خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
موقعی که این سوتی رو دادم فکر کنم ۹ یا ۱۰ سالم بود بنابراین اون موقع چیزی نبود که خجالت بکشم
یه رستورانی هست که برگ هاش خیلی خوبن و ما هروقت میرفتیم اونجا برگ میگرفتیم ، یه شب که اونجا بودیم وقتی منو رو دیدم گل از گلم شکفت که پیتزا رو هم به منوشون اضافه کرده بودن. دوراهی سختی بود و یکدفعه من خیلی بلند (جوری که همه افراد حاضر در اونجا بشنون) گفتم : من پیتزابرگ میخوام 🤣
 
من کلا معروفم به اینکه هر جا میرم میافتم. یا سوتیِ بزرگی میدم. یه روز تو ابتدایی مامور اومده بود نمیدونم ماموره واسه چی اومده بود ولی اونموقع کلاس اول بودم و خب یه ذره خنگ بودم دیگه... اونروزش سر صف نرفته بودم و به جاش رفتم داخل اتاق ناظما و معلما که خالی بودن کلی چیز بردم از جمله خودکار ، یه سری دفتر و.... ( من پیش دبستانی یا مهد کودک نرفتم و فک میکردم هرچی تو مدرسه هست ماله منه )بعد اومدم پیش ماموره بش سلام کردم بش گفتم اومدی منو دستگیر کنی ؟ گفت واسه چی باید تورو دستگیر کنم خانم کوچولو ؟ بش گفتم چون من کلی خودکار و دفتر و مداد و پوشه دزدیدم . گفت جان؟ منم دوباره تکرار کردم و به مامان و بابام زنگ زدن و خلاصه.... خودتون تصور کنید چی شد...
 
امسال که حضوری شده بود داشتم با یکی از همکلاسیا حرف میزدم و میگفتم : هعییی اره بابا ماریجوانا و ماشروم هم نمیتونن مارو سیر کنن بزنیم تو خط تریاک .... معلم قران پشت سرمون بود.... یهویی گفتم نهههه خانم فلانی به خدا چرتوپرت میگفتیمه ماریجوانا چیه اصلا امریکا چیه ما مسلمونیم از اینکارا نمیکنیم کهههههههههه قیافه یه معلمه :😐😐😐😐😐😐😐😐😐 یعنی کله سوتی یه طرف اون قسمتی که میخواستم قضیه رو حمع کنم یه طرف
 
زنگ ریاضی حالا یه کوییز داشتیم و بچه ها رو تخته نوشته بودن
#نه_به_امتحان_اجباری
#سمپاد_زندگی_آزادی
و قرار شد وقتی معلم اومد بلند بگیمش🚶‍♀️
همین که معلم اومد و ما شروع کردیم معلم ترسید و خودمونم اینجوری بودیم که هر کلمه رو میگفتیم قهقه میزدیم و قیافه هامون بشدت خنده دار شده بود:))
 
من وقتی زیادی خسته ام:

+استاد پشت مدرسه جوریه ک تخم چشم ما تو تخم پسراس


چراا اخه.. هر وقت یادش میافتم خندم میگره لامصب.. تو اون موقعیت فقط سعی داشتم قهقهه نزنم.. و گرنه اینکه خندم گرفته خودم مشخص بود
 
