خاطرات سوتی‌ها

mohammadpasan1373

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
754
امتیاز
4,430
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
مدال المپیاد
آقا ما نخوندیم ولی تو برو!!!!خداییش ضرر نمیکنی!
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : سوتی‌ها

داداش دوستم خارج درس میخونه چن وخ پیش برگشته بود و بعد روز آزمون دوستمو دیدم درست قبلِ این ک میخاست برام از خاطرات و کرده و نکرده ی اخوی گرامی تعریف کنه ورداشته میگه:
ممد بیا برات تعریف کنم این داداش ِ پدرسگم چقد بهش اونور خوش میگذره!
من: پدر سگ! :))
-با منی؟ L-:
-من:نه با داداشتم =))
 
ارسال‌ها
2,308
امتیاز
63,823
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

من بچه بودم و جاهل ! :D بعد مامانم یه کتابی داشت کلا زیستی و اینا من نشسته بودم اونو خونده بودم و تازه قسمت باحالش اینجاس که من فقط خونده بودم ! راجب چیزایی که نوشته بود چیزی نمیدونستم ! :-"

بعد یه شب رفته بودیم خونه ی یکی از فامیلامون که باهاشون در حد چی رودروایستی داشتیم ! بعد بزرگ خاندان اون خونه داشت با مامانم حرف میزد !
خانوم بزرگ : آره عزیزم . دکترا هم تعجب کرده بودن . میگفتن واقعا اتفاق نادریه . آخه تا حالا خیلی کم دیده شده بارداری از 9 ماه بیشتر باشه . مال سارا نزدیک 10 ماه شد !
مامان من : وای . چقدر سخت بوده برا بیچاره حتما . گفتین 10 ماه ؟
خانوم بزرگ : آره . تازه پیش بینی کرده بودن ( انگار یه اتفاق مهم تاریخیه که پیش بینی میخواد !!) شاید 11 ماه هم بشه !
من : مامان مامان من تون اون کتابت خونده بودم اسبم 11 ماه بارداریشه . بارداری چیه !؟

اول یه نگاه به قیافه ی وحشت زدشون کردم و یهو ترکیدن از خنده !! =))

تازه یکی دو ساله فهمیدم من آدمو به اسب تشبیه کرده بودم !! :-[ :)) :D
 

maria16

Unknown
ارسال‌ها
414
امتیاز
1,158
نام مرکز سمپاد
1
شهر
طهران
سال فارغ التحصیلی
1398
پاسخ : سوتی‌ها


یکی از بچه ها ژست گرفته بود داشت جدی صحبت میکرد در یه جمع بزرگان که یهو اینو گف
" گلید پروم "
= پرید گلوم
 

ســایــنـا

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
173
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قوچان
دانشگاه
شریف ایـــــــــــــشاا...
رشته دانشگاه
برنامه نویسی(ایشاا...)
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز سر ظهری کلاس داشتم که بابام داشت منو میرسوند منم پشت سربابام راه میرفتم ازونجایی که بابام خیلی آروم راه میره وقتی از جوب داشت رد میشد پای دومو آروم تر از روال عادی برداشت منم پام روهواکه بذارم اونطرف جوب تا رد شم جاپیدانکردم با چادر عین خفاش پخش زمین شدم به سرعت برق صحنه رو ترک کردم تازه خوابمم پرید :D =))
 

bugieboy

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
83
امتیاز
250
نام مرکز سمپاد
دستغیب
شهر
شیراز
مدال المپیاد
مدال قهوه اي المپياد زيست -.-
رشته دانشگاه
شايد دارو شايد نورولوژي يا
پاسخ : سوتی‌ها

اين يكي اُلد اِستُريه :-"
عاقا در دوران طفوليت (راهنمايي بوديم)از طرف مدرسه بردنمون مشهد
يه روز بردنمون طوس ...
همين جوري كه داشتيم مي گشتيم ديديم مثكه يه سري از دخترا رو هم اُوردن اونجا
ما هم كه بچه مثبـــت اصن نميدونستيم دختر چيه و اينا (آره جون عممون :D)
عاقا خلاصه مسئولشون با يه لهجه ي تهروني در اومد به يكي از بچه ها گفت :
-:آقا پسر شما از كدوم شهر اومدين ؟ ;;)
دوست منم هول كرد گف:
-: اِ...چيزه...از شيراز شهره بُلُ گُلبل #S-:
همه ي دخترا : =))
 

zibonesa!

