خاطرات سوتی‌ها

poorya.kh

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,567
امتیاز
8,851
نام مرکز سمپاد
شهیـد بهشتی
شهر
نیشابـور
دانشگاه
علم‌وصنعت‌ ایران
رشته دانشگاه
مهندسی‌کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از اقوام اعتراف کردن که ماه‌رمضون پارسال نصفِ ماه رو با اذانِ تهران سحری میخوردن. :))
اذانِ اینجا نیم‌ساعت زودتر از اذانِ تهرانه. :))
 
ارسال‌ها
1,097
امتیاز
6,254
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه شیراز
رشته دانشگاه
سخت افزار
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با دوستم رفتیم کارنامه آزمون رو بگیریم بعدش رفتیم از همونجا دفتر برنامه ریزی بخریم

امیر : خانم اینا چن وقت میرن ؟

خانمه : در طول سال

همکار خانمه : البته بستگی به خودتون داره شاگرد داشتیم دو هفته ای تمومش کرده

امیر : مگه هر هفته دو صفحش استفاده نمیشه ؟ :-?

خانمه : نه ببین اینا مدت زمان دارن :-"

من : ;))

همکاره : :-" ;;)

بعد تو راه برگشت یکی اومد گفت آقا اینجا مرغ فروش کجاست ؟

امیر : یه ۱۰۰ کلیومتر جلو تر نه نه ۱۰۰ متر

:-"

* * *​

من : اه اینا چرا اینقد سانسور میکنن ؟؟

بابام : علی من کاری ندارما ولی بازی تو ایرانه :-"

من : :-" B-) X_X
 

jh.hamideh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
2,111
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
B!N@b
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم: بچه اون مگس رو بیار این میلچَه (مگس) رو بکش!!
...
...
...
من: اصلا از دستمال رو با سفره تمیز کردن خوشم نمیاد!!
...
...
...
عمم رفته برا ثبت نام پسرش تو تیزهوشان .. بعد یه خانومی اومده نشسته کنارش بهش گفته "خیلی دیر کردم "(نفر اخری بوده) بعد عمم بهش میگه "خواب مونده بودی؟؟"!!!! اونم میگه "نه من داشتم از بچه ها امتحان میگرفتم اخه مدیر تیزهوشان دخترونم"(و واقعا بودن!!!) :)) =)) =))
 

s123

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
134
امتیاز
914
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم با یکی چت میکردم خیلی هم استرس داشتم سر یه موضوعی 3تا سوتی دادم کمتر از یه دیقه:
اون:صبا منو کشت شمال بودی!!
من: تو از کجا میدونی؟(خوبه گف صبا ;)))
اون:
sampaD
BAHOOSH
منم sampaD رو دیدم سمپادیا
گفتم:اونجا؟؟(اخه سمپادی نیس)
اون:کجا؟
من:اتو اونجا چیکار میکنی؟
اون: کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من:ببخشید اشتب شد
اون :حالت خوبه؟
من :تو فامیلیت امجدی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اون :اره چرا؟
من وای ببخشید اون فرد مد نظرم ماجدی بود تو امجدی فرق دارین #-o
اون: او مای گاد [-o<

و اخرش :)) :))
 

Ri ra

کاربر فعال
ارسال‌ها
22
امتیاز
486
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : سوتی‌ها

خواهرم:مامان؟تو شاهو دیدی؟
مامان:من 5-6 سالم بود شاه رفت.
خواهرم: :-? حالا شاهو ول کن مامان.دایناسورآ خیلی گنده بودن؟
مامانم: :|
ما: =))
...
من به خواهرم:پاشو روزه بگیر انقد گنده شدی لاغر کنی.
خواهرم:روزه نمیگیرم اما گوشی رو هم بر نمیدارم یواشکی زیر تختم قایم کنم و هر کی میاد تو اتاق بگم دارم کتاب میخونم ک... >:p
آبرومو به فنا داد! :D
....
دیشب با یه دختره ای تو پارک دعوام شد.انقد بهش فحش دادم و اینا(میومد میزد ما رو خُ!)
بعد باباش اومد با بابام دعوا و اینا همکار در اومدن! :D
مدیونین اگه فک کنین دعوام کردناا! :-" :D
 

Aramesh_Z

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
8,245
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا (ع)
شهر
لاهیجان
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
دامپزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

