نوشته های آزاد

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

به نقل از Arsham N.K :
رستم دستان، به کدامین مرگ مرده ای که چنین میهن فروشیها نیز از خوابت بر نمی آورد؟ بیا و جانم بگیر، روانم بگیر، به این فراموشکاری پایان ده، بیا و بین که چگونه مردمان ایرانشهر پاکی و راستی را از یادبرده به زبان تازیان آواز میسرایند، چنانی که از مادر اینگونه زاده شده اند...
ایرانشهر کهن بر باد می رود، و نه رستم دستان از گور بر میاید، نه کوروش بزرگ فریادی می کند، نه یگانه سوشیانت پا بر جهان گذاشته تا بار دگر سخن از پاکی و راستی براند...
و این آب دیده ام است که میشارد از برای میهن، دلم است که می فشرد، و دستانم که مینویسد تا کهشاید روان ایرانی از نو زنده گردد.

لطفا اگه تو متن بالا واژه غیر پارسی دیدید بهم بگید! برام مهمه!
متنت واژه ي غيرپارسي نداشت ولي اين "لطفا"ي كه بعد متن نوشتي يه ذره ناهماهنگ بود. ريشه ي غيرپارسي داره
 

Arsham

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
81
امتیاز
67
نام مرکز سمپاد
شهید حقانی
شهر
بندرعباس
مدال المپیاد
نقره زیست 90
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی جانوری
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

میدونم، این آخرشو دیگه تلاش نکردم پارسی سره باشه! وگرنه "متن" هم غیر پارسیه!

اگه بخوام سره اش کنم اینجوری میشه: به خواهش اگر در نبشته بالا واژه ای جز پارسی (غیر عربیه) دیدید بهم بگید! برام ارزش (نمیدونم چجوری "مهم" رو پارسی کنم) داره!
 

حافظ

کاربر فعال
ارسال‌ها
52
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
دانشگاه علوم-پزشكي تهران
رشته دانشگاه
طبابت
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

حقيقتي است فاش كردنش آسان نيست

و تنها از شطاحه ها بر مي آيد

اين كه ديدني ها را به زبان نياوري و چفت لب هايت بسته شود تا در مقابل ديدگانت مسكوت شوي

نه اشتباه نكن!

اين مساله اي كه قرار بر شرح آن هست به همان اندازه تو را...
 

حافظ

کاربر فعال
ارسال‌ها
52
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
دانشگاه علوم-پزشكي تهران
رشته دانشگاه
طبابت
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

به همان اندازه تو را به خود فرو خواهد برد كه بردن غزالي در كشتي از خدا

نمي دانم ولي

اين روز ها خدا بيش تر اخمو ها را

باراني تر مي كند

ولي اين روزها

خيلي

اين وقايع شيوع پيدا كرده است

اين روز ها

روز هاي آشفته اي ست

كه التهاب هست و نيست را

به هم آميخته

اين روزها

خنده هايم انفجار مهيب و هراي آتشفشان هاي حزن ست

خنده هايم جوشش دلمه هاي كهن غمي عظيم است

كوهي گران از شهوت كه بر قلبم سنگيني مي كند

اين لحظه ها كه در حال تجربه ي آنيم آبستن زخم هايي ضخيم است كه دوره ي كمون خود را سپري مي كند

اين تيرگي...
 

حافظ

کاربر فعال
ارسال‌ها
52
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
کاشان
دانشگاه
دانشگاه علوم-پزشكي تهران
رشته دانشگاه
طبابت
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

اين تيره گي ناشي از چيست؟


آيا آبش خورش ابر هايي سهم گين است كه


طاق بار امانت را دي گر به هيچ وجه


ندارد و منتظر يك قل قلك است؟


آيا دليلش دود سياهي ست كه مرا در مي


آن چاه و راه گم و گور كرده است؟


و از هواي غبار آلود صبح تنها


آتش زنه ايست


كه تمام شب را در بر ترانه اي


سر گرم بوده است؟


كدام دبير...
 

علی دلاور

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
558
امتیاز
1,114
نام مرکز سمپاد
علامه حلی اراک
شهر
اراک
مدال المپیاد
المپیاد زیست
دانشگاه
علوم پزشکی ایران
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

