خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

من طبقه پایین درس میخونم بعد چون در رفت و امد بین دو طبقه ام همیشه سیوشرت میپوشم و یه روسری دور سرم میبندم که تا رو پلکم میاد :))

چون هنگام درس خوندن کلا با صورتم ور میرم .. بعد کلاه سیوشرت رو هم میکشم روسرم :))

مهمون داشتیم منم خبر نداشتم با همون قیافه رفتم طبقه بالا پریدم تو خونه .. گفتم سلاااااام مامی :D

دیدم همه دان منو نگاه میکنن =))

فک کنم وحشت کرده بودن =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم دعوام شده بود بهش زنگ زدم اون هنوز هیچی نگفته من شروع کردم به استفاده از کلمات رکیک و مثبت 18 بعد یهو صدای یه پسر گف سارا نیست گوشیشم جا گذاشته
بعد فهمیدم داداششه اصن من اب شدم
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی بابامه البته :))
مث اینکه ایشون سرکلاس دسشویی داشته ز بچه ها میگه این سوالو حل کنین تا بیام بعدش وقتی میخواسته برگرده چون دستاش خیس بوده و امکان داشته بچه ها بفهمن دستمالم نداشته گویا با پرده خشک میکنه دستاشو.. :))
زنگ تفریح تو دفتر:
معاونشون:حالا کاری نداریم بعضیا وسط کلاس میرن دسشویی ولی دیگه دستاشونو با پرده خشک نکنن!
بابام:دوربیناتون دقیقا کجاس :)) :o
=)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بحثي بود با دوستان بعد بنده برگشتم گفتم الان کلرو پلاست های انسان از نسل پروکاریوت هان !:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستام به دستگاه گلژی گف: دستگاه ژیگول ( :)) )
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستای بنده یه مدتی پادردولگن درد(!!!) و اینا داشت تاحدی که نمیتونست بشینه روصندلی،رفت دکترکه خب فهمیدن مشکل ازکوتاهی استخوان بوده و یه سری دارو تجویز کرده بودن؛ ولی یه هفته ای از مصرف دارو هاش گذشته بود که هی بدتر میشدو دردش بیشتر که بالاخره مامانش رفت پیش دکتره که اقا این داروها چین که دادی به دخترمن که بدتر شده، که کاشف به عمل میاد که اون پزشک محترم داروخونه اشتباهی قرص پروستات!!!!تحویل داده بوده :| X_X B-)
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوال سنجش:
اگر حرفb را روی لام نوشته و زیر میکروسکوپ قرار دهیم ب چ شکلی دیده میشود؟
برداشت یکی از دوستان:
باید حرف "b" رو روی حرف "ل" بنویسیم ببینیم چی میشه!!!
آخه یکی ب ایشون بگه سوال زیسته این!!!! ~X(
خدایا...خودت کمکشون کن :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

عاغا ما پارسال یه کارسوق شیمی داشتیم بعد اینکه کارسوق تموم شد حدودای ساعت 12 شب بود
که جلو در مدرسه با دوستان وایساده بودیم تا بیان دنبالمون بریم خونه
من و دوستم داشتیم درمورد کارسوق حرف میزدیم دیدیم یه 206 اونو خیابون پارک کرد توشم 2 تا پسر جون بود قیافه شون واضح نبود
بعد دیدیم هی دارن به ما اشاره میکنن من ودوستم هم شرو کردیم به فش دادن و اینا :-"
یهویی یکیشون پیاده شد گف :د کوثر بیا :D
نگو طرف دایی دوستم بوده :-s
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی گفت باو تخم مرغ شده 3 تا هزار تومن،اون یکی با کلی ذوق و اینا گفت چی میگی بابا من 6 تاشو خریدم 2 تومن.
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرکلاس داشتیم سر این بحث میکردیم وقتی همانندسازی تو هسته هستش نکلوتیدها تو سیتو پلاسم چطوری اینا میان تو هسته
بعد این دوستم گفت ببین شادی همانندسازی تو هستس
من:نه اله جان همانندسازی یوکاریوت ها تو هستس
بچه ها و معلم: :|
الهه:خوب همین همانندسازی یو کاریوت ها تو هستس
من:الهه این یه موضوع کاملا واضحیه تو کتاب سال3 هم هس همانندسازی تو هستس چرا لج میکنی
الهه :خوب تو هستس
من:اوه X-( X-( تو هستس چرا نمیفهمی
معلم:صبرکنین یه مین شادی الهه چی میگه
من:میگه همانندسازی تو سیتوپلاسمه :-w
معلم:شادی گف تو هستس 8-|
من: ا راست میگین ذهن من هسته الهه رو سیتوپلاسم معنی میکرد X_X :D :))
الهه: :-L
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دبیرا تیریپ نصیحت برداشته بود و داشت کلی حرف میزد و کلاس ساکت بود و ماها همه تو نخش بودیم 8-^

یهویی وسط حرف زدنش یه آروق بد زد :|

مارو میگی داشتیم می مردیم از خنده =)) =))

