خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

این دوست من هر موقع زنگ میزنم بش میگم سلام چطوری ؟
میگه خوبم مرسی تو چه خبر ؟! :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم فارسی مون مریض شده بود بچه ها گفتن خانوم چی شده ؟

گفت هیچی فقط یکم مریض احوالم

یکی از بچه ها گفت کلام خانوم صحیحه بادمجون بام آفت نداره
 
پاسخ : سوتی‌ها

من از کلاس زبان با بی آر تی بر میگردم.اون شبم بی آر تی حسابی شلوغ بود.موقع پیاده شدن چون هی به بقیه تنه می زدم معذرت خواهی میکردم.دیدم یه جوری نیگام می کنن...نگو هی داشتم می گفتم:sorry...sorry...
X_X :-s
 
پاسخ : سوتی‌ها

اقا سره کلاس نشته بودیم بیچاره مشاوره داشت درباره ی این المپیاد ها توضیح می داد که کی از بچه ها دستشون رو برد بالا مشاوره گفت:عزیزم سوال داری؟
پسره گفت: می خواستم ببینم باد کولر سرده یا گرم؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم سر یه جریانی 4 قل رومیخوندم ! ;D
توحید : قل هو الله احد ...
ناس : قل اعوذُ به رب ناس ...
فلق : قل اعوذُ به رب فلق ...
کافرون : قل اعوذُ به رب کافرون ... ;D کمم نیاوردم ، تا تهش خوندم ! :> ;D
معنی رو برید : بگو پناه میبرم به خدای کافران ! ;D ;D ;D

خیلی وقت پیش البته :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز مامانم گف سارا واسم آب بیار
بعد من رفتم لیوان برداشتم بعد آب ریختم خوردم لیوانو دادم به مامانم رفتم=))
مامانم گف سارا خجالت بکش!
من اصن نفهمیدم لیوان خالی بش دادم
گفتم چرا؟:-O
گف آب میخواستم نه لیوانه خالی
بعد آنچنان اون لحظه تف شدم=))
 
پاسخ : سوتی‌ها

حال میکنم این سارا همیشه ۳ ۴ تا گند دوران کودکی و سوتی تو جیبش داره ;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

جمعه قبل ازمون داشتم سوار اژانس شدم گفتم بی زحمت تو راه دم یه سوپر مارکتم وایسا اقا وایساد منم به رسم جوانمردیو رفاقت و... ۲ تا ابمیوه خریدم یکیشو باز کردم وا۳ خودم اون یکیم با نهایت غرور سربلندی تعارف کردم به راننده راننده به رو ش نیورد گفت نه مرصی اقا ما هم با تمام خشوع و غرور در هم امیخته گفتیم وا۳ شما خریدم رانننده هم با تمـــــــام وجود هیکل ما رو مورد هدف قرار داد که ماه رمضونه و روزست با تموم وجود به حال خودم خندم گرفت با لبخندی تلخ وا رفتم و نفهمیدم بقیشو:-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

این سوتی مادر بزرگمه
ی جمع ۱۰ نفره بودیم بعد مادر بزرگم داشت در مورد خواستگاره خالم صحبت میکرد
بعد گفتم مادرجون چیکاره بود حالا پسره؟
گفت مکانیکه
گفتم واقعأ؟
گفت بدبخت مریم(خالم)باید لباس روغنیاشو بشوره همش
بعدش خبر رسید اون آقا مهندسه مکانیکه
;))



من:بیا بگیم دوقولیم باباهامون فرق داره
دوستم :اره اره خوبه


*علی ، زندگیه ما کلا رو گند کاری و سوتی میچرخه;-))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه با ریکی ازم امار یکی دیگرو ازم خواست این قدر تعریفشو کردم که فکر کرد یه فرشتس وبعد یکی دفعه خودش امد گند زد به همه چی من هم جلوی اون :-[ :-[ :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

هندزفری من سیمش در یه زاویه ای قرار بگیره قطع میشه و ادامه ی آهنگو از اسپیکر پخش میکنه.تو بی آر تی خیلی ریلکس موزیک پلیرو گذاشته بودم که همه آهنگامو به ترتیب بخونه،خودمم به شدت غرق در فکر بودم.دیدم خانومه رو به روییم یه نیگا به من می کنه،یه نیگا به بیرون،دوباره به من...بالای گوشیمو نیگا کردم دیدم بعععععععله...جا تَره و علامت هندزفری اون بالا نیست... X_Xبه روی مبارک هم نیاوردم و وانمود کردم گوشیم داشته زنگ می خورده و حواسم نبوده:"الو...؟الو؟"
تنها مشکلش این بود که زنه پیش خودش چه فکری کرده وقتی دیده زنگم بری باخ منصوره... :-s :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز یکی پسره ای به دوستم زنگ زد...
بعد از اینکه حرف زدن پسره پرسید: شما کجا زنگی میکنید؟(دوستم میدونست پسره نیشابوریه ولی پسره نمیدونس)
دوستمم گفت:ما که تو نیشابور نیستیم =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز کلاسمون کلا سوتی بود! =))
دبیرمون CDگذاشته بود بعد یکدفعه دستگاهش خاموش شد!بعد دبیرمون گفت عه برقارفت!(لامپارو شن بود!)
ما: =)) =))خانوم برقا روشنه!!!!منظورمون این بود لامپا روشنه! :))


