خاطرات سوتی‌ها

8098

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
186
امتیاز
786
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

حسن تعلیل رو خوندم hasane talil ! بعد یه ساعت داشتم فکر می کردم این یارو چه ربطی به کتاب ادبیات داره :-"
 

This is me

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,189
امتیاز
2,122
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان٢ :x
شهر
تهرانْ
مدال المپیاد
برنز زیست
پاسخ : سوتی‌ها

تكلاس المپ ما جلسه هارو ضبط ميكنيم

بعد يكى از دوستام يه كلاسى رو به اسم كوچيكه معلمه سيو ميكنه(فقط همون يكى!)

بعد يه جلسه پيش ايشون گف فلش بدين براتون جزوه رو بريزم،اين دوستمم فلشش رو داد :-\. (حواسش نبود :D)

بعد يه دفه پريد هوا گف زهرا تو فلش با اسمش سيو كردمش....!

ديه كار از كار گذشته بود X_X X_X X_X(لپ تاپ به پرژكتور وصل بود)

فايله رو باز كرد و تركيد از خنده :-s

بعدشم گفت :بعله،در فلشx(اسم دوستم) y(اسم خودش)يافت ميشه!! بچه ها اگه يه آقا هم اينور واونور ما بزاريد ناراحت نميشَما.. :-" آلبالو وكشمش واينام دسته دارن!!!!

دوستم #-o

ما =))

اون ^-^


+١٩سالشه..فردا رو درياب!طفلى دوستم فكر كنم بره ميز آخر بشينه فردا!!!
 

اردلان

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
1,501
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
زیادن حال ندارم بگم
دانشگاه
عباسقلی خان
رشته دانشگاه
نرفتم ک هنوز
پاسخ : سوتی‌ها

تلفن خونه مامان بزرگم اينا ٢تا گوشي داره!
يه بي سيمي يه ثابت!
يه بار من اون بي سيمي رو با خودم برده بودم طبقه ي بالا و نشستم فيلم ديدن! بعد ٣ ساعت ديدم مامانم عصباني اومد بالا گفت معلوم هست ٣ساعته با كي حرف ميزني؟
گفتم هيشكي بخدا!
مامانمم گفت ١٠ بار زنگ زدم اشغال بود! يعني ميگي من دروغ ميگم؟ بعد منو برد طبقه پايين كه باز بزنگه تلفن ثابته رو برداشت گفت ببين! هنوزم اشغاله!
منم گفتم مامان اينا جفتشون ماله يه خطن سه ساعته داري به خودت ميزنگي.
:D
آخه چی بگم بهش؟
 

farnoosh hashemi

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
256
امتیاز
3,418
نام مرکز سمپاد
فرزانـگان یـک
شهر
تــهــران
مدال المپیاد
مرحله دوم 24 امین المپیاد کامپیوتر -ناکامی در مرحله۳
دانشگاه
صنعتی شریف
پاسخ : سوتی‌ها

تو راه مدرسه ـــمون ، یه جایی هس شیشه هاش تاریکه!!!داشتیم با مامانم رد میشدیم فکر کردم کافی شاپ ِ!!!گفتم چه جای باحالی حال میده با بکس بیایم!!مامانتم خندید گفت اسم ِ کافی شاپ ُ ببین یهو یادت نره سرمو بردم بالا دیدم نوشته " داروخانه" !! ^#^
 

مهسافت

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
491
امتیاز
4,511
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
صنایع غذایی
پاسخ : سوتی‌ها

یک ـی از رُفقا ( ! ) یه سوتی داد گفتم الان به فُلانی میگم گف نه نگو اون میدونه ! :D
 

anahita96

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
547
امتیاز
4,464
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
مدال المپیاد
نقره ى شيمى
دانشگاه
علوم پزشكى تهران
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال تابستون میخواستیم بریم فرودگاه امام نصف شب بود منم خوابم میومد طبق معمول :D
میخواستم کمک کنم وسایلُ بذاریم تو ماشین دیگه حوصله نداشتم کفش بپوشم یه دمپایی پلاستیکی مردونه پام کردم رفتم پایین بعد دیگه یادم رفت کفش نپوشیدم. با همون دمپایی رفتم نشستم تو ماشین و راه افتادیم X_X :-"
البته شانس آوردم 6،7 مین بعد راه افتادن یادم افتاد دمپایی پوشیدم دوباره برگشتیم خونه رفتم کفشمو پوشیدم :-"

