گند های دوران كودكی

death

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,023
امتیاز
407
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 شیراز
شهر
شیراز
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من و داداشم پشت سر هم هستیم یعنی یه سال اختلاف سنی داریم و من کوچکترم :D واسه همین اکثرا دست به یکی میکردیم :D


وقتی سه چهار سالم بود طبقه ی بالای خونه بابا بزرگم اینا زندگی میکردیم ! اون موقع مامانم ارتدنسی داشت ، یه شب برای فیکس رفته بود با بابام مطب من و فرهود ( داداشم :D )

خونه بودیم . طبقه پایینم عمم و بابا بزرگم بودن ! مامانم گفت برین پیش بابا بزرگتون . ما هم گفتیم باشه ولی نرفتیم :D بعد حوصلمون سر رفته بود فرهود گفت بیتا بیا یه کارِ جالب کنیم

! :D رفتیم سطل آشغال پلاستیکی رو برداشتیم کلی روزنامه انداختیم توش :D بعدش بسته ی کبریت ها رو پیدا کردیم . فرهود کلی کبریت زد ولی

نگرفت ! آخریش گرفت ولی ! :D کبریت رو انداختیم تو سطل پر روزنامه درش رو بستیم ! بعد دیدم آتیش گرفت ! :)) فرهود رفت پایین گفت آتیش آتیش !

چشمتون روز بد نبینه ! سطل آشغال داشت میسوخت

موکت زیرش هم آتیش گرفته بود ! :D خلاصه بابا بزرگم اومد سطل آشغال در حال سوختن رو با دستش برد پایین ! :)) کلا انگشتش جزغاله شد ! :D

موکت هم اون قسمتش کامل سوخت :D
 

death

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,023
امتیاز
407
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 شیراز
شهر
شیراز
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از زهرا.ج :
من وقتی 5 سالم بود واسه خودم یه مقر داشتم! :D تو اتاق مامانم اینا یه تورفتگی تو دیوار بود واسه جای رخت خواب! توش تخت نوزادی من(crib :D ) بود بعد روش لاحاف دشک چیده بودن!! تفریح من این بود که به شکل صخره نوردی ازش بالا میرفتم و (ارتفاش از زمین حداقل 1.30 متر بود حدودا) اون بالا میشستم! حسابی حال میکردم! یه روز از اونجایی که میز آرایش به همراه آینه ی ا متر در 50 ، 60 سانت که روش بود، کنار اون مقر بود! :D موقع پایین اومدن داشتم میوفتادم دستم به آینه خورد و خودمم افتادم زمین..! :D
خب مسلما آینه هزار تیکه شد و تا یه سال پیش تو قابش آینه نبود!! :D و از اون موقع به بعد مامانم یادش رفت آینه ی میز آرایش چی بود اصن!! :D

این میز آرایش کلا اتفاقات زیادی در بر داشت! :D من تمام دوران بچگی (از وقتی مو داشتم تا دوم دبستان) چتری داشتم.. مدل موهام عین رامونا بود(رمان کودکان-اگه دیده باشید میفهمید من دقیقا عین رامونا بودم!) و همچنین عاشق آرایشگری بودم..! :D "عادت داشتم" خودم چتریامو مرتب کنم جلوی همون میز،یواشکی،با قیچی آرایشگری مامانم! بعد موهای کوتاه شده رو پشت عطر و اسپری ها قایم میکردم! :-"
(جایی که به نظرم دور از دید بود! :D ) مامانم هم همیشه پیداشون میکرد و خودش دوباره چترایامو منظم میکرد! :rolleyes:

در همان سال های شیرین من به آشپزی،به خصوص پخت برنج علاقه ی وافری داشتم! میرفتم از آشپز خونه برنج خام برمیداشتم تو قابلمه اسباب بازی اینا می خیسوندمشون و اصولا آخر سر میریخت زمین اتاقم نمیدونم چرا! :D اصولا اتاقم همیشه بوی برنج میداد! :D
منم یه بار با موچین مامانم ( در 4 سالگی ! ) اومدم مثلا ابروم رو بگیرم وسطش رو خالی کردم :)) مامانم اومد گفت چیکار کردی ؟! :D

