خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

تو خونه نشسته بودم یهو تلفن زنگ زد رفتم جواب دادم : :D

من: سلام بفرمایید

اون: سلام خوشبختم

من: منم خوشبختم :|

اون: منظورم اینکه فامیلم خوشبخته :))

خو چرا اینجوری حر ف میزنی :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بنده خدایی که اصلا من نیستم میرن خونه دوستشون واسه اولین بار :-"

بعد که میخوان برگردن اسانسورو میزنن و نگو یه بنده خدایی هم از طبقه 5 دکمه اسانسور رو زده بود :-"

بعد شخص نامبرده شده که من نیستم طبقه 5ام پیاده میشه نمیفهمه هم که اینجا پارکینگ نیست :|

تا اقاهه با این حالت :)) روشنش میکنه که اینجلا طبقه پنجمه مگه نمیخواستید برید پارکینگ و اوشون با این حالت :-" تو اسانسور محو میشود
 
پاسخ : حرف بزن

اعتراف می کنم یک بار کلهم دیتابیس سایت رو پاک کردم و بکآپ هم مال چندساعت پیش بود، ریستور کردم، 3-4 تا پست هم این وسط پرید :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

من داداشم وقتی میرفت خونه خواهرم پشت ایفون
خواهرم :کیه ؟
داداشم :مامور گازم
خواهرم هم درروباز میکنه تا داداشم بیاد بالا
یه روزی
زییییییییییییییییییییییییییییییینگ
خواهرم :کیه؟
ادم پشت در :مامورگازم
خواهرم :ماکنتورگازمون قطعه!!!
حالا اون بنده خداواقعاکنتورگازی بوده
خواهرمم یهوگوشه لباس اقاهه رو میبینه بهشون میگه ببخشید من داداشم وقتی میاد میگه کنتورگازم فک کردم اونه :)) :)) :)) :)) :)) :)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

آقا داشتم دانلود ميكردم بعد زده بود
8hours remaining
بعد من ميخواستم حساب كنم كي تموم ميشه( ساعت ٥ بود) برگشتم از دوستم ميپرسم : ساناز ٥ و ٨ ميشه ١؟!؟؟
ساناز: :-?? :-/ :oثنا خوبي؟! :D
آقا فك كنم حتي تفريقشونم حساب كرد ديد هيچ جوره ١ نميشه!! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو مدرسه حالم خوب نبود..
گوشیمو دراوردم یواشکی (مثلا) اس دادم بابام که حالم خوب نیست زنگ بزن مدرسه بگو منو بفرستن خونه.. :D
بابامم زنگ میزنه به ناظممون میگه :خانم x حانیه اس داده گفته حالش خوب نیست بفرستینش خونه.... :|
ناظمه اومد بالا سر من گفت اول اون گوشی مبارکتو لطف کن بعد تشریفتو ببر خونه... [-( :-L
اینم باباعه ما داریم؟؟؟
.
بعد میگن چرا روز مرد جوراب میخرید؟؟ :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی بابا دارم اصن عالیه
نمره هاشو سرکلاس چک میکرده بعد دیتا روشن بوده
ایشون نمرشون شده بوده n [nb]کسایی ک شاهد این نمره ی درخشان بودن بیان ب منم بگن.ب من نگف چن شده[/nb] بعد دانش آموزام ک میبینن دیگه...

بعد ب من میگه:"بیچاره من ک آبروم دست تویه.." ~X( :-L

اینا سختیای کار معلمیه :((
 
پاسخ : سوتی‌ها

سلام

چند وقت پیش رفتی بودیم شهرستان دور ختم یکی از اقوام. برگشتنی در یک شهر سر راه، یکی دیگه از اقوام فوت شده بود که البته از اقوام دور بود. چون سر راه بود رفتیم مراسم.

