خاطرات سوتی‌ها

Maia

Boohoo
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
363
امتیاز
7,329
نام مرکز سمپاد
فرز 2
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
00
وسطي بازي ميكرديم دوييدم توپو بگيرم
با صورت خوردم به تور واليبال پخش زمين شدم :-"
تور پاره شد دستمم در رفت :))
 

Reyhuneeeh

A Dreamer
ارسال‌ها
236
امتیاز
2,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
اوایل استفاده از ادوب سایتمونو ک از توش میرفتیم ادوب و عوض کردن
بعد اینجوری بود ک میرفتی بهت دسترسی میکروفون اتوماتیک وار داده شده بود و هممون میکروفون داشتیم
بعد کلاسا جدا نبود و نیازی نبود برای زنگ بعد ی بار دیگه ببندیم ادوبو دوباره باز کنیم
خلااصهه زنگ تفریح شد و ما به یاد دوران مدرسه میکروفونامونو باز کردیم باهم تو ادوب حرف زدیم
بعد منم جوگیر شدم انواع آهنگ ها رو برا بچه ها پلی کردم یهو دیدم یکی از بچه ها تو چت باکس نوشته :
ریحانه خانوم اومد!
منم از اونجایی ک هنوز پنج دقیقه ب کلاس مونده بود فک کردم داره ایسگا میکنه گفتم :
غزل خفههه شوو
و بعد در همون حین دیدم دبیرمون واسه چک کردنو این داستانآ زود تر اومده تو کلاس
هیچیی دیگه آهنگ و قطع کردم
تهشم دبیرمون گفت:
بچه ها راحت باشین و رفت!
ما هم ادااامهه دادیم ک پشتیبان ادوب اومد
و وضعیتو ک دید میکروفونو از همه گرفت://
حقیقتا تف تو تدریس آنلاین://
من دلم واسه زدن رو میز و رقصیدنآی دست جمعیمون تنگ شده://
 

ABOLFAZL_R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
198
امتیاز
1,391
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
سال فارغ التحصیلی
1402
یکی از همکلاسیا گف: اقای فلانی گفته امروز درس میپرسه.
یهو منم گفتم اقای فلانی چرت گفته!
غافل از اینکه آقای فلانی در فاصله‌ی سه متریم بود:|
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,306
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
خاطرات ضایع تو مد زیاد داشتم و شاید ضایع بودنشون یکم شخصی باشه و کسی نفهمتشون ولی خوب من استاد سوتی دادن و استفاده کردن از کلمات قبیح جلو معلمام
مثلا سر کلاس قران نشسته بودیم
کلاس قران مون تو کلاسی بود که سابقا سایت بوده و به خاطر کمبود مکان کلاسش کردن
و خوب کلاسم بزرگ بود
و معلم اون ته و نمیدید و مام اکیپی میرفتیم میچپیدیم اون ته و کلا حرف میزدیم
اون روزم طبق معمول شروع کردیم به حرف زدن که یهو بحث جالب شد و منم هیجانی شدم
بلند گفتم فاک
بعد کلاس تو سکوت بود....
...
باز باید بگم که من احترام خاصی برا معلم اجتماعی مون قائل بودم اصلا شخصیتش احترام میطلبید
هیچی دیگه داشتم به یکی از معلما فحش بد میدادم
گفتم بچه ها جمع کنید تکلیف های فلان درسو بنویسید وگرنه فلانی ک..نمون میزاره
بعد برگشتم سمت در دیدم خانم مرادخانی با لبخند خجالت زده وایستاده اونجل
هیچی دیگه جاو یه معلم آبرو داشتم که اونم پر...
 

f.h.f

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
91
امتیاز
262
نام مرکز سمپاد
شهید سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
Kntu
بدترین ضایع شدن اینه که در روبوسی طرف مقابل بخواد دو تا ماچت کنه ولی واسه سومی مثل غاز گردنتو دراز میکنی (آدم اصن دلش میخواد له بشه اون لحظه ).:D
 

