خاطرات سوتی‌ها

ارسال‌ها
262
امتیاز
13,858
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
استادمون توی تابستان یه آقای کم سنی هستن که همه رو با فامیلی صدامیکردن و جدیدا دارن با اسم صدا میکنن بعد از اونجایی که من خیلی حرف میزنم و فعالم صدای منو میشناختن داشتم یه سوال توضیح میدادم که پرسیدن شما کیمیایی ؟
بعد منم با جدیت گفتم نه بنده خانم (فامیلیم) هستم =))
 
ارسال‌ها
859
امتیاز
8,142
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
یکبار وقتی در فریزر رو باز کردم بستنی زعفرونی نیم لیتری رو با کره محلی اشتباه گرفتم و چند قاشق غذاخوری ریختم داخل قابلمه برنج
وقتی که برنج دم کشید خونه بوی شیرینی پزی میداد:-"
 

hypnos

کاربر فوق‌حرفه‌ای
کنکوری 1404
ارسال‌ها
835
امتیاز
15,583
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
نقره‌ی ادبی
یکی از فاجعه ترین سوتی های من که هنوز برام میگیرن بر میگرده به دو سال پیش کلاس هفتم .دبیر ادبیات ما برای روخوانی دروس یه حالت مسابقه طوری ایجاد میکرد که هر کسی تا جایی به خوندن متن ادامه میداد که تپق بزنه . بعد میرفت نفر بعدی و به همین ترتیب . هر کس بیشترین مقدار رو بدون تپق میخوند برنده بود و دروغ نگم همیشه این عنوان دست من بود . یه روزی بچه ها داشتن پیشنهاد میدادن ، با اعتماد به نفس بلند شدم و گفتم که خانوم دیگه مسابقه ی پتق برگزار نکنیم و فلان .......از وقتی که من تپق رو گفتم پتق ، کل سه کلاس پایه منو با این اسم میشناسن .........خدا نصیب نکنه خلاصه :D
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
39,781
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
یه بار رفته بودم خونه دوستم و هم اتاقیش هم بود و داشتیم حرف می‌زدیم که یهو آلارم گوشی من شروع به زنگ خوردن کرد. آلارم هم Broken - LovelytheBand بود چون شروع جیغ و بلندی داشت، مطمئن بشم بیدارم می‌کنه.

آلارم: I like that you're broken, broken like me
Maybe that makes me a fool
I like that you're lonely, lonely like me
:|
[رنگ به رنگ شدن]
- I met you late night, at a party
Some trust fund baby's Brooklyn loft
By the bathroom, you said let's talk
:|
بعد حالا مگه همچین مواقع گوشی پیدا میشه.. آماده بودم که کیف رو با گوشی از پنجره پرت کنم بیرون که هم اتاقیش گفت عههه این اهنگههه...
اینجوری بودم که :Face_Without_Mouth:
آره خلاصه درس اخلاقی اینه که محض احتیاط آهنگ‌های قابل ارائه بذارید :-"
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,983
امتیاز
44,457
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
این بالایی رو خوندم یاد این افتادم:
شده سر کلاس ریاضی حضوری یهو گوشیتون با آهنگ بندری زنگ بزنه و مجبور باشین تا اخرش وانمود کنین مال شما نیست!؟
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
39,781
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
این بالایی رو خوندم یاد این افتادم:
شده سر کلاس ریاضی حضوری یهو گوشیتون با آهنگ بندری زنگ بزنه و مجبور باشین تا اخرش وانمود کنین مال شما نیست!؟
زمان ما فقط بچه پولدارا گوشی می‌بردن مدرسه :-"
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,983
امتیاز
44,457
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
زمان ما فقط بچه پولدارا گوشی می‌بردن مدرسه :-"
جدیدا که روز در میون میریم چون دبیر فایل هاش رو توی شاد میذاره مجبوریم ببریم مدرسه...