بعد دم در که رسیدیم یکی اومد بیرون گفت که « خانوم ها منزل فوت شده هستند و نه مسجد. آدرس بدم خانوم ها برن اون جا »
من هم با صداقت تمام گفتم که : « ما این شهر رو بلد نیستیم. داشتیم رد می شدیم گفتیم یه سر هم به مجلس ختم شما بزنیم. »

طرف هم چیزی نگفت و رفت داخل. بعد فهمیدم که پسر متوفی بوده :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند روز پیش خونه دوستم بودم
مادر دوستم داشت به شوهرش میگفت بیا این
تلویزیونو ببریم اونور تا حالت تهوع شه!!!!!!!
یهو همه ترکیدیم از خنده =))
بنده خداهمینجوری هاجو واج مونده بود که واقعا چرا ما میخندیم
بیچاره منظورش همون تنوع بود ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز صب دوستم راضيه انديشه ٢ داش ازون جايي ك كلاس ساعت ٧ بود از من خواهش كرد جاش برم حاضري بزنم واسش
بنده هم با وجود اينك كلن كلاس ٧ صب ندارم از خوابم كذشتم رفتم جاش كلاس
كلاس ك تموم شد و حضور غياب كرد اونوخ اسم دوستمو ك من جاش رفته بودم صدا زد كف بيا وختي همه رفتن
من هم فك كردم لو رفتم استرس كرفتم
وختي ك رفتم كنارش كف عزيزم راجب كنفرانست ميخاسم باهات صحبت كنم
راستي فاميلت ج بود? كفتم باقري! كف جانم? كفتم راضيه!!! حالا هر كار ميكرد فاميلش يادم نميومد!!! لعنت بعش
ازم كارت دانشجويي خواست منم مثلن رفتم كارت بيارم از ت كيفم دوستان سرشو كرم كردن و من زدم ب جاك
حالا راضيه رو نندازه
آخه خيلي دي..ه
بنده هم ديكه غلط بكنم فداكاري كنم
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس عربی بحث درس خوندن و اینا بود
معلم عربیمونم از این اسکلای جو گیره :D بعد یهویی گفت:شمام که همتون میخواین برین دندونپزشکی دانشگاه شریف :|
ما :)) =))
معلم عربی :-/
دانشگاه شریف #-o
بعدش تازه کلاس رفته رو هوا میگه چیه؟مگه دانشاه شریف کم دانشگاهیه؟ X_X
بعد ما میگیم نه ولی دندونپشکی نداره دانشگاه صنعتیه
بعدش معلم جان فرمودند خبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تا اون موقع که شما میاین برین میزنن :))
دوباره کل کلاس :)) :)) :)) =)) =)) =))
میگیم خانوم ما ریاضیییم :-L
میگه خب شاید بعضیا تغییر رشته بدن :D
همچین موجوداتی هستن این معلم عربیا
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس شیمی بودیم معلممون میخواست یه چراغ قوه بکشه که خیلی بد شد بعد گفت من نقاشیم بده باید بعداز بازنشستگی برم یه دوره نقاشی ببینم بعد یه دفعه یکی از دوستان اونوقت اون یادگرفتن به درد اخرتتون میخوره
معلم اون لحظه :o :o :o :(
کل کلاس :)) :)) :)) :))
و اون دوست عزیز :-ss :-ss :-s :-" :-"

+دقت کردین همه معلما قبل رسم یه شکل میگن بچها من نقاشیم خوب نیست :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

دیروز الینا دوستم دفترم رو گذاشته زیر کاغذ کلاسورش به عنوان زیر دستی، داره راه حل ـا رو از روی تخته می نویسه...
بعد به من میگه: د...بنویس دیگه...! حتما باید تخته رو پاک کنه بعد تو تصمیم بگیری بنویسی؟؟ ^-^ ^-^ :-w
من: :-? :-? :-? الینا، می خوای دفترم رو بده....( :)))
 
پاسخ : سوتی‌ها

دوستان درحال نگاه کردذن مدل مو در کارگاه کامپیوتر:


-اه چقد این مدله زشته کدوم خری اینو میزنه!؟!


