خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز یکی از دبیرا اس داده بود و چیزی گفته بودازش تشكر كردم كه دوباره يه سوال واسم فرستاد كه من براش فرستادم آره خدا رو شكر ..بعد گفت مثل اينكه خيلى خوابت مياد بهتره بخوابى..منم با اين كه از اين حرفش تعجبيدم ولى چيزىط نگفتم..روز بعد كه داشتم اس ام اسامو نگاه ميكردم ديدم اى داد بيداد به جاى خدا رو شكر براش فرستاده بودم خر را شكر...حالا اين بماند كه يه بار يك پيامك فوق العاده عاشقانه رو اشتباها براش فرستادم ..حالا بيا و درستش كن :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

دختر همسایمون گوشتِ قربونی آورده بود . منم همیشه مشکل دارم که اینجور موقع ها چی باید گفت ؟! :د
گفتم:خدا رحمتش کنه ! :-?
+ کی رو ؟ :|
مثلن خواستم اشتباهمو درست کنم، گفتم : هه هه ! گوسفنده رو میگم :|
+وای! :)) تو خیلی بامزه ای !!! فعلن !
:-?? :|


عکس این قضیه هم برای دوستم اتفاق افتاده بود. تو مجلس ختم بعد از برداشتن خرما گفته بود:"قبول باشه." :/
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس بغل دستیم خعلی تو فکر بود
بهش گفتم اسمش چیه؟
از دهنش در رفت گفت نیلوفر!!!
بنده خدا نمیدونس چجوری جمش کنه!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال سوم یبار سر کلاس شیمی سرمو گذاشتم رو میز بعد خوابم برد
حالا منم میز دوم ردیف وسط
بعد یهو بیدار شدم دیدم معلمم بالاسرم وایساده کلاسم ساکت همه به من خیره شدن...
معلمم پرسید خواب بودی؟
منم هول شدم گفتم نه خانوم دراز کشیده بودم!!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

من نمیخواست اینو بزارم اینجا...منو اغفال کردن...

Untitled_rz.jpg


:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی شیش ماهی هس ک هروخ طبقه پایینمون مامان باباش میرن جایی پسره ی دخدرو میاره و...
باباش میجنوب ماشین میاره
بعد امروز دیگ اعصابم خورد شد از داد و بیدادی دخدره
موقعی ک کارشون تموم شد سریع رفتم تو حیاط و با توپ ب دیوار میزدم :-" :-"
پسره منتظر بود برم ک بیان برن :-"
بعد یساعت گذش و دید من نمیرم و منم ک تمرین میکردم ک پسره اومد گف::سجاد کی بازیت تموم میشه ؟؟ :)
گفتم نمیدونم میخای بیا بازی کن
گف ن داش من ک کمرم درد میکنه و اینا
من حواسم نبود:: گفتم:: آره صدات میومد ! :-" :-"
پسره::صدای چی؟
من: تو با ی بنده خدایی
اون:: آها دخدر خالمو میگی :))
من:: دخدر خاله ات چ صداهایی درمیاورد و چ حرفاییم میزد !!! :-" :-"
مجید:: X-( X-( X-( X-(
من:: :دی :دی :دی :))
ی فحش داد و رف بالا و بعد چن دقه باهم رفتن :))
)فک نکنم دیگ بیان( :))
بنده نماد همسایه خوبم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با ماجده رفته بودیم واسه تولد دوستش کادو بخره. بعد گفتم ازین گوی ها هم بد نیسا. :-/
گفت عه؟ باشه. :-?
اقا ببخشید موی گوزیکال دارین؟ ;;)
خب عکس العمل طرفو خودتون پیش بینی کنین :-" منکه داشتم میترکیدم از خنده.فوری صحنه رو ترک کردم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

عمم اس داده:زیر گازو خاموش کن بعد بیا
من:کجا بیام؟؟؟؟؟!!!!!!
ـ سر کوچه دیگه
+ چرا بیام؟؟!!
ـ اس دادم ک!مگه ازون شالا نمیخواستی؟؟
+ آها اون شال خوشگلا؟؟الان میام
رفتم سر کوچه عمم اینا میگه تو اینجا چیکار میکنی!؟
میگم خودت اس دادی
میگه من ب هانیه اس میدادم ک!!!!
ینی چقد جیغ میزدم بس بود ب نظرتون؟!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرکلاسه شیمی نشستیم معلم گرم درس دادن ماهم گرم حرف زدن :-"
بعد یه نگاه خشمگین از جانب معلم منو فاط خفه میشیم بقل دستی من (ریحانه) هنوز مشغول حرف زدن بع معلم گفت اسم این چیه ؟(ریحون) من : ناموگیاهیدکه در کنار رود میروید :D معلم : خب پس به این خانوم علف هم بگو ساکت شه :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