به جای این که زیرش رو بر دارم وسطش رو بر داشتم ! :D
 

goooogooooli

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
476
امتیاز
557
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تهران!
شهر
تهران
مدال المپیاد
زیست.........................دوستان می گن برو شیمی ولی من از شیمی بدم میاد!
رشته دانشگاه
دندان پزشكي
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار تو خونه خاله ام تو مشهد بودیم خونشون خیلی بزرگ بود ویلایی هم بود!
یه بار برق رفته بود ماهم همه ترسیده بودیم :D من رفتم چسبیدم به پسرخاله ام تا مواظبم باشه و چراغ قوه هم داشت!
همون شب یک عالمه پیتزا درست کرده بودیم که منو پسرخاله ام داشتیم می رفتیم طبقه بالا وچون پله ها چسبیده بود به اپن اشپز خونه دست پسرخاله ام رفت رو یکی از پیتزاها!پیتزا افتاد پای خودش رفت روش منم پام رفت!اولش نفمیدم چیه که پسرخاله ام گفت تو چیزی دیدی منم گفتم نه!اخرش که برق امد پسرخاله ام گفت اون پیتزایی که تو مرضیه خوردین پایی بود :D
حالمون اون قدر بد شد که نگو نپرس :D
 

Sadaf.Tb

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
340
امتیاز
96
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
صنعتی اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یکی دیگه:


من ادم ناشناخته ای هم هستم :
منو داداشم 7 سال اختلاف سن داریم ولی با هم دعوامون میشد حسابی یه بار حسابی دعوامون شد جوش اوردم یه چنگال برداشتم و کردم تو دست داداشم جیگرم حال اومد

یه بار دیگم دوباره دعوامون شد این بار اینه دمه درو انداختم رو پاش و پاش پکید و رفتیم بیمارستان و گچ کرفتنو ...
 

Narcissus

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,566
امتیاز
1,877
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
رتبه ی 1 کشوری المپیاد زبان انگلیسی دوره ی راهنمایی :دی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من از دوران طفولیت استعداد خیلی خاصی در خراب کردن لوازم الکتریکی منزل داشتم! :-" :D
یه بار موقعی که حدود4 سالم بود،داشتم با شیشه شیر، آب میوه می خودم ،یه مقدار از آب میوه مونده بود،بعد حوصلم سر رفت،گفتم چی کار کنم و اینا ..
دیدم تلفن رو میزه و گوشیش هم نیست. :D باقی مونده ی آبمیوه رو چپه کردم تو تلفن!!بعدش رفتم ببینم گوشیش کجاست که بذارم رو تلفن تا گندش در نیاد،بعد گوشی دست بابام بود و فهمید قضیه چی بوده!!
اون موقع هم که قطعات بیسیم پیدا نمی شد :-ss!خلاصه مامان بابام گفتن خراب کردن وسایل بده،زشته عیبه و من یک هفته از خوردن هر گونه آب میوه ای منع شدم! :-"
:D
 

knight_black_lord

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
82
امتیاز
48
نام مرکز سمپاد
؟؟؟؟
شهر
در حال حاضر آواره،فراری... از شهر و کشورم!!! (بندرعباس)
مدال المپیاد
همش پرید!!!
دانشگاه
Winnipeg university
رشته دانشگاه
Medical science
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

16 سالم بود هیچکی خونون نبود منم گشنم بود. اوممدم واسه خودم تخم مرغ درست کنم. بعد حواسم نبود روغن نریختم بعد رفتم آهنگ گوش بدم.
یادم رفت قابلمه رو آتیشه.
عجب شامی شد.
فعلا...
 
