خاطرات سوتی‌ها

مهرناز · 2011/8/17

پاسخ : سوتی‌ها

یه بنده خدایی میره سر کلاس(دانشگاه) میشینه یادش میره سایلنت کنه گوشیشو...
بعد از قضا سر کلاس گوشیش زنگ میخوره...بعد استاده کلی دعوا میکنه که چرا گوشیتو خاموش نکردی؟
طرف هول میشه میگه:ببخشید استاد بخدا یادم رفت بذارمش رو شمعک...میخواسته بگه سایلنت گفته شمعک

کوزت · 2011/8/18

پاسخ : سوتی‌ها

با عرض پوزش از همه ی شما هاشمی نژادیا

با مامانم چن وقت پیشا رفته بودیم فیاض بخش (معلولین)بعد ی بورد اونجا بود دانش آموزان ممتازو نوشته بود
بعد مامانم گف ساراااا نفر اول هاشمی نژاد فیاض بخشیه:-O
من نگا کردم گفتم وااای نفره دوم و سومم فیاض بخشیه
همینجور تو کف بودیم
دیدیم نوشته دبستان هاشمی نژاد

تف شدیم شدید =))

raman · 2011/8/18

پاسخ : سوتی‌ها

از معلم زبانمون پرسیدیم:خانوم!برگه ها رو کی میدید؟
از بس این سوالو ازش پرسیده بودن عصبانی شد،کلللللللللی به خودش فشار اورد چی بگه آخر سر گف:"وقتِ نی!" =))

متاسفانه نوع نی رو مشخص کرد...نوشابه...آیس پک... :-??

grifis · 2011/8/18

پاسخ : سوتی‌ها

بابام دندوون پزشکه ....... یه روز به بیمارش میگه بشین تا بیام امپولتو بزنم میبینه یارو با شکم خوابیده رو یونیت شلوارشم کشیده پایین منتظره بیان امپوله دندوونشو بزنن....اصن یه وضی :))

empress · 2011/8/18

پاسخ : سوتی‌ها

همین امروز داشتم با دوستم حرف می زدم یه دفعه گفت کی این کتابرو خریدی؟منم گفتم مرداد 2سال و نیم پیش!!!!

ع.ح · 2011/8/18

پاسخ : سوتی‌ها

یه بار که فکر میکنم کلاس دوم دبستان بودم یا سوم (بالاخره خیلی کوچیک بودم) رفته بودیم مسافرت.بعد من یه جا از ماشین پیاده شدم میخواستم از یه مغازه آبجوش بخرم برا چای.رفتم گفتم(سلام-آبجیش داری؟ببخشید آبگوش داری؟آبجوش داری)بالاخره گفتم.نمی دونم چرا اونروز هنگ کرد بودم.

Diana1 · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

یه لاستیک بود تو مدرسه مون واسه یه آزمایش فیزیک آویزون کرده بودن عین تاب.بعد یه بار بچه ها منو گذاشتن تو اون لاستیک و چرخوندن و یهو ول کردن.بله دیگه...بنده هم باسرعت بینهایت میچرخیدم تااینکه...با پاشنه بلند رفتم تو فک اونی که منوچرخونده بود.فکش کلا پیاده شد.تازه دعواش هم کردن.
بنده هم از کلاس دینی به بهانه این که سرم گیج میره جیم زدم.اونروز خیلی حال داد ;))