یه لحظه تصور کنین با دمپایی پلاستیکی مردونه میرفتم فرودگاه =)) مسخره ی خاص و عام میشدم :-" :))
 

ariadne

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,059
امتیاز
5,014
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهار
شهر
تهـــــران .
پاسخ : سوتی‌ها

من یه غلطی کردم ، امسال برای اولین بار مطابق مد عمل نمودم و شلوار جین پاره پاره خریدم :-شرمنده .
بعد یه آستینش آستر و پارچه ای که زیر پارگی هاش دوخته بود ، با اون یکی آستین شلوارم فرق داشت ،
بعد خاله م بهم گفت :
ویدا من چن وقته یه سوالی میخواستم ازت بپرسم ، تو چه شلواری زیر شلوار جین می پوشی که یه آستینش با اون یکی فرق داره ؟ آخه این سوراخ این طرفی زیرش پارچه مشکیه ، ولی اون طرفیه سفیده =))
حالا مامان بزرگم :
رفته بودیم مهمونی بعد من همین شلوار رو پوشیده بودم ،
مامان بزرگم به مامانم گفت : این بچه اینقد شلوار داره ، چرا شلوار پاره میپوشه ؟ =))
تازه به همه هم گفته بود این ویدا آبروی ما رو برد با این شلوار پاره پوشیدنش =))
جنبه ی مد و اینا ندارن دیه :D .
 

ghased

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
337
امتیاز
791
نام مرکز سمپاد
مجتمع فرزانگان
شهر
بناب
مدال المپیاد
کامپیوتر-ریاضی-شیمی
پاسخ : سوتی‌ها

یه پوستر زده بودن تو بولتنمون تو مدرسه !
زنگ تفریح داشتیم رد میشدیم دوستم دستمو کشیده میگه آوا وایسا !
من : چیه ؟
لیلا : بخون اینجا چی نوشته !؟
من خوندم دیدم نوشته گل ولایت ! یه مسابقه واس بچه ها بود !
لیلا : آوا گِل و لایتْ چهربطی به قرآن داره !؟
من : :O
لیلا : نه ببخشید ، گُل و لایت !
من : :O :|
لیلا : خب منم تعجی کردم ! آخه گُل و گِل و لایت چه ربطی به هم دارن ؟ اصلن این سه تا چه ربطی به قرآن دارن !؟
من دیگه ترکیدن از خنده !!
من : لیلاااااااااااااااااا ، داری چی میخونی تیزهوشن مملکت !؟ گُلِ ولایته این !!
لیلا : :O :-[
من : =)) =)) =)) =))
 

ghased

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
337
امتیاز
791
نام مرکز سمپاد
مجتمع فرزانگان
شهر
بناب
مدال المپیاد
کامپیوتر-ریاضی-شیمی
پاسخ : سوتی‌ها

بچه بودم در حد 5 سال !
یه روز جو گرفتم گفتم بذار روزه بگیرم !
صبح صبحونه رو خوردم عصر طرفای یه ساعت مونده به اذان دیگه داشتم هلاک میشدم !
مامان اومد نشست کنارم یه انار برداشت دون کرد ! فکرم نمیکنه آب از لب و لوچه بچه روزه دار(!) 5 ساله آویزون میشه !!
خلاصه مامان میدونست اون موقع خوراکم حرف زدن راجب مدرسس!نشست باهام ازش حرف زد و قاشق قاشق انار میذاشت دهنم !!
منم با چه لذتی میخوردم !!
وقتی تموم شد مامان گفت آفرین دخترم همشو تموم کرد ! منم یه نگاه به ظرف کردم و یه نگاه به مامان ، زدم زیر گریه !!
خلاصه این بود سوتی روزه داری ما !! سر بچه رو انار بمالی این میشه !! :D
 

M Gravity

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
92
امتیاز
929
نام مرکز سمپاد
Frz1
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