ی مدت ( چن روز ) مسواک ک میزدم ، خمیر دندونش ی مزه ی خاصی میداد :|
بعد با خودم میگفتم اینم مدل جدیده دیگه :-" اصن هیچ عطرو بویی نداشت :-"
بعد چن روز ب مامانم گفتم :
_ مامان ، این خمیر دندونش چرا این مزه ایه ؟ :D
مامانم : آرامش اون صابونه ، خمیر دندون نیس :|
نگو از این صابونای خمیری بوده :|
حداقل ی خبر بدین خو :|

=========

چن وخت پیش داشتم با ددی گرام ( :D الآن شما فهمیدین دارم کلاس میذارم ، اینگیلیسی میگم ؟ :-" ) قدم میزدیم ،
بعد من از دور ی ماشینیو دیدم :-" ماشین داییم بود :-" رانندشو نگاه کردم :-" دیدم داییمه ، فقط از پشت رول ی جوون 20 و خورده ای ساله نشون میداد :-" خلاصه دوساعت باهاش بای بای کردمو هعی سلاملک میکردم باهاش ( از دورا :D ) بعد دیدم اصن داییم توجه نمیکنه هیچ ، ی لبخند ملیح تمسخر آمیزم رو لبشه :| :-"
من : بابا چرا دایی اینطوری میکنه کع ؟ :|
بابام : آرامش :| اون داییته خنگ ؟ :|
من : :D :-"
نگو ماشینه شبیه ماشین داییم بوده ، موهای مرده هم شبیه موهای داییم :-"
خب ددیه من ( :-" ) میبینی دو ساعت دارم میکشم خودمو ، ی چی بگو خو :-" :|
 

proud girl

کاربر فعال
ارسال‌ها
41
امتیاز
128
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : سوتی‌ها

مامان اينا داشتن از مشهد برميگشتن كلي وسيله داشتن ميرن تو ي كوپه اشتباهي ميشينن و وسايلشونو جاميدن خيليم خوشحال بعد چندنفري كه صاب كوپه بودن اومدن فك

كردن اشتب كردن بعد اينام در كوپه رو قفل ميكنن ميگن اين مردم چقد مزاحمن بعد اونا ميفهمنن اينا اشتب كردن عين لاك پشتاي نينجا به كوپه رو ميارن بعد حالا خواهر و دختر

خاله ي من اينقد خنديدن =P~ يارو موهاي سرشو داشته ميكنده X-( ~X(
 

@mirrez@

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
967
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد یک
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم به داداشم میگم یکی از پیش های مدرسه های ما ... داستان ادامه داره...
داداشم میگه :چی؟پیشی (گربه) :O
من میگم نه داستانو دوباره میگم....
داداشم میگه :چی پیش دبستانی؟ :O
من داد میزنم و واسش اسپل میکنم میگم نه یک پیش دانشگاهی
 

sandra

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
281
امتیاز
2,380
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
خوارزمی
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم : عکسبردار اومد پرید وسط بحث و....
من:کی؟ :-/
دوستم عکسبردار
من:اها :|
جالب اینجاس میگم عکسبردار نیس عکاسه..میگه بروو بابا خودتو مسخره کن

بعد ی ساعت دوستم: =)) =)) =)) :-" :-" :-" :-"
میگه إ گفتم چرا وقتی گفتم اقای عکسبردار همه خندیدن :))
:-" :-" :-"
 

soliloquize

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
169
امتیاز
2,990
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
مدال المپیاد
شیمی ...
پاسخ : سوتی‌ها

×داشتم جلو مامانم از معلم زبانمون بد میگفتم : :-"

من : اه مامان خیلی آروم حرف میزنه صداش به خودشم نمیرسه ... لهجه ام داره که دیگه افتضاح شده

یهو مامانم گفت :مگه ترکه ؟ ;;)

من : لهجه ی انگلیسی :|


×اومدم بگم بی صبرانه منتظر شبِ قدرم گفتم : بی صبرانه منتظر شبِ قبرم :-s ... من آرزو دارم هنوز X_X
 

maria16

Unknown
ارسال‌ها
414
امتیاز
1,158
نام مرکز سمپاد
1
شهر
طهران
سال فارغ التحصیلی
1398
پاسخ : سوتی‌ها

× خونمون پایینه 4 راهه

من داشتم از بالای 4 راه میرفتم سمت خونمون. ملت چپ و راست و قاطی میکنن. من بالا پایینو :-"

هیچی دیگه 4 راهو به سمت بالا رفتم بازم متوجه نشده بودم. همه جا واسم نا آشنای آشنا بود. :D

بعد از 16 سال زندگی تو این 4 راه :))

قضیه اون یارو عه که در خونشو رنگ میکنه بچه هاش گم میشن.... :-"

پ.ن : خودتون ربطشو پیدا کنین.. :|




××× من در حال روخونی کتاب زبان فارسی :

گلستان , سعدی را نوشت...