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
123
امتیاز
432
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
:/
دانشگاه
شریــــف! :/
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از •~ ComatE ~• :
آقا من املام خعلی خرابه (ضعیف :D ) دفتر و جزوه و کتابامم پر از غلطه! درستشو بلدما! ولی اشتباه زیاد مینویسم :-" مثلا:

ghalat.jpg

(دفتر فیزیک سال سوم :-" )
این کلمه رو تو هیچکدوم از نوشته هام درستشو پیدا نمیکنین ;;)
جالب اینجاست که هرکی دفترامو میبینه و میخنده و مسخره میکنه، دلیلشو متوجه نمیشم و با اعتماد بنفس میگم خودتون غلط میکنین :D
باز خوبه ما وقتی معلم فیزیکمون قاعده ی دست راستو بهمون یاد داد و داشتیم تو دفترمون مینوشتیم خود معلم گفت شست رو با ص ننویسینا! :-w
منم خیلی با اعتماد به نفس تایید کردم سرمو که از رو دفتر بلند کردم دیدم دقیقا کلش رو دفتر منه! X_X :-"
 

Elena.MR

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
128
امتیاز
606
نام مرکز سمپاد
FARZANEGAN
شهر
YAZD
مدال المپیاد
:-"
پاسخ : سوتی‌ها

ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎ ﺑﭽﻪ : :D
ﻣﻦ : ﻣﻦ ﻣﺎﺭ ﻣﯿﺸﻢ
ﺑﭽﻪ: ﻧﻪ ﻣﻦ ﻣﺎﺭﻣﯿﺸﻢ ﺗﻮﺳﻮﮐﺴﻤﺎﺭ !
ﻣﻦ: :| :|
 

پوریا

لنگر انداخته
ارسال‌ها
4,626
امتیاز
24,492
نام مرکز سمپاد
helli 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
پاسخ : سوتی‌ها

یعنی من عالیم واسه اسکل شدن :))...خود خود خرم :))
الان ب رفیقم تو سایت گفتم این شمارمه اس بده الان خواستی با موبایل بحرفیم...
بعد یکی اس داده"سلام"...کلی نگران شدم ک وای معلوم نیست شمارم دست کی افتاده و... :))
بعد ب طرف گفتم شما...گفت مگه عابدی نیستی شما...
گفتم چرا ولی شمارتون رو سیو ندارم :-"
گفت من الان تو سایت حرفیدم بات... :-"

:-" :))...یعنی همون لحظه اس داده بودا بدبخت :))
 

MehrnaZz

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
359
امتیاز
3,036
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
زاهدان
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
مرحله 1 ریاضی
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم واسه دومین بار تو عمرم بی ادبی فیل درست کنم،دفعه اول خوب در اومد اما دفه دوم حواسم نبود داشتم تلفن می حرفیدم،با دوستم،دیدم بو سوختنی میاد،قط کردم رفتم بیرون دیدم به به چه فضای معنوی تو خونه برپاست!ینی چشم چشمو نمی دید!
جالبه خواهرم هم زیر اپن نشسته بود هیچی نفهمیده بود!
تازه مهمونم داریم!
الان فضای خونه کاملا معنویه معنویه!و تا دقایقی دیگر هم مهمونامون میرسن!!!!!!! :D :D :D

+اینم عکسش:
o387_Photo0095.jpg


:D
 

سیزیف

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
757
امتیاز
1,749
نام مرکز سمپاد
فـرزانگان
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

آقای لفظ قلم فامیل موقع خداحافظی
" خیلی خوش آمدید. تخمتان را روی چشمانمان گذاشتید!"
 

Daimon

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
323
امتیاز
861
نام مرکز سمپاد
helli 4.تا چشه یکیم دراد اینومیذارم:x
شهر
اونجایی ک مردمش نمیخوابنو همیشه زندگی درجریانه
مدال المپیاد
شیمیو زیست بود.بد شد زیست...برای ادبی اسم نوشتم آخرم سر جل3 نرفتم...یهو دیدم قبول شدم!!
دانشگاه
فقط HarVard
رشته دانشگاه
شناختوساخت سس مایونز(داریم)
پاسخ : سوتی‌ها

آهنگ ظبط کرده بودم از تی وی بعدش داشتم گوش میدادم...آهنگ بعدیو که زد(تو همون آهنگ ضبط شده)رفتم جلوی تلویزیون واسه ضبط کردن که یهو آهنگ قطع شد بعدیش نیومد...کلی اعصابم خورد شد...آخر فلشو دراوردم انداختم اونور...بعد اومدن تصویر:
من: :rolleyes: :rolleyes:
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
پسرخالم:مامان من بمونم؟؟
خالم:نه پسرم خونمون مرد میخواد...
پسرخالم:من که مرد نیستم...(16سالشه ته اعتماد به نفس)
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
داشتیم همسایه جهنمی بازی میکردیم...
پسرخالم:اینو بکن توش...بکن توش...
من:امیر...بچه اینجاس...زشته...
پسرخالم(امیر)اوه...چی گفتما...
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
 

papari

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
157
امتیاز
1,467
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين
شهر
اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسي صنايع
پاسخ : سوتی‌ها

اين يارو دايه خاتون هست تو حريم سلطانااا:-" بعد يه نفر داشت داستان و تعريف ميكرد گفت:خا#ه خاتون.....
من: X_X X_X
اون يارو: ^#^
دايه: :|

× جنا : عاغا ادب ؛ نزاکت ؛ اینا :-"

