خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم از این شیر کیسه ای ها خریده بود،اومدم با چاقو سرشو بریدم بعد چاقو گذاشتم تو یخچال و شیر گذاشتم تو سینک و رفتم درسم خوندم :D :D :D :D :D :D
یعنی از باهوشم گذشتم به نابغه رسیدم =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

Photo0386.jpg

خفّتی که موقع گرفتن ِ دزدکی ِ این عکس داشتم رو تا حالا تجربه نکرده بودم. :-"

Photo0247.jpg

اینو درحالی که خاله‌ام منو می‌کشید و می‌برد و می‌گفت: «بیا بچّه، زشته!» گرفتم! بابت کیفیت ببخشید. :دی
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیشب بابام گفت یکی از رمانامو بدم بخونه، حوصلش سر رفته بود. منم یکیشو دادم بعد از دو ساعت یادم افتاد رمانه خیلی مورد داره! بعد رفتم جلو بابام نشستم دارم تلوزیون میبینم، دیدم بابام هی کتابو ورق میزنه هی چپ چپ نگام می کنه :)) هیچی دیگه محو شدم از جلو چشش :دی
به من چه نویسندهه منحرف بوده
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه شب فامیلا جمع شده بودن خونه ی ما، موقع شام داداشم رفت دوغ بخره...به حسابِ خودش ازین دوغ کیسه ایا خرید :-"
حالا سرِ سفره: :-"
یکی گفت میگم این دوغه یکم شیرین نیست؟ :-?
-شاید نمکش کمه؟ :-/
-آره انگار آب قاطیشه :-?
مامانم: یه وقت تاریخ مصرف6 گذشته نباشه

مامانم رفت تاریخ مصرفو از روش نگاه کنه، دید اصن رو پاکتش نوشته شیر :))

حالا کار ندارم که داداشم شیر خریده بود جای دوغ... :))
سوتی اصلی مال اون عده ای بود که ظعم شیرو از دوغ تشخیص ندادن =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

موقع پیاده شدن از اتوبوس:


-چند نفرین؟
+دو نخ!




:))
 
پاسخ : سوتی‌ها

زنگ زدم خونه دوستم( چند وقت پيش)
من: اين معلمه امروز گفت راجع به چي تحقيق كنيم ؟؟؟
دوستم:.... من امروز غايب بودم ~X(
من : اااا راست ميگي :-" :-"
دوستم : حالا گفته راجع به چي تحقيق كنيم؟؟؟؟
من ~X(
 
پاسخ : سوتی‌ها

باید امروز فردا برم به موسسه زبان بگم واسم یکم حرف زدن یاد بدن!!!
امروز رفتم پیش استاد دو سه تا سوال پرسیدم بعد برگشتنی واسه تشکر ازش بهش میگم :استاد خیلی حال دادی :-"
استاد: :o :o :o
منم:الفرار :D :D :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه روز معلممون زنگ آخر مارو انداخت بیرون. زنگ خونه که خورد من فک میکردم طبق معمول بچه ها و معلما مثل وحش میریزن بیرون.
خواستم برم کلاس کیفمو جمع کنم برم خونه ولی چون شر بودم از ته سالن دویدم جف پا رفتم تو در کلاس – فک کردم همه رفتن ، ولی همه + معلم تو کلاس بودن- معلم همون موقعی که جفت پا رفتم خواست از کلاس بره بیرون که در خورد تو صورتش و افتاد. =)) بقیشو خودتون حدس بزنید… :)) :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها



به نقل از ایلیا :
موقع پیاده شدن از اتوبوس:




-چند نفرین؟
+دو نخ!








:))



-فلان آدامس چنده؟
+فلان تومن، چندتا بدم؟
-دو نخ.


