خاطرات سوتی‌ها

ارسال‌ها
916
امتیاز
5,366
نام مرکز سمپاد
هاگوارتز
شهر
Never land
سال فارغ التحصیلی
1403
ببینید کی با یه سوتی دیگه برگشته(((:

تو ماشین بودیم و من گوشی bro رو برداشتم که با آقای اسنپ که برای ما لطف کرده بود و چیزی که جا گذاشته بودیم رو بیاره حرف بزنم، خب می‌شه گفت اون بنده خدا داشت واقعا لطف می‌کرد؛
من خواستم خیلی مودب و متشکر باشم همزمان استرس دیر رسیدن رو داشتم و گفتم ببینید اگه یکم صبر کنید ما زود خدمتتون تشریف میاریم...

صادقانه فکر می‌کردم هیچ آدمی با عقل سالم همچین سوتی‌ای نمی‌ده.
و بعد خودم:
 
ارسال‌ها
296
امتیاز
3,060
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1403
رشته دانشگاه
مکانیک
امروز وقتی داشتم کاملا حق به جانت طورانه و مثل آدمایی که خیلی چیز میدونن یه چیزیو برای یکی تعریف میکردم ، پام پیچ خورد و وسط خیابون داشتم میوفتادم 😂🤦🏻‍♀️🤣

امروز داشتم برای یکی از دخترا که داشت از پله میومد پایین دست تکون میدادم
یه پسره ای کاملا رندوم که بالاتر بود تو پله به خودش گرفت و دست تکون داد🤣🤣
 

صآبا

کاربر فعال
ارسال‌ها
20
امتیاز
798
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
ت: استاد این سواله اصلا خود شما بود
ک: آره استاد، سواله خیییلی آشغال بود
استاد: یعنی من خیلی آشغالم؟!
برا ک بدبخت آبرو نذاشتیم انقدر اینو به همه استادا گفتیم. نشنیده بود حرف ت رو بنده خدا🤣
 

Ayeshe

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
203
امتیاز
2,127
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تربت جام
سال فارغ التحصیلی
1405
سال نهم که بودیم معلم زیست داشت بکرزایی رو درس میداد بعد یکی از بچه ها پرسید خانم ببخشید پس حضرت مریم هم بکرزایی کرده؟:))
کل کلاس رفت رو هوا

بیارم من پارسال سر کلاس زیست موقع تقسیم جانداران کاملا جدی گفتم خب پرنده ها رو هم که میزاریم تو دسته ی پستانداران و حتی داشتم برا حرفم دلیل میاوردم و خب خیلی سوتی بدی بود:))
 
ارسال‌ها
296
امتیاز
3,060
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1403
رشته دانشگاه
مکانیک
تو حال کنار مامانم رفتم سر گوشی با صدای بلند یه دونه از کلیپا پلی کردم خیلی با ادب بود یارو بعد آخرش گفت ک*کش😂😂
وای نمیدونستم باید چه واکنشی نشون بدم
چرا اینقدر فوش میدن حالا مثلا خیلی خنده داره؟
 

hypnos

کاربر فوق‌حرفه‌ای
کنکوری 1404
ارسال‌ها
847
امتیاز
16,373
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
نقره‌ی ادبی
کلاس سوم ابتدایی، در یک روز سرد زمستانی، وقتی معلم داشت از روی درس روخوانی می‌کرد، توجهم به امضای پایین صفحه‌ی کتاب جلب شد؛ درست سمت چپ صفحه، پایین. یک امضا نوشته بود  سنا
کتاب رو ورق زدم، توی صفحات بعدی چنین چیزی نبود، تا اینکه رسیدم به درس بعدی، اون صفحه‌ای که توش نقاشی داشت و داستان تصویری درس بود، باز هم پایینش امضای  سنا بود.
با عجله ورق زدم، توی صفحات تصویر دار هر درس این تکرار شده بود.
عصبانی و ناراحت از اینکه کدوم درازگوشی جرئت کرده با کتاب من چنین کاری کنه.
کتاب رو به بغل‌دستیم نشون دادم، اون هم کتابش رو ورق زد، دقیقا مثل کتاب من!
یه کم که گذشت، هی پچ پچ وسط درس زیاد شد، کلاس بهم ریخت! کدوم آدمی جرئت کرده بیاد تو کلاس و کتاب‌های ما رو امضا بزنه؟؟
صدای بچه‌ها بلند شده بود، معلممون گفت چی شده و من، حق بجانب ایستادم و گفتم یکی بی‌اجازه اومده تو کتاب‌های ما امضا زده! ( با لحن عصبانی بخونید)
بچه‌ها شروع کردن به اعتراض و کلاس بهم ریخت.
معلممون اومد کتابم رو دید، چند تا ورق زد و رفت توی فهرست کتاب، سنا، اسم تصویرگر کتاب بود🤣🤣🤣
کمی بعد: فاطمه از شدت خجالت سرش رو در مقابل خنده‌ی بچه‌های کلاس گذاشت رو میز و عرق شرم ریخت🤣🤣
 

کیـانا

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
14
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1408
رفته بودم دکتر گلوم عفونت کرده بود
میخواست آنتی بیوتیک بده گفت وزنت چقدره
فکر کردم میگه دردت چقدره گفتم خیلی زیاده نمیتونم تحملش کنم😂
 
ارسال‌ها
296
امتیاز
3,060
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1403
رشته دانشگاه
مکانیک
اومدم از تابلو عکس بگیرم ولی دوربین رو سلفی بود و منم ردیفهای اولی نشسته بودم 😂
البته زود برگردوندم ولی حداقل ۲۰ نفر دیدن😂
کلا اینقدر تو این دانشگاه من سوتی میدم که اگه هر کسی به غیر از من بود انصراف میداد
 

Termeh

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
19
امتیاز
128
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1406
مکالمات من با خانم داخل بوفه :
- ببخشید امروز کیک دارین ؟
- بله داریم
- اگر میشه یک تیکه به من بدین
- خب کیک چی میخوای؟ شکلاتی داریم ردولوت داریم و...
- خب من کیکِ..... کیک میخوام
بعدش هم از شدت خنده دیگه نمیتونستم چیزی بگم و داشتم خفه میشدم و دیگه دوستام اومدن اون یک تیکه کیکِ کیک رو برام گرفتن و رفتیم و این بود قسمتی از ماجرا های لال بودن من در مدرسه🤦‍♀️😂
 
بالا