ايكس اس: 2 تا پست بالايي خيلي مودبانست حالا؟ ^-^
 

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

با بابام و مامانم و دوست بابام تو حیاط خونه شون وایستاده بودیم و منتظر بودیم دخترش و همسرش بیان بریم بیرون
تو پاسیوی طبقه ی اول یه مرغ مینا و یه طوطی بودن هردم حرف میزدن هردم جیغ جیغ میکردن
بابام داشت اینا رو نگاه میکرد
یه دفعه دوستم از آسانسور اومد بیرون و به مامانم گفت سلام
بابام اینو ندید و داشت اون مرغ مینا و طوطی رو نیگا میکرد
یه دفعه برگشت به من گفت ا! فاطمه دیدی سلام داد؟ ^-^
-من خب نباید می داد؟ :-?
خیلی خوب صدا تقلید میکنه ها! <D=
-صدای کیو؟
-صدای آدمو دیگه! :>
-بابا اون حنانه بود سلام داد نه اون پرنده :D
-واقعا؟! :-"
ما همه: =))
 

ریهانولیت

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
283
امتیاز
2,536
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو
شهر
زاهدان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
RUDN university
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بوديم خونه خالم نشسته بوديم و اينا
شوهرخالمم فرو رفته بود تو سفره هف سين بعد گفت:
-عه عه الياس(پسر خاله) چقد زشت اينارو رنگ کرده ...نگا از سرش وا کرده همين جورى [-(
من: من رنگ کردم اونارو :|
=)) =))
-نه خوب فک کنم مد..قشنگه خيلى :-"
من: ^-^ بازم ميخاين
=))
=))
 

Dawn

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
869
امتیاز
3,462
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

پسرخاله 6 سالم بعد از دوییدن:بابا بابا
باباش:جانم پسرم
پسرخالم:بابا، مامان بابام کجان؟
باباش:پسرم من پس کیتم؟ :))
ما: :)) :)) :))
خودش: :-"
 

salamak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
743
امتیاز
2,529
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
المپياد زيست
دانشگاه
علوم پزشکی اصفهان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم پشت صحنه يه سريالي رو ميديدم، يكي از شخصيت هاي داستان اسمش ديمنه، اسم اصلي بازيگري كه اين نقش رو بازي ميكنه ايانه.
حالا سوتي طرف سر صحنه ديالوگها
mason[nb]يكي ديگه از شخصيت هاي داستان[/nb]
i dont think we have met,im mason
damon:yeah,sure,im ian :)i
:)) :)) :))

ترجمه:
ميسن: فكر نميكنم قبلا همديگه رو ديده باشيم، من ميسن ام.
ديمن:بله،حتما،من ايانم :)

پ.ن اين پست خلاف قوانين نيس تا اونجا كه من خوندم پاكش نكنين :-"

× جنا: چون کلمه "دیمن" رو توش به‌کار بردی نمی‌تونم پاک‌کنم. :-" :))
 

Quf

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
960
امتیاز
4,226
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

لاله های واژگان!!!!!!!!!منظورش لاله های واژگون بوده
جناب آقای دانشمند خانواده در حال صحبت علمی!!
ماها یواشکی :)) :)) :)) :)) =)) =)) =)) =)) =))
و اون L-: L-: L-: L-: L-:
 

Kathy

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
99
امتیاز
1,416
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یکــــ
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
زیست
پاسخ : سوتی‌ها

روز سیزده بدر خونه بودیم؛ داشتیم ناهار میخوردیم و برادرم میخواست بپرسه قراره بعد از ظهر بریم بیرون یا نه. بعد اشتباهی گف:
مامان، بعد ِ ناهار برنامه ی بیرون روی نداریم؟ :-?
من و مامانم و بابام در حالیکه غذا تو دهنمون بود سرخ شده بودیم از خنده. =)) =))
بدبخت بعد از اینکه فهمید چی گفته بوده: :-" :-[ =)) :)) =))

هنوزم یاد لحنش می افتم خندم میگیره. :))
 

@mirrez@

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
967
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد یک
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از بچه ها تصمیم میگیره مزاحم تلفنی بشه مام پیر دانا نصیحت که این کارو نکن
زنگ میزنه خونه مردم گوشی هم روی بلندگو میگه:گاوداری حسن سعدی =)) =))
_میگه بله عضو فعال میپذیرد
ما: =)) =))
 

(:TABASSOM:)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,813
امتیاز
41,058
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
TBZ
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

مینا: تبسم ، ماه رمضون برا افطار دعوتت کنم میای؟
من : آره فقط به شرطی که تاسوعا نباشه آخه من یه جا دیگه دعوتم . ;;)
زهره و مینا : =)) :)) =))
من : ها چیه ؟ چرا میخندین ؟
زهره : تاسوعا ؟ اونم تو ماه رمضون ؟
من :ها ؟ راس می گی :)) :D
(چند بار مینا واسه محرم پیش دعوت فرستاده بود بعد منم قاط زدم :D)
 
بالا