خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پیش مهمونی ک شدید باهاش روددروایسی دارن خانواده یپش اومده :
صحبت اقایون در مورد یکی از همکارا بود ب اسم علیرضا..
بعد خانوم طرف گفت علیرضا کیه؟
الین گفت ملیناس😂😂
 
میخواستم بگم این یارو مربی باشگاهه اصن تمرین برای پا نمیده گفتم این اصن پا نمیده
آب شدم
 
یه دفعه بچه بودم توی تیتراژ آخر یه سریال تو خونه از بابام پرسیدم که این ناظر کیفی کیه که اینقد معروفه. اونجا بود که خونه بعد ۲ ثانیه سکوت رفت رو هوا😂
 
مامانم میخواست بگه " به بابات زنگ بزن بگو از پیرزنی که تخم مرغ میفروشه یه سری بخره"
چیزی که مامانم گفت:
"به بابات بگو بره پیش زن تخمی"
من نخندیدم که واو
یکم گذشت گفت حالا اینم نگفتی عیبی نداره.
 
مامانم و بابام داشتن در مورد ی بنده خدایی ک وزن کم کرده صحبت میکردن
بعد بابام گفت لباسش چ گشاد بود..
مامانم هم گفت مال دوران گشادیش بوده🤣🤣 پاره شدم از خنده😂
 
من خطاب به یه دوست تجربیم:
بشین سگ بزن داتشگاه خوب بری دکتر بشی بیاییم رایگان پیشت ویزیت بشیم

اون : من که میخوام دامپزشک بشم

من : 🙂🙂🙂
 
بعد آزمون آیین‌نامه خطاب به دوستی که باهاش رودروایسی داشتم به جای تبریک می‌گم، گفتم قبول باشه!!
 
من یبار داشتم تو راه پله خونمون کفشامو میپوشیدم که برم کلاس زبان
دیرم شده بود و تکالیف رو ننوشته بودم کلا فکرم داغون بود
یهو همسایه بالاییمون از راه رسید
گفت ، سلام آقا صدرا خوب هستین صبحتون بخیر
منم گفتم : (بدون سلام) خوش اومدین بازم تشریف بیارید خوشحال میشیم😂
بدون اینکه حرفی بگه به راهش ادامه داد و رفت 😂😂
_____
مامان آبِ آب‌هویج نمونده؟
_____
دبیر ادبیات : خب آقا صدرا یه بیت شعر در مورد نعمت بگو
من : کفر نعمت نعمتت افزون کند
بچه ها : =)) =)) =))
من تو دلم : وات دِ فاک گند زدم
 
یکی از مادر دانش اموزا اومده سراغ مامانم.. گفته افتاده دخترم نتونستم براش کتاب ششم ثبت نام کنم...
مامانم گفته نه باید بشه چرا نشده.. ما اصلا افتاده نداریم.. و بحث ادامه پیدا کرده همینجوری...
بعد خانومه گفته فامیلیش افتاده اس ها😂
مامانم فکر کرده میگفته تجدید شده 😂
________
رفتم باشگاه سه شنبه بعد هیچکی نبود جز یکی از ارشد های کیک بوکس...
بعد گفت چرا این تایم اومدی.. گفتم ی مدت شیفت کردم فیتنس کار میکنم..
بعد گفت این تایم کنگ فوئه.. گفتم نه من خیلی وقته میام فیتنس و فلان اینا..
بعد یکم بحث گفتم روزای زوج میام.. گفت امروز سه شنبه اس.. فرده.. گفتم ااا رفتم بیرون.. بعد بیرون یادم افتاد من همون روزای فرد میرفتم😐
برگشتم گفتم درست اومدم و اینا.. زنگ زد از استاد پرسید کلاس دارن اینا.. این روز زوج و فردشو قاطی کرده... کلیم بهم خندیدن...
بعد میگه سمپادی بودی دیگه😂😂😂
شرفم رفت خلاصه..
خیلی جدیی تاکید داشتم نههه من میومدم... وای خدا
 
اون همسایه پرحرفه که میخواد پیاز سیب زمینی بگیره: زینب جان مامانت خونه هستن؟

من دز حال بستن بند کفشام:نه نیستن خواهرم رو بردن کلاس.