  • لایک
امتیازات: WORM

4245

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
591
امتیاز
2,386
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
ارومیه
سال فارغ التحصیلی
1392
رشته دانشگاه
مهندسی پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من وقتی کوچیک بودم عشق قوری و زودپزو داشتم! نمیدونم چرا؟!
قوری که ترکیش میشه => چایدان میگفتم ( چای چای ) و به زودپز میگفتم ( زوببی ) !!!!!!!!!!!
وقتی دو سالم بود رفته بودیم مراسم عزاداریه یکی از دوستای بابام که من مثل همیشه به گفته ی مامانم چای چایم پیشم بود!
اونجا که تو مراسم عزاداری با بابام بودم انگاری بعد یه مدت حوصلم سر رفته بود و یهو از بغل بابام پا شدم و به ملت چایی تعارف کردم!

فرض کنین؟!!
 

Legend

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,329
امتیاز
2,204
نام مرکز سمپاد
علامه حلی بدون شماره!
شهر
طهرون
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه بار توی دوران کودکی بابام توی کامپیوتر کلی نقشه داره و....!؟! من پاکشون کردم یعنی کل ویندوز رو پاک کردم!؟!

خیلی ضایع شدم و بعد اون یاد گرفتم که چه طور ویندوز میریزی و ...!؟!
 
  • لایک
امتیازات: WORM

دختر خدا

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
14
امتیاز
12
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین اصفهان
شهر
اصفهان
دانشگاه
علوم پزشکی شهرکرد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

ما هم یه بار تو خوابگاه تن ماهی را گذاشته بودیم توی اب
حالا بگین ابو تو چی ریخته بودیم....هیچی.....کتری که از دوست هم اتاقیم قرض گرفته بودیم
خلاصه ما یادمون رفته بو که اصلا تن ماهی وجودد اره
مدتیبعد.. دیدم صدای انفجار اومد
گفیتم وای چی شده.. و به کارمون مشغول شدیم
بع داز مدتی دیدم سرو صدا زیا دشده
رفتیم دیدیم کتری پکیده و تمام در ودیوار اشپز خونه تن ماهیی شده
 

narenjak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
863
امتیاز
836
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار می خواستم تو بچگی یه میله ی خیلی محکمو ببرم
اره اینا هم نبود یا به ذهنم نرسید و اینا
رفتم سیم چینه مورده علاقه ی بابامو برداشتم
هرچی زور زدم دیدم نمی تونم میله رو نصف کنم
واسه همین اومدم دسته های سیم چینو گذاشتم تو گیره و گیره رو سفت کردم که تقققققق
شکست سیم چین :D
منم رفتم سیم چینو با چسب درست کردم ماه
و یه هفته بعد که بابام می خواست یه سیمی رو لخت کنه گندش در اومد و از اون جایی که تمام کار بدارو من می کردم تابلو شدم :D
 

Legend

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,329
امتیاز
2,204
نام مرکز سمپاد
علامه حلی بدون شماره!
شهر
طهرون
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از مسـعود :
یه بار می خواستم تو بچگی یه میله ی خیلی محکمو ببرم
اره اینا هم نبود یا به ذهنم نرسید و اینا
رفتم سیم چینه مورده علاقه ی بابامو برداشتم
هرچی زور زدم دیدم نمی تونم میله رو نصف کنم
واسه همین اومدم دسته های سیم چینو گذاشتم تو گیره و گیره رو سفت کردم که تقققققق
شکست سیم چین :D
منم رفتم سیم چینو با چسب درست کردم ماه
و یه هفته بعد که بابام می خواست یه سیمی رو لخت کنه گندش در اومد و از اون جایی که تمام کار بدارو من می کردم تابلو شدم :D
با 1 2 3 می چسبوندی که بوش در نیاد!؟!

ولی کلا من در بچگی خواب بودم!؟! همه میگن تا 5 سالگی اصلا هیچکس نفهمید منم بودم!؟! یعنی فقط می خوابیدم ولی هرچی پیرتر شدم خراب کاری ها زیاد تر شد!؟!

