خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

معلم زبان کانونمون داش راجب روز شکرگزاری حرف میزد گف چن تا اسم عید ایرانی بگین اومدم بگم عید سعید فطر گفتم عید سعید :|
 
پاسخ : سوتی‌ها

حالا موقعی که این سوتی رو دادم خیلی ضایع شدم جلو معلم پژوهشمون!!داشتم توضیح میدادم که میخوایم با موشا چیکار کنیم یه دفعه کلمه پانسمان یادم رفت.هل شدم هی میگفتم چی بود؟؟باند پیچی؟؟؟ #-o :-?
یه دفعه معلممون یه خنده ی آرومی کرد گفت:منظورت همون پانسمانه؟؟؟ :))
کسی اونقدر متوجه نشد ولی خودم جلوش خیلی ضایع شدم ~X(تاحالا سوتی به این بدی نداده بودم!!! :(( =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستام چند وقت پیش داشت خاطرات کلاس پنجم ابتدایی ش رو تعریف میکرد:
عاغا معلم ما میخواست ترکیب وصفی رو بهمون یاد بده یه کم که توضیح داد گفت حالا با یه مثال بهتر متوجه میشین مثلا :-? :-? :-? مممم آهان مثلا . .. گل مثه آهو می دود
:))
واقعا هم چقدر این مثال شیوا بود و باعث فهم عمیق ترکیبات وصفی شد ;D
ینی این معلمه با این حرفش پایه و اساس آموزش و پرورش رو لرزوند :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

در حیاط من و دوستان در دو ردیف رو به روی هم نشسته، مشغول صحبت بودیم.
دو تا از دوستانمان داشتند دوتایی صحبت می کردند ما هم نمی فهمیدیم چی میگند.
یکی دیگر از دوستان که از همه بیشتر با این دو تا فاصله داشت واقعاً نمی فهمید اینا چی میگن خیلی شیک گفت:اه این بهار و سارا هم لباشون با هم تکون می خوره...
به این نقطه از جمله که رسید ما همه:
لباشون با هم تکون می خوره؟ :o :-" :)) =))
این دوستمون: ^#^
 
پاسخ : سوتی‌ها

:...موقه ناهار تو دفتر دبیران نشسته بودیم داشتیم همو میخوردیم.

از بیانات معلم عربی درباره اولین دیدارشون با آقای فیلی (ایادشون)
 
پاسخ : سوتی‌ها

از خدا که پنهون نیست از شما په چنهون؛ امروز با دوستم تصمیم گرفتیم از پله برقی پل عابر پیاده که داره میاد پایین، برعکس بریم بالا. بعد منتظر شدیم یه مرده از بغل پله برقی رد بشه. اون که رد شد، یهو من و دوستم با سرعت نور شروع کردیم دویدن بر خلاف جهت پله ها؛ به بالای پله ها که رسیدیم یهو یه زنه از روبرومون اومد کلی ضایع شدیم.
بعد وقتی دیدیم زنه اون بالا وایساده، دیگه به بالا رفتن ادامه ندادیم، سر جامون وایسادیم تا برسیم پایین. از پله برقی که اومدیم بیایم بیرون، دیدیم همون مرده که اول منتظر شدیم رد بشه، وایساده داره با یه نگاه عاقل اندر صفی و با یه لبخند به ما نگاه میکنه. البته لبخندش بامزه تر بود. مرده گفت:
«ادامه میدادید تا بالای پله های میرسیدید.»
من و دوستم لبخند زدیم، بعد مرده با حالتی که داره تیکه میندازه، پرسید: «نفستون نگرفت؟»
دوستم با لبخند گفت: «زیاد نه» :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز طي يه سري ماجراها يكي از بچه ها خواست بگه فردا همه شلوار مدرسه كتان نپوشن و شلوار لي بپوشن به جاش برگشت
گفت: بچه ها فردا هيچ كس شلوار نپوشه
دبيرمون هم مردX_X

خلاصه ما هم مرديم از خنده و خجالت :)) :)) :-[ :-[

.................................................
خواستم بگم استاد پروازي گفتم استاد هواپيمايي ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

