خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

لپ تاپ رو پای دخترخالم بود.هی پاشو تکون میداد
گفتم اینقدر میزو تکون نده دیگه! =)) :))


میخواستم بگم :باشه بابام بیدار بشه میگم دعوات کنه
گفتم باشه بابام, بزرگ بشه میگم دعوات کنه!!!!!!!!!!! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مامانم بدجا پارک کرده بود بعد به من گف من الان می رم سریع میام تو بشین پشت فرمون که فک کنن کسی هس حالا....!

منم از خدا خواسته! B-):باجه!

بعد مامانم رف یه آقاهه اومد زد به شیشه....بعد من گفتم بله؟

گف خانوم یه کم برو جلوتر

منم اصن...گفتم:منو می گی؟ااا چشم....فقط کلیدو از کودوم ور بچرخونم؟ :-"


بعد این اصن داش می ترکید رسما....گف خانوم خو واس چی پشت فرمون می شینیو....اینا

منم که :-ss :-ss :-ss
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما دو تا کلاس پیش داریم 401 و402
چن تا امتحان دادیم و میانگین ما که 401 بودیم از 402 بیشتر بوده
شنبه یه امتحان دیگه دادیم
یکشنبه معاون آموزشی با نتایج اومد تو کلاس ما شروع کرد غر زدن و بد وبیراه گفتن

معاون آموزشی: یه عده کودن ریختن تو این کلاس همتون خنگین
هیچ وقت میانگینتون به اون کلاس نمیرسه ~X( ~X( ~X(

بچه ها: :o :o مطمئنین آقا؟

معاون: مگه اینجا 402 نیست؟

بچه ها: ;D ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

جمع بندی ماهیانه تاپیک سوتی ها:(شماره 2)
به نقل از brano :
یه دبیر داشتیم ماشالا سراسر ادعا و ... بودن
تو یکی از تست ها یکی از بچه ها اسم ننوشته بود
ایشون هم بلند شد و بعد اینکه اون بدبختو کلی دعوا کرد - مگه شما نمی دونید که نفر اول کنکور بعد از اون همه زحمت و سختی کشیدن چون یادش رفته بود اسمشو بنویسه برگه اش تصحیح نشد =)) =)) =))
به نقل از *sRina * :
داشتم برگه امتحانیامو نگا میکردم یه برگه امتحان مسابقه علمی بود مال دوران دبستان نوشته بود که چرا وقتی سرما میخوریم مزه غذاها رو حس نمیکنیم؟
من روی صورت سوال خط زده بودم و با کمال اعتماد به نفس نوشته بودم:سوال غلط است.ما مزه ی غذاها را حس میکنیم ولی تلخ حس میکنیم :)) :-"
به نقل از lof :
یه بار دوستم زنگ زده بود خونمون

نیمخواستم جوابشو بدم

به خواهرم گفتم بگه نیستم!

بعد خواهرم نه گذاشت نه برداشت رفت گفت هستش!

ما هم حالا مونده بودیم چی کار کنیم!

هی به خواهرون میگفتم بورو بگو الان نیست!

نیمرفت که نمیرفت!

5 دقیقه منتظر پشت تلفن بود!

خلاصه گفتم چی بگم الان!

رفتم گوشی رو برداشتم گفتم

آقا ببخشید حموم بودم الان اومدم با حوله سری دوییدم جوابتو بدم چی کار داشتی؟

یه دفعه دیدم یکی گفت: از کانون قلمچی مزاحمتون میشم شما دوست دارین که تو آزمونای ما شرکت کنین؟!

اصن من رو میگی داشتم خودم رو گاز گاز میکردم!
 
پاسخ : سوتی‌ها

توی یه جمعی بودیم ... بحث فیس بوک شد ... یکی گفت من خوشم نمیاد و پروفایل ندارم
منم میخواستم خودشیرینی کنم گفتم "آره بابا چیه ... آخه آدم حسابیا که فیس بوک ندارن"
یه دفعه دیدم همه دارن چپ چپ نگاه میکنن ...
ضربانم رفته بود بالا ... :-[ :-[ :-[

***البته فیس بوک خوبه ها ... خودمم دارم ولی جو گیر شدن بد دردیه ... :-" :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

چون بلنده صدام همیشه از رو درسا میخونم
سره کلاس زبان فارسی داشتم میخوندم رسیدم به کلمه کسان(kasan) ی لحظه هول شدم گفتم ko بعد تأمل کردم زودی گفتم kasan
کله کلاس هر هر خندیدن
از همه جالب تر معلمه هم نیشش باز بود
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز کلاس زبان داشتم بعد دوستم یه کلاس دیگس ;D از پشت شیشه نگاه کردم دیده معلمشون تو کلاس نیست ;)) عین بز درو باز کردم دیدم اااِِِِه معلم ;)) ;)) همینطو درو باز گذاشتم و در رفتم ;)) :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از دوستان:
بعد از سحر داشتم می رفتم نماز بخونم تو اتاقم مامانم گفت خو همین جا بخون!گفتم نه اینجا باد کولر موجب سردرد می شه!!!
بعد رفتم تو اتاقم هرچی فکر می کنم چی کار داشتم یاد نیومد اخر سر ادکولن و برداشتم به خودم زدم ..........
بعدم خوابیدم!
بی مزه شد؟!
 
پاسخ : سوتی‌ها

دم فرودگاه بودیم...جای پارک پیدا نکردیم، بابام پیدا شد و به من و خواهرم گفت که یکیتون پشت ماشین بشینه(ما 2سال تفاوت سنی داریم)......
خواهرم هم جوگیر تر از من نشست پشت فرمون... منم بغل دستش... ماشین جلویی رفت... گفتم:
برو جلو...حیفه این جا رو از دست بدیم...
از شانس خوبمون پلیس ما رو دید و زد به شیشه ;D.....
گفت گواهینامه و کارت ماشین....! خواهرم 16 سالش بود و گواهینامه نداشت!...
ما شروع کردیم به خواهش کردن که ماشین و پارکینگ نبره و اینجور حرفا. [-o<....
??? ..یهو یادم افتاد من همیار پلیسم!.(آخه یه دفعه تونستم با کارتم پلیس رو ... کنم!)..... کلی افه گرفتم و رفتم کنارش وایستادم و گفتم:
میدونین..ما با هم همکاریم....من همیار پلیسم..... کارت و حکمم هم همرامه... می خواین....
یهو پرید وسطه حرفم ...
خانم .... همیار پلیس کیلو چنده؟!....(دقیقا همین رو گفت!!!!)
من فقط نگاش کردم!..... :-s
 
پاسخ : سوتی‌ها

طبق خواهش دوستان مجبور شدم بگم
به دنبال چن پسته بالا
ی بار سره کلاسه ادبیات دوباره جو گیر شدم گفتم خانوم من میخونم
درس خاطرات اعتماد السلطنه بود
خانوم گف بخون:-)
من: درس چندم
خاطرات عماد السطنه...
دیدم پری میگه خاک تو سرت سارا
گفتم چرا؟
دیدم کل کلاس رف رو هوا
ریحانه کنارم بود گف احمق گفتی عماد
منم از خنده رفتم تو کیفم
معلمم فک کرد خجالت کشیدم لو رفتم
گف سارا جان انقد ارزش داره که سره کلاس بهش فک میکنی؟
منه بدبخت گفتم خانوم عمادم کجا بود اینا الکی خندیدن:-(
ابروم رفت بخدا
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز یکی از بچه های مدرسه ما گفت کمربند کونگفوش از بروسلی بالاتره ...
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان داشتم چت ها و مسیج های فیس بوکمو چک میکردم...

دیدم عه یکی از بچه ها به من گفته: این هفته میاین خونمون؟

منم جوابشو نداده بودم...

گفتم بزار جوابه بچه رو بدم بیچاره کلیم معطل مونده... بهش دادم: نه شرمنده هر کاری کردم مامانم راضی نشد! انشاالله یه فرصت دیگه ;)بعدم دادم پیغام رو دادم رفت...