همین امروز داشتم با اسکیت برد تمرین پرش می کردم زدم یه دونه کرستال رو ترکوندم و شکست؟؟؟؟
 
  • لایک
امتیازات: WORM

narenjak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
863
امتیاز
836
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بارم تو بچگی یه کار خفن کردیم

بچه که بودیم به ترکیبه مواد هم علاقه داشتیم

هرچی گیرمون می اومد از خورده چوب تا مایع ظرف شویی می ریختیمو قاطی می کردیم

نمی دونم یه بار چی شد چسب درست شد

قشنگ چسب بود

دیگه هیچ وقت نتونستیم تکرارش کنیم
 

narenjak

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
863
امتیاز
836
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از legend :
با 1 2 3 می چسبوندی که بوش در نیاد!؟!

ولی کلا من در بچگی خواب بودم!؟! همه میگن تا 5 سالگی اصلا هیچکس نفهمید منم بودم!؟! یعنی فقط می خوابیدم ولی هرچی پیرتر شدم خراب کاری ها زیاد تر شد!؟!

همین امروز داشتم با اسکیت برد تمرین پرش می کردم زدم یه دونه کرستال رو ترکوندم و شکست؟؟؟؟


بچه بودم
امکاناتم نبود
از هیشکی هم نمی تونستم کمک بگیرم
انتظاراتی داری ها

شکستن که خوراکه

زمین فوتباله منو داداشم وسطه حال بود :D
 
  • لایک
امتیازات: WORM

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار وقتی 4 سالم بود با پسر خالم تنها بودیم :D یعنی همه خواب بودن
بعد گفتیم چیکار کنیم اینا بعد تازه بهمون شماره پلیس و اتش نشانی و اینا یاد داده بودن :D
گفتیم بزنگیم اذیت کنیم
خیلی خر بودیم نمیفهمیدیم که شماره میوفته
فـــــــــــــک کن با تلفن خونه زنگ زدیم :O :O
به 110 زنگ زدیم هر هر خندیدیم :)) :D
بعد 5 بار دیگه دوباره زنگیدیم یهو دیدیم تلفن داره زنگ میخوره سریع رفتیم خودمونو زدیم به خواب
مامانم تلفنو برداشت دید از 110 زنگ زدن که دو کودک مزاحم شدن :)) :)) :D
خیلی کتک خوردیم :((
 

goooogooooli

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
476
امتیاز
557
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تهران!
شهر
تهران
مدال المپیاد
زیست.........................دوستان می گن برو شیمی ولی من از شیمی بدم میاد!
رشته دانشگاه
دندان پزشكي
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار حدودا 5سالم که بود مادر بزرگم رو تنبیه کردم :D
مادربزرگ من لهجه داره بعد من امدم بگم مادر تهرانی صحبت کن گفتم مادر ایرانی صحبت کن!!!!!!
بعد اونم گفت مادر ما دیگه بهش عادت کردیم! واز اونجایی که من از این جملات متنفرم تصمیم گرفتم یک درس ودرست وحسابی بهش بدم!
ما خونمون طبقه 4 ام بود تازه اسانسور هم نداشت!من چندساعت رفتم یه جا قایم شدم بعد مادربزرگم شروع کرد صدا کردن من ودنبالم گشتن ولی پیدام نکرد! جز من ومادر بزرگم هم کسی خونه نبود!منم چیزی نگفتم...تا اینکه بنده خدا با اون پایی که خیلی درد می کرد ونمی تونست راه بره امد بیرون و4طبقه پله رو امد پایین!
واقعا نمی دونم چی به خودم می گفتم ولی خوشحال بودم :D وقتی رسید دم در بلند گفتم من اینجا ام مادر کجا می ری!؟
از اونجایی که عزیز کرده بودم چیزی نگفت ولی دوباره هلک وهلک 4طبقه امد بالا!!!بعدش هم اونقدر پا درد گرفت که مجبور شدیم واسش امپول بزنیم!!!
اینم تنبیه مادربزرگی :D
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,298
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من خاله مامانم همیشه یه شیشه آب کنار دستش بود ، قرصاش رو که میخورد بعد از این شیشه آب میخورد. تفریح من این بود که اون تا قرص رو میذاشت تو دهنش من شیشه آب رو برمیداشتم بهش نمیدادم :D اونم پاش درد میکرد و کلا زیاد نمیتونست راه بره ، قرص هم تلخ دیگه پدرش در میومد ، قیافه اش خیلی خنده دار میشد.... خدابیامرز چه زجری میکشید ( روز امتحان مرحله 2 تیزهوشان از دبستان به راهنمایی سومش بود ، من از مدرسه رفتم مسجد مراسم ختم ، خدایی روحیه رو حال کنین سر جلسه امتحان! )


