خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

خونه دوست ـه بابام بودیم بعد میخواسّم شیرینی بخورم...
دیدم همه دارن یه جوری نیگام میکنن اینگار جن دیدن! :-?
وسطاش بودم که فهمیدم دارم با پوست ـه زیرش (کاغذ؟! ) میخورم...
بعد گفتم دیگه به رو خودم نیارم دیگه! بقیشم با پوست خوردم گفتم خُب چیه شیرینی دوس دارم ;;) :-"
بابام ----> :-[ ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز کنار خیابون وایساده بودم …

یه یارو با جنسیس اومد جلوم ترمز کرد و گفت : ببخشید میخوام برم میدون احمدآباد …

منم بهش گفتم :

کار خوبی میکنی .. خیلی جای خوبیه …

برو به امید خدا …

ازخنده دیگه نمیتونست حرکت کنه =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا همین دیروز تو ایران اُپن یه آبرو ریزی ای کردم... :-"

تو اتاقِ ست آپ ، بینِ قسمتِ خانوم ها و آقایون ، یه پارتیشن کشیده بودن که تا زانو هم به زور می رسید. دوتا ورقه یِ نازک !
منم اومدم رد شم ، حال نداشتم برم ازون طرف که بازه راه. دستمُ گذاشتم رو یکی ، به سیستمِ غیرِ آدمی زادیِ همیشه ـم اومدم بپّرم ، یهو که رو هوا بودم ، سنگینی کردم روش گویا ، زرتی سرتا سری کنده شد ، ما ـم مثِ چی افتادیم روش.بینِ 50-60 نفر آدم !! بعد حالا طبقِ معمول من نمی تونستم خنده ـم رو تموم کنم ، ملت فکر می کردن به طورِ کل مشکلِ عقلی دارم. هیشکی نمیومد بلندم کنه ، منم قاه قاه می خندیدم ، دوستانِ عزیزِ گروه نیز هم ! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با دختر خالم رفته بودیم بازار دستش به گردن رو شونه من بود
در همون حال دستشو دراز کرد تا به سمت یه ویترین اشاره کنه، انگشتش مسقتیم رفت تو چشم یه خانومه :))
خانومه برگشته میگه: اواااا خانوم حواست کجاست؟ بعد خودشو شوهرش با عصبانیت و تأسف به ما نگاه میکردن
ماهم داشتیم از خنده روده بر میشدیم :)) نه عذر خواهی نه هیچی :د


=====

پیشنهاد میکنم هیچوقت با پسرا اسم فامیل بازی نکنین چون خیلی جیردوان :د (جِر می زنن:د)

اسم فامیل بازی میکردیم یه گروه دخترا یه گروه پسرا. حالا خلاقیت این موجوداتو داشته باشین :)) :

پوشاک آخرش میم : شلوارم
اعضای بدن سومش کاف: رگ کف پا
ماشین 7 نقطه: پیکان زرد
اعضای بدن 7 نقطه: رگهای شریانی لب !
دیگه آخرش ماهم متوسل شدیم به اینجور چرتو پرتا (البته نه به این مهارت!) و دهنشونو صاف کردیم :)) و البته بردیم ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

2-3 سال پیش رفته بودیم شهرستان خونه پدر بزرگم بودیم شب یهو با سرو صدا بیدار شدم دیدم خونه داره میلرزه.تموم ک شد همه پا شدن رفتن بیرون منم فک کردم رفتن همه با هم تحلیل و بررسی چگونگی وقوع زلزله!
منم دوباره خوابیدم بعد دیدم اومدن صدام میکنن که باو پاشو بیا بیرون
گفتم چه خبره؟ خواهرم جواب نداد رفت
بعد یه ساعت با صبر و حوصله لباسامو پوشیدم موهامو بستم و اینا دیگه اومدن با کتک بردنم بیرون؟
بعد متوجه شدم که یه مقدار درز و دروز رو دیوار ایجاد شده بود بعد به خاطر پس لرزه همه رفته بودن بیرون منم خجسته دوباره خوابیده بودم :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

بحث سر ِ گوشی های جدید بود . یهو مریم بلندگفت «اس‌فور داره میاد.»
من هم که خُب طبق معمول تو فکرای خودم بودم ، فکر کردم این اسم مستعار یکی از بچه هاس که من طبق عادت ، نصف ِ «اس‌فور»ش رو شنیدم.
و به همین خاطر برگشتم به درِ مدرسه نگاه کردم که شخصِ «اس‌فور» رو ببینم. :-""""
 
پاسخ : سوتی‌ها

تازه غروب شده بود مامان منو فرستاد برم از برگه هاش فتو بگیرم موقع برگشتن توی کوچه (ازجمله شلوغ ترین کوچه هاس)یه پوست موز دیدم باخودم گفتم ببینم واقعا سر میخوره یا نه فقط مال فیلماس چشتون روز بد نبینه پامو گذاشتم روش وقتی به خودم اومدم دیدم پخش زمینم بسرعت برق صحنه ترک کردم..... ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

دخترخالم:نظرت راجع به علیرضا چیه؟
من:نه به عنوان یه آدم فقط به عنوان یه پسر دوسش دارم(میخواستم بگم ن به عنوان یه پسر به عنوان یه آدم دوسش دارم)
دخترخالم: :-w
من: إ نه برعکسشو میخواستم بگم ;D
دخترخالم: :))


اهداشو عضو کرده :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اعتراف می کنم رفته بودم واسه امتحان رانندگی، خیلی هم استرس داشتم. نوبت من که شد افسر بهم گفت دنده عقب برو. من هم که کلی هول شده بودم به جایاینکه دستم رو بذارم پشت صندلی و برگردم عقب رو نگاه کنم دستم رو انداختن پشت گردن افسر و محکم داشتم می کشیدمش طرف خودم!
 
