکی از همسایه‌ها تلفنی صحبت میکرد راجب اینکه ما آسانسورمون چند وقتیه خراب شده و تعمیرکار که آوردیم گفته تو سیماش آب رفته و مشکل برقی پیدا کرده خلاصه.حالا بعد از اتمامِ مکالمه:
راننده تاکسی:ببخشید میشه یه فضولی بکنم؟
بابام:بله خواهش میکنم.بفرمایید.
:D :D :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار سر کلاس داشتم با بغل دستیم حرف میزدم، معلم یه چیزی گفت، من حواسم نبود...
بعد بهم گفت: تو نشنیدی من چی گفتم؟
گفتم: بله؟ چی؟ چرا..شنیدم، اما نشنیده گرفتم :| #-o

من :| :-?? ^#^ X_X
معلم: :o :| :o :-L X-( X-(
بچه ها: =D> =D> =D> :)) :)) :)) =D> =D> =D>
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی امتحانیو خراب کرده بودم قرار بود نمره هاشو بدن
حالا این "دبیر مربوطه(من داستان دارم با ایشون" هم هی جو میداد میگف یه نفر کامل شده بگم کیه یا ن...
بعد بچه ها داشتن بحث میکردن ک بگه یا ن
منم سرمو انداختم پایین رفتم تو خودم..
"دبیر مربوطه":ابراهیمی؟
من:چی؟؟؟؟؟؟؟؟(با حالت ذوق مرگ)
"دبیر":هیچی اسمتو خوندم
من ب دوستم:چی میگه این(با حالت خر ذوووق)
دوستم:خاک تو سرت حضور غیابه!
من:#-o :-<
دوستم: :))
کلاس: =))
"دبیر مربوطه": :|
برگم(نمرم): :o :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه زنگ تفریح رفتم توی کلاس دوستم( اون زنگ عربی داشتن )همون طور که داشتم میرفتم داخل پرسیدم:افضلی( معلممون ) چه گ ه ی خورد...؟؟؟؟!!
دیدم دوستم زد زیر خنده، نگاه کردم ، دیدم معلم عربی مون ایستاده پوکرفیس داره من رو نگاه میکنه!! هیچی دیگه توی افق محو شدم....!!!


پ.ن:ناگفته نماند مستمرم رو کم داد عربی با 11/75 افتادم......!!!! :D :D :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امتحان ادبیات داشتیم،یکی از سوالات این بود...
مفهوم عبارات رو بنویسید که یکیشونم این بود:"پلک هایش داغ شده بود"...

دوستم عوض اینکه بنویسه کنایه از گریه کردن،نوشته کنایه از کردن :-$...فک کنم بلد نبوده تقلب کنه... :))

حالا معلم ادبیاتمونم دورش یه خط قرمز کشیده با یه علامت سوال و یه تعجب :))

دوستم ورقشو گرفته اومده پیش ما(اینجوری: =)))...دستشو گذاشته رو "پلک هایش" و میگه خب الان درست شد دیگههههههههه،برم بگم نمرمو بده؟؟؟ :D

کلا کلاس ما امسال رفته تو فااااااااااز X_X...
 
Back
بالا