خاطرات سوتی‌ها

[Ham!D ShojaE]

پاسخ : سوتی‌ها

تو محلمون یکی فوت شده ، یه پلاکارد زدن با این نوشته :

[size=10pt]

در کمال ناباروری درگذشت فرزند گرامیتان را تسلیت عرض می نماییم

​

 

[الناز س]

پاسخ : سوتی‌ها

یه مدت خیلی طولانی بود که اف اف ما 24 ساعته روشن بود یعنی همه کارهایش رو انجام می داد و ما در تمام روز می فهمیدیم کی میره و کی میاد.....
تا اینکه یه روز مامانم و من منتظر یکی بودیم که بیاد و دائم به آیفون نگاه می کردیم
توی همین گیری ویری بود که همسایه ما اومد زنگ آیفون خودشونو زد و برای زنش کلی شکلک در آورد من و مامانم هم از ترکیدیم .....خلاصه اون نفری که باید میومد نیومد ولی ما تا 2 ساعت می خندیدیم....

 

[Bar@n]

پاسخ : سوتی‌ها

توی فرودگاه منتظر مامان بزرگمینا بودیم که می خواستن از مکه بیان دو تا دختر اونور بودن شلواراشون یکم کوتاه بود یکی از این پسرای مذهبی رفته پیش اون دو تا دخترابهشو ن گفت:
خااااااااانماااا این چه وضعشه شلواراتانو بکشین پایین
من و دختر عممم همونجا

 

[shirin!]

پاسخ : سوتی‌ها

مامانم بهم میگفت بهم سِلِفون بده فکر کردم بهم میگه تلفن بده

 

[ali.mashi]

پاسخ : سوتی‌ها

خلاصه‌ی چت من با یکی از دوستان
دوستم - اون آهنگ آوریل که دادی خیلی قشنگ بود
من - کدوم رو میگی؟
- sleeped away دیگه! خیلی خوشم اومد ازش
- منظورت slipped away بود دیگه؟؟؟
دوسته داریم؟؟؟
-----------------------------------------
با یه دوسته دیگه رفتیم سوپر مارکت چیزی بخریم بعد این دوست ما رفت پیش فروشنده:
- آقا لطفآ یه ایستک بدین
- باشه. چه طعمی میخوای؟
- دو سیب باشه لطفا
منو میگی

 

[yeeganeh]

پاسخ : سوتی‌ها

تازه از سفر نوروزی اومده بودیم اصولا چون بچه اخرم پذیرایی با منه دومین گروهی که اومدن خونمون :
سفره شام تازه جمع شده بود که اومدن شیرینی و اجیل و شکلاتو چایی و همه چی اوردم میوه یادم رفت بعد از غذا پرتقال میخورم معمولا خیلی طبیعی یه پرتقال برداشتم نشتم به پوسکندن .... تموم که شد دیدم ملت دارن بهم میخندن ....
توجه که کردم دیدم میوه اصلا نیاوردم واسه بقیه خودم تنهایی داشتم میخوردم تازه تعارف هم کرده بودم
.................................................
توی یکی از پارکهای اصفهان با بابا قدم میزدیم دو تا دختر از کنارمون رد میشدن یکیشون با موبایلش حرف میزد همون لحظه گفت:
دارم چیز میسابم ...
جان؟؟؟
میخواست بگه کشک میسا بم.

 

[Intelligenz]

پاسخ : سوتی‌ها

ببخشید نمیدونم این سوتی حساب میشه یا نه
ولی اگه نیست ببخشید

برا مسابقاته نقاشی خوارزمی یه نقاشی مربوط به نانوتکنولوژی کشیدم مدرسه فرستاد
بعد 2 هفته از ناحیه به مدرسه زنگ زده بودن برای اون نقاشی ولی هنوز منم نمیدونم دقیقا چی گفتن چون:
معاون پرورشیمون اومد گفت نگین باید توضیح نقاشیتو بفرستی تا روش تصمیم گیری کنن شاید اول اعلام شد
معاون آموزشیمون اومد گفت نفر اول اعلام کردن ولی توضیحشو باید بدی
مدیرمون گفت اصلا بررسی نکردن گفتن فقط با توضیح!!!!!

یعنی این هماهنگیه مدرسه منو کشته

 

[mishu]

پاسخ : سوتی‌ها

رفتیم مغازه واسه داداشم لباس بخریم.............مامانم گفت فلان رنگ هم قشنگه ها!
من: نه بابااااااااااااااااااااااااااااااااا.......خیلی این رنگ زشت و جواده.... :-&
فروشنده: لباس من همین رنگ و همین مدله..........من جوادم الان؟؟؟/ X-(
- نه حالا......خیلی هم جواد نیستا........

