خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
با سوتی درخشان دیگری در خدمتتان هستم!


سر کلاس ادبیات داشتم صبحانه میخوردم. مامانم گفت نمیخوای بنویسی؟
گفتم همه اینا رو آخر کتاب نوشته! فقط اسکلا مینویسن!

عاقا کلاس تموم شد و واتسپ دیدم دوستم مایم داده که:
زینب قرار نیست میکتو ببندی؟ صدی هم زدن چایی میاد...


یه پیام دیگه، ده دقه بعد:
خخخخ چی میگی؟



و اینگونه که.....
 
:))یه بنده خدایی موقع امتحان شیمی بعد از گذاشتن پیاما به جا گروه دوستا میره تو گروه شیمی مینویسه بچه ها اگه سخت بود بیاید باهم حل کنیم
ایح ایح ایح
تازه همون بنده خدا سرکلاس عربی به جای میکروفون وبکم روشن میکنه :-"
 
دبیر ادبیاتمون وقتی میخواد بگه میکروفونتو وصل کن، میگه خانوم فلانی بیا پشت خط!
بعدشم میگه الو؟ :))


****************
سوتی دبیر ورزش:
داشتیم واسه مسابقه بدمینتون تمرین میکردیم، دبیر ورزشمون نگامون میکرد.
طرف مقابل من خطا کرد، دبیرمون دوید طرفش، محکم خورد به من، از اونجا که کوه عضلاته و میس ایز عضله صداش میکردیم، بنده رو با ضربش شوت کرد اون سر حیاط، با شونه راستم خوردم به جدول بغل حیاط، کتف راستم انگار که نصف شد(ولی فقط ضرب دید)، دبیرمون هم با جیغ من یهو برگشت گفت:
تو چی میگی دیگه؟!

من::((:oops:
دبیر::@:|:-?
فرد خطاکار: :| :))
 
داشتیم تو گروه دوستانه مون در مورد معلم عربی مون که خیلی رو مخه حرف می زدیم یکی از بچه‌ها حواسش نبود ویسش رو اشتباهی فرستاد تو گروه مدرسهX_X
 
امتحان طیف داشتیم و اسم گروه تقلب رو بچه ها گذاشته بود"طیف سنجی"[معمولا میذاشتن:شناسایی بتول؛پلیمر نوید؛اصول عطا؛تجزیه احمد(احمدزاده فامیلش بود البته)] و اسم گروه اصلی هم"طیف سنجی"بود
امتحان 8 صبح بود و من تا دیروقت بیدار بودم شاید 2 ساعت خوابیدم
حدود20دقیقه مونده به 8؛گیج و منگ یه پیام نوشتم مبنی براینکه؛دمتون گرم بچه ها که اینقدر امتحانای قبلی پایه بودین این امتحانم مثل قبلی ها همه همکاری کنن و... و فرستادم تو گروه و گوشی رو گذاشتم کنار تا برای لحظات آخر مرور کنم
دو سه دقیقه مونده به 8؛رفتم گوشی رو برداشتم و دیدم نزدیک 30تا میسکال و یههههه عالمهههه پیام تو واتس اپ دارم که همه گفته بودن؛پیام رو اشتباهی فرستادی!!

شانس آوردم پایه ترین استاد دانشکده بود وگرنه دهن هممون رو سرویس میکرد!!و بچه ها دهن منو!!!:/:/
خیلییییی عشقییییی دکتر!!:RedHeart:RedHeart:x:x><><
 
واتساپ من خیلی خیلی شلوغهههه
نزدیک 26 تا چت نخونده ثابت داره
رگباری پیام میاد
جابه جا باز میکنم چت هارو واس همین باعث سوتی میشه
همین الان خواستم برم تو گروه بچه ها بنویسم:
بچا من رفدم باب اسفنجی ببینم نجف هر زری زد سرکلاس یه سامری بهم بدید بعدا
داشتم ارسال میکردم که دیدم گروه کاروفناوری رو اشتباهی باز کردم:))
نفرستادمش ولی اگر میفرستادم نمره کاروفناوریم صفر بود :-" چون نجف تو گروه دائم الآنه و قطعا سین میزد
 
آخرین ویرایش:
یکی دیگه یادم اومد که سر زنگ فیزیک معلم میکروفونم رو روشن کرد گفت این سوال رو توضیح بده بعد وسطاش یهویی ایفونمون رو زدن مادروپدرم بودن منم نمیتونستم برم درو بازکنم داداشم هم حموم بود اون صدای ایفونو شنید یهویی لخت اومد بیرون (7 سالشه) با اون صدای نازک جیرجیرکیش گفت خواهرجون دارن ایفونو میزنن درو چرا باز نمیکنی ها؟؟؟ من از اینور هم داشتم از خجالت میمردم هم داداشم رو میدیدم خندم میگرفت هی به معلمم میگفتم ببخشید اون میگفت اشکالی نداره :))
 
توی صف نونوایی بودم الان یاد این حماسه‌ی بشری افتادم :)):
حدود نه سالم بود. اون زمان نوبت نونوایی‌های اینجوری بود که یه مرد نون می‌دادن یه زن. یعنی مثلا اگه ده تا مرد تو صف بودن و یه دونه زن هم تازه میومد، بعد از اینکه به یه مرد نون دادن به زنه نون می‌دادن و برعکسش. بعد یادمه یه روز دختر عموم خونه‌مون بود. اومدیم زرنگ‌بازی دربیاریم دو نفری بریم نونوایی که هم یه مرد باشه هم یه زن و خلاصه زودتر بتونیم نون بگیریم. 8 تا نون می‌خواستیم. رفتیم تو صف وایسادیم. اون روز زنا بیشتر بودن. زودتر نوبت اینجانب شد و طی یه محاسبه‌ی ریاضی 8 رو تقسیم بر 2 کردم و 4 تا نون گرفتم! اونجا منتظر موندم که نوبت اون بشه 4 تا نونم اون گرفت. خوشحال و خندان و کیفور از این زرنگیمون اومدیم خونه و تازه فهمیدیم چه گندی زدیم :)):))
 
با یکی از دوستان چت میکردمو و گلایه از استاد،پیامم رو خواستم برای یه دوست دیگه فروارد کنم که اشتباهی به خود استاد فروارد کردم و از شانس گندمون آنلاین بود و سین زد:/
 
پیرارسال قبل از عید کلاس عربی دوربین اورده بودن میخواستن عکس یادگاری بگیرن معلم نمیذاشت میگفت بزارید بعد از عید.

بعد یکیمون از دهنش پرید گفت که استاد شاید بعد از عید دیگه بین ما نباشین:))
 
پاییز امسال بود که کلاس ریاضی داشتیم(آنلاین) و معلممون میخواست که تصویری درس بده شاد هم طبق معمول کار نمیکرد؛
منم اسم معلممونو سیو نکرده بودم..همینجوری داشتم تو گوشی میچرخیدم که دیدم بچه ها تو واتساپ گروهی ویدیو کال گرفتن
منم با موهای شلخته سر صبی با لباس خواب عروسکی جواب دادم-ـ-
گفتم بَه سلااام..جمعتون جمعههه
چقدم خلم دیدما کسی صورتشو نشون نمیده ولی نفهمیدم
یکی داد زد لعیااا خانوم فلانی هم هستش:/
ای زهرمارو خانوم فلانی هست خو آدم هماهنگ میکنه دیگه قبلش-ـ-
نفهمیدم چطور قطع کنم-ـ- فقط انگشتمو گذاشتم رو دوربین و نتو خاموش کردم(جوگیر):| :))
کاش هیچ وقت تو کلاس های حضوری تعریف نکنه این اتفاق کذایی رو-ـ-
 
یه بار تو کلاس زبان تیچر بعد از درس پرسید :دو یو هو کواِسشن؟
بعد من فکر کردم میگه دو یو هو پلی استیشن=\
هیچی دیگه گفتم: یس آی هو پلی استیشن 4 :)
بعد نگاه ها به سمت من برگشت و تیچر پرسید وات؟
و من به سوتیم پی بردم :-s
خیلی تباه بود:-"
 
ماه پیش عروسی دوستم بود منم قرار بود یا بلوز دختر خاله ام رو بپوشم یا بلوز خودم رو..اون یکی دوستم زنگ زد که ببینه من چی میپوشم و اینا
بعد نشونش دادم لباسارو گفت چه خوشگله خریدیشون یا دادی خیاط دوخته؟( منظورش لباس دختر خاله ام بود) من گفتم نه دادم خیاط دوخته
گفت لعیاااا مارکش روشه :-":| گفتم عه اره:| نمیدونم حتما خریدمش :)) :|
آخه از دور شبیه این بود که دوخته شده..-ـ- :))
 
استادمون توی تابستان یه آقای کم سنی هستن که همه رو با فامیلی صدامیکردن و جدیدا دارن با اسم صدا میکنن بعد از اونجایی که من خیلی حرف میزنم و فعالم صدای منو میشناختن داشتم یه سوال توضیح میدادم که پرسیدن شما کیمیایی ؟
بعد منم با جدیت گفتم نه بنده خانم (فامیلیم) هستم =))
 
یکبار وقتی در فریزر رو باز کردم بستنی زعفرونی نیم لیتری رو با کره محلی اشتباه گرفتم و چند قاشق غذاخوری ریختم داخل قابلمه برنج
وقتی که برنج دم کشید خونه بوی شیرینی پزی میداد:-"
 
یکی از فاجعه ترین سوتی های من که هنوز برام میگیرن بر میگرده به دو سال پیش کلاس هفتم .دبیر ادبیات ما برای روخوانی دروس یه حالت مسابقه طوری ایجاد میکرد که هر کسی تا جایی به خوندن متن ادامه میداد که تپق بزنه . بعد میرفت نفر بعدی و به همین ترتیب . هر کس بیشترین مقدار رو بدون تپق میخوند برنده بود و دروغ نگم همیشه این عنوان دست من بود . یه روزی بچه ها داشتن پیشنهاد میدادن ، با اعتماد به نفس بلند شدم و گفتم که خانوم دیگه مسابقه ی پتق برگزار نکنیم و فلان .......از وقتی که من تپق رو گفتم پتق ، کل سه کلاس پایه منو با این اسم میشناسن .........خدا نصیب نکنه خلاصه :D
 
یه بار رفته بودم خونه دوستم و هم اتاقیش هم بود و داشتیم حرف می‌زدیم که یهو آلارم گوشی من شروع به زنگ خوردن کرد. آلارم هم Broken - LovelytheBand بود چون شروع جیغ و بلندی داشت، مطمئن بشم بیدارم می‌کنه.

آلارم: I like that you're broken, broken like me
Maybe that makes me a fool
I like that you're lonely, lonely like me
:|
[رنگ به رنگ شدن]
- I met you late night, at a party
Some trust fund baby's Brooklyn loft
By the bathroom, you said let's talk
:|
بعد حالا مگه همچین مواقع گوشی پیدا میشه.. آماده بودم که کیف رو با گوشی از پنجره پرت کنم بیرون که هم اتاقیش گفت عههه این اهنگههه...
اینجوری بودم که :Face_Without_Mouth:
آره خلاصه درس اخلاقی اینه که محض احتیاط آهنگ‌های قابل ارائه بذارید :-"
 
Back
بالا