خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
سوار تاکسی شدم بعد من دو نفر دیگه هم سوار شدن عقب کنارم نشستن، نگاه کردم دیدم دوست بابامه... گفتم سلام آقای فلانی و اینا. با هم احوالپرسی کردیم، داشت پیاده می‌شد پول رو داد به راننده و گفت آقا دو نفر حساب کن... منم گفتم بابا این چه کاریه؟ خواهش می‌کنم... شرمندم کردین و این حرفا...که دیدم با یه لبخند ملیح به راننده گفت: آقا سه نفر حساب کن! تازه فهمیدم اون دومی پسرش بوده. فکر که میکنم بهش قلبم تیر میکشه😩
 
-بچه ها کلاس فلان بازه؟
+استاد فک کنم درش اشتباهه😂
(کل سوالایی ک ما حل میکنیم صحیح غلطه..و فاکینگ شت...اینجوری بود ک کمتر حل کن سوال بچه..😂)

-بچه ها اینا با میتوز هم تولید مثل میکنن..
+(به طور کاملا غیرارادی و ناگهانی) بچه ها میوز کنین😂😂 تا پن دیقه داشتم به شری ک گفتم میخندیدم
 
این مربوط به من نیست ولی یه نفر داشت یه خانمیو به نام حاجیه کوثر صدا میکرد .. این تا حرف ث رو گفت یهویی بچه کوچیکه طرف گریه کرد مجبور شد بره سمت بچش و اسمو نصفه گفت ..
خلاصه چیزی خوبی نبود و منم بیخیال همه چی شدم زدم زیر خنده .. بعد مامانم و خود اون بدبخت هم بهمون اضافه شد ..
 
-بچه ها کلاس فلان بازه؟
+استاد فک کنم درش اشتباهه😂
(کل سوالایی ک ما حل میکنیم صحیح غلطه..و فاکینگ شت...اینجوری بود ک کمتر حل کن سوال بچه..😂)

-بچه ها اینا با میتوز هم تولید مثل میکنن..
+(به طور کاملا غیرارادی و ناگهانی) بچه ها میوز کنین😂😂 تا پن دیقه داشتم به شری ک گفتم میخندیدم
یکی دیگه از سوتیای امروز...
من:بچه ها 1402 داریم میریم تو 403 یا..
یکی دیگه: نه برعکس😂😂😂
اخرشم از استاد پرسیدیم.401 ایم یا 402😂
 
۱. این سوتی من نیست
۲. هر کسی میتونه با خدای خودش اونجوری که میخواد راز و نیاز کنه یا به اعتقاداتش متوسل شه

ما یه بار رفته بودیم روضه ، خانومی که داشت روضه میخوند (خانوم جلسه ای🤣 ) گفت خانوما با صدای بلند بگین یا زهرا اغیثینی ..... ما داشتیم نگا میکردیم همه داشتن میگفتن اغیثینی ، حس کردم یکی داره ناموزون میزنه ، گوش کردم دیدم پشتیم داره میگه یا زهرا علی سینی ، هیچی دیگه ، درس عبرت شد برام وسط روضه از خنده گسسته نشم🤣🤣
 
یکی دیگه از سوتیای امروز...
من:بچه ها 1402 داریم میریم تو 403 یا..
یکی دیگه: نه برعکس😂😂😂
اخرشم از استاد پرسیدیم.401 ایم یا 402😂
screenshot_20230325_144639_com.huawei.android.internal.app_e3o4.jpg

وات؟؟
 
یه بار یادمه با مامانم رفته بودیم کلاس ووشو ثبت نام کنیم،همینطور که وایساده بودیم تا نوبتمون شه، یه خانمی با بچشم که ۴ یا ۵ ساله بو جلوتر ما داشت با مربی حرف درباره کلاس و هزینه حرف میزد ، یهو خانومه گفت اومد بگه خصوصی (منظور کلاس خصوصی) ، بچش شروع کرد به جیغ و داد ، تو سالن ورزشی جیغ بنفش می‌کشید خصوصیه خصوصی . بعد مامانه تلاش می‌کرد جلوشو بگیره میگفت نه این یه چیز دیگست ( احتمالا نفهمیدید چی شد ، ظاهرا به بچه مذکور تو مهدکودک در مورد جاهای خصوصی بدن آموزش دادن و گفتن که باید اگه کسی در موردش صحبت کرد جیغ بزنید و بچه رو کلمه خصوصی، خیلی حساس شده بود)
 