پاسخ : سوتی‌ها


× 2 بار تو مسافرت وقتی میخواستم سوار ماشین بشم اول کفشامو در اوردم بعد سوار شدم :-" وقتی یکم میرفتیم جلو تر بعد یادم میومد که کفشام نیسّن :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس :

محمد : ساعت چنده؟

من : باو خب ساعت کلاسو نگا کن !

محمد : آخه اون ده دقیقه عقبه!! ;;) (دلیلو نگا فقط! :)) )

من : خو هر چی بود 10 دقیقه بیشترش کن دیگه! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو ایران اپن
حلی شماره دار در حال توضیح پاور پوینت به حضار:

‏" باد واحد فشاره"

دقت کنید فشارش 5 تاس یعنی 5 باد فشار داره!
 
پاسخ : سوتی‌ها

نشستم تو اتاقم دارم درس میخونم میبینم صدای مامان داره میاد!!
مامان:میکشمت کثافت عوضی فقط بزار گیرت بیارم اونوخ ببین چیکارت میکنم......!! :|
من:مممماااااااااااااممممااااااااانننننننن!!!!!!!! :o!!چیکار داری میکنی با کی داری دعوا میکنی میکشمت چیه؟؟؟ :-ss
مامان:کاری نمیکنم که توام!!! :>
من:چچچچچچچچچیییییییی؟؟؟میگی پیدات کنم میکشمت کاری نمیکنی ایا؟؟؟
مامان:بابا دارم تو مجله داستان میخونم!!!!! ;;)
من:ها؟؟اهان فهمیدم خیلی خب پس!!! #:-S
;D :))!
 
پاسخ : سوتی‌ها

جاتون خالی امروز نرگس داشت خاطره تعریف می کرد
به رتیل گفت تریلر :))
خودمم داشتم واسه بچه ها یه سوال ریاضی رو ششررررح میدادم زبونم نمی چرخید هی میگفتم این دوتا مشلش متساوی الشاقین با هم متسابه اند
من موهامو خرگوشی بسته بودم داییم گفت اِ جودی ابوت رو نگاه کن داداشم گفت جوتی ابول؟
طفلی نمی دونست چیه عابروش (املا)رفت
 
پاسخ : سوتی‌ها

نمیدونید که همین چن ساعت پیش چه سوتی دادم :((
داشتم اس میدادم اشتباهی به یه نفر دیگه فرستادم :|
چون داشتم در مورد همون نفر واسه دوستم یه چیزی میگفتم ;D خودتون تصور کنید دیگه ;D حالا بیا و جمش کن :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

جمعه ایران اپن بودیم...بعد با دوستی کلا داشتیم میحرفیدیم و اینا
ی دفعه گوشیش رو در آورد از جیبش و گفت پوریا تویی؟! :o
من:منم؟! ;D
بعد گوشیش رو نشونم داد دیدم نوشته پوریا... :))
نگو گوشیم رو قفل نکردم گذاشتم و توجیبم و مابقی ماجرا :)) :-"

بعد با همون دوست ک میحرفیدیم یادمه گفتم"فرض کن اونجا ی چراغ قرمزه"
بعد سکوت کردیم جفتمون و ی دفعه خندیدیم ;D...بعدش تصحیح کردم ک مقصود چراغ راهنمایی رانندگی هست(حتی چراغ قوه هم بسیار از ذهنم گذشت :-")

کلا هم چند باری پیش اومد ک دوستان معرفی کردند چند تا از دخترای سایت و من اصلا حواسم نبود و خیلی بلند تو روشون نگاه کردم و گفتم چقدر زشته :))
:-"

زندگی با سوتی زیباست ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس جبر..
آقای جوادی:معمولا دخترا توی کیفشون از این (ماشین) منگنه ها دارن!!
سبا(معرف حضورتون که هستن ;D) میفرماید:یعنی ما که نداریم X_X ،دختر نیستیم X_X :-"
سبا پس از چند ثانیه X_Xمیشود! و از کادر خارج میشود!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانمو اذیت کرده بودم :-"
بعد از اینکه کلی دعوام کرد و ... بهم گفت تو موجود ترین مزخرف دنیایی! =))
منم که اصلا نمیتونم جلوی خنده مو بگیرم! ;D بیچاره مامانم خیلی سعی کرد خودشو از تک و تا نندازه! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

چندسال پیش مامانم نمی ذاشت خودم پیاده بیام خونه یه روز دوستم گفت بیا پیاده بیایم منم ب مامانم گفتم کلاسم دیرتر تموم میشه و با اژانس با دوستم میام اول دوستم رفت خونه بعد من راه افتادم سمت خونمون هرچی زنگو میزدم مامانم درو باز نمی کرد !!!! بالاخره بعد مدتی باز کرد من رفتم تو دیدم عصبانیه میگه باچی اومدی منم خیلی مظلومانه گفتم آژانس بعد نگو مامانم ب دوست منگلم! زنگیده بود اونم گفته بود پیاده اومدیم خلاصه مامانم هی سوال می پرسید مثلا چرا اینقدر دیر اومدی من میگفتم آژانس ماشین نداشت یه عالمه سوتی دادم!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر زنگ شیمی برای دراومدن از بیکاری به پیشنهاد یکی از دوستان میزی اسم فامیل داشتیم بازی میکردیم :-"
بعد یکم که از بازی گذشت اون میزی که تموم کرده بود دوست عزیزمون احساساتی شد بلند داد زد : "استپ استپ "

معلم و بقیه بچه ها : :o
ما : :-" =))
 
Back
بالا