-معاون فناوری: اِ من اینو برا عروسی اقواممون زدم تا حالا


بچه ها: نه چیزه..اتفاقا از این زاویه بهش نگا کنی خیلیم قشنگه


-معاون فناوری: نه دیگه حرفتونو زدین


بچه ها X_X =P~
 
پاسخ : سوتی‌ها

سلام

من دبیرستان می خوندم، خیلی هم خجالتی بودم. هنوز هم هستم ^____^

یه جایی کلاس کامپیوتر می رفتم. منشی اون جا خانوم بود. همیشه هم منشی طبقه های دیگه جمع می شدن اون جا. یه روز من زود رسیدم و می دونستم بقیه هنوز نیومدن. دیدم این خانوم ها همه جمع هستن، خجالت کشیدم برم داخل. اصلا به روی خودم نیاوردم و از پله ها رفتم بالا ، انگار که با طبقه ی بالا کار دارم.

یهو خانوم منشی داد زد : « همین جاست... بالا پشت بامه ... »
من هم اصلا به روی خودم نیاوردم و با قاطعیت رفتم پشت بام. بعد مونده بودم حالا چه کار کنم. یه چند دقیقه پشت بام بودم و بعد انگار که کارم تموم شده باشه رفتم از ساختمون بیرون.

یادم نمی آید که صدای خنیدن اون ها رو شنیدم یا نه ... :-s
 
پاسخ : سوتی‌ها

منو دوستم در حال قدم زدن در محیط دانشگاه: :-"

من:ببین این مف... :|
ممم... :-? مف... :-? :| :-" 8-| #-o :-? مف؟
دوستم: ؟؟؟؟ :-? :-? چی؟؟؟ چی میخوای بگی؟؟
من: :-? مفاصل؟:/ مفاصل بود مگه؟ :|
دوستم: چی مفاصل بود؟ :-? :-?
من: :-? :-? جمع فاصله ها!:/ :-s :|
دوستم:هرررر هرررررر فواصل؟؟؟ هررر =)) =)) =))
پسرای پشت سریمون :| : هررررر هوووور هاااار هاااار :))

:| :)) X_X
 
پاسخ : سوتی‌ها

ی بار خونه خالم بودیم تلفنشون زنگید...

دیریییییییررررررریییییییییییینگگگگگ ...
foon04.gif


من: بفرمایید؟
اون: از دبیرستان شهید دستغیب تماس میگیرم...
من: سلام، اشتباه تماس گرفتید، ما شهید دستغیب نداریم...
تازه بعدشم قطع کردم سریع :-"
[nb]اخه خداوکیلی منه 7-8 ساله چ می فهیدم قضیه چیه، من فک کردم یکی هس اسمش شهید دستغیبه مدرسه رو پیچونده حالا زنگ زدن حالشو بگیرن ب خانوادش بگن
تازه بعدشم با اعتماد ب نفس ب پسرخالم گفتم یکی زنگ زده بود با شهید دستغیب کار داشت :دی
پسرخالم: :| شهید دستغیب: :| احتمالن ناظمشون: :|[/nb]
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ی اس که میخواین به یکی از نزدیک ترین دوستاتون بدین بفرستین به یکی از بزرگای فامیل :)
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دیروز. یه داروی خارجی رو جای ایرانی دادم به مریض، 70تومن ضرر :(( رومم نشد بپرسم پای کی خورده این اشتباه من. بقیه گفتن ناراحت نباش ولی مگه میشه
 
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اسم ـمو بعد این همه وقت عوض کردم بعد میبینم تو تاپیک عصرانه (شب‌نشینی شد دیگه! ) کنکوری ـا یه ارسال جدید از پاسخ تشریحی ـای قلمچی هس. با خودم میگم عــه ، یه پست جدید! میرم تاپیک تازه میفهمم خودم بودم. :-"
 
Back
بالا