SOUL KEEPER · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

بعدازظهر بود ، تو مغازه بودیم
منتظره یه تلفن مهم بودیم ، من از طبقه بالای مغازه زنگ زدم به موبایل خالم (من نمیدونستم اونا اومدن و پایین ان) ، تا زنگ خورد برداشت گفت الو ، من فهمیدم هیچی نگفتم قطع کردم ، خالم فک کرد اون کسیه که منتظرشه زنگ زده ، گفت ااا چرا قطع شد ، به مامانم گفت از تلفن مغازه دوباره بگیرش ، بعد مامانم تلفن رو برداشت هول هول بود ، شماره خالمو گرفت ، خالم دوباره هول شد ، تلفونشو دید ، گفت اااا کیه داره به من زنگ میزنه کی از مغازه داره زنگ میزنه ؟ بعد مامانمم اصلا" حواسش نبود و به خودش شک نکرد ، خیلی ریلکس جیغ زد کیه داره زنگ میزنه کی از بالا داره زنگ میزنه ؟ منم یه لحظه هنگ کردم ،گفتم من بودم زنگ زدم ولی چند لحظه پیش بود ، بعد خالم میگه امیر قطع کن ...(اونی که منتظر تلفنش بودیم) داره زنگ میزنه ، مامانم هاج و واج مونده بود ، یهو گفت بده من اون تلفونو کارش دارم ... ، من اینجوری

مگه زنگ زده ؟ خالم : پس کیه داره از مغازه به من زنگ میزنه ؟ مامانم : پس اون کی زنگ زد ؟ دخترخالم مگه .... تو مغازس ؟ ... چندین لحظه با سوالاتی اینچنینی و قیافه هایی اینچنینی

گذشت ، بعد فهمیدیم که آزه ... تمام داستان یه طرف ، این زنگ تلفون خالم یه طرف ، که قطعش نمیکرد ، این مامانم یه طرف که اصلا" فکر نمیکرد خودش زنگ زده ... (البته همه ی اینا در چند ثانیه اتفاق افتاد ...)

Legend · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

یه بار یکی از بچه ها گفت پام درد می کنه!

من بهش گفتم کدوم پاته؟ بعد رفیقم گفت هر دوتا پاته! :))

...
یه بار معلم سر کلاس بود یهو باد زد کاغذاش ریخت!

ما بهش گفتیم آقا ریخت اونم یهو ترسید کمر به پایینش رو نگاه کرد!

(من واقعا دلیل کارش رو نفهمیدم؟ واقعا معلممون یکباره ذهنش منفی شد!!)

sogand1374 · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

سوتی مربوطه به بابامون!
بابام منو یادش رفته بود...مامانم بد تر ازاون.. :))

من ساعت نه شب از کلاس در اومدم...منتظرم بابا بیاد ولی خبری نیس... :-w

نگو بابا رفته خونه....مامانم ندیده من نیستم....بعد بابا لباساشو در آورده..قشنگ نشسته...رفته سر میز شام. . مامانم بابام ..اصن حس نکردن من خونه نیستم!!!!!! :))

سوگند؟!!کجایی؟؟!بیا شام....
بعد دیدن نه اصن از من صدا در نمیاد...
بعد بابا خان فهمیدن که منو تو کلاس جا گذاشتن!!!!!!!!!!!! #-o #-o
ساعت 9.20 دقیقه اومده دنبالم...
من از بخت بد شارژ نداشتم زنگ بزنم...هیچی مثل اسکولا مونده بودم اونجا!!!
;))

behzad93 · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

یه روز تو آموزشگاه رانندگی منتظر مربیم بودم که بریم کلاس فرمان!
مربیم خیلی دیر کرده بود!
زنگ زدم بهش میپرسم کجایی؟
میگه تو پمپ بنزینم!
منم میدونستم که دروغ میگه،خوابش برده بود تو خونش بود!
خواستم ضایش کنم و دروغشو دربیارم،ازش پرسیدم اگه تو پمپ بنزینین،کو بوی بنزین؟!!!!