ولی خب گوشی من که فقط به درد زنگ زدن میخوره، اصلا به نت وصل نمیشه:)
 

asal_a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
717
امتیاز
9,634
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
0
با بچه ها کال گرفته بودیم داشتیم حرف می زدیم
میخواستم یکیو اضافه کنم اشتباهی دستم خورد رو معلم عربی :-"
 

ArTeMiS16

Artemis
ارسال‌ها
20
امتیاز
83
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تنکابن
سال فارغ التحصیلی
1404
ما واسه ی یه مسابقه رفته بودیم مدرسه ی پسرونه وقت استراحت من رفته بودم دستشویی که یهو اعلام کردن آزمون داره شروع میشه، منم استرس گرفتم و حس گوزن تیزپا بودن بهم دست داد و سریع دویدم انقد تو عالم خودم بودم یهو دیدم رفتم تو بغل یه پسره😶یهو به خودم اومدم خجالت کشیدم با سرم زدم به چونه ش بعد در رفتم🙈 ایشالا حلالم کنه فقط😂😂
 

^_^Unique

کاربر فعال
ارسال‌ها
35
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
منی که تازه این تاپیکو دیدم😁
در این مورد من کاملا میتونم عرض اندام کنم مثلا یک قابل پخشش
آزمون شفاهی زبان داشتیم (مدرسه) و کلی سوال ازم پرسید تهش گفت یکم درباره شب یلدا توضیح بده منم خیلی جدی شروع کردم به گفتن . آقا هی گفتم و گفتم دیگه حرفام ته کشید ، ولی دبیر همچنان منتظر ادامش بود نمی‌دونم از کجا ولی اومد تو ذهنم که از روی آتش می پریم و هی درباره اش صحبت کردم اینکه عقیده داشتن باعث دوری شیاطین میشه اینا . دبیر یکم هنگ بهم نگاه کرد و وسط اون جو یهو داد زد چرا قیمه ها رو میریزی تو ماستا😂

@zeynabgol ای که بعد از حداقل ۴ ماه اینو ول نکرده
 

saba.hjm

Olmazsa alışırız(:
ارسال‌ها
873
امتیاز
25,711
نام مرکز سمپاد
فزرانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
یادمه اول میخوندم رفتیم مشهد
با دایی مامانم اینا
ما چهار نفر بودیم (من و مامانم و بابام و داداشم )
اونا دو نفر (دایی و زندایی مامانم )
دایی مامانم از مامانم حدود سه چهار سال بزرگتره و زنداییشم هم سنش بودن تقریبا و یه اکیپ خیلی قشنگ بودیم
از هتل که در اومدیم سمت حرم من یادم نیفتاد که چادرمو برنداشتم
رسیدیم حرم و دیدیم ای داد بیداد
گفتیم عیب نداره بریم تو خب 7 سالمه فقط
ولی خب از لحاظ جثه و قد و قواره بزرگ بودم یکم شبیه اولی ها نبودم
رفتیم که بریم تو خانومه گفت نمیشه بدون چادر
مامانم گگفت این بچه است 7 سالشه
خانومه خندید که دروغ نگو
بعد زنداییم بیچاره شروع کرد به قسم خوردن که بخدا این 7 ساله اول دبستان میخونه و این حرفا
خانومه گفت باید از خودش بپرسم
من رفتم وایسادم جلو خانومه
گفت اول ابتدایی میخونی؟
گفتم نه
گفت اول راهنمایی میخونی؟
گفتم نه
رنگ زندایی بیچاره ام پریده بود که الان اون همه قسم خورده میگن دروغ گفته بدبخت
زنه یه نگاه بدی به مامانم و زنداییم میکرد
بعد با تعجب گفت اول دبیرستانی؟
گفتم نه
گفت پس چندم میخونی؟
گفتم اول دبستان :))
خب بچه بودم معنی ابتدایی رو نمیدونستم =))
خییلیی با اعتماد بنفس گفتم اول دبستان میخونم
هییچی دیگه هرکی تو صف بود میخندید
اون خانوما هم خودشون خندشون گرفته بود
زنداییمم بدبخت اخرا از ترسش نشسته بود رو یه صندلی فشارش افتاده بود :))
و اینطوریا دیگه
:))
 