اصا هم به روی خودش نیاورد :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو جلسه نشسته بودیم(با مدیر مدرسه و دبیر ریاضی و بچه های المپیاد) اونوخ یه بحصی پیش اومد، اومدم بگم "خب خودش کسب تجربه حساب میشه" گفتم" خب خودش تسب کجربه اس"
مدیر :|
بچه ها :|
دبیر ریاضی :|
من: خودم هنوز نفهمیده بودم که چی گفتم :-" :)) B-)
تازه بشون گفتم چرا اینطوری نیگا میکنین؟! گفتن هیچی...
بدش بحثو ادامه دادن :D
ینی من الان کودن به حساب میام؟ :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

-سطل آشغال آتیش زدیم :-"
+مگه سال 80 عه دیوانه ها؟ :))
-سال 80؟چه ربطی داش :-؟
+سال 80،فتنه،موسوی،گات ایت؟ :|




عزیزم فتنه 88 بود :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم رفته بودیم نمایشگاه اتومبیل(از این ماشین فروشیا نه)
بعد همش از این ماشینای چینی تازه وارد شده به ایران بود.
منم گفتم اینا خیلی آشغالن.عصن آدم درشکه سوار شه ولی سوار اینا نشه.
بعد یهو برگشت سمتم گفت اتفاقا ما عم تازه از اینا خریدیم. :| :|
:-?? :-" :o
منم گفتم حالا اینا که خوبه .منظورم اون ماشین چینیا بود. =)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم ریاضیمون سر کلاس از دوستم پاک کن گرفته، این مقوا دور کاغذش خیلی بالا بود ....
معلممون: اجازه هس لباس پاک کنتو درارم؟
دوستم: ن خانوم خوبیت نداره!
من : خانوم میخاین من بدم مال من لخته ....
دوستام و خانوممون : =)) =)) =)) =)) =))
من: :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
خب اخه چرا این طوری می کنین ... خب حواسم نبود ... خب آخه ... :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم امتحان شیمی داش گفت ی جا بشینیم ک هم حرف بزنیم هم شیمی بخونه.
منم قبول کردم.دوستم شرو کرد ب خوندن
من:دفتر خودته؟؟؟
دوستم:آره چطور؟
من:چقد خوب نوشتی...!آدم دلش میخواد همش بخونه دفترتو
دوستم: مرسی :)

یهو دیدیم ی چیزی ریخت روش!!!بعععله!!
ی چیز آبکی قهوه ای ک با جیغ دوستم همراه شد
پرنده اس دیگه!کاریش نمیشه کرد!
:)) :))
=)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سـوتیمون مثبـت 18ـه خـو :-"

مـا تشـریف داشتیـم انـدرون یه گروهی توواتس اپ

بعد من فک کردم ادمین گروهم یه نفرو تهدید کردم که شوتت میکنم

بعد طرف گفت نه یکی دیگه مدیره و اونم منو شوت نمیکنه

بعد دوست من:: ولی همیشه منو میکنه بعد از دو ساعت نوشت شوت :D

یارو: :|

دوستم: :-[

مـا:: :)) :)) =)) =))


+ روم به دیوار
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر زنگ شیمی معلم نوشته بود Mg+2 بعد من دستم رو بردم بالا پرسیدم اون دوبار مثبت مال M شه یا مال g شه؟
کل کلاس زدن زیر خنده ... :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز نرفتم مدرسه یه خورده درس بخونم، زنگ زدم مدرسه که غیبت غیر موجه نخورم...
سلام،خوبین؟دانش آموز فلانی کلاس 400 و فلان امروز نمی تونه بیاد.
ناظمه یادداشت کرد و نیم ثانیه قبل از اینکه قطع کنم
ناظم:شما چه نسبتی با ایشون دارین؟
من نمی دونستم چی بگم...همه ی عالم و آدم می دونن من تک بچه ام خواهر ندارم...بعد با اعتماد به نفس تمام:مادرش هستم
ناظم:ا؟پس چرا صداتون به سنتون نمی خوره؟فکر کردم خو دفلانی هستین؟
بعد قطع کرد...آخه آدم عاقل مگه صدات شبیه مادرته که خودتو جا می زنی؟معلوم نیس برام چه آشی پخته...
 
پاسخ : سوتی‌ها

من و دوستم و مامانامون رفتیه بودیم نمایشگاه که خیلی هم شلوغ بود
فقط مامانا گوشیشونو اورده بودن برای این که گم نکنیم همو یه گوشی دست من و دوستم بود یه گوشی دست مامانا
من و دوستم با هم می چرخیدیم اونام با هم بودن که یهو دیدیم مامان دوستم نیس که گوشیش هم دست ما بود
بعد 10 دقیقه دیدیم بابای دوستم زنگ زده که مامانت فلان جاس برین پیشش
رفتیم پیداش کردیم بعد دوستم برگشته می گه مامان پس چرا به گوشی خودت زنگ نزدی اونم میگه مگه انتن می ده؟!!!! :|
=)) =)) =)) =)) =)) :)) :)) :))
 
Back
بالا