مادر بزرگم هم هر وقت میومد خونه مون مجبورش میکردم غوره بخوره :D میگفتم نخوری جیغ میزنم
بیچاره... :D من به قیافه اش میخندیدم فقط :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #37

alemzadeh

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,829
امتیاز
14,281
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۱
شهر
مشهد - تبریز
دانشگاه
دانشگاه هنر تبریز
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از peg0a2h1 :
من خاله مامانم همیشه یه شیشه آب کنار دستش بود ، قرصاش رو که میخورد بعد از این شیشه آب میخورد. تفریح من این بود که اون تا قرص رو میذاشت تو دهنش من شیشه آب رو برمیداشتم بهش نمیدادم :D اونم پاش درد میکرد و کلا زیاد نمیتونست راه بره ، قرص هم تلخ دیگه پدرش در میومد ، قیافه اش خیلی خنده دار میشد.... خدابیامرز چه زجری میکشید ( روز امتحان مرحله 2 تیزهوشان از دبستان به راهنمایی سومش بود ، من از مدرسه رفتم مسجد مراسم ختم ، خدایی روحیه رو حال کنین سر جلسه امتحان! )


مادر بزرگم هم هر وقت میومد خونه مون مجبورش میکردم غوره بخوره :D میگفتم نخوری جیغ میزنم
بیچاره... :D من به قیافه اش میخندیدم فقط :D
من شب قبل كنكور دانشگاه آزاد مادر بزرگم فوت كرد :((
 
  • لایک
امتیازات: WORM

dr.eniac

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,641
امتیاز
7,852
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
دانشگاه
علوم‌پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
دندان‌پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من بچه بودم كه داشتم با شيشه بازي ميكردم و شيشه يهو ميشكنه
يه تيكش ميره تو مچم (تيكه گنده كه مساحتش حدود 20 سانت ميشد )
همينطور خون مياد منم ميترسم به مامانم بگم مچم خون مياد كه نكنه نگران بشه
بعد رفقتم توي دستشوييمون دستمو گرفتم زير شير آب همينطور داشت خون ميرفت ازم
مامانم گفت مهران بيا نهار من جواب ندادم
ديگه نفهميدم چي شد
چشامو كه وا كردم تو بيمارستان بودم

مامانم ميگه دكتره گفته خيلي شانس اوردم زنده موندم
هنوزم رد بخيه هاش روي دستمه
يكمي با شاهرگم فاصله داشته......
 