:| این دیگه خنده نداره :/ اخه یه سوتیو توی یه روز دوبار بده آدم :/
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی بد تر از این که سر امتحان Fecl3 رو بنویسی :
فلوئر کلسیم ید :-"

خنگ هم خودتونین! :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

جدیدا افتاده سر زبونم هرکی یه چیزی ازم میپرسه میگم به تو چه :D ؛بعد حالا مامان بزرگم امروز اومده بود خونمون. داشتم از پله ها میرفتم بالا گفت کجا میری؟ منم اصن تو باغ نبودم که کی داره میپرسه خیلی ریلکس گفتم به توچه :D B-) هیچی دیگه از اون موقع هرچی به مامان بزرگم میگم ،میگه به توچه :>
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز داشتم اتقمو تمیز می کردم بعدش اومد همه ی ورقه هامو بذار تو یه پوشه و دفترامو مرتب کنم.دفتر زبان فارسیو گذاشتم تو پوشه ورقه ها رو گذاشتم جای دفترام. :D :D :D :D :D
به باهوش تر از نابغه چی می گن؟ :-? :-? :-?
 
پاسخ : سوتی‌ها


محرم بود ومراسم عزاداری بچه های سوسول هاشمی نژاد...
توحیاط پشتی مدرسه فرش پهن کرده بودن؛کلا فرشای مدرسه بو سگ میداد...
مدیر رفت پشت بلندگو که راجع به فلسفه قیام امام حسین صحبت کنه...
هی بین حرفاش داد میزد:ساکت..این همه سرصداواسه چیه...ساکت
رسید به جاییکه داستان جدایی امام از علی اکبر رو میگفت...
دبیر ریاضیمون که جثه فوق العاده کوچکی داره صف اول نشسته بود و بایکی از دوستام حرف میزد...
مدیر هم که بالا سرش واستاده بود-ربیر ریاضی رو بایکی از بچه اشتباه گرفت-دستشو آورد بالا و محکم زد پس کلش....
بعدداد زد:دهنتو ببند دیگه...
بیچاره دبیر ریاضیمون سرشو آورد بالا و زل زد توچش مدیر....یه دفه مدیره زرد شد..
چند لحظه به هم نگا کردن یه دفه دوتاشون زدن زیر خنده :)) :)) :))بعد چند ثانیه...کل مدرسه ترکید :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))
قاطی شد لبخند دوستانه جمعیت :)) بااشکهای رو چشم :((
ويرايش
 
پاسخ : سوتی‌ها

الان تلفن زنگ زد؛هرچی میگشتیم پیداش نمیکردیم
خلاصه اینورو بگرد اونورو بگرد صدارو دنبال کن و اینا... از تو یخچال پیداش کرد مامانم
نفر قبلی هم من با تلفن حرف زده بودم
ینی کی گذاشتتش تو یخچال؟ :-??
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس شیمی بودیم یکی از سوالا رو هرچی معلمه توضیح میداد بچه ها نمیفهمیدن
منم کلا تو فکر بودم اصلا توجه نمیکردم به کلاس از بغل دستیم پرسیدم فهمیدی؟ گفت نهههههههه
بعد یهو معلمه برگشنت گفت کیا نفهمیدن؟؟؟؟ منم داشتم سوالشو میخوندم همینجوری که سرم پایین بود دستمو بلند کردم که یعنی من نفهمیدم
بعد سرمو بلند کردم دیدم معلمه داره یه جوری نگام میکنه برگشتم یه نگاه به کلاس کردم دیدم نههههه .همه دارن یه جوری نگام میکنن
منم :-\
ضایع شدم رفت...
 
پاسخ : سوتی‌ها

دخترعمم کلی برگه ی یک رو سفید داشت میگم:
-وااااای اینا چقد برای چک نویس خوبه!
+آره ولی کمه خودم لازم دارم
-خب بده ببرم کپی بگیرم!!!‏
دارم نگران خودم میشم کم کم :‏|‏
 
پاسخ : سوتی‌ها

بستن در فروشگاه موقه خروج :D :D :D :D :)) :)) :)) :))
از جدید ترین حرکتام
 
پاسخ : سوتی‌ها

m/s را این میخوانیم
min بر ساعت :/
با چه فکری اینو گفتم خدا میدونه :دی
 
Back
بالا