اصن کورم کلا :-"
 

mohammadpasan1373

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
754
امتیاز
4,430
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
مدال المپیاد
آقا ما نخوندیم ولی تو برو!!!!خداییش ضرر نمیکنی!
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : سوتی‌ها

با دوستم داشتیم با توپ فوتبالمون از تو کوچه رد میشدیم،بعد یهو رفیقم میگه:
-ممد تیکه شیشه رو ،رویِ صندوق صدقات میبینی؟ ;;)
-آره :)
شوت کرد ب سمتش و خورد زمین و شکست...
-حالا دیگه نمیبینی! (;
بعد همینجور شرو کردیم ب ادامه ی مسیر فارغ از آنچه بر ما گذشت... 8->
ی دفه ی یارویی دو قدم عقب تر از ما اومد از شرکتش بیرون میگه شما اینو شکستین؟
-رفیقم:آره؛حال کردی نشونه گیری رو؟ :>
-سلول خورشیدی بود گذاشته بودمش شارج شه :|
من: =)) =)) =))
خداییش خیلی گرون بودا دلم براش سوخ؛....دیگه هیچ چیو نمیشکنم.... ;))
 

mohammadjb

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
328
امتیاز
1,069
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
مدال المپیاد
زیست
پاسخ : سوتی‌ها

هر چی دنبال تاپیک گند های دوران نوجوانی گشتم ندیدم . البته سوتیم هس .

من کلا عادت دارم هر وقت پای کامپیوتر میشینم یه کاغذی چیزی بزارم زیر دندون بِجومِش :-" .

حالا دیشب محو مانیتور بودم دستمو آوردم کنار کیبرد (کی برد ؟ کیه کیه ) ... بعد یه چیزی اومد دستم بی درنگ شروع کردم به جویدنش بعد از دقایقی جویدن احساس کردم کمی سفته . بیشتر که دقت کردم دیدم سیمکارت داداشمه :O ... X_X .

یهو رنگ صورتم سفید شد وضی بود . خلاصه شجاعت به خرج دادمو بهش گفتم :| . شانس آوردم سیمکارت اصلیش نبود .
 

BaNue SoRkh

Kian.a
ارسال‌ها
53
امتیاز
248
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
پاسخ : سوتی‌ها

امروز سر کلاس کانون بودم...
بعدش یکی از بچه ها برای ریدینگ رفته بود ,داشتیم ازش سوال میپرسیدیم...
یکی از بچه ها یه سوال ازش پرسید,این بیچارم حول شده بود...
با همون استرس میخواست زود جواب بده...
حالا جواب سوال نه بود ,البته بگم که نخونده بود هم و به جواب شک داشت...
مام که هخر کلاس نشسته بودیم منتظر بودیم بگه no.اگرم اشتباه گفت بهش برسونیم...
حالا همه زل(درسته ای؟؟)زده بودیم به دهن این,اینم زل زده بود به معلممون...
یه دفعه دیدیم با جدیت گفت:NOT...!!!
یه دفه کلاس ساکت شد...
همه :O
بعدش فکر کردیم اشتباه شنیدیم یا یکه مزه پروند,من برگشتم به یکی از بچه ها گفتم:این چی گفت؟؟!!
دوستمم در این حالت ^-^
گفت NOT؟؟؟!! :-? :-/
یهدفه با یه صدا که هممون ته کلاس بشنویم:گفت NOT
ما که تازه فهمیدیم وافعا گفت NOT.هر هر زدیم زیره خنده,اونم بلــــــــــــــــــــــــند... :))
اینم که ما با این وض داریم میخندیم فکر کرد اشتباه گفته,گفت:YES؟؟ ^-^ :-/
بعد یه نگا به ما ,ماهم فقط میخندیدیم,دوباره:NO؟؟
دیگه کلا کلاس نابود بود ,معلمم همش به ما چشم غره میرفت... ~X(
ولی خیلی باحال بود .دختره تا نیم ساعتYES,NOمیکرد...
عالــــــــــــــــــــــــــــــی بود
 

yasaman hoseyni

کاربر فعال
ارسال‌ها
44
امتیاز
196
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 7
شهر
تهران
مدال المپیاد
فیزیک 8)
دانشگاه
columbia university
رشته دانشگاه
علوم سیاسی
پاسخ : سوتی‌ها