MOTAHARE-G

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
304
امتیاز
2,293
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من یه زمانی از زنبورا می ترسیدم(الان عاشقشونم!)یه روز تو خونه یه زنبور دیدم که داره به طرفم میاد از ترس دوییدم فتم تو اتاق داداشم.و در رو هم بستم .در اتاقش مشکل داشت و از داخل وا نمی شد.داداشم داشت با عروسک من بازی می کرد.ما تو اتاق حبس شدیم برای مدت مدیدی ...مامان و بابام سر کار بودن..صبح بود .ما تا ساعت دو بعد از ظهر تو اتاق حبس شده بودیم...این وسط داداشم دستشوییش گرفته بود(واقعا عذر می خوام!).مامانم تازه واسه عروسکم یه لحاف خوشکل درست کرده بود که من قبل خواب عروسکمو توش می خوابوندم!داداش بیچارم تقریبا داشت می ترکید و تهش مجبور شد واسه جلوگیری از گند خوردن به خونه رو لحاف عروسک من... :((

خب تقصیر من بود قبول دارم!عروسک طفلک من!هر وقت یاد اون اتفاق می افتم دلم می گیره!آخه چن سال بعد هم عروسکم به دست داداشم به قتل رسید!
البته خود داداشم هم ناراحت بود!چون شرط می بندم اون یکی عروسکمو بیشتر از من دوست داشت!واسش اسم گذاشته بود!باهاش بازی می کرد...پسرم پسرای قدیم!
هرچند الان دیگه هیچ نشونه ای از اون پسر کوچولوهه توش نیست!
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,298
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

بقیه که میگن آدم هی یادش میفته :D

من یه بار صبح بابام دم مدرسه پیاده ام کرد ، بعد در ماشین رو بست من انگشت اشاره دست راستم لا در موند ، پکید تقریبا ، جرات نکردم بگم ، صدام در نیمد :D

رفتم مدرسه ، دفتر ریاضی جدید خریده بودم ، همیشه عادت داشتم اولای دفتر خیلی خوشگل بنویسم ، دست راستی هم هستم مداد رو با انگشت شست و انگشت وسطیم گرفته بودم ، انگشت اشاره بنفش شده بود و وحشتناک درد میکرد.
گند زدم به دفتر ، معلمم گفت چرا اینقدر زشت مینویسی؟ گفتم هیچی ، دفترمو دوست ندارم ( اشک تو چشام جمع شده بود که دفترم داره کثیف میشه :-<)
ترسیدم بگم ببرنم پیش معلم بهداشت اونم انگشتمو بکنه!! :D

ظهر رفتم خونه به مامانم گفتم تو برو تو اتاق ، یواشکی رفتم چسب زخم برداشتم بچسبونم روش ، هی مامانم از اون تو میگفت بگو چی شده ، طوری نیست ، من کاریش ندارم ، من هیچی نمیگفتم :D

یه بارم کلاس سوم پارکینگ ساختمان از اینا بود که سراشیبیه میره پایین ، از مدرسه اومدم ، شلوار ورزشی آبی هم پوشیده بودم ، با سرعت دویدم پایین ، خوردم زمین زانوم پاره شد :D همینطور خون از پاچه ام میریخت. رفتم سوار آسانسور شدم رفتم بالا ، فقط اشک میریختم ، اصولا تو اینجور مواقع من صدام در نمیاد، وقط اشک حتی به پام نگاه هم نمیکردم ، جرات نداشتم

رسیدم دم خونه مامانم در رو باز کرد قیافه من: صورت خیس اشک... یکم میایم پایینتر، پای راست شلوار به کل خونی :D
مامانم سکته کرد دم در ، بعد رفتم تو پاچه رو زدن بالا گویا استخوان پیدا بوده ، کامل پام پاره شده بود یه ملافه پیچیدن دورش چون خیلی خون میومد. ملافه اون آخر دیگه کامل قرمز بود. تو بیمارستان گفتن شاید نشه بخیه کرد چون جاش بده،
تو اتاق بخیه مامانمو هم راه ندادن من سر دکتره جیغ میکشیدم که حق نداری بخیه کنی! بشورش! فقط بشورش! میفهمی؟! بخیه نکن!!

طرف بسته نخ بخیه رو گرفته جلو من میگه نیگا چسب زخمه ، فقط میشورمشو چسب میزنم ، منم خر! اعتماد کردم :D

ولی تو مدرسه خیلی کلاس داشت ، پام باند پیجی بود :D
 
بالا