امروز که اومدی اراک من خودمو کشتم ساعت 6 و 10 دقیقه تازه خبرش را روی سایت دیدم بعد از ظهر یه اژانس گرفتم وبه سرعت اومدم اخه بابای خودم دارو سازه واستاد دانشگاه علوم پزشکیه خلاصه به سرعت خودم رسوندم اون سر شهر اشتباه رفتم دانشگاه اراک اخه تا حالا دانشگاه بابام نرفته بود بعد کلی دویدن تازه فهمیدم که اشتباه رفتم اومدم دانشگاه علوم پزشکی رفتم بال ابی کلی خودم را کشتم واز نفوذ بابا استفاده کردم تارفتم تو هرچه گشتم نشان از یار نبود!.....8تومن پول اژانس دادم که به راننده گفتم من باتو چونه نمیزنم چون برای یه دوست عزیز اومدم این جا وهرچه بدم در برابر او بازهم گدایی کردم کاش مرا یارای ان بود که تو را ثروتی شاهانه دهم اما افسوس که یار را ندیده ام
تا به خودت زنگ زدم امیر خانی هر چند سعادت یارم نبود وشاید یکی از بزرگ ترین شکست های عمرم را خوردم ولی بدون دلم برای تو می تپه هر جا که باشی امید دارم این پاره کاغذ را بخونی
خدایا دل هیچ جنبنده ای را نسوزان یادم می اد وقتی که ازمون انرژی اتمی را بد دادم اومد خونه ویه قهوهی غلیظ درست کردم وگذاشتم رو گاز اونقدر بمونه تا بسوزه و بعد خوردمش وبه خود گفتم طعم شکست از اینم تلختره امروز طعمی چشیدم از اون هم تلخ تر
ای قضوینی(املا؟)ها امیر خانی 17هم می اد اونجا و سخنرانی داره تو سایتشم زده نکنه شما هم به همون درد من دچار شید چون اگه 30دقیقه زود تر می رفتم میدیدمش
 

N-hidden

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
223
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

کاش توی زندگی هم مثل فوتبال ، وقتی زمین می‌خوردی و از درد به خودت می‌پیچیدی، داور می‌اومد از آدم می‌پرسید: می‌تونی ادامه بدی؟
 

.!؟

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
798
امتیاز
5,566
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
کرمان
دانشگاه
علم و صنعت
رشته دانشگاه
معماري
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

چشمهایم برای تو میبارد
وتو حتی باور هم نداری اشکهایم را...

:)
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

روزهایی هست که تو فکرتم نمی گُنجید وجودشون .اَصن انگار قرار نبوده باشن؛واسشون آماده نبودی !

چیزهایی هست که هیچوقت نمیذاری بیان تو ذهنت . اما بعضی وقتا ، انقد حواست میره به چیزای دیگه که

یهو میبینی اومدنُ جا باز کردن .

صحنه هایی هست که چشت تواناییِ دیدنشونُ نداره .وقتی جلوی چشات میان ، ناخودآگاه اشکات میریزه پایین...

یه وقتایی هس که فقط میخوای یکم گریه کنی ، بشینیُ دونه دونه ناخناتُ بجویی .بعد سرِ چن نفر داد بزنی

تا تخلیه شی... و بعدش ، آروم میشی . وجودتُ بیرون میریزی.

اونوخ تو می مونی و یه چش که تهش خالیِ خالیه....!
 

N-hidden

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
223
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

نگاهم كرد... پنداشتم دوستم دارد
نگاهم كرد... پنداشتم قصه ي عشق است
نگاهم كرد... بعدها فهميدم آدم نديده است!
 

ftm

کاربر فعال
ارسال‌ها
26
امتیاز
7
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اهواز
مدال المپیاد
ليگ شيمي
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
پزشکی یا دندون پزشکی
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

دوست داشتم که دوستت میداشتم چو تو که دوستم داری....
لیک نمیتوانم ...برای آنکه اگر دوستت داشته باشم میدانم درآخر عاشقت خواهم شد........
حال من عاشق تنها چو زمان مرگ رسد چگونه تورا رها کنم که میدانم زجر من زجر توست و زجر تو زجرمن...مرگ تو مرگ من ومرگ من مرگ توست...
بنشینم و زجرت را بنگرم اینکه ذره ذره آب میشوی...
نه هنوز آنقدر دل سنگ و خود خواه نشده ام.همین که تو خوشبخت وشاد باشی برای من دنیایی ارزش دارد...
باشد که تا آخر دنیا همنوا با پرندگان مهاجر نغمه شادی بخوانی...
 

Your feline

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,059
امتیاز
16,988
نام مرکز سمپاد
فرزانگـان
شهر
شهرستان
سال فارغ التحصیلی
105
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

آخرین نوشته صفحــه شخصی مَن :

مَنَم و روزایی که میـانُ میرَن ،و نمی دونَم چه شوق خاصی داره . هیچ وقت نفهمیدم " عـِید " ینی چی

این کلمــه ی سه حرفی پــُر دنگُ فَنگ !

واسه چی شــُ نمی دونم . چطور شد و کی شد نمی دونم . اما عید برام روز خاصی نبوده شاید .