به نقل از amoo.majid :
از خدا که پنهون نیست از شما په چنهون؛ امروز با دوستم تصمیم گرفتیم از پله برقی پل عابر پیاده که داره میاد پایین، برعکس بریم بالا. بعد منتظر شدیم یه مرده از بغل پله برقی رد بشه. اون که رد شد، یهو من و دوستم با سرعت نور شروع کردیم دویدن بر خلاف جهت پله ها؛ به بالای پله ها که رسیدیم یهو یه زنه از روبرومون اومد کلی ضایع شدیم.
بعد وقتی دیدیم زنه اون بالا وایساده، دیگه به بالا رفتن ادامه ندادیم، سر جامون وایسادیم تا برسیم پایین. از پله برقی که اومدیم بیایم بیرون، دیدیم همون مرده که اول منتظر شدیم رد بشه، وایساده داره با یه نگاه عاقل اندر صفی و با یه لبخند به ما نگاه میکنه. البته لبخندش بامزه تر بود. مرده گفت:
«ادامه میدادید تا بالای پله های میرسیدید.»
من و دوستم لبخند زدیم، بعد مرده با حالتی که داره تیکه میندازه، پرسید: «نفستون نگرفت؟»
دوستم با لبخند گفت: «زیاد نه» :))
چه پنهون -> په چنهون :))

حرفی برای گفتن باقی میمونه عایا ؟! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب با دوستم میخواستیم بریم سینما :> اون با چرخ رفت منم که وسیله نداشتم مجبور بودم با ماشین بیام B-)

هیچی دیگه گفتم جهنمو ضرر ولش کن 500 تومن میدم با تاکسی میرم سینما :-" خیلی شیک کنار خیابون وایسادم به جایی اینکه بگم مستقیم

گفتم دربست

هم گفتم دربست ماشینه وایساد حالا منم برا ضایع بازی نشه سوار شدم ;D هیچی گفت کجا میخوای بری گفتم سینما فلان :)

راننده تاکسیه گفت برا اونجا دربست گرفتی ;)) منم برا نگه این پسره چقد گاگوله, گفتم آره چون عجله داشتم :-"

هیچی دیگه مارو که رسوند 1500 تومن رو خیلی شیک ازم گرفت :( منم در این حالت >:p پولو بهش دادم بعد خیلی شیک پولمو از دوستم

گرفتم :> چقد آدمه پستیم :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

راهنمایی که بودیم تو سرویس دو نفر جلو میشستن.بعد دیدم دارن دوتایی اون جلو سر صدا میکنن.کاشف به عمل اومد یکی پای اونیکی رو با پای خودش اشتباه گدفته بود و به شدت داشت میخواروندش :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم شیمی:
بچه ها... یک نکته ی مهم بنویسید:...

"یون های منفی نکته ای ندارد."

ما: :-? ... :)) ... =))
معلم: :o ... :-? ... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستم گفت انقد خر میزنی چشات ضعیف میشه ها! منم در کمال اعتماد به نفس گفتم.....: من اونقد خرگوش میخورم که چشام مث چشای هویجه.....!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه سری از سوتی های این جانب
تندیس------>اندیس
ویا نوشتاری :
سانیه------->ثانیه
 
پاسخ : سوتی‌ها

اینی که میخوام بگم سوتی نیست ولی خوندنش خالی از لطف هم نیست
امروز داشتیم میومدیم مدرسه من پشت راننده مشینم شیشه هم پایین بود این آقای راننده آب دهنشونو پرت کردن بیرون و لحظاتی بعد صورت ما مزین شد به آب دهن ایشون و :-& :-& :-&
 
پاسخ : سوتی‌ها

استاد شیمی در حینِ تدریس:
رادرفورد بعد از مشاهده ی اتم در تلسکوپِ خودش نظریه اتمیش رو ارائه کرد
 
پاسخ : سوتی‌ها

صحبت ِ این فوتبالیسته شد که یه پروانه‌ای شاپرکی چیزی از وسط ِ زمین نجات داده؛ بعد دوستم با اعتماد به نفس ِ کامل می‌گه:

دوستم: پروانه نبود که! قاصدک بود. [-(
من: آخه آدم قاصدک ـو از وسط ِ زمین نجات میده؟ :-L
دوستم: قاصدک مگه دل نداره؟ :|
من: دل داره؟ :س
دوستم: چرا نباید داشته باشه؟ :|
من: زنده‌س که داشته باشه؟ :-"
دوستم: زنده نیس؟ تو اصن دل داری؟ می‌فهمی؟ تازه خودم تو رادیو شنیدم. :|

بعله، پدرمو در آورد آخرش فهمیدیم منظورش "شاپرک" بوده، هی می‌گفته قاصدک. :)) :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

پسرعمه ى بنده در اولين روز دانشگاه و خطاب به استاد زن
-ببخشيد خانم...
:)) =)) =))
ديگه کلاس رفته رو هوا و ايشون فهميدن که اينجا دبستان نيست :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

مکالمات بین ما و معلم ریاضی پس از تدریس انتگرال:
معلم:بچه ها گرفتید؟!
همه با یک صدا:بعلللللللللههههه
معلم:پس دیگه ولش نکنید!!!!!!!!!!
 
Back
بالا