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
16,447
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
دیروز پیش از ظهر با یک نفر هماهنگ کردم که خارج از وقت 8 شب برم دفترش و یک سفارش بدم. یک آدرس خیلی نامفهمومی هم داشت که باید کلی کوچه پس‌کوچه می‌رفتم. تهش با کلی پرس و و جو به یک پاساژ رسیدم و 3 طبقه پله بالا و پایین کردم و باز هم پیدا نشد. دیگه وضعیت برام طاقت‌ فرسا شد گوشی برداشتم و به شماره‌ای که طرفای ساعت 11 صحبت کرده بود زنگ زدم. با یک حالت رسمی‌طور و عصبی تند تند حرف می‌زدم که آقا من آدرس شما رو پیدا نمی‌کنم. کجایی؟ و کلی سریع غرغر کردم بعدش باز به صورت عصبی گفتم شما آدرست رو به من بده من بیام. بنده خدا هم با یک حالت ترس طوری آدرس خونه‌اش داد.
همون موقع بود متوجه شدم من اشتباهی به پستچی که صبح بسته پستی آورده بوده زنگ زدم.
حالا این ور من شرمنده بودم و اون بنده خدا هم مونده بود که طرف اصلاً کیه؟ چی کار داره؟
 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
725
امتیاز
17,368
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
اون روز که برای افطاری قرار بود مدرسه بمونیم
زنگ آخر عربی داشتیم و معلممونم از این جدیا بود
زنگ یکم دیر خورد درس تموم شده بود منم رانی باز کردم
و داشتم میخوردم که در همون مود به معلممون گفتم قراره تا شب برای افطاری بمونیم
معلممون با یه نگاه به من
یه نگاه به رانی ای که دارم میخورم
گفت:برای افطاری میخواید بمونید دیگه
وی به سوتی خود پی برده رانی را پشت @rivan قایم میکند:))
 

زار

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
468
امتیاز
5,176
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0
آبروریزی بود بیشتر تا سوتی ولی ما تو عمرمون یبار رفتیم اتاق فرار گفتن سه بار میتونید در بزنید راهنمایی بگیرید. همینقد بگم که انقد زمان میگذشت و کصنمک بازی اجازه نمی‌داد تلاش کنیم خود طرف میومد در میزد راهنمایی میکرد، یکی از معماهارو به صورت حضوری اومد رد کرد واسمون و تهشم اون هیولایی که باید از تو صندوق نجاتش می‌دادیم خودش دستشو آورد بیرون و قفلو باز کرد.
 

Nabat

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
488
امتیاز
12,776
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
=)
سال فارغ التحصیلی
00
سر کلاس المپیاد ادبی
معلم 22-23 ساله داشت اسرار توحید درس میداد
پرسیدم اینجا دقیقا ابوسعید چن سالش بودههه 🥲 😂
معلمه :🧐😵‍💫
سن ابوسعید ب چ دردت میخوره 😐
 
ارسال‌ها
353
امتیاز
8,104
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
رشته دانشگاه
پزشکی
دانشجوی اردبیل باشی (مرکز حسینیت!)، بیشتر از نصف کلاستون بچه‌های بومی و ا‌کثرا مذهبی باشن و تو بری، ترق! اول محرم آهنگ شاد بفرستی تو چنل موسیقی کلاستون که " آره مودتون نیوفته و فلان..." و بعد از طریق پلی شدن نوحه هایی که شب پیش فرستاده شده بودن یادت بیاد محرم بوده و خب بد شد، نه؟ :‌)))...
 

_Vina_

دختر گاوچرون
ارسال‌ها
714
امتیاز
9,734
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
دیشب بود حدودا داشتیم با @Sety و فاطمه چت میکردیم حرف از چند سال اینده شد که ستایش داشت از فانتزی دوران کنکور اینده حرف میزد و میگفت میریم فلان جا و اینا من گفتم نمیام رفتید تماس تصویری بگیرید🚶‍♀️
و ستایشی که گفت بزار لباسامو درست کنم یه ربع دیگه خوبه زنگ بزنم؟:))
تا چند دقیقه نگرفته بود منظورم چیه:))
 

_Vina_

دختر گاوچرون
ارسال‌ها
714
امتیاز
9,734
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
با بابام قهر کرده بودم اومدم براش چشم غره برم همون لحظه پام گیر کرد به چادری که خواهرم انداخته بود زمین و نزدیک بود بیوفتم...یه بار خواستم قیافه بگیرم:))
 
بالا