خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

خالم چند وقت پیشا زنگ زده بود به ایرانسل که یه سوال بپرسه بعد من گفتم چی میگه؟؟؟
گفت میگه لطفا منتظر امپراطور بمونید!!!!!
نگو اپراطورو (املا؟) میگفته... ;D
یهو به هم نگاه کردیم تازه فهمیدیم چی گفته!!!!!! =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

خاله منو دعوت می کنن عروسی ... بنده خدا میره یه جای دیگه 10 تا خیابون بالاتر!

میره تو ... یه نیم ساعتم می شینه ... بعد یهو میبینه عروس اصلا این نیست!

بر میگرده خونه ...

زنگ می زنه به مامانم که اینا سر مارو شیره مالیدن عروسی الان نبود که ... :o
 
پاسخ : سوتی‌ها

+این قدیمیه ! الان یادم اومد : ;D از سر جلسه امتحان ترم اول اومده بودیم و داشتیم با معاونه حرف میزدیم . ایشون یه گوشی اچ تی سی داشتن که ما خیلی بهش علاقه داشتیم ! :-" بعد رفتیم کلی التماس کردیم گوشیتُ نشون بده و اینا . گوشیشُ که درآورد یهو مهـــسا گوشیِ خودشُ از تو جیبش در آورد و داد زد : اَاَاَاَاَ خـــــــانووووم منم اچ تی سی دارررررمــــــــ !! :x
=)) خودش همون لحظه سوتیشو فهمید فرار کرد ! :-" ;D
+اوایل سال بود و برف اومده بود و اینا ! بچه ها داشتن خل بازی در میاوردن من داشتم فیلم میگرفتم(با گوشی) . معاونــه ازون بالا اشاره کرد بیـا گوشیتو بده ! رفتم دادم ؛ دو دقه بعد رفتم پیشش گفتم : گوشیمُ میشه بدین ؟ خاموش نکردمـش ! ;;) گوشیمُ داد منم رفتــم! اونــم نفهمیــد! :-\ ;D
+امسال من ســر هیچ کلاسی نبودم . یعنی رسماً هر روز 4 زنگ میپیچوندم .آخــرای سال بود و درس تولید مثل و اینا ! :-" اجازه گرفتم برم بیــرون ! معلمه گف نه تو هر جلسه بیرونی و اینا ! گفتم خانوم بخـــــودا من همه ی اینا رو حفظم !!! گــف راس میگی یه درس باشه حفظ باشی همینه ! :-" 8-| ;D
+برای مسابقــه علمی شب مونده بودیم مدرسه . یک شبِ خــدایی بود اصن ! :)) نصفــه شب هی صدای بوس میــومد! :-\ همه ی لایکــام بپـره اگه دروغ بگم ! :-\ ;D بعد چراغا خاموش بود ، نیلوفر اینام هی حرف میزدن . یاسی ازونور تو خواب هی میگف "نیلوفر!تــو ریـــــ×دی!" یا "ستاره تو ..." و اینا ! ;D یهـــو رعنا رف بالای نیلوفر : نیلوفر ! خیلی بی تربیتی تو ! X-(
یعنی ترکیدیم ما ! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه روز تو امتحاناي ترم من رفتم قرآن بخونم. چون صف تشكيل نمي داديم رفتم تو دفتر تا از پشت ميكروفون بخونم.
قرآن رو كه خوندم تموم شد گذاشتمش رو ميز مديرمون بعد ميكروفون رو گذاشتم سر جاش.
اومدم قرآن رو بردارم ببوسم بذارم سرجاش اشتباهي دفتر مديرمون رو برداشتم بوسيدم. :))
انقدر ضايع شدم... :-[
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس حسابان نشسته بودیم !

معلممون ( آقای ف. ) تمرین حل میکرد و توضیح میداد و اینا بعد موقع پاک کردن تخته گفت : سوالی مونده ؟ بعد یکی از اونور گفت نه خانوم ! کلاس رفت رو هوا ، دوستمونم قرمز شد ! خیلی ;D

البته حق میدم خب یه سریا تا امسال سر کلاسی با معلم مرد نبودن ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

مامانم میخواست بگه قاشقارو بذار تو جا قاشقی اشتباهی گفت قاشقارو بذار تو جا مسواکی! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

يه بار يكي از بچه ها زل زد تو چشام و پرسيد: راستي فاميلي بابات چيه؟!


معلم پارسالمون:
وقتی بچه ها زیر پام بلند میشن٬ شما هم وظیفتون اینه که زیر پام بلند شین!
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتم در مورد یکی از بچه ها با بابام (دقت کنین با بابام!)صحبت میکردم بابام گفت خب شاید باباش قصابه!من گفتم مگه بابای من قصابه؟؟؟ :))
به دختر خالم میخواستم بگم نمیتونی سر من کلاه بزاری گفتم نمیتونی سر من کلاه بمالی! =))(مخلوطی از کلاه بزاری و شیره بمالی!) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

با مامانم رفته بودیم بیرون خیلی هم عجله داشتیم.بارون هم می اومد.وارد بازار سر پوشیده شدیم یادمون رفت چترامونو ببندیم. ;Dمردم هم چپ چپ بهمون نگاه می کردن =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

