خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم فروشگاه کلی خرید کردم، یارو فاکتورو بهم داده منم با کلی اعتماد به نفس کارت بانکمو دادم بهش، :-" وایساده منو نگاه میکنه! میگم :کارت خوان ندارین؟ X-(
میگه:
چرا ولی کارت اتوبوسو نمی خونه!!! :| =))
یکی بمن بگه چرا من انقدر سوتی می دم?
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز توی حیاط مدرسه با بچه ها نشسته بودیم داشتیم در مورد رشته سال آینده حرف میزدیم

یکی از بچه ها اومد درمورد رشته ریاضی حرف بزنه که به جای اینکه بگه ریاضی گفت رشته
ریده

خودش X_X :-"

بقیه =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من و خواهرم لیوان ـامون شبیه ِ همه ، بعد ته ِ لیوان ِ من یه دایره کشیدیم که معلوم شه مال ِ منه .
بعد دیشت بابام اومده میگه :
لیوان ِ کدومتون سوراخ نبود !؟

ما : =)) :))
اون : :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

اندر حكاياته بنده و داداش گرام :د

فقط يه 30 مين اين لب‌تابو ول كرده و رفته بودم؛ مردك اومده شورو كرده گيم بازي كردن؛ ياهوعم طبق معمول ساين اين.
ب هنگامه بازي استاتوساي مردمو اومده بخونه، فقطم كلمه‌ي اولو با رنجي ك بر خود وارد ميداشته ميخونده و ول ميكرده :-"

برگشم ميگه اين سعيد كيه؟ :/ بنده اندر احوالاتيم ك سعيد كيه! چيه! كودوم سعيده!
اون « said » قبله استاتوسارو نشونم ميده حق ب جانبوار :-" :))))
ديگه من چي بگم عاخه؟ :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

موقعیت: کلاس زبان
رویا از راه میرسد و جلسه ی قبل هم غایب بوده بود !! ;D
من : سلام رویا . تکالیفتو انجام دادی؟(اون روز بس ناجوانمردانه زیاد بود تکالیفمون)
- تبسم اصن به روت نیار که به من چیزی گفته بودیا !!! :-$
پس از کمی توصیح از سوی رویا:
- پس تو چه غلطی کردی؟ورک بوکو مینوشتی لا اقل؟ ننوشتی که؟ :-/
- نه
-بیا از رو کتاب من کپی کن ;))
رویا در حال ورق زدن کتاب من در بغل خویش (با حالتی نگران و آزرده)
- تبسم تو هم که هیچ چی ننوشتی :-s
- برو بابا چی چی رو ننوشتی کامله مال من :-w :-s (در همین حین دارم کتابرو ورق میزنم و ناباورانه صفحات خالیو نگا می کنم :-s :| ~X()
بعد چند ثانیه :
- رویا خانوم این کتاب جنابعالیه ... کتاب زیریه مال من :-w :-L
- وا ....واقعا زیریه مال توئه؟ :-\
شقایق: =)) =))
ما: =)) =)) =)) :)) :)) :)) :))
(بلی همچین دوستایی دارم من :>)
 
پاسخ : سوتی‌ها

;;)
دو سال پیش آخرای تابستون بود با دوستم رفتیم شهرکتاب کتاب‌های مدرسه‌ رو گرفتیم[nb]خونه ما قرار بود مهمون باشه[/nb]؛ بعد رفتیم بقالی پشت‌خونمون که دوتا شیرکاکائو با یه شارژ بگیریم، آقائه گذاشت تو کیسه و من شیرکاکائو ها و شارژ رو برداشتم؛ بعد همش احساس می‌کردم یه‌چیزی کمه، خلاصه که داشتیم میومدیم بیرون، آقائه گفت پول‌ـشو ندادین! ;D
یادش بخیر بعدش چقدر خندیدیم.