امشب برای شام جایی دعوت بودیم و دست من یه جعبه شیرینی تر بود؛ موقعی که میخواستم وارد خونه شون بشم آستین لباسم رفت تو دستگیره در و جعبه هه برعکس پرت شد جلوی صاحب خونه
با اینکه خودشون با خنده و شوخی جمعش کردن ولی خودم آب شدم از خجالت🥲 تا آخر مهمونی هم کسی در جعبه رو باز نکرد :/
 
چند روز پیش رفته بودم یه مغازه جای کوهسنگی یه پیرهن بگیرم
من : سلام . پیرهن چارخونه چی دارین؟
فروشنده : *چارخونه هاش نشون میده*
+ بعد آبی مشکی ندارین؟
- نه متاسفانه
+ قرمز مشکی چطور . قبلتر داشتین؟
- نه متاسفانه
+ یعنی اون همه سیاه مشکی چارخونه قبلا داشتین تموم شده؟
- *سیس وات د فاک گرفته بود*
قشنگ پنج دقیقه کامل داشتم قانعش میکردم سیاه مشکی چارخونه میخوام
یه دونه قرمز مشکی نشونش دادم ولی چارخونه نبود . گفتم مثل این فقط چارخونه ، ندارین؟
گفت :‌این قرمز مشکیه نه سیاه مشکی
من : 🫢🙂 *PAIN*
 
همین روزا رفته بودیم شمال...
رفتیم هتل در کمدش رو مامانم باز کرد عقرب دید.. :|
به بابام گفت اگه همین الان حشره کش نگیری مهریم رو میذارم اجرا :/
من و بابام ساعت ۱۲ شب رفتیم حشره کش بگیریم حوصله هم نداشتیم یه سوپر مارکت از خدا بی خبر پیدا کردم رفتم گفتم حشره کش بده...
اونم با لبخند ملیح گفت زمینی میخوای یا هوایی?:D
منم گفتم نه په دریایی!
اونم گفت گرفتی مارو حشره دریایی دیگه چیه?:D
هیچی دیگه دعوا شد من جعبه کاغذ دسمالی پرت میکردم اونم با بالش منو میزد ترکید همه جا پر شد چه نوستالژی شده بود شییه فیلما...:D
 
آخرای ترم ۱ المپیاد بود تقریبا آذر
بعد چون اسکای روم برا معلممون مشکل داشت رفتیم گوگل میت . حساب کن کل بچه های المپیادی ریاضی و کامپیوتر به علاوه فرزانگان ۱ تو کلاس بود
بعد یه نوتیفیکیشن تو خود گوگل میت اومد که قابلیت های وبکم رو ارتقا دادیم
منم گفتم خب بزار یه تست کنم وبکمشو ببینم چطوره . بعد دیدم به غیر از بکگراند تازه میتونه کله ات ایموجی هم بشه و ایموجی هاپو هم گذاشته بودم
یه ثانیه دیدم تو تلگرام دوستم گفته وبکمتو خاموش کن
دقت کردم دیدم از اولی که وبکمو روشن کردم کل کلاس منو دیدن الا معلم چون تو پینت بود
دیگه جوری اون روز آب شدم که نگم بهتره
 
استاد: این گ ِ( این گ است. اینجا گ قرار دارد)
بهار(اروم) : گفت گیه؟
پوکیده بودیم از خنده..
استاد میگه شماها مونده بود همینو سر کلاس بگین ک تکمیل شد ماشالا😂😂
 
بابام یه همکار پررویی داره که وقتی به بابام زنگ میزنه جواب تلفن نمیده
یبار داشتیم شام میخوردیم که یهو گوشی بابام زنگ خورد : (تمام مکالمات به زبان ترکی انجام شده ولی من فازسی تعریف میکنم )
بابام: آقا صدرا پاشو اون گوشی بیار برا من
من بعد از در آوردن گوشی: بابا باز این اکرمی الدنگه ، پدرسگ مث خوروس بی محل وقت پیدا کرده
بابام بعد گرفتن گوشی : ○_○ (با همین شکل قیافه گوشی رو قطع کرد !
بله گویا وقتی داشتم گوشی رو از جیب کاپشن در میاوردم دستم خورده و به تماس جواب دادم و طرف هرچی که گفتم با فحشا شنیده
واین شد که از اون زمان تا همین الان ایشون به بابام زنگ نزده 😂
 
هشت سالم بود تو عروسی خیلی رندوم دستم خورد دوتا نوشابه ریخت رو پیرهن سفید یکی از فامیلامون که خوشبختانه از اون موقع دیگه ندیدمش
ی جوری نوشتی خیلی رندوم حس میکنم عمدی بوده😂

از حموم دراومدم تیشرتمو پوشیده بودم. بعد داشتم فکر میکردم زیری رو چجوری بپوشم؟؟؟ (محدودیت گفتار چقدره؟ 😂)
بعد عمیق فک میکردم قبلا چجوری میپوشیدم خدایا
بعد یادم افتاد ترتیبو رعایت نکردم😂
یهو گفتم اِ... جنای خونه تعجب کرده بودن😂😂😂


پ.ن. هیچکی اندازه ی من از در و گوهر هاش اینجا نمیگه😂
پای ثابته این تاپیک منم
 
یه بار سر کلاس دفاعی داشتم از رو کتاب می خوندم بعد اسم کتابه دختری در کنار شَط بود بعد خوندمش دختری در کنار شِط بعد معلمه گفت شِط منم کلا حواسم پرت بود گفتم اره شِط خیلیم محکم گفتم دیگه بعدشX_X
 
خیلی جدی داشتم فکر میکردم ماشین حساب چی بود..کلمه اش یادم نمی اومد..
یعد یهو گفتم اها جا سوزنی..
بعد خودم ی قیافه وات د فاک گرفتم...
بدبختی هیچ ربطی بهم ندارن... حس میکنم خیلی زود از تیمارستان براتون پست بزارم..

چند وقت پیشم به جارو برقی گفتم شلوار ورزشی..
منطقیه؟
 
سال 97 ، ترم اول هفتم ، آزمون زیست داشتم برنامه رو جابجا خوندم و فکر کردم قرآن داریم:)
هیچ وقت اون صبح که رفتم مدرسه دیدم دوستم دستش جزوه زیست و با پوزخندی بهش گفتم حالا برای فردا زوده از الان شروع کنی و اونم گفتش که امروز زیست داریم میخوای مطمئن شی برو ناهار خوری و منم رفتمو و دیدم همه دارن زیست میخونن رو یادم نمیره.
بدترین سوتی ممکن بود حس میکنم
 
تا حالا سوتی دادین؟؟؟؟؟
خب برا هم همه ما پیش اومده که یه جایی سوتی داده باشیم و بعدش هم ضایع شده باشیم.
خب حالا ببینیم کی جرات داره سوتی خودشو برای ما تعریف کنه؟؟؟؟؟؟؟
ما هم یه خورده بخندیم
یه بار ژست این خانم دکترا رو گرفته بودم بعد مثلا من کلی بیمار دارم و سرم شلوغه تند تند از پله های بیمارستان میومدم پایین ( افکار اسیدی) که پاهام پیچ خورد از خانم دکتر به سوسک له شده تبدیل گشتم
ناگفته نماند سر این خانم دکتر شدن خیالی ۲ هفته خونه نشین شدم :)😂🤌
 
Back
بالا