شوهر عمه م اومده بود خونمون بعد این عادت داره بعد ناهار یه چیز شیرین بخوره
تو یه بسته یکی واسمون یه چیزی آورده بود از قیافش ملوم نمیشد چیه ( نرم و سفید بودش ) مث این چیزایی دیده میشد که شیرینه ً(قیافش یه چیزی تو مایه های پشمک بود)
بد بابام گفت بیا اینو افتتاح کن ببین چیه B-)
شوهر عمم هم خیلی راحت با تصور این که الان یه چیزی تو مایه های عسل می خوره یه قاشق پر ورداشت ازش یه راست گذاش تو دهنش
بدش این شکلی شد :-&
حالا متوجه شدیم که این یارو یه نوع قره قوروت بوده
حالا منو میگی =))
شوهر عمه م :-& X-(
ولی خیلی دلم سوخت واسش این همین جوریش نمیتونه چیز ترش بخوره چه برسه یه قاشق گنده اونم به هوای شیرینی
 

shirin!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
5,637
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کاشان
مدال المپیاد
در ارزوی طلاونقره و برنز
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : سوتی‌ها

بابام داشت جدول حل میکرد یه سوالاش بود تیزهوش
منم از تو اتاقم داد زدم گفتم خوب بنویس دختر کوچیکم :))
 

spider girl

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
665
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
بندرعباس
دانشگاه
هرمزگان
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : سوتی‌ها

تو چت داشتم به یکی یه چیزی توضیح میدادم (فینگیلیش تایپ میکردیم) ؛ توضیحم تموم شد اومد بگه آها خط کیبوردش فارسی بود... (خودتون ببینین چی میشه... :-" )
 

جنا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
978
امتیاز
3,946
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

اعتراف میکنم تا پارسال معنی جنابعالی و بنده رو برعکس میفهمیدم!فک میکردم جنابعالی اول شخصِ و بنده دوم شخص ^#^ X_X
 

Intelligenz

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
466
امتیاز
3,147
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان3
شهر
مشهد
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودیم خونه ی مامان بزرگم از اونجا قرار بود با هم بریم بیرون
همه حاضر بودن جز خالم منم گفتم تا این حاضر میشه برم دستشویی :D
اومدم بیرون دیدم اینا دارن در رو قفل میکنن منو یادشون رفته :O :)) :))
بعد 5 دقیقه دیدم خالم اومد درو باز کرد ( رفته بودن پایین سوار ماشینم شده بودن بعد فهمیده بودن :)) )
من : خب چرا آدمو یادتون میره ؟ :-"
خالم :))
 

shirin!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
5,637
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کاشان
مدال المپیاد
در ارزوی طلاونقره و برنز
دانشگاه
کاشان
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس حسابانیم معلممون رفته پاتخته از بالا شروع کرده به نوشتن بعدش که نشست دوسم رفت پا تخته
بعد میخاست پاک کنه قدش نمیداد هی بالا میپرید اخر سر عصبانی شد گفت اَه چرا انقد بالا مینویسید X-(
ماها: ;))
معلم : :O
دوسم: :-[
 

مهسافت

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
491
امتیاز
4,511
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
صنایع غذایی
پاسخ : سوتی‌ها

یک ـی از فامیل ـا دَرُ باز کرد بعد من یهو خوندَم : سلام الاغِ عزیز ، حال ـِت چطور ـه ؟!

فامبل ـه : :-w
 

Mahshid.M

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
379
امتیاز
4,459
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم از انتهای کوچه میومدیم به سمت خونه .
بعد من خسته ُ اینا با یه حالت عصبانی : اَه ! من همیشه فکر میکردم خونمون وسط ِ رو به اواخر ـه ، نگو وسط ِ رو به اواسط ـه ! #-o ~X(

- اوایل دیگه ؟ :-?
 

yaghi:(

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
86
امتیاز
492
نام مرکز سمپاد
فرهنگ (مخصوص تیزهوشان انسانی)
شهر
Qom
دانشگاه
به زودی دانشگاه قم
رشته دانشگاه
به زودی حقوق
پاسخ : سوتی‌ها

اینم یه خاطره و یه نوع کوچیک از سوتی

من تو بچگی به طبقه میگفتم طقبه :-"
به مرحله میگفتم محلبه :-"

خلاصه اینکه داداشامم هی ازم این دوتا کلمه رو از من خواستار میشدن و تا میگفتم میخندیدن... من اون وقت به خودم میبالیدم که دارم میخندونمشون ولی بعدها که کمی فکر کردم فهمیدم مسخرم میکردن :| ^-^
 
بالا