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,279
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
همین چند روز پیش بودبه معلمم گفتم بی می می :D:))
بعد وقتی خواستم اصلاحش کنم یه چیزایی گفتم روم نمیشه بگم :)
 

moonshine

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
206
امتیاز
8,580
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
1402
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
EE
ادوبی هنگیده بود بعد مجبور شدیم کلاس ادبیات رو تو واتس اپ برگزار کنیم
بچه ها حال کلاس نداشتن میخواستن کنسلش کنن همه گفتن نت امروز خیلی ضعیفه وویس ها باز نمیشه هیچی دیگه دبیر گفت عیب نداره هر وقت باز شد گوش کنین بعد به یکی از بچه ها گفت قلمرو زبانی درس رو مشخص کن و این چیزا، اونم وویس گرفت بعد همه بچه ها (از جمله خودم) در جواب وویسه اشتباهات اون دانش آموز و نظراتشون رو میگفتن :/
و این در صورتی بود که وویس ها برای ما باز نمیشد :))
 

Monia

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
35
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
1405
سر کلاس زبان بودیم امتحان شفاهی داشتیم تیچر از یکی سوال پرسید و اون میکروفونش رو باز کرد و گفت تیچر من صداتونو ندارم ولی صدای تیچر از میکروفونش میومد در حالی که صدای تیچر رو نداشت:)):))
 

!..Saman

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
248
امتیاز
1,266
نام مرکز سمپاد
Helli 1
شهر
Arak
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
علوم پزشکی آزاد تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
سر کلاس ادبیات بودیم اول سال بود جو هم سنگین.
یه نفر داست از روی درس میخوند و منم نگاهم به در و دیوار بود که یدفعه گوشم تیز شد چون هم کلاسیم خوند کُلُفت خانه که چند لحظه بعد مشخص شد قرار بوده بخونه کُلفَت خانه... :)) =))
 

big cat

SPHINX
ارسال‌ها
189
امتیاز
1,956
نام مرکز سمپاد
سمپاد:')
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1400
درسته که نقل قول جایز نیست ولی من نقل قول می کنم:| به این شیوه که از گزینه ی نقل قول استفاده نمی کنم:|
آره عزیزم چرا از من نپرسیدی؟ دستشوییش تو حیاط بود ولی آینه نداشت:))
.
چندشب پیش مهمون داشتیم. بعد پسره داشت یه خاطره ای تعریف می کرد که ظاهرا این و دوستاش رفته بودن آستارا کنار ساحل بعد گفت یه خاله ای مارو برای دومین بار اونجا دید و گفت، مامانم اینجا یهو گفت منظورتو از خاله نفهمیدم و بله عزیزان دقیقا همینجا بود که ذهن خراب من بیدار شد. به مامانم گفتم چرا من فهمیدم:D منظورش همون خاله هایی هستن که فاحشه جور می کنن(خداروشکر بخش فاحشه رو حداقل سانسور کردم). بعد پسره گفت نه:| درواقع فقط برای صدا کردن خانمه از لقب خاله استفاده کرده بود:|
بعد اون لحظه نمی دونین من چقدر به خودم و ذهن شرلوک هلمزیم افتخار می کردم ولی متاسفانه خیلی طولانی نشد این افتخار و پس از لحظاتی می خواستم خودمو همراه با مغز شرلوک هلمزیم زنده به گور بکنم~X(
 