سال پیش سر کلاس آنلاین مطالعات، داشتم با چنتا از دوستام توی گروه واتساپ چت میکردم همزمان با کلاس. بحثمون درباره یکی از بچه‌ها بود که کلا از هفتم به بعد شاید فقط دو بار صداش رو شنیده بودیم چونکه ۸۰ درصد کلاسا رو حاضر نمیشد یا هم اگه بود میکروفونش رو باز نمیکرد.
بحث اینطور همینطور داشت پیش میرفت که دیدم دوستم یه پیامی فرستاد با لپتاپ که یادش رفته زبان کیبورد رو عوض کنه و حرفاش انگلیسی شدن. بخاطر همین هم من که با لپ‌تاپ توی کلاس آنلاین بودم با خودم گفتم که اگه روی همون حروف توی کیبوردم کلیک کنم ولی زبانش فارسی باشه حتما میفهمم چی میخواسته بگه.
بخاطر همین هم توی چت باکس کلاس شروع کردم به امتحان کردن کلمات(حروف انگلیسی رو میزدم منتها کیبورد رو فارسی بود). آخر سر فهمیدم که نوشته بود: «اون از [اسم مدرسه] اسکل بود.»(خطاب به همون آدم)
بعد که اومدم پیام رو پاک کنم، اشتباهی اینتر رو زدم و پیامه تو چت باکس سند شد و نمیشد پاکش کرد.

بعدش فقط داشتم زار زار گریه میکردم...
یه عالمه به معلم پیام دادم جهت عذرخواهی
حتی استاتوسم گذاشتم که به بچه‌ها بگم که بخدا عمدی نبوده و منظورم شما نبودید

هنوزم وقتی یاد این ماجرا میوفتم از خجالت آب میشم
 
با یکی بحثم شد اومد بگه تو منو خر فرض کردی با عصبانیت گفت «تو منو فرض خر کردی ...هان😠»
اینقدر خندیدیم یادمون رفت بحثمونو😂😂
 
سر کلاس ادبیات داشتم روخوانی میکردم
طفل خرد رو گفتم طفل خِرَد
و همچنان کلاس بعد از دو ماه: فلانی طفل خِرَد رو ندیدی؟
 
تلفن رو برداشتم گفتم بله بفرمایید(با لحن خیلی جدی و کمی متعجب از شماره ناشناس) با هیجان و صمیمیت طرف پشت تلفن گفت سلااام
گفتم بله ببخشید نشناختم شمارو ...

یهو گفت دسترسی به شبکه اینترنت مخابرات در محله ی شما فراهم شده...
آخه یک ظهر من چیکار با شبکه اینترنت دارم آدم حسابی
 
بزرگ ترین سوتی ای که یادمه مال کلاس مجازی بود. وب کم باز کرده بودم و داشتم مطالعات جواب میدادم. بعدش یادم رفت وب کمو ببندم و همینجوری گوشیمو برداشتم رفتم تو واتس اپ و از خنده جر خوردم. اونم با وب کم باز....
تازه یه بارم سر کلاس هندسه حواسم نبود میکروفونم بازه و رفتم برای یکی ویس بگیرم. و بعله تو ویسه چیزای جالبی ام نگفتم و صدامم کل کلاس شنیدن 😂🤦‍♂️
 
یکی از دوستام وقتی منو ب داداشش و داداششو ب من معرفی کرد به جای خوشبختید از اشنایی هم(کلا مزه زیاد میپرونه) گفت خوشبخت شید😂😂
اقا من و داداشش مردیم از خنده..رفیق ب این میگن.. تو این بی شوهری منو بست ب ریش داداشش😂
 
سوتی نیس این..ولی گفتم بگم که بخندین یکم..

_ما ی معلم ریاضی داریم نمیدونم با قصد اینجوری حرف میزنه یا کلا تو باغ نیست...
ازش پرسیدیم مشتق یعنی چی ی توضیح کوچیک بده و اینا...
ورداشته میگه از شق شده میاد..مرسی خیلی توضیح کافی ای بود..
_سر درس سهمی هم بچه پرسیدن ب چ درد میخوره این بابا... رسیدیم ب مسئله اش ک پرتاب توپ بود..بچه ها گفتن ما توپو پرت نمی‌کنیم شوت میکنیم ک کلی چرت و پرت پروندن خلاصه ک آخرش یکی از بچه ها گفت خانم اصن توپ چیه..
ورداشت گفت عب نداره هنوز بچه این..بزرگ شدین توپم نشونتون میدیم..
من و بقل دستیم:مثبت باش..مثبت باش..نخند..نخند..
 