از اون رو که ما کلا ملت گشنه ای تشریف داریم رفتیم با بچه ها حمله کردیم به یک عدد سوپری

دوست ماهم بسیار جو گیر و خوشحال شیرجه زد داخل مغازه که دوغ و گوشفیل بگیره کوفت کنیم

دوستم:: عـاقـا گـــــــــ.و.ز داغ دار دارید؟؟

یه جنابی اومده بودن خرید که اصن خرید ها رو ول کردن و تشریف بردن اندرون افق

حالا تازه اینا هیچی

عمق ماجرا جایی بود که من از از دم مغازه داد میزدم واسه دوستم که اونطرف خیابوون بودن تعریف میکردم که دوستمون چی گفته

ملت شریف ایران= =))

دوستان :-[


اینجانب :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

بزرگترین سوتی اینه که وقتی داری همزمان با یه آهنگ میخونی وقتی تو داری میخونی اون نخونه :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرویس مدرسه بیرون پارک کرده بود ما هم نشسته بودیم منتظر بودیم دوستمون بیاد.
یهویی یه مرد باسرعت اومد نشست در همین حین یکی از دوستان جیغ زد
بدبخ مرده تازه متوجه شد سرویسه مدرسه س. اینقد معذرت خواهی کرد
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز صبح برای
رفتن به مدرسه دیرم شده بود برای همین سریع
بعد از پوشیدنه لباسام از خونه زدم بیرون
توی راه مدرسه یه پسره در حالی که می خندید
گفت چه تیپ خفنی داری
کفتم پس چی فکر کردی
رفتم مدرسه دوستم گفت چرا با دمپایی اومدی؟؟
اینو که گفتن یهو همون جا ولو شدم حالا نخند کی بخند
یاد حرف پسره افتاده بودم تازه چه جوابیم بهش داده بودم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

این دوستان ما تشویق نمودن یه مدت شمارمو عوض کنم که در دسترسشون نباشم راحت بذارنم بعد شبش به دوستم اس دادم شماره جدیدمو بهت نمیدما
خو حواسم نبود میخواستم دلش بسوزه :D
بعد الان دوباره همونا شمارمو دارن

داریم دنبال یه سیم دیگه میگردیم من در دسترس نباشم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه های سایت به من پخ داده
لینک پرو فایلتو بفرست
^#^


یعنی اگه من هوش و ذکاوت اونو داشتم به کجاها که نمی رسیدم (:|
 
پاسخ : سوتی‌ها

بنده یادم میاد یکبار کلاس داشتیم بعد کلاس قرار بود بابام بیاد دنبالم.
من از اموزشگاه اومدم بیرون دیدم بعله بابام منتظرمه که ناغافل دوستم صدام کرد که کتابت موند.
بنده رفتم کتاب رو برداشتم اومدم سوار ماشین شد و حواسم به کتاب بود به بابام گفتم بریم بابا دیدیم پدرجان حرکت نکرد
بگشتم ببینم چرا حرکت نمیکنه دیدم یه پسر مو بلند بی ریخت تو ماشین نشسته یه جیغ بنفش زد و پسره داد زد:خانوم چه خبرته
اشتباه سوار شدی جیغم میزنی ینی میخواستم اون لحظه زمین دهن باز کنه منو ببلعه اینقد خجالت کشیدم. :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا یکی این ناظما را بیاد روشن کنه که حداقل تذکر بدن نه اینکه همچین نگاه عاقل اندر صفیحی (املا :D ) به آدم میکنن که آدم دچار افسردگی میشه!!!

با چند تا از بچه ها سرزنگ نماز نشسته بودیم داشتیم آهنگای نوستالژیک ماله قرن بوق (از جمله منصور و کامران هومن و سوسن خانوم و کلا اکثر اهنگای خز و خیل) میخوندیم و مشغول شادی و سرور بودیم که طی اقدامی کاملا انتحاری ناظم آمد و در و وا کرد... :-" :-" :-"

ما هم که هیچ کاری نمی کردیما!!! به غیر از ماها که داشتیم آهنگ میخوندیم اونطرف جلوی در 4 نفر داشتن اجداد هم و آباد میکردن!!! =)) =)) =)) اونور کلاسم دو سه نفر ریختن بودن سر یک نفر و ... =)) =)) =))
و هیچی دیگه!!! ناظمه بنده خدا فقط به همه ی ما نگاه شفا انداخت!!! (البته در اصل به خاطر این بود که کار فراتر از اینم نمیتونست انجام بده :D )
 
Back
بالا