داشتم میخوندم دیدم... عه! این پیغامه هم که خودم قبلا به یارو داده بودم نه اون به من! یعنی من اول به طرف داده بودم این هفته میای خونمون خودمم جوابشو دادم =))

ولی من اصلا یادم نمیاد کسیو دعوت کرده باشم اصلا... :-" اون پیغامرو من کی داده بودم پس :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

اون روز دوستم یه سوتی قشنگ داد...
برگشته میگه...ای کاش رمضونو محرم رو هم نیوفتن...آخه سخته هم عذا.داری کنی هم روزه بگیری...!!!!!!!!!.
:)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از lady chemist :
اون روز دوستم یه سوتی قشنگ داد...
برگشته میگه...ای کاش رمضونو محرم رو هم نیوفتن...آخه سخته هم عذا.داری کنی هم روزه بگیری...!!!!!!!!!.
:)) =))
با خوندنه این یادم افتاد:
من یه سال نزدیکه 4شنبه سوری گفته بودم 4شنبه سوری امسال چن شنبه میوفته؟؟ :-" ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما مدیرمون که معرف همه ی دوستان اصفهانی هستن ایشون :-" (مدیر راهنمایی) 1ساعت هر روز سر صف موعظه میکردن و بحث های روانشناسی ;D
بعد 1بار به جا اینکه بگه نیمه ی پر لیوان رو ببینید گفت: نیمه ی پر آب رو ببینید :)) دیگه کلا کسی گوش نمیداد بقیه حرفاشو
1بار هم توی جشن پایان سالمون که 1عده از بچه ها رو دعوت کرده بودن توی تالار فرشچیان دوباره همین مدیرمون به جای "آیه قرآن" گفت "گوش جان بسپاریم به چند بیتی از قرآن" :)) یا همچین چیزی :)) آقای حاجیان هم بود تازه :)) من و دوستاایم که از کلاسمون دعوت بودن تا آخر میخندیدیم ;D

ما عکس آقا :-" رو برداشته بودیم از رو دیوار بعد آخر سال گفتن از آموزش پرورش میخوان بیان بازدید ، بنده روز میز معلم درحال آویزون کردن عکس بودم در حالی که مانتوم پر گچ و مقنعم دور گردنم بود بعد 1هو 1بچه ها اومد گفت دارن میان بُدو ! بنده ترسیدم بعد گفت شوخی کردم :-w بعد 1 بار دیگه با عجله اومد تو گفت مینا! محمدی داره میاد(محمدی=رئیس آموزش پرورش ناحیه 2) بعد بنده گفتم:گم شو ;D در همون لحظه ایشون وارد شد و بنده سر جام خشک شده بودم ! بعد سریع با اون دست مقنعمو سرم کردم ;D بعدش پریدم پایین ! از مدیر پرسید: ایشون کیَن؟! مدیرمون با چشم غره به من گفت: خانوم فُلانی ! بعد گفت به به !به به ! این بود دانش آموز خوبتون ؟! منم درحالی که صدام میلرزید گفتم:عکس آقا افتاده بود خوب،آقا ;D ;D خیلی بچه ها خندیدن بهم بعدش :(
 
پاسخ : سوتی‌ها

بحث در مورد مشکلات مدرسه بود و منم یه ریز داشتم از بدی های اسماعیلی و خوبی های مدیر های دیگه مشهد میگفتم . همه هم حرف منو تایید می کردن ! تا این که یکی از بچه ها گفت : نخیر ایشون خیلی هم مرد شریف وبا تقوایی هستن ! من گفتم : از کی تا حالا فن حاج اسمال شدی ؟ دیدم با چشم به پشت سرم اشاره میکنه ! منم برگشتم دیدم بعله . اسمال پشت سرمه ! من اینجوری : :-\ بچه ها اینجوری : ;D :)) =)) اسمال هم اینجوری : :-? :-w ولی خیلی باجنبه بود هیچی نگفت و رهش رو کشید رفت .
 
پاسخ : سوتی‌ها

ملیکا بعد دو ساعت تو یاهو آن شده.


بعد بم پی ام داد: chera eshghali?

منم گفتم : آشغال خودتی کثافت! :-w
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس ادبیات:
- بچه ها این چه نوع اضافه ی تشبیهی ایه؟
کلاس ساکت. من با اعتماد به نفس کامل: اضافه تشبیهی...! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

در راستای سوتی قبلی
ی بار دیگه دوستم داشت میخوند از رو درس گفت kolofte خانه:-))
منظورش kolfat بود:-))

به ی شکله کلفت
:-D

شاید قبلأ گفته بودم
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو کلاس زبان امدن يه کلمه ي چيني بگم بعد تو اين کلمه هه ج و ي و ج و ي خيلي داشت!بعف من زبونم نچرخيد گفتم.ي.ي
معلمش هم مرد،من شده بودم لبو...
 
  • لایک
امتیازات: Diyar
Back
بالا