گند های دوران كودكی

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : ...

۷ سالم بود بعد اون موقع عشقه لوازم تحریر بودم
با مامانم رفتم مغازه دفتر بخرم دیدم یه پاک کنی داره کپی نوشابه
۵تا پاک کن بود از کوچیک تا نوشابه خانواده
مامانم خرید اومدیم خونه گفت سارا هر وقت پاک کنه خودت تموم شد اینارو یکی یکی استفاده کن
گفتم چشم
شب تشنم بود گفتم نوشابه هامو بخورم
م۳ احمقا پاک کنارو برداشتم گاز زدم خوردم
تازه میگفتم به به چقد گاز داره
داداشم رسید نذاشت دوتا آخریشو بخورم
مامانم و بقیه خانواده تا چند وقت مسخرم میکردن
 

khorshidz

کاربر فعال
ارسال‌ها
58
امتیاز
178
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رفسنجان
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من 6 سالم بود با بابام رفتم بیرون بعد بابام منو تو ماشین تنها گذاشت منم حوصلم سر رفته بود با فندک ماشین بازی میکردم بعد یه بارم انگشتم رو گذاشتم روش بعدشم دیگه خودتون میدونید... انگشت اشارم عینا کباب شده بود
یه فندک داشتم باهاش بازی میکردم یه بار هرکار کردم این روشن نشد بعد گرفتمش جلوی بینیم ببینم گازش تموم شده یا نه بعد روشنش کردم و فندک روشن شد و من به مدت یک هفته به خاطر دماغ سوخته بودن در جمع حاضر نشدم :D
 

sk1v

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
721
امتیاز
1,933
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 3
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یکی از دوستان پدرم مال طرفای یزده. اسم زنش مهرنوشه که ما خاله مهرنوش صداش میکنیم
بعد مدتی اونا رو تو ختم پدر یا مادر همون دوست بابام دیدیم . اون جا با مادرم رفتیم برای تسلیت و
اینجور چیزا پیش زنش زنش. مادرم گفت ایشونو میشناسی؟( اینطوری که از بچه کوچولو ها میپرسن که
خوب همه آشناها رو نمیشناسن تا کم کم یاد میگیرن منم حدودا 3 سالم بود دیگه)
من هم بدون هیچ درنگی جواب دادم آره دیگه مهرنوش یزدیه! نه خاله مهرنوش نه مهرنوش خانوم نه خانوم فلانی
باصدای بلند مهرنوش یزدی اونم تو مجلس عزا دم در مسجد !
 

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : ...

گندام دیگه داره تموم میشه
اینو خیلی وقت بود یادم بود اما خجالت میکشیدم بگم :D
من از بچگی دوست داشتم تولد مولدی بود کادو بدم
۵سالم بود تولد مامانم بود بعد منم دوس داشتم بهش کادو بدم بابامم رفته بود تهران
بعد داشتم تو اتاقه مامانم اینا میچرخیدم دیدم انگشتر مامانم افتاده رو زمین
برداشتم کمی تفکر و تأمل کردم دیدم به به کادوی مناسب همین انگشتره
بعد کاغذ کادو و جعبه هم نداشتم
از دفتر نقاشیم یه کاغذ سفید کندم با مداد رنگی روش نقاشی کشیدم
کاغذه که حالا به کاغذ کادو تبدیل شده بودو دوره انگشتر پیچیدم
شب رفتم دادم مامانم
مامانم ذوق مرگ شده بود
کاغذه رو باز که کرد دید انگشتر خودشه
گفت چقد شبیه مال خودمه
اما نامردی نکرد گفت مرسی دختر گلم
بعدها که بزرگ شدم یادم میومد خجالت میکشیدم
 

Sarina_ahm

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
717
امتیاز
5,268
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امين یکـــ
شهر
جَهــان / ٢
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
علوم پزشكى اصفهان
رشته دانشگاه
پزشكى
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

در ادامه سلسه کلاسهای آشپزی با حضور بنده:
یه بار گشنم شده بود میخواستم برای خودم "جوجه" درست کنم بعد یه کاسه فلزی(بنده از تجربیاتم پند میگرفتم! :-") گذاشتم روی اجاق گاز یکی از جوجه های رنگیمو گذاشتم توش بعد مامان بزرگمو صدا زدم که مامان جان من گشنمه بیا زیر گازو روشن کن.
بعد مامانبزرگم پرسیدن سارینا چی تو ظرفه؟
منم گفتم:دارم جوجه میپزم ولی یه دونه بیشتر نیست به کسی نمیدم :-" :))
بیچاره مامانبزرگم تو ظرفو که دیدن اینجوری شده بودن: :O :O :O
 

Milad96

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
158
امتیاز
6,684
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 3
شهر
تهران
دانشگاه
صنعتي شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر-نرم افزار
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

3 4 سالم که بود درباره فامیل و اینا هی جرف میزدم(چرت و پرت حالا! :D) بعد مامانم بهم میگفت:میلاد گزارش نده!
حالا رفته بودیم خونه زن عمو مامانم,مهین خانوم!,بعدش داشتن همه صحبت میکردند و اینا یهو من گفتم:
مهین خانوم گزارش نده! :-$ :-w


:-[
 

AGHA YASIN

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
88
امتیاز
274
نام مرکز سمپاد
علامه حلي 1
شهر
TEHRAN
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
شیمی
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

6 سالم بود و برا شام رفته بودیم خونه مامان بزرگم. بعد شام همه داشتن تلوزیون نگا میکردن منم با موچین فلزی مامان بزرگم مثلا داشتم سیم سیار تلوزیونو درست میکردم