من: :-[ :-\ ^#^
مربیم: :))

grifis · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

یه روووز صب رفتم نونوایی ...تقریبا شلووغ بوود...خلاصه ما پش سره یه پیره زنه بووودیم .خیلی عرق کرده بوود بنده خدا معلووم بوود داره خیلی بش فشار میاد ..
خلاصه از شانسه بده این بنده خدا تا نوبتش شد شاتر گف باید صبر کنین یه 20 دیقه...بنده خدا پیره زنه ...
هموونطور شاترا مشغوول حرف زدن و چایی خوردن بوودن که یهو پیره زنه گووووزید... :))

بنده خدا شاترا خودشوونو زدن به نشنیدن گفتن شاید مشکل داشته..که ناگهان پیرزن سرشو با افتخار بالا گرف و با کمال خووونسردی گف :((

والا پدر سووخته ها با ای نووون پختنشووون)) =))

اقا اینو که گف نوونوایی ترکید ..خودشم خندش گرفته بووود...(ببخشید یه زره بی ادبی بووود)

shadi2011 · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

بابای دوستم با همکارش رفته ترکیه دوستم میخواست بهش میگه:بابا تو هتل تخت دونفره گرفتید؟
همکارش مرد بود!!! =))

بابای دوستم گف:کره خر!مگه زن بود ک با هم رو یه تخت بخابیم!!!! =))

کوزت · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

ی زمان شایعه شده بود از استخر ارمغان فیلمه زنان شناگر پخش شده
بعد مادر بزرگم خیلی میرفت اون استخره گف خدارو شکر ما کلاه سرمون بود حجاب داشتیم
‏ =))

mahshid_f · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

تو آژانس داشتم با رانندهه حرف میزدم یهو گوشیم زنگ زد
به رانندهه گفتم ببخشید یه لحظه گوشی =))

lof · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

صحنه اول - ساعت 4:06

داشتیم با خواهرمون دعوا میکردیم

بابام ما رو گرفته بود مامانمونم خواهرمون رو

ما یه صحنه در رفتیم از دست بابامون

اومدیم یه سیلی جانانه به خواهرمون بزنیم

بی مروت جا خالی داد خورد تو صورت مامانمون

صحنه دوم - ساعت 4:08

سروش کو؟!

سروش خوابه

Rashowa · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

یه دفعه سر صف بودیم! معاونمون داش حرف می زد! بچه هام ترکونده بودن بس که گروه درس کرده بودن سر صف و با هم حرف می زدن!
یهو معاونمون عصابش خورد شد گف : خیلی ببخشیدا ، ولی من همتونو از پشت می شناسم :))

*می خواست بگه که اونایی که پشتشونو به من کردنو می شناسم یا بگه من همه رو می شناسم حتا اگه پشتشون به من باشه، ولی خوب طوری گف که همه خندیدین :))

closeman · 2011/8/19

پاسخ : سوتی‌ها

زنگ زدم اژانس اصن حواسم نبود گوشیو برداشته می گه 133 ، می گم جانم بفرمایین؟!
:-"

مهسا 1376 · 2011/8/20

پاسخ : سوتی‌ها

مامانم اومده حلیم بخوره میگه اِاِاِاِاِاِاِاِاِه چه شوره

بعد میگه

بجا شِکَر ،نَمَک اورده

کوزت · 2011/8/20

پاسخ : سوتی‌ها

یبار زنگ زدم ۱۳۳ گفت فامیلتون گفتم حقیقی، گف میاد خدمتتون
قط کرد
دوستم گف دیدی گفتم جهانی شدی =))

آدرس نپرسید احمق

خاطرات سوتی‌ها

کاربر فوق‌حرفه‌ای

کوزت

Hatter

grifis

مهمان

کاربر نیمه‌حرفه‌ای

کاربر نیمه‌فعال

کاربر فوق‌فعال

کاربر خاک‌انجمن‌خورده

کاربر خاک‌انجمن‌خورده

کاربر خاک‌انجمن‌خورده

کاربر فوق‌حرفه‌ای

grifis

مهمان

کاربر فوق‌فعال

کوزت

کاربر فوق‌حرفه‌ای

کاربر خاک‌انجمن‌خورده

کاربر فوق‌حرفه‌ای

کاربر فوق‌حرفه‌ای

کاربر خاک‌انجمن‌خورده

کوزت