=))
;))
 
پاسخ : سوتی‌ها

من واقعا نمیدونم چه طور این اتفاق افتاد، ولی خب به هرحال 11:30 شب بود. غیر از تاثیری که خستگی بر مغز آدم داره، کسی که این موقع زنگ میزنه یکی از دوستاس دیگه بلاخره
هیچی دیگه، گوشیم زنگ خورد. من از دور داشتم نگاه میکردم همون 2 حرف اول رو دیدم، Morteza Hoseini رو Mohammad Ahmadi خوندم :-" بعد برداشتم میگم ای جان چی شده زنگ زدی؟
میبینم یه صدا کلفتی میگه الو آقای حمیدی؟
گفتم ببخشید یه لحظه
گوشی رو از در گوشم برداشتم نگاه میکنم میبینم استادمه :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

ي بار سال اول راهنمايي حرفه وفن داشتيم و معلممون داشت درباره سيم أرت توضيح ميداد وميگفت بأيد به زمين اتصال داشته بأشه و اينا منم يهو برداشتم گفتم خانم ببخشيد پس اونايي كه تو اپارتمان زندگي ميكنن بأيد چيكار كنن؟!!¡!!!!!!!!!!!؟أصن ي وضعي....معلممون تا چند ماه واسم إبراز تأسف ميكردْ #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

من کلا نه که اشپزیم حرفه ایه :-" یه بارقرار شد بنده میگو پفکی درست کنم، مایعشو اماده کردم بعداومدم یه ذره پودر کیک بریزم خیر سرم بهترشه وانیل ریختم توش وتاموقعی که تست نکردم نفهمیدم، ولی خوشم میاد کسی جرعت نمیکنه به اشپزی من گیر بده حتی با این وضعیت‎ ;D ;D ;D‏ .
 
پاسخ : سوتی‌ها

یادمه یه بار بچگی مکبر شده بودم تو مسجد. بعد همه تو سجده بودن باید سر از سجده بر می داشتن .
من هم حواسم نبود بگم الله اکبر و میدیدم امام جماعت بلند نمیشد. (رکعت آخر بود و یه دعایی میخونن تو سجده ـش )من هم هول کرده بودم عوض اینکه بگم الله اکبر گفتم بلند شید دیگه. :دی

یادمه دو سه نفر از خنده ترکیدن. نمازشون هم باطل شد.
اخرش هم که از مسجد داشتم میرفتم بیرون یه پیرزنه با خشم نگاهم کرد. X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

خیلی توی خودت میمونی اگه بفهمی با مسواکی که پدر بزرگ دندون مصنوعی هاشو تمیز میکنه مسواک زدی
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستان اگه درجریان باشین من چن روز قبل مشهد بودم ! کلی سوتی دادم اونجا ولی خب یکیشو مینویسم :

نشسته بودم تو سوئیت و داشتم با دوستام میحرفیدم ! یهو یکی در زد ! دوستم برگشت گفت کیه ؟ هیشکی جواب نداد.. بعد من

گفتم کـیه ؟ بازم جواب نداد بعد هممون با هم گفتیم کـــــــــــــــــیه ؟؟ دیدم ای بابا بازم جواب نمیده .. :دی

منم بلند داد زدم حالا که جواب نمیدی اینقد پشت در بمون تا زیر پات علف سبز شه !! مردم آزارِ بی تربیت ِ**** !!!!