خلاصه وسط بازیم جو گیر شدمو موچینو کردم تو پیریز برق! :-[

چشمتون روز بد نبینه! کل سیم کشیه خونه مامان بزرگم سوخت! (<

خدا رو شکر هیچیم نشد ! :D
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,298
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

به نقل از به دنبال اعتماد السلطنه;D :
گندام دیگه داره تموم میشه
اینو خیلی وقت بود یادم بود اما خجالت میکشیدم بگم :D
من از بچگی دوست داشتم تولد مولدی بود کادو بدم
۵سالم بود تولد مامانم بود بعد منم دوس داشتم بهش کادو بدم بابامم رفته بود تهران
بعد داشتم تو اتاقه مامانم اینا میچرخیدم دیدم انگشتر مامانم افتاده رو زمین
برداشتم کمی تفکر و تأمل کردم دیدم به به کادوی مناسب همین انگشتره
بعد کاغذ کادو و جعبه هم نداشتم
از دفتر نقاشیم یه کاغذ سفید کندم با مداد رنگی روش نقاشی کشیدم
کاغذه که حالا به کاغذ کادو تبدیل شده بودو دوره انگشتر پیچیدم
شب رفتم دادم مامانم
مامانم ذوق مرگ شده بود
کاغذه رو باز که کرد دید انگشتر خودشه
گفت چقد شبیه مال خودمه
اما نامردی نکرد گفت مرسی دختر گلم
بعدها که بزرگ شدم یادم میومد خجالت میکشیدم

در همین رابطه...

تولد 1-2 ( یادم نیست :D ) سالگی برادرم بود، من حدودا 9 سالم بود اون موقع میخواستم واسه اش یه چیزی بخرم ولی پول نداشتم :D پول تو جیبی هام هم پیش مامانم بود نمیخواستم برم بش بگم بم بده (که بگه وااااای پگاه میخوای واسه آرین کادو بخری؟ چه خواهر خوبی و اینا! خیلی بدم میومد از این حرکات عاطفی ) تو اتاقم هم چیزی پیدا نکردم به درد اخوی بخوره ( یه سری اسباب بازی های دوران طفولیت خودم بود حیفم میومد بدم :-" )

در نهایت رفتم یکی از پوشک هاشو برداشتم کاغذ کادو پیچیدم دورش :D :D

( اون لحظه که کادو ها رو مامانم باز میکرد مال من که باز شد من قشنگ شنیدوم مامانم یواشکی به بابام گفت "عصر دیدم یکی پوشک هاش کم شده ها... :-? " )
 

afroDt

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
866
امتیاز
4,439
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهرانــــــــــ
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

+ ماشالا....شما حساب پوشکه بچه هاتونم دارین!

این گند مامانمه! بچه بوده! بعد زمونه اینا یه تفنگای فلزیی بوده...بعد خیلیم صدا میداده...

مامانم خیره سرش مثلا اومده داییمو غافل گیر کنه! بهش گفته:

ـ چشاتو ببند یه چیز باحال واست دارم!

بعد داییمم فک کرده مثلا یه خوراکی میخواد بذاره دهنش...دهنشو وا کرده!

مامانم تفنگه رو گذاشته رو لاله ی گوشه داییم...زده....داییم تا سه روز فقط صدای سوت میشنیده! :D :-"
 

منا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
784
امتیاز
840
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
مدال المپیاد
ریاضی وشیمی
رشته دانشگاه
مهندسی نفت
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار منو بابام وا3 یه کار ِ اداری رفت بیرون اونوقت منو تو خونه عموم اینا گذاشته بود
منم 1.5 اینا بودم
گویا نیاز مبرم به wc پیدا میکنم (اونم نوع ِ2 :D ) اونوقت چون از زن عموم خجالت میکشیدم :-[ سعی کردم خودمو نگه دارم :D... اما :-" ... خوب نشد دیگه :-[... کل خونشونو به گند کشیدم :D

=============================================================================

یه بارم 3-4 سالم بود ک مامان منو خونه خالم گذاشت که بره جایی
بعد خالم داشت حمومشونو تمیز میکرد اونوقت بهم گفت که تاید رو از کمد دربیارمو بهش بدم...من کلی مغرور و خوشحال که رو من حساب کرده تاید رو برداشتم بردم بهش بدم...نمیدونید وقتی منو دید قیافش چطور شد که :-[ :-" ... آخه تمام راه بسته رو برعکس گرفته بودم.. همه خونه پودر پاشیدم =)) =))
 
ارسال‌ها
1,902
امتیاز
14,084
نام مرکز سمپاد
شهید حقانی
شهر
بندرعــباس
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

۳.۴ سالم بود با مامانمو عمم میریم پارک بعد اینا یعنی منو میبرن پارک البته یعنی:-"
بعد دم یه مغازه وایساده بودن دوتایی منم به خدا سپردن:D بعد منم.....:-"
میگفتند دیدیم صدا بوق و داد از خیابون میاد رومو نو برگردوندیم دیدیم من وسط خیابون وایسادم خشکم زده بود:D
 

parastoo

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
213
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی!
دانشگاه
؟!
رشته دانشگاه
معماری! :دال
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه دفعه 3 سالم اینا بوده، می خواستیم بریم عروسی، منو گذاشتن خونه برن لباسشونو بگیرن از خیاط، منم رفته بودم سرویسه غذاخوری که می خواستن کادو بدنو باز کردم، هر کی از تو کوچه رد می شده با هدف این که بزنم تو سرش پرت می کردم بیرون! :D مامانم اینا اومدن، گفتن حالا کادو نداربم چبکار کنیمو اