خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

ما یه سالی بود سر کلاس یکی از معلما میرفتیم فیلمای بدون سانسور نگا میکردیم.کلا خانمه درس نمیداد میگفت بریم فیلم ببینیم.
بعد ما داشتیم میگفتیم چی دیدیم به سال بالاییامون(اونام باهاش داشتن).اونا گفتن کجا دیدین اینارو؟ما گفتیم تو سمعی بصری.
بعد بحث خود فیلم شد .ما گفتیم انادر سیندرلا و سونتین اگن و ... رو دیدیم.اونا گفتن ما که توآیلایت دیدیم.فک کن؟
بعد من در جریان نبودم گفتم: تو کجا دیدین؟
اونا: :o :o =)) =))
دوستام: =)) =))
من: :-?? ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم اردو
یارو برگشته میگه:بریم پول بخریم!!!
تو اتوبوس جلو ملت شماره ناآشنا ز زده بلند بگشته میگه :بلو!!
بجا(الو یا بله)
 
پاسخ : سوتی‌ها

اونروز رفته بودم عکاسی بعدگفت چندتامیخاین؟
گفتم:12تا،بیشترم چاپ میکنین؟
گفت:آره24تایی،36تایی تا100تا
من:نه همون12تاخوبه!
اون:الان ک دیدی داریم خوشحالی دیگ
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو کلاه قرمزی میگه بشور و بساب ! آبجیم داشت شعرش رو میخوند ، میگه بشور و بشاش :-"


این یکی رو نمیدونم چقدر سوتیه ! ;D
اهنگ تصور کن سیاوش قمیشی رو داشتیم گوش میدادیم رسید به اون به قسمتش که میگه : تو روزنامه نمیخونی نهنگ ها خود کشی کردن ...
داداشم میگه خب یعنی چی آخه ؟
میگم استعاره س دیگه خب از آدمی چیزی ...
بابام از اونور میگه نه ولی راست راستی تو روزنامه نوشته که چند تا نهنگ خود کشی کردن ;D
من : ااا ؟ خب نه ایهام داره ، و در :-" حالت
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوار تاکسی بودم کنار دستم دو تا دختر نشسته بودن کلی هم کیف و وسایل همراشون بود یه دفعه گوشی یکیشون زنگ میخوره بعد هر کاری میکنه پیداش نمیکنه
به دوستش میگه :پیداش نمیکنم
دوستش:تو خونه جا نذاشتیش؟
من: :|
راننده: :|
دوستش: =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم: مامان خواهش میکنم بریم پارک
مامانم: نه فردا بعد از مدرسه میریم
داداشم: نه امروز بریم
مامانم:نه کار دارم
داداشم در حال عصبانیت پرده کشید پرده اومد پایین
مامانم:حالا که اینجوری شد فردا هم از پارک مرحومی
من::))
مامانم::|
 
پاسخ : سوتی‌ها

بابام دیگه امسال زد به سیم آخر گفت کتاباتو جلد نمیکنم ;D

منم که بلد نیستم دادم مامانم جلد کنه :-"

حالا که دیده به بابام میگه ماشالا ماشالا حمیدرضامون دبیرستانی شده ;D

میگم وایمیستادی وقتی دیپلمو گرفتم میگفتی دیگه :))

میگه خب نمیدونستم کلاس چندمی ;D :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز اس اومد به گوشیم.از جا پریدم.مامانم گفتن کی بود؟
من:اه ایرانسله.تا یه ماه دیگه اس رایگان داد.
مامانم دوباره:چی اس داده؟
من:هیچی بابا.کاری نداشت. احوال پرسی کرد
مامانم: وا من فک کردم میگی اس رایگان داد.
من :o :))
مامان :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

من:خانم میشه کولرروشن کنین خیلی کلاس گرمه پختیم....
معاون:نمیشه عزیزم
من:چراخانم؟
معاون:برقاخرابن... :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز.

آقای قالیباف(شهردار تهران) در حال سخنرانی تو مدرسه واسه اول مهر.


در حال سخنرانی : آن چیز که فرق دانانان و نادایان را مشخص میکند همین دانش است. :)))))
 
پاسخ : سوتی‌ها

شمال بودیم سرظهر بود و هوا خیلی گرم
من گیر دادم همین الان باید حرکت کنیم سمت مشهد
تو ماشین بودیم بابام گفت:خوب الان تو این گرما کجا بریم؟؟؟؟؟
مامانم:مستقیم دیگه
ما: :o :o :o :o
بعدش: =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو جاده بوديم.. ديدم دو تا ماشين با طناب به هم وصل شدن منمم خيلي با ذوق و هيجان
گفتم: بابا ببين اينا ماشيناشون رو بهم وصل كردن كه هم ديگه رو گم نكن ما هم هروقت رسيديدم به دايي اينا همين كارو بكنيم ديگه همو گم نمي كنيم. كارشون خيلي جالب و بامزه س

بابام: فقط يه سوال ثنا تو چطور تيزهوشان قبول شدي؟اينا يكي از ماشين خرابه واسه همين اين كارو كردن

من :سوت
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلمه اومده سر کلاس، شروع کرده خاطره تعریف کردن. بعد تو خاطرش گفت یکی از همین بچه ها اومد بهم گفت، [مکث] البته منظورم همین شماهایینا، میگم بچه نگران (!) نشین. :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پاشدم رفتم پای تخته خیر سرم یه سوال جبر حل کنم، تخته پاک کنو گرفتم دستم دیدم اَه اَه اَه عین چی ازش آب میکشه، چه نکبتی شده!! داشت حالم بهم میخورد، :-&
برگشتم گفتم: اَه اینو کی خیس کرده، چرا اینجوریه آخه! :-L
دیدم هیشکی هیچی نمیگه، آقای صابری (معلم جبر) تخته پاک کنو ازم گرفت.
برگشتم طرفِ مریم شفق، گفتم: مریم تو خیس کردی اینو، این چیه آخه، دیدم با انگشتش داره یواشکی صابری رو نشون میده،
هیچی دیگه یه صدایی صاف کردم و خیلی شیک و مجلسی اومدم سر جام نشستم! بعد با بچه ها منفجر شدیم ;D ولی خجالتَ رو کشیدم خدایی
 
پاسخ : سوتی‌ها

حالا یه سوتی دیگه یکی از دوستای من توی کلاس داد.

معلم گفت چه قدر کلاس زبان رفتی می خواست بگه 20 ترم گفت 20 سال

همه کلاس و دوستم رفتیم هوا =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها


من: يه دختر ِ هست تو سرويسمون بعد من ازش پرسيدم سه ِ چندى، ديدم همكلاسيمه! نشناخته بودمش.
مامانم: سومه؟

:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

صب ساعت 9 داییم زنگ زده که علی بیا نهار پیش ما ، میگم دایی جان من مدرسم و سختمه بیام و خلاصه پیچوندم

تلفن که قطع کردم دیدم به خونه زنگ زده :|

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

2013_09_24_010.jpg
 
پاسخ : سوتی‌ها

آغا یکی بگه "سس چکاپ" سوتی محسوب میشه؟


آخه دیشب یه مرد خیلی شیک و اتوکشیده اومد تو مغازه به فروشنده میگه یه سس چکاپ لطفا؟
بعد فروشنده گفت : جــــــــان؟!! :-\
بعد اونم گفت: چکاپ دیگه؟؟!نداریـــــد؟!!
بعد فروشنده درحالی که =)) =)) =))به زحمت گفت اون آخر هست بردار....!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

ديروز با دو تا از دوستام جلوي ايستگاه اتوبوس وايساده بودم، ٤ تا دختر دبيرستاني هم يكم اونور تر وايساده بودن. گفتيم بيايم اينارو سركار بزاريم :-"
به دوستام يجوري كه اونا هم بشونون گفتم اوني كه كفشش آبيه خيييلي خوشگله >) بعد اينا رو ميگي همه كفشاي همو نگاه كردن هيچكدوم كفشاشون آبي نيود. ;D
سوتي نبود ولي خب ديگه :-" :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم به دوستم بگم خاله بهنازت چطوری تو شیراز زندگی میکرد گفتم:خاله شیرازت چطوری تو بهناز زندگی میکرد
یه بار دیگم رفتم تو مغازه گفتم:آقا این چندکا فند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بجای فندکا چند؟! (فکر بد نکنینا فندکای فانتزیرو دوس دارم)
 
Back
بالا