پاسخ : سوتیها
+این قدیمیه ! الان یادم اومد :

از سر جلسه امتحان ترم اول اومده بودیم و داشتیم با معاونه حرف میزدیم . ایشون یه گوشی اچ تی سی داشتن که ما خیلی بهش علاقه داشتیم !

بعد رفتیم کلی التماس کردیم گوشیتُ نشون بده و اینا . گوشیشُ که درآورد یهو مهـــسا گوشیِ خودشُ از تو جیبش در آورد و داد زد : اَاَاَاَاَ خـــــــانووووم منم اچ تی سی دارررررمــــــــ !!

خودش همون لحظه سوتیشو فهمید فرار کرد !

+اوایل سال بود و برف اومده بود و اینا ! بچه ها داشتن خل بازی در میاوردن من داشتم فیلم میگرفتم(با گوشی) . معاونــه ازون بالا اشاره کرد بیـا گوشیتو بده ! رفتم دادم ؛ دو دقه بعد رفتم پیشش گفتم : گوشیمُ میشه بدین ؟ خاموش نکردمـش !

گوشیمُ داد منم رفتــم! اونــم نفهمیــد! :-\

+امسال من ســر هیچ کلاسی نبودم . یعنی رسماً هر روز 4 زنگ میپیچوندم .آخــرای سال بود و درس تولید مثل و اینا !

اجازه گرفتم برم بیــرون ! معلمه گف نه تو هر جلسه بیرونی و اینا ! گفتم خانوم بخـــــودا من همه ی اینا رو حفظم !!! گــف راس میگی یه درس باشه حفظ باشی همینه !

+برای مسابقــه علمی شب مونده بودیم مدرسه . یک شبِ خــدایی بود اصن !

نصفــه شب هی صدای بوس میــومد! :-\ همه ی لایکــام بپـره اگه دروغ بگم ! :-\

بعد چراغا خاموش بود ، نیلوفر اینام هی حرف میزدن . یاسی ازونور تو خواب هی میگف "نیلوفر!تــو ریـــــ×دی!" یا "ستاره تو ..." و اینا !

یهـــو رعنا رف بالای نیلوفر : نیلوفر ! خیلی بی تربیتی تو ! X-(
یعنی ترکیدیم ما !