مدیر سمپاد خراسان رضوی، امروز در سخنرانی:

"مردانِ خانومی که پرسنل شما هستن"
"اگر موفق بشید، موفق می‌شید"
"این افتخار ماست یعنی مال شماست"
"بخش بزرگی از رتبه برتر های خانوم ما، زن هستن"

مشاهده میکنین مدیر مسئول سمپاد بلد نیست حرف بزنه.
 
عمه: مادر شوهرم عرق نعناع و عرق گل میگیره.
دختر عمو: عمه عرقققق؟ بعد گل مگه کشیدنی نبود؟
بابام: اهم اهم اون گلابه...
😂😂
 
سوتی من نبود...
ولی یه پسری بود همیشه خرخون ردیف جلو مینشست پیش من:Man_with_white_cane:
یه اینطرفش من بودمم اونطرفش یه دختر از خدا بی خبر...
گوشیش از اون گوشی گرونا بود یه لحظه گوشیش میوفتاد زمین اون پسره میخواس کار مفیدی انجام بده با پاش بگیرتش!:|
که پاش خورد نگرفت که هیچ گوشی رو با پاش شوت کرد خورد به تخته سیاه گوشی بدخت پوکید ته توش ریخت زمین.:|
دختره اشک از چشماش میومد نمیدونست تشکر کنه یا بکشتش...
ولی ناموسا دلم برا پسره سوخت آخه مجبوری این چه کاری بود بذار بقیه زندگیشون رو بکنن دیگه حتما باس کمکش کنی!?:-"
 
(نمیدونم بشه اسمش رو گذاشت سوتی ولی خب)
مدرسه چهارشنبه هفته پیش بردمون سینما تا از بعضی بچه‌ها تقدیر کنه
خواننده هم آورده بودن
یکیش خیلی عجیب بود وضعش
از اول فقط میخندید
بعد از مدتی که خواننده ها از سن رفتن پایین، وقتی برگشتن این ادم قرمززززززز شده بود
با بچه‌ها نتیجه گرفتیم که یا چیزی کشیده یا هم مسته و احتمال دادیم که مست باشه
بعد جمع اینطوری بود که دویست نفر فقط داشتن اون رو وسط مراسم مسخره میکردن :))
آخر سر هم معلوم شد که طرف قبل و وسط مراسم کشیده بوده چیزی و طبق گفته بچه ها ، یه طرف سالن کلا بو مواد میداد
مدیر بدجور عصبانی بود :))
 
ولی یه خاطره خرکی دیگه ام بگم...
زمستون بود یه دوستی داشتم تو دانشگاه رو مخ من و رفیقم راه میرفت که بیا ماری ج بزنیم منم به شوخی گفتم بده بزنیم اونم واقعا آورده بود خودشم بار اولش بود...:|
منم چرا دروغ بگم واقعا میترسم از این چیزا اصلا ببینم یکی جدی میگه دنیا رو رو سرش خراب میکنم چه برسه امتحان کردنش...
هیچی دیگه رو مخ رفیقمم راه رفت اونم قبول کرده بود رفتیم خونشون بار اول امتحان کردن گفتن سرده تو ماشین تموم شد رفت!:|
بعد پراید رو بستن اومدن بالا کلا ماشین پر دود شده بود...
بعد طرف باباش با اون پیرایده اومد دنبالش دیدم باباشم داره هزیون میگه همینجوری میخنده رفیقم گفت بیا برسونمت گفتم نع دمت گرم یکم به بابات برس به من نخواسته خوبی کنی قربونت ...:|
 
من با عینک شبم ک شیشه اش ابیه رفتم لباس بخرم.. بعد با فروشنده دعوام شده بود ک این سرخابیه ن قرمز.. خلاصه مامانم اومد عینکمو برداشت دیدم ااا ن واقعا قرمزه مث اینکه..😂
هیچ وقت قیافه یارو یادم نمیره
 
Back
بالا