ارسال‌ها
23
امتیاز
183
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
سال یازدهم بودیم نزدیکای عید بود و داشتیم از مدرسه بر می گشتیم خونه که سر راه یه بوتیک دیدیم ، بعد دوستم(ساجده) با دوست صمیمیش (مهدیه) شروع کردن درباره مانتویی که پشت ویترین بود نظر دادن ، مهدیه گفت صورتیش خیلی خوشگله و فلان و اینا کلا رفت تو تعریف ازش ساجده هم معلوم بود الکی تایید میکرد حرفاشو ، (خوب من هیچ وقت از این مغازه لباس نخریدم به نظرم پر لباسهای زشت بود ولی چون فروشندش یه پسری بود که به باور عده زیادی خوشگل و اینا بود همیشه شلوغ بود مغازش) بعد هیچی دیگه منم شروع کردم به نظرم و گفتن و اینکه نه بابا خیلی زشته و صورتیش که دیگه فاجعس، تو همین حین دیدم ساجده چشاش گشاد شد و بعد زد زیر خنده ، مهدیه هم ناراحت شد . بعد که دوباره راه افتادیم ساجده اومد در گوشم گفت دیونه مانتو عیدش همین مانتوعه بود که رنگشم صورتیه بعد دوباره زد زیر خنده :-l
هیچی دیگه داشتم فکر میکردم نظرم رو واسه خودم نگه میداشتم بهتر بود از یه طرفم ساجده رو تو دلم فحش میدادم که چرا زودتر بهم نگفت اخه علاوه بر ضایع شدنم ناراحت شدم واقعا ، خلاصه تا زمانی که به خونه برسیم به مهدیه می گفتم نظر هر کس مال خودش مهمه نظر من اصلا برات مهم نباشه اون به چشمای تو قشنگه و از این حرفا و کلی معذرت خواهی که من نمی دونستم و اینا .
ولی هم مهدیه خیلی بد خورد تو پرش هم من بد ضایع شدم.
 

خِیزَران

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,895
امتیاز
39,454
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر ستاره ها
سال فارغ التحصیلی
2020
یبار پنج سالم بود رفتم کلاس زبان ، زن ه بم گفت :«وات تایم از ایت؟؟؟» ، هاج و واج زل زدم بش فک کردم بم فحش داده ، بش گفتم:« بیبی ت گوزید!» با اینکه دوازده سال ازون فاجعه میگذره ولی هنوز یادم نرفته و عذاب وجدان دارم بخاطرش/:
 

Ramzi

خسته از درهای بسته
ارسال‌ها
126
امتیاز
1,893
نام مرکز سمپاد
شهید اژه‌ای
شهر
قبرستون
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
هعی زندگی
وای وای وای
تو سوپری محل به شیر پاکتی گفتم چیز(:-" )پاکتی :))
انقدر خندید پیرمرده که چیزی ازش نموند :)) :)) :))
 

dorincii

ز همه خلق رمیده
کنکوری 1404
ارسال‌ها
353
امتیاز
14,845
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
بَلْدَةً مَیْتاً
سال فارغ التحصیلی
1404
یکی از اقوام، واسه مراسم عزا درآرون لباس مشکی کادو آورده بود :|
*نکته: اگر نمیدونید مراسم عزادرآرون چیه، مراسمیه که بعد از یه مدت از مرگ یه نفر اقوام میرن خونه پدر و مادر و همسر و بچه های متوفی و اینا براشون شیرینی و لباس رنگی میبرن که که مثلا از عزا در بیان..:-"
 

big cat

SPHINX
ارسال‌ها
189
امتیاز
1,956
نام مرکز سمپاد
سمپاد:')
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1400
داشتیم صب اول صب با بابام میرفتیم مدرسه.اون موقع ماشین داشتیم.دوستمو و مامانشو دیدیم گفتیم اونارم سوار کنیم .بابام که زد کنار حس جنتلمن بازیم گل کرد از ماشین پیاده شدم به مامان دوستم تعارف کردم که بشینن جلو~X(بعد از من اصرار که خانوم بفرمایین از ایشون انکار که بشین نخواستیم جان مادرت.بابام رفت محو شد تو افق دوستمم به روم نیاورد چه گندی دارم میزنم .وقتی رسیدم خونه فهمیدم چه گهی خوردم.هعی زندگی
یه بار میخواستم بگم فلانی برو از قران کامل نگا کن وسط کلاس.گفتم قران طبیعی
یه بارم یکی از دوستان اهل دل تنبلی ش اومد کسینوس بگه همون cosگفت رد شد.منو بغل دستیش فقط سرمونو گذاشتیم رو میز و هار هار خندیدیم
این دوستا کی بودن؟ کنجکاو شدم :))