این چند روزه مامان بابام کلی سوتی میدن خیلی باحاله :)) :D :))
بابام داشت یه خاطره تعریف می کرد می خواست به مامانم بگه یادته سوار ماشین اون آقاهه شدیم که گفت یادته سوار اون آقاهه شدی؟
بعد منو مامانم از خنده منفجر شدیم ولی خودش نفهمید به چی میخندیم :D
بعد دیروز مامانم پاکت پول میخواست کل روز داشت میگفت کسی کارت پول نداره؟ ماهم نمیدونستیم واقعا هدفش چیه از پرسیدن این که بعد فهمیدیم منظورش پاکت پول بوده
{-8 :O (; :)) :D :)) (; :O {-8
 

usboy

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
424
امتیاز
1,679
پاسخ : سوتی‌ها

يادش بخير
رفته بوديم سرزمين موجهاي آبي
اونجا از اول ورودمون هي با تفنگ رومون آب ميپاشيدن
من عينكيم
ولي اونجا ديگه عينك نداشتم
بعد يهو يكي روم دوباره آب ريخت
منم اعصابم خيلي خرد شد
برگشتم گفتم خيلي خري ديوانه مريضي آب ميريزي؟؟؟
بعد فهميدم معلم جغرافيمون بوده :D
 

Majids

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
327
امتیاز
2,713
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستام هست در شبانه روز هروقت چشش به تلفون خونه بیفته کلن زنگ میزنه به من :/
یه بار زنگ زد خلاصه گوشی دور بود حوصله نداشتم بردارم ( :-") واستادم تا خودش قطع شه
مشغول کار بودم یهو باز دیدم زنگ خورد به حالت عصبی برگشتم پشت سرم میگم ها؟؟! (چی میگی؟ :)))
 

مهدی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,112
امتیاز
7,384
نام مرکز سمپاد
علامه‌حلی
شهر
تهران
مدال المپیاد
کامپیوتر
دانشگاه
دانشگاه تهران. :دی
رشته دانشگاه
آمار. :دی
پاسخ : سوتی‌ها

ساعت هشت پریشب به بابام این جمله رو گفتم :ایران، والیبال آلمانه امروز.
دفعه بعد:آلمان والیبال ایرانه امروز
دفعه بعدیش:ایران آلمان والیباله امروز.
تازه الان فهمیدم این جمله هم ایراد داره
چون بازی (امشب) هست نه (امروز) :D
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم ميرفتم خريد..
يه اقاهه هست كلا تبليغ عطر ميكنه ؛
توي مسير منم يه عطر فروشي هست كه اين آقاهه هميشه ی خدا اونجاس.
داشتم رد ميشدم يه برگه كرد داد دستم ، منم مث هميشه فك كردم برگه عطره، بوش كردم ديدم خيلي بو نميده دوباره بوش كردم ديديم
آقاهه زد زير خنده؛ رو كاغذه رو نيگا كردم ديدم نوشته (اونم با فونت بزرگ) براي خانم هاي باسليقه ..انواع -------- و انواع -------
هيچي ديگه ميخاستم فبل از اينكه تو افق محو شم برگردم كاغذه رو تو حلق يارو مچاله كنم
 

Ri ra

کاربر فعال
ارسال‌ها
22
امتیاز
486
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : سوتی‌ها

برای امروز دعوت شده بودیم به یه مجلس زنونه تو پارک!!!
بعد مامانم میخوا ماها رو متقاعد کنه که نریم
میگه:ع!یعنی چی ؟!ما بریم بابا نیاد؟!بابا تو خونه تنها بمونه حوصلش سر میره.
اصلا چه معنی داره وقتی میریم تو پارک و فضای آزاد و این همه خرت و پرت و آت آشغال میبریم بابا رو نبریم؟!...
بابام: :|
من و خواهرام: =))
مامانم:ع چیزه...ببخشید عزیزم منظورم اون نبود! X_X
 
بالا