همون لحظه مامانم در رو باز کرد تا بهم بطری آبم رو بده...
 
برای شروع اتفاقی که افتاد باید قبلش چندتا چیزو بگم ، یکی اینکه اقا همونطور که در جریان هستید بنده برق میخونم .
دو اینکه ترم قبل یکی از به های ما وسط تظاهرات تیر خورد
سه اینکه ترم قبل یکی دیگه از بچه های ما مهاجرت کرد رفت المان
حالا داستان :
چند روز پیش یکی از بچه های مکانیک تغییر رشته داده بود اومده بود برق ، بعد همه مشغول خوش امد گویی و این حرفا بودیم .

"و از اون جایی که کاملا واضحه فشار و سختی رشته برق چقدر زیاده و دهن ادم سرویس میشه" یهو بحث کشید به اینکه چرا همه هی دارن میان برق "این ترم 5 نفر کلا اومدن برق" و چرا کسی نمیره 😁

بقیشو عکس اپلود میکنم خودتون بخونین 😂

"1"

1_in1g.jpg


"2"

2_80hj.jpg


"3"

3_olc7.jpg


"4"

4_x0li.jpg


"5"

5_6p2m.jpg
 
از پشت ماسک لبخند میزنی از پشت عینک آفتابی چشمک؟؟
خوبی مرد؟
ساقیتو معرفی کن.. نیازمه..
 
فاضل نظری یه شعری داره که بیت آخرش اینه:
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست/ گاهیی بهانه‌ای ست که قربانی‌ات کنند
ما هیچکدوم سر کلاس المپیاد شعر رو یادمون نمی‌اومد
من در اقدامی جوگیرانه در حالی که چشم تو چشم استاد بودم( استاد هم آقا ) گفتم: همین شعره که می‌گه ای گوسفند انقد خوش خیال نباش که....
نذاشتن کلام منعقد بشه، کلاس ترکید 😂 🤣
حالا من هی تغییر رنگ می‌دم، به استاد می‌گم به خدا منظوری نداشتم، استاد هم به تلافی حرف‌هایی که زنگ قبل بهش زده بودم هی می‌گفت حالا باشه ما باور کردیم با من نبودی🤣🤣
 
زن همسایه داشت تو پارکینگ دنده عقب میومد
منم میدیدم داره به ماشین دیگه ای میخوره
رفتم زدم رو صندوق گفتم اووووهههههههه
تا ۲ ماه بعدش که از اون خونه رفتیم میخواستم برم بیرون مواظب بودم بنده خدا رو نبینم
 
وای زنگ زدم ب مدیرمون ک بگم جلسه برگزار میشه یا ن... بعد همزمان میخواستم بگم شونم شکست...
گفتم کونم و شکست رو نگفته پاره شدم از خنده😂😂😂
یعنی وای.... خوب شد هنوز جواب نداده بود....

سلطان سوتی های خاک بر سری هستم واقعا... واقعا
هر چی فک میکنم ی سوتی ندادم از حالت +18 خارج باشه🤣
همون قضیه گوشی خودش کلماتی ک بیشتر استفاده میکنیو میزاره براته.. دست من نیست... کار مغزمه😂🤦‍♀️
 
این آقای قاضی من رو برد پای تخته، گفت میدان رو درس بده به من انگار چیزی بلد نیستم. منم غرق درس دادن شدم گفتم آره این بار که اینجاست، میدان ایجاد میکنه برای این، این چیزه، این یاروهه که اینجا کشیدم، این دایره گیگیلیه!
یه دقه سرمو آوردم بالا دیدم کل کلاس دارن موزاییکو گاز میزنن، قاضی هم با یه لبخند ملیح گفت منظورت E1 عه؟
 
اونروز سر زنگ ریاضی سوال اجتماع مردها و مجردها رو داده بود اجتماع زن ها و متاهل ها رو میخواست
یکی از بچه ها داشت کاملا جدی راه حلش و توضیح می‌داد وسطش برگشت گفت از زن و مرد اشتراک میگیریم:))
 
Back
بالا