شاید واسه همین بود که لباسای عیدمو به اصرار قبـل عید می پوشیدم ( و می پوشم ! )

و دلیلی برای عید تن کردن لباسای نو پیدا نکردم تو ذهنم هیچ وَخ .

دُُرست تو وقتی که رادیو می زنی عیدو جار می زنن تلویزیون می زنی خبر از بهــار ِ

چقــد حِســِ خــوبی دارَم مَن ، از اینکــه " به عیــد هیچ حسی ندارم "

جدیدنـا چــِقــَ بعضی چیــزا واسم لوس شــُده ...

چقد حس می کنم یه چیزایی رو می بینم که خیلیا نمی بینن و با ندیدنشون حال می کنن

چقــد با چیـزا و حسایی که یه روز دوسشون داشتَم غریبی می کُنم !

چــِقـَد از زدن حـرفای بی معنی زده شُدَم ... " عیدِت مُبارک ، سال خوبی داشته باشی " یَنی چی ؟

تَظاهر ؟ آخه کی یه سال پُشت سر هم شیش آورده ؟ یا به گفتن ما میاره ؟!

امـروز بیســت و سوّمــه ... و چَن روز دیگه مونده تا یه عید دیگــه رو مُبارک کنی

و مَنَم و روزایی که میـانُ میرَن ، و نمی دونَم چه شوق خاصی داره . شاید هیچ وقت نفهمیدم " عـِید "

یَنی چی ، و می دونَم تنـها کسی هَستم که " زمستونِ ســردِ بی رنگ و پائیز خیسمُ بیشتــَر از هر

بهــار و عیــد " مُبارکی " دوس دارم "
 

Arsham

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
81
امتیاز
67
نام مرکز سمپاد
شهید حقانی
شهر
بندرعباس
مدال المپیاد
نقره زیست 90
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی جانوری
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

چهارشنبه سوری. واپسین چهارشنبه سال خورشیدی. به یاد هزاران سال پیش، آن سالها که نیاکانمان در دشتها سرمای زمستان را با آتش پایان می دادند، آتش بر افروختیم و گرد آن گشتیم، نیایش کردیم و خواندیم: سرخی تو از من، زردی من از تو.
روزهایی بود که این آتشها خود زندگی بودند. بدون اینها بهار نمی آمد و برفها آب نمی شد...
 

N-hidden

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
223
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

یادش به‏خیر. رو به آسمان می‏کردیم و نفس‏های عمیق می‏کشیدیم، تا باد بوی یار برایمان بیاورد.
این روزها نسیم کوی دوست هم، بوی خیانت می‏دهد.
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

می خواهی فریاد کنی
اما فریادت صدایی ندارد
اشکالی ندارد
بی صدا فریاد کن :(
 

afroDt

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
866
امتیاز
4,439
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهرانــــــــــ
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

يكي آنجا‌ ،‌راهش دور

اجاق آرزويش كور

سرش سنگين ، دلش پر نور


يكي اينجا، پر رويا

سري پر نور و پر غوغا

دلي روشن ، سري سودا


او آنجا، نميداند چي ميخواهد از اين دنيا

از اين دستش بر آن دستش

فقط تيغي است تا رويا


يكي اينجا ،‌ماهش كور

سرش افتاده و كم نور

دلش خسته،‌سحر بي نور


يكي اينجا،‌

دگر چيزي نميخواهد از اين دنيا

همه چيزش، رسيده تا لب رويا....


+ او آنجا، زبانش تيز

ديدگانش خيس

دلش كم نور و حاصل خيز

تا رسيدن به خدا راهيست ،‌بس ناچيز!
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

روزگارم را با درختی گذراندم
درختی زیبا و بلند
هرچه پیش میرفتیم
روزگار مارا بی برگ تر میکرد
تا جایی که دیگر چیزی نداشتیم
اما امروز بهار است و درخت دوباره زیبا و سبز شده است
و من همچنان از بی برگیه خود می نالم
.
.
.
این است رسم روزگار
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

روزگاری بود که فقط در دل من قدم میزدی
فقط برای من می خندیدی
و فقط چشمانت خیره به من بود
اما حالا
در جاده قدم میزنی و از من دور میشوی
برای او میخندی
و چشمان من جز راه برگشت تو
چیزی نمی بیند
.
.
.
.
چقدر حس بدیست حس تنهایی
 

N-hidden

کاربر فعال
ارسال‌ها
53
امتیاز
223
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : پاسخ : شخصی نوشته ها

خواهش ميكنم بي حوصلگي هايم را ببخش بداخلاقي هايم را فراموش كن بي اعتنايي هايم را جدي نگير در عوض من هم تورا مي بخشم كه مسبب همه ي اينهايي
 
بالا