معلم مردی داشتن در مورد روحیه ی خیلی خوب یکی از اقوامشون که خانوم بود توضیح میدادن

- دیابت داشت، همین دو سال پیش هم سرطان چیز گرفت

کلاس منفجر ;D

( معلمه خودشو خوب کنترل کرد، خیلی جدی :| )
 
پاسخ : سوتی‌ها

خب تاریخی ترین سوتیم واسه سال اول راهنمایی بود!! مبصر داشتیم منم مبصر بودم!
یه دستم گچ بود یه دستم شیرینی _کیک زرد) کپی هم بود نمیشد تشخیص داد
انقد شلوغ کردن دوستان به جای خوردن کیک!! گچ زرد رو خوردم!!!!!!!!!!! ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از دوستان داشت کتاب را می خوند درس نیمایوشیج به قلم جلال ال... کلفت را اشتباهی خوند کُلُفت ;D
ما هم گرفتیم دست و هرچی چرت و پرت بلد بودیم جلو معلمه گفتیم اونم فقط خندید گفتیم معلم پایه ایه تا اخر سال بنده خدا را جر دادیدیم مثلا یه بار یکی از بچه ها گفت تر و خسشکش کن یعنی چی کمن گفتم یعنی وقتی تره بخشکش وقتی خشکه یک سری کارا بکن :-"خلاصه اونم انصافا به ما کلی حال داد ولی اخر سال اون جرمون داد به من داد زبان فارسی14و ادبیات را هم یادم نیست ولی خوب نداد یا به یکی دیگه از بچه ها داد12
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشــتیم سـر کلاس ریاضی راجع به دو رگـه ها صحبت می کـردیم ؛ این معلممون اومــد بگه یه شاگر داشـتم مامانش خارجی بوده ... برداشـت گفـت :
بعـــله ؛ منم یـه شاگــرد داشـتم ؛ ایشون مادرشـون چیزی بودن B-)

کـــلاس رفت رو هوا ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار یکی از بچه ها چند تا فلش اورده مدرسه که بفروشه
بعد من گفتم اینا رو از کجا اوردی ؟؟
میخواست بگه شوهر خواهرم گفت اینا رو خواهر شوهرم از بندر اورده :)) :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

رفتم واسه هنگامه (کاپیتان خودمون) جیمیل بسازم

گفت بزار pisko94

گفتم باشه

حالا رفتم بسازم میبینم قبول نمیکنه

میگم هنگامه این قبول نمیکنه یکی دیگه

میگه باو خودم چک کردم باوشه بزن c.pisko94

باز میبینم قبول نمیکنه!

میگه بزار cph94

میگم حالا captin.pisko خوبه دیگه اینو میزارم!

باز میبینم ای بابا قبول نمیکنه

میزارم Captin94 قبول نمیکنه!

میبینم ای وای! دارم واسه ساختن اکانت گوگل میزنم اینو =))

خلاصه میرم واسه ساختن جیمیل

واسه اینکه راحت باشم هی نزنم رمزو اومدم کپیش کردم

میسازم به هنگامه میگم ساختم برات ;D

میگه بده ببینم

user: pisco94

?pass: who created your email

:o :o :o

این چرا پسش این شد؟!!

یادم اومد که اون وسطا اینو کپی کردم =)) =)) =))

رمزشو این گذاشتم

بعد هنگامه میگه :-w pisko رو چرا با c نوشتی؟ :(( :((

میبینم بعله ;D

خلاصه آخر سوتی بود همین الانم اتفاق افتاد =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

اومدم به سروش بگم آقای جیمیلم وریفای نمی شه بگیر اینو بساز می خوام برم گولاس دار شم :-"

اشتباهی به یکی دیگه پی ام دادم:

((سیریش بیا این جیم وریفای نمی شه بگیر گولاخشو بساز )) :)) =))

به فوش کشوندن مارو سر این پی ام ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

تو شبکه خراسان داشتن از مردم نظر سنجی میکردن میخواست بگه کلاه بردار در اومد
گفت کلاهبرداری اومد! =)) =))
وزیر...میخواست بگه سازمان هواشناسی وضعیت اب و هوارو در اختیار فرودگاه قراربده گفت
هوارو در اختیار فرودگاه قراربده!!! =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

همین الان این سوتی رو دادم!!!:

عمم زنگ زده خونم کلی حال و احوال آخرش میگه سلامت باشی منم گفتم چشم حتما!!! بزرگیتونو میرسونم :)) =)) :))

فک کردم داره میگه سلام برسون!!!! :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار یکیاز فامیلامون تو خدافظی اومد رو بوسی کنه

اصلا انتظارشو نداشتم (زن پسرعمو مامانم)

بجا خداحافظ گفتم

سلام خوبین؟! =)) =))

اصن تا فرداش تو خودم بودم در نمیومدم ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امتحان عربی داشتیم یه بار!درست یادم نمیاد جملش چی بود!
ولی معنیش میشد : همانا آن دو (آسمان و زمین) بسته بودند سپس باز کردیم آن هارا !
من نوشتم همانا شما بسته بودید پس باز کردیم شمارا ;D
 
Back
بالا