خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز تو سبزیا یک کفش دوزک پیدا کردم....گذاشتمش رو دستم دیدم از زیر بالش یک حشره اومد بیرون.....
بعد گفتم:اِ بچه زایید =))
مامانم داشت چپ چپ نگام میکرد ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ینی من سوتی میدم در حد بنز!!! ;D
کلاس زبان ما 4 طبقه هس...بعد طبقه 3 و4 عین هم هستن....!!!!!!کلاساش اینا شبیه همه....کلاس ما طبقه 4 بود...
بعد با دوستام داشتیم از پله ها بالا مرفتیم اون از من جلو تر بود...
بهد طبقه 3 رسیدیم...من رفتم تو...نشتم تو کلاس...بعد فکر کردم کلاس خودمونه..!!! ;D
دوستم داره هی صدا می زنه....بعد میگه کجایی؟؟!!!!!!
منم میگم..خدایا این چرا داره داد میزنه؟؟!!!!!
بعد فهمیدم بله!!!!اشتباهی نشستم!!!!!!! :)) =))
کلاسمون بالا هس....این کلاسه شبیهشه!!!!!!!! :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو کلاس زبان بودیم ، بَد چن روز پیشش خودمون در مورد پائولو کوی*ی*لو ( یه نویسنده برزیلی ِ ) با دبیرمون حرف زده بودیم

بَد جلسه بَدش که رفتیم ، دبیر دید کسی به اسپیکینگ ِ با بغل دستیاش اهمیت نمی ده از کوره در رف ، گف " با دوستاتون حرف بزنید خ ُ ، واستادن منو نیگا می کنن ، انگار خوندن

کتابای ِ کائوپائولو براتون دلپذیر تره ."

بَد ما گفتیم نَ آ آقا ، اون اسمش پائولو کوی*ی*لو ا ِ ... ، کائوپائولو نیس ;D

ایشونَم فرمودن : شما باخودت چی فک کردی ؟ فک کردی قدیمه ؟ نه ... :-w الان شما ف بگی من تا فرحزاد رفتم !! پائولو کوی*ی*لو ... می خوای سر منو کلاه بذاری ؟!

بَد ما دیگه اینجوری شده بودیم => :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

عمه ی من خونشون کرمان نیست ، بعددیروز عصر بی خبر اومدن کرمان ، خونه ی ما ، من مامان بابام خونه نبودن ، تصمیم گرفتم بابام رو غافل گیر کنم (همین یه خواهر روداره ، خیلی هم دوسش داره) ;D
نشسته بودیم ، تلفن زنگ خورد ، من رفتم جواب بدم ، دیدم شماره ی مامانمه ، گوشی رو برداشتم ، دیدم بابامه !
- اء ! بابا تویی ؟ ;D
× آره خب ، منم دیگه !! :-?
- نه آخه ، واسه این میگم که شماره مامان افتاده ;D
× مامانت با منه
در همین لحظه عمم من رو صدا زداز توی اتاق ، بعد بابام شنید
× کیه صدات زد ؟؟ :-/
- (خیلی ریلکس ;D) مامانمه !! ;D ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

.
 
  • لایک
امتیازات: Diyar
پاسخ : سوتی‌ها

تو یاهو از دوستم پرسیدم واسه آموزش هک باید کجا برم؟؟
گفت آشیانه
گفتم سایتش؟
گفت پ ن پ برو تو ساختمان پزشکان طبقه 5 اداره آشیانه ;D


هه هه هه چه بی مزه بود ;D ;D(الان این حرف رو زدم که حداقل بخندین!)
 
پاسخ : سوتی‌ها

654321..................نميتونم تعداد سوتيامو بشمرم يه بار تو نماز خونه مي خواستم نذارم يكي از بچه ها بره بيرون درو گرفتم هي فشار دادم تا بسته بشه اصلا به فكرم نرسيد شايد چيزي لاي دره كه بسته نمي شه همين طور فشار مي دادم پشتمم به در بود يهو برگشتم ........بگيد چي لاي در بود......... معاون پايمون
 
پاسخ : سوتی‌ها

زیاد خنده دار نیس یهو یادم افتاد ;D

من تو ابتدایی یه بار شغل بابامو نوشته بود مهندس برگ 8-}

بیچاره بابام ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

این رویادم نیس،شایدقبلاگفته باشم،ولی خداس یعنی D;
خیلی وقت پیش هاکانون زبان سرکلاس بودم،داشتم یه ریدینگ روابلاغ میکردم،کلاهم تواین دنیانبودم،رسیدم یه جاگفتم her brothers and khahers،کلاکلاس رفت روهوا. D; D;
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس فیزیک گیر داده بودم فلان اهرم که اینجوری نیس...جهت وارد کردن نیرو اینوریه...بغل دستیم یهو گف:"اه!بسه!تو دو ساله داری فیزیک می خونی خانوم 80ساااال!!!"
ما:دو نقطه دی!منطورش 18بود خانوم... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه معلم المپیاد داشتیم به "به درد نخور" می گف "بی درد بخور"!
یکی دیگه م بود میگف "دایناسورا میرن از بین کنار"!
یه معلم ریست هم داشتیم میگف:انقد نر و ماده، نر و ماده کردم تو فرم بانکی جنسیتو عوض "مونث" نوشتم "ماده"! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آخرای سال تحصیلی یه سوتی دادم که تا عمر دارم یادم نمیره!
یکی از بچه ها یه دست و.ر.ق اورده بود مدرسه... زنگ آخر بود که مدیر اومد و گفت یکی بهم خبر داده شما از آلات قمار استفاده میکنید...
بدبخت اون رفیقم رنگش پریده بود , دیدم اگه مدیر بخواد بچه هارو بگرده این بنده خدا سوتی میده, واسه همین بسته ی ورق رو (یه بسته ی خاتم کاری شده ) ازش گرفتم و گذاشتم تو جیبم ... موقعی که نوبت من شد مدیر هرچی گشت نتونست پیداش کنه(حرفه ای جاسازی شده بود) ... اومدم از کلاس برم بیرون که یهو پام گیر کرد به کیف دوستم و با مغز اومدم رو زمین... اومدم بلند شم دیدم بسته ی ورقا افتاده جلوی پای مدیرمون! نه راه پس داشتم نه راه پیش! رفتم جلو خیلی خونسر ورش داشتم و بوسیدمش و دوباره گذاشتم تو جیبم! مدیرمون فک کرد قرآنه! به جون خودم راستشو گفتم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

معاون راهنماییمون بعضی وقتا مانتو مقنعه ای سرش می کرد کپی لباس فرم ما...یه دفعه تو جمعیت شترق خابوندم پشتش که "برو دییییییگه!"
همچین که برگشت محترمانه چنااااان سلام علیکی کردم انگار یکی دیگه زده در رفته... =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم ما داش میومد کلاس بالا رو نگا میکرد رفت تو آشغال دونی. :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال سوم راهنمایی سر کلاس فیزیک درسمون در مورد فشار بود
معلممون اومد یه مثال بزنه ، به شِلنگ گفت شُلنگ = Sholang
من به شخصه از خنده مرده بودم ;D 8-}
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار یکی از همکلاسیا رفته بود تمرین ریاضی حل کنه اشتباه حل کرد . معلمون پیچید گفت خانم *** این چیه ؟غلط کردی . =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از farmi1r :
یه بار یکی از همکلاسیا رفته بود تمرین ریاضی حل کنه اشتباه حل کرد . معلمون پیچید گفت خانم *** این چیه ؟غلط کردی . =)) =)) =))

من یه بار به معلممون گفته بودم غلط کردی!! ;)) ;D

در واقع منظورم این بود که اشتباه حل کردی!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه معلم کامپیوتر داشتیم فک کنم اول مهر ها میرفت از اونجایی که ما مانتو مدرسه میخریدیم مانتو و شلوار میخرید و بعد با همونا یه سال میومد مدرسه و خیابون و مهمونی و....تا سال تحصیلی آینده!خلاصه اصن مو نمیزد با دانش آموزای مدرسه. همش هم چیز های آسون رو 40 بار میگفت و من سر کلاساش خوابم میبرد.یه بارکه داشتیم میرفتیم تو کارگاه کامپیوتر تو شلوغی فک کردم یکی از بچه هاس هلش دادم گفتم :گمشو تو دیگه!اصلن حال ح**م دا***ی کث***ت رو ندارم!!!
رفته بود به مدیرمون گفته بود!!!آبرو نذاشت برام تو اون مدرسه ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوم راهنمایی بودم ، یه دبیر خوبی داشتیم (4سال دبیرمون بود) ، بعد خیلی دموکراتیک بود ، وسط کلاسش ، 2 تا 4 دقیقه استراحت میداد ، که بچه پاشن راه برن تو کلاس ، با همدیگه حرف بزنن ، آب بخورن یا با خودش حرف بزنن ، گچ بازی کنن و موبایلشونو چک کنن و ... ، یکی از این 4 دقیقه ها ، من داشتم با مامانم حرف میزدم ، بعد نمیدونم سر چه قضیه ای من هی یه چیزی میگفتم اون قبول نمیکرد ، خلاصه 3 بار بش گفتم گفته نه ، اعصابم خورد شد ، قطع کردم ، بعد دیدم کارم لنگه نمیشه ، اومدم دوباره بش زنگ بزنم ، یهو این دبیرمون اومد بعد من که کاملا" تو حال و هوای خودم و داستان بودم ، بش گفتم مامان نگا ... :دی :-[ یعنی تا آخر سال این مارو گرفته بود ول نمیکرد ، خیلی خودش سوتی میداد و سوژه داشت، همین یه ونه سوتی رو از من داشت ، که تا ته سال دوم بم هی یادآوری میکرد ، حتی سر جلسه امتحان ترم 2ئه همون سال !!!
بگذریم که ، با اینکه کلاس رو هوا بود و کسی هواسش نبود ، این استاد یه جوری خندید که همه متوجه شدند و اون زنگ خیلی خوب نگذشت :دی ( خب بچه بودیم )
 
پاسخ : سوتی‌ها

من یه بار خواستم یه کارد بشورم.کارد رو کف مال کردم بعد بجای اینکه اسکاچ رو بذارم سرجاش و چاقو رو آب بکشم،اسکاچ رو گرفتم زیرآب و چاقو رو گذاشتم تو ظرف اسکاچها!!!!!!!!!!!!! 8-} 8-} 8-}
 
Back
بالا