رفته بودیم تهران بعد با مامانم رفتیم تا یه روز قبل از کلاسش محلشو شناسایی بکنیم:| بعد من اونروز به شکل عجیبی که اصلا بهم نمیاد نوع دوست شده بودم:)) آره خلاصه تو یه ایستگاه خط بودیم که دیدم یه پیرمرده سرپا وایستاده بلند شدم گفتم آقا بفرمایین شما بشینین:| آره خلاصه همش از من اصرار از پیرمرده نههههه :|
هیچی دیگه اخرش یه پسره جوون دید اوضاع خیطه اون از جاش بلند شد گفت خانم شما بشینین. اونروز من متوجه نکته ش نشدم ولی یه سال بعد فهمیدم چون صندلی بین دیوار و مامانم بود این دراما شکل گرفت:| هرچند که هنوزم واقعا درک نمی کنم. مگه چی میشه خو:|
.
یه مدتم با چندتا از دوستام چت می کردم. از بخت بد پسرم بودن. بعد همش والدین که وارد میشدن پیامشون به چیزهایی مثل من خیلی عاشق بودم، عشق، دوست داشتن و اینا تغییر می کرد:| بعد من از صفحه هم خارج میشدم چون تو دیسکورد بود یه پیام از گوشه ی لبتاب زبونه میزد بیرون:| تازه این خوب بود اونیکی دوستم از یه انیمه چیز مورد دار فرستاده بود بعد پسرخاله م دقیقا پشت سرم وایستاده بود:|
.
یه بارم درمانگاه کودکان بودیم. من و پسرخاله م نشسته بودیم رو این صندلیا بعد داشتیم راجع به انواع روش های شیو کردن صحبت می کردیم:| اون میگفت من فقط ده سانت پایین رو زدم که اگه یهو مجبور بشم شلوارمو بدم بالا ابروم نره:| بعد من گفتم ععععع منم فقط ده سانت ابتداییشو زدم که اگه نشستم شلوار رفت بالا ابروم نره:)) بعدش داشتیم با نیش باز ازینهمه اشتراک حال میکردیم که یهو متوجه شدیم اندکی ولووم صدامون بالا بوده و اطرافیان زیرزیرکی نیگا می کنن مارو:|
 

zeynabgol

به گِلِ انجمن نِشَسته
کنکوری 1404
ارسال‌ها
3,995
امتیاز
44,950
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1404
داشتم حین کلاس آنلاین بالذت عدسی می خوردم و قاشقمو میکشیدم کف کاسه که فهمیدم کلاس ساکته و میکروفونم بازه....
 

AY..SA

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
5
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شهدای چهادانگه
شهر
چهاردانگه
سال فارغ التحصیلی
1406
والا از بس موندیم تو خونه پوسیدیم
منه تیزهوش هم میخواستم یه خبری به عمه معلمم بدم (که خیلی هم کنارش از تیزهوش بودنم تعریف کردم)
به خیرین (نیکو کاران) گفتم خییزرییین.
 

Mkj

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
139
امتیاز
3,675
نام مرکز سمپاد
FRZ 1
شهر
BND
سال فارغ التحصیلی
1403
خلاصه اگه می‌خواین کسی به استوری های وات دسترسی نداشته باشه یا شماره سیو نکنین یا ایگنورش کنین(((:
سرکلاس ریاضی،معلم داشت گوشیش رو چک میکرد و به استوری یکی از بچه ها رسید که این فیلم استوری شده بود و کاملا به وضعیت نمره های ما اشاره میکرد....و آبروی هممون رفت....
 

Nzr.f

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
82
امتیاز
314
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
1400
رفتیم یه مغازه موقع خرید اومدیم چک و چونه بزنیم، حالا من برای اولین بار در طول عمرم دهن وا کردم! گفتم تخفیف بدین ما مشتریتونیم...
مغازه تازه افتتاح شده بود، هنوز بادکنک هاش کف زمین بود! و من با مغازه بغلی اشتباه گرفتم:' ))
 
بالا