 

[AUGUST II_PRINCE OF SAMPA]

پاسخ : سوتی‌ها

تو lets talk! گفتش یکی ladys first بد من اونو نخونده بودم پست دادم
خوب که پستم رفته بود پست قبلیرو دیدم

 

[mahta.k]

پاسخ : سوتی‌ها

روزِ آخرِ کارگاه علوممون، به سویس گفته بودم نمیام. بعد موقع رفتن، نگفتم آژانس بگیرن گفتم معطلی داره!
بعد همین جوری رفتم یه سرویس پیدا کردم که مسیرمون میخورد به هم.. سوارِ همون سرویسه شدم!
رسیدم نزدیکای خونمون، بعد سرویسه رفت از یه ورِ دیگه ای.. بهش گفتم آقا دور نمیزنین؟ گف نه.. بعد نگه هم نمیداش من پیاده شم!
دیگه وقتی نگه داشت، یه 10 کیلومتری فاصله داشت با خونمون..
بعد حتی یه ماشین هم پیدا نمیشد.. دیگه تاکسی که جای خود داشت..!
مجبور شدم پیاده برم کلِ راهُ!
از ساعتِ سه و نیم من داشتم پیاده میرفتم تا چهار و بیست دیقه که رسیدم خونه..

 

[mohamad.ahmadi]

پاسخ : سوتی‌ها

پسر عموم (کوچولوست)اومده میگه میخوای واست نانو رو توضیح بدم؟
با خودم گفتم چه زرنگه این!
گفتم توضیح بده!
میگه:نانو یه تکنولوژیه که میمالی به پارچه که خیس نشه!
بعد مامانش میگه:نه!باید میگفتی یه ماده!
منم که: !

 

[m.shadi]

پاسخ : سوتی‌ها

دیشب رفته بودم خونه خالم موقع شام قاشق رو متلاشی کردم تازگیا ب طلا دست بزنم سنگ میشه

 

[پوریا]

پاسخ : سوتی‌ها

در اتاقم به همراه مادر و خواهر...
مادر:پوریا از اون رفیقت چه خبر...
پوریاروز دیدمش...
مادر:آها...دیگ به دیگ نمیرسه اما(یه دفعه فهمید چی گفته )

سوار تاکسی شدم...بعد سرم محکم خورد به در تاکسی...بعد نمیدونم چی شد فکر کردم تقصیر در تاکسیه است...درو با تمام قوا کوبیدم ...راننده: X-(

 

[آرام]

پاسخ : سوتی‌ها

دوستم این اس رو ب جای اینکه ب من بده ب خود سحر داده بود

من مامانم اجازه نمیده بیام تولد سحر,واسه همین ب سحر گفتم مسافرتم,پس سحر ازت پرسید بش بگو مسافرته نتونست بیاد

 

[smart girl]

پاسخ : سوتی‌ها

خواهرزادم اونروز اومده بم میگه خاطره فیفا کی ـه؟(چه زمانی)
-منظورت روز فیفا ـه؟
-نه بابا یه روز مشخص نداره که.از یه زمانی تا یه زمانی ـه.
-
-بابا یادت نمیاد میخوندیم دیس تایم فر آفریکا براش؟
حالا قرار بود لندن باشه کجا باشه؟ باید بخونیم دیس تایم فر لاندن؟
- پارمیـــــدا؟
-بله؟
-منظورت جام جهانی ـه؟
رفت اصن.

باز دوباره همین بشرُ دیدم اونروز اینجوری شعر میخونه:
الا یا جان چرا رنگت قشنگاست/طفره و بادمی آید/سبزه و آب می آید....
-پارمیــــــــد؟
مرد این دفه.

 

[sana Golaby]

پاسخ : سوتی‌ها

خانواده داییم رفته بودن سفر
داییم شمارش رو یه کاغذ نوشت و گذاشت تو جیب پسر 4ساله اش و گفت:
اگه گم شدی این رو بده به یه نفر بگو شماره ی بابامه
پسرداییم هم رو یه کاغذ چند تا خط کشید و گفت:
بابایی تو هم اگه گم شدی این رو بده به یه نفر بگو شماره ی پسرمه

 

[Ham!D ShojaE]

پاسخ : سوتی‌ها

میخواستم برا اون ماکارونیه ( جریانش تو حرف بزن هست ! ) گوشت چرخ کرده بخرم ، رفتم قصابی می گم آقا چرخ گوشت کیلویی چنده !؟

 

[Neg!n]

پاسخ : سوتی‌ها

همین الان
خواهر گرامی(9سالشه)کلیپ اِلِمِن-فو رو برام بلوتوث کن
من:چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــَ؟!
-:اِلِمِن-فو دیگه ساری فور پاپی رات پات
+:چی میگی تو؟!
-:اینو (اهنگشو برام گذاشت)
به نظرتون منظورش چی بوده؟!

 

[ali.mashi]

پاسخ : سوتی‌ها

یه بار تو زندگیم زیرنویس فارسی دانلود کردم بعد هرجاش یکی میگه oh my god پایین مینویسه "یا قمر بنی هاشم"
جالبترش اینه که یه جا رسید دختره اومد خودشو معرفی کنه گفتش که hi I'm from florida بعد زیرنویس: سلام! من بچه دزفولم
ینی خلاقیت این افراد تو هیپوتالاموسم!

 

[fatima !!!!!]

پاسخ : سوتی‌ها

ما رفتیم حرم حضرت معصومه بعدش ما برگشتیم پرسیدیم حضرت معصومه چی کاره ی امام رضاس ؟ خانم بغلی این شکلی شد بعد مام

خواهرمون گف مگه جیه حالا یادش رفته بعد این شکلی شد :-[


تو صحنم داتشتم اذن دخول میخوندم یه جاش بود سلان بر تو ای دختر پیامبر بعد من این یکیو با خودم گفتم مگه حضرت زینب نبود اون ؟ تو ایران چی کار میکنه ؟