چند دقیقه بعد
دبیر:بچه ها اگه 4شنبه عید فطر نبود من براتون شنبه عید فطر میزارم!!!!!!!!!! =)) =))
منظورش این بود اگه 4شنبه عید فطر نبود شنبه جبرانی برامون میزاره! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از hatter :
هندزفری من سیمش در یه زاویه ای قرار بگیره قطع میشه و ادامه ی آهنگو از اسپیکر پخش میکنه.تو بی آر تی خیلی ریلکس موزیک پلیرو گذاشته بودم که همه آهنگامو به ترتیب بخونه،خودمم به شدت غرق در فکر بودم.دیدم خانومه رو به روییم یه نیگا به من می کنه،یه نیگا به بیرون،دوباره به من...بالای گوشیمو نیگا کردم دیدم بعععععععله...جا تَره و علامت هندزفری اون بالا نیست... X_Xبه روی مبارک هم نیاوردم و وانمود کردم گوشیم داشته زنگ می خورده و حواسم نبوده:"الو...؟الو؟"
تنها مشکلش این بود که زنه پیش خودش چه فکری کرده وقتی دیده زنگم بری باخ منصوره... :-s :((
گوشیه منم مدله گوشیه تو بود دیگه...

الان گفتی یادم افتاد...

من معاون پایمون هم سرویسیم بود...

منم همیشه گوشی میبردم و تحویل نمیدادم... :-"

همیشه هم سر کلاس آهنگ گوش میدادم یه دفه سر زنگ آخر دیدم معلمه بد نگام میکنه گوشیو با هندزفری انداختم تو کیفم بعدم دیگه یادم رفت آهنگ رو قطع کنم...

بعد تو سرویس که نشستیم دیدم یه صدای آهنگ از دور میاد...

به دوستم گفتم نیگا کن ماشین بغلیه تی ام بکس گذاشته...! اتفاقا منم این آهنگ رو دارم خیلی قشنگه... :x

ناظممونم که بغلم نشسته بود گفت نه ملیکا از تو کیفه توئه...!

-عه؟ آهان راست میگین یادم رفته بود قطعش کنم... هندزفریه هم درومده... ;D

-تو گوشی داشتی ملیکا؟

من با پرروییت تمام: بعله خانوم!!!

-پس چرا تحویل ندادی :-\

-تحویل دادم خانوووووووووووم!!!

-عه؟ لابد من حواسم نبوده :-??

- =)) :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو یه کلاسی بودیم یکی یه معلم فیزیک پیدا کرده بود میخواست بقیه رو خر کنه گروه شن باش کلاس بگیرن، هی داشت میگفت خیلی خوبه و تضمینی و اینا بعد میخواست بگه که هر کی میخواد بیاد به من زنگ بزنه بگه، جمله بندیش :

"بچه ها شماره منو یاد داشت کنین به هر کی خواستین بدین"


بقیه: :)) باشه!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم شیمی مون تعریف می کرد:
یکی از بچه های فامیل بود تو مهدکودک چن تا کلمه انگلیسی یاد گرفته بود.ازش پرسیدم:
_بابا چی میشه؟
_father!
_مامان؟
_mother!
_برادر چی عزیزم؟
_brother!
_خواهر چی؟
_khaher! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداش من توی نیو کانورسیشن می خواسته بنویسه یخ در بهشت بعد ترجمه کرده:Ice in the paradise!
 
پاسخ : سوتی‌ها

ما از شانس سال سوم راهنمایی امادگی دفاعی مخصوص دختران داشتیم!!!!(امتحانی برای یزد!)
یه بار امتحان داشتیم معلمون می اومد اخر کلاس می شست ما جلو کتاب باز می کردیم
دوستم دبیر و ... فرض کرده بود بغل دستش کتاب باز کرده بود
اینم کلی اعصبانی کتاب و پرت کردو ....
من هم در مقام دفاع در اومدم گفتم:: خانومممم این عدالت نیست شما اخر وایسادید فقط ما می تونیم کتاب باز کنیم.....
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین الان اتفاق افتاد

مارو 6 بار دقیقا بردن و آوردن

که یه چایی بیاریم!

اول که چایی بردیم میگن قندت کو؟!

رفتیم قند آوردیم میگن لیوانت کو؟!

رفتیم لیوان آوردیم میگن قندای تو قندونت کو؟!

رفتیم قند آوردیم میگن سینیت کو؟!

رفتیم سینی آوردیم میگن شکرت کو؟!

اون وسط هم خواهرمون هی سوسه میاد: بخوان بیان خواستگاریت چی کار میخوای بکنی؟!

مام عصبانی یه دفعه داد زدیم " من دیگه دایی چم نمیکنم!"

زدن زیر خنده! مام خیلی سور و سنگین هیچی نگفتیم

راستیتش بعدش رفتیم تو دستشویی کلی به خودمون خندیدیم
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه امین صابر اددم کرده بود نمیشناختمش(وقتی فامیلشو دیدم یاد صابر ابر افتادم)
میخواستم به خالم بگم امین صابر میشناسی؟
گفتم امین ابر میشناسی؟
بعد خالم گفت نه، چه باحال فامیلش مث صابر ابره...
من :نه بابا ببخشید امین صابر
خالم ::)) :))
من: :-[
 
Back
بالا