چن دیقه گذشت دوباره در زد ! دوستم پا شد با عصبانیت درُ باز کرد یهو دیدیم واااااااااای مدیرمون پشت دره !!!! X_X اصن یه وززززی بود خخخخ
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز معلــــم زیست داشت درباره ی مــوم ک خیلی اب گریز هستش صحبت میکرد
بعد گفت ببینید بچه ها الان بضی پرنده ها رو مـــو هاشون موم هستش . . .
من ی لحظه ی پرنده رو با مو تصور کردم بعد هیچی دیگه یهو زدم زیر خنده ;;)
معـــلم خیلی بدجور نگاه کرد ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرنماز بودم!گوشیم زنگ خورد هیشکی ام نبود جز دخترخالم که کوچیکه
گوشیو اورد حولم کرده بود هی میگفت چیکار کنم منم که نمیخواستم بگم چیکار کنه که نمازم باطل شه
برگشتم گفتم حالا یکیشو بزن دیگه!دخترخالم :o
من ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه جك بود زنه سه تا بچه داشت اسمه يكيشون "ادب"بود بعد يه عاقاهه ميگف خانوم ادبتون كجا رفته ؟خانومه ميگف " سربازي "!!!
ما سره كلاسه جغرافي بوديم معلمه عصباني ها ... بعد اومده ميگه : ادبتون كجا رفته ؟! X-(
حالا كله كلاس ساك اون عقب يه هو من ميتركم ... =)) نميتونم جولوي خودمم بگيرم
بعد معلمه : همينه ...بايدم بخندي ... X-( :-w
من همچنان كه دارم از خنده منفجر ميشم : ^#^ X_X :-[
هيچي ديگه كلا ابروم منهدم شد ... =))
----------------------------------------------
سره كلاس نشستيم، صداي معلم كلاس بقلي كه داشت عربده ميزد :)) تا كلاس ماميومد ...
معلمه : بچه ها اون چيه كه هر روز ميخوريمش ؟!
يكي از بچه ها : اين كه معلومه چيپس
كله كلاسه ما با كلاسه اونا : =)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم فیلم میدیدم...
سربازرس: با یه سم کشنده مرده؟
کارگاه: درسته.
سربازرس: چقدر کشنده؟

;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال بود فکر می‌کنم، من و برادرم به شوخی دعوا می‌کردیم و سربه‌سر هم می‌ذاشتیم که در همین حین برادرم جدی جدی گوشیم رو برداشت و انداخت داخل سطل زباله. بنده هم برش داشتم و گرفتم زیر شیر آب که تمیز بشه. :|||||

هیچی دیگه. به فنا دادم گوشی رو. :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

نقطه نظرات مادر خانواده اندکی بعد از سحری خوردن، وقتی می بینه داری نصفه شبی تو اتاقت کتاب می خونی:
دختر جان، چند دفعه بهت بگم در رو روشن کن وقتی چراغ رو می بندی؟! با نور چراغ نمی تونم بخوابم (:| (:|
من به این شکل :o :o :o
بعدش فهمیدم جمله ی مورد نظر این بوده: چند دفعه بهت بگم در رو ببند وقتی چراغ رو روشن می کنی! =)) =))
خواب چه بلا هایی که سر آدم نمیاره! =)) >)
 
پاسخ : سوتی‌ها

اخرين سوتي من تا اطلاع ثانوي
با بابام داشتيم حرف ميزديم بحث سر اين بود دو هفته اي ك من عفونت روده گرفته بودم.. يكي از احتمالات ك من ميدادم دوغ محلي بود ك خورده بود و الوده بود... دوغ هم براي عفونت روده از نظر پزشكي خوبه منم ميخاستم بگم دوغ براي اسهال خوبه گفتم اسهال برا دوغ خوبه ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم ریاضی:بچه ها میدونین تعریف قانون پایستگی رو ؟
من:بله آقا انرژی نه به وجود ...
معلم: خب حالا در مورد آقای رضایی
من : می خواستم بگم آقای رضایی نه به وجود می آید ونه از بین می رود بلکه از حالتی به حالت دیگر تبدیل می شود تا من بگم خودش گفت
الان ما از خنده ولو شدیم بیچاره معلم هم فک میکنه حالا به حرف اون می خندیم
حالا اون چیزی که معلممون گفت:آقای رضایی نه رئیس جمهور میشود ونه عضو شورای نگهبان بلکه از دوره ای به دوره ی دیگر انتقال می یابد
 
Back
بالا