پاسخ : سوتیها
آخرای سال تحصیلی یه سوتی دادم که تا عمر دارم یادم نمیره!
یکی از بچه ها یه دست و.ر.ق اورده بود مدرسه... زنگ آخر بود که مدیر اومد و گفت یکی بهم خبر داده شما از آلات قمار استفاده میکنید...
بدبخت اون رفیقم رنگش پریده بود , دیدم اگه مدیر بخواد بچه هارو بگرده این بنده خدا سوتی میده, واسه همین بسته ی ورق رو (یه بسته ی خاتم کاری شده ) ازش گرفتم و گذاشتم تو جیبم ... موقعی که نوبت من شد مدیر هرچی گشت نتونست پیداش کنه(حرفه ای جاسازی شده بود) ... اومدم از کلاس برم بیرون که یهو پام گیر کرد به کیف دوستم و با مغز اومدم رو زمین... اومدم بلند شم دیدم بسته ی ورقا افتاده جلوی پای مدیرمون! نه راه پس داشتم نه راه پیش! رفتم جلو خیلی خونسر ورش داشتم و بوسیدمش و دوباره گذاشتم تو جیبم! مدیرمون فک کرد قرآنه! به جون خودم راستشو گفتم!