داشتیم صب اول صب با بابام میرفتیم مدرسه.اون موقع ماشین داشتیم.دوستمو و مامانشو دیدیم گفتیم اونارم سوار کنیم .بابام که زد کنار حس جنتلمن بازیم گل کرد از ماشین پیاده شدم به مامان دوستم تعارف کردم که بشینن جلو
بعد از من اصرار که خانوم بفرمایین از ایشون انکار که بشین نخواستیم جان مادرت.بابام رفت محو شد تو افق دوستمم به روم نیاورد چه گندی دارم میزنم .وقتی رسیدم خونه فهمیدم چه گهی خوردم.هعی زندگی
یه بار میخواستم بگم فلانی برو از قران کامل نگا کن وسط کلاس.گفتم قران طبیعی
یه بارم یکی از دوستان اهل دل تنبلی ش اومد کسینوس بگه همون cosگفت رد شد.منو بغل دستیش فقط سرمونو گذاشتیم رو میز و هار هار خندیدیم
این دوستا کی بودن؟ کنجکاو شدم
رفته بودیم تهران بعد با مامانم رفتیم تا یه روز قبل از کلاسش محلشو شناسایی بکنیم
بعد من اونروز به شکل عجیبی که اصلا بهم نمیاد نوع دوست شده بودم
آره خلاصه تو یه ایستگاه خط بودیم که دیدم یه پیرمرده سرپا وایستاده بلند شدم گفتم آقا بفرمایین شما بشینین
آره خلاصه همش از من اصرار از پیرمرده نههههه
هیچی دیگه اخرش یه پسره جوون دید اوضاع خیطه اون از جاش بلند شد گفت خانم شما بشینین. اونروز من متوجه نکته ش نشدم ولی یه سال بعد فهمیدم چون صندلی بین دیوار و مامانم بود این دراما شکل گرفت
هرچند که هنوزم واقعا درک نمی کنم. مگه چی میشه خو
.
یه مدتم با چندتا از دوستام چت می کردم. از بخت بد پسرم بودن. بعد همش والدین که وارد میشدن پیامشون به چیزهایی مثل من خیلی عاشق بودم، عشق، دوست داشتن و اینا تغییر می کرد
بعد من از صفحه هم خارج میشدم چون تو دیسکورد بود یه پیام از گوشه ی لبتاب زبونه میزد بیرون
تازه این خوب بود اونیکی دوستم از یه انیمه چیز مورد دار فرستاده بود بعد پسرخاله م دقیقا پشت سرم وایستاده بود
.
یه بارم درمانگاه کودکان بودیم. من و پسرخاله م نشسته بودیم رو این صندلیا بعد داشتیم راجع به انواع روش های شیو کردن صحبت می کردیم
اون میگفت من فقط ده سانت پایین رو زدم که اگه یهو مجبور بشم شلوارمو بدم بالا ابروم نره
بعد من گفتم ععععع منم فقط ده سانت ابتداییشو زدم که اگه نشستم شلوار رفت بالا ابروم نره
بعدش داشتیم با نیش باز ازینهمه اشتراک حال میکردیم که یهو متوجه شدیم اندکی ولووم صدامون بالا بوده و اطرافیان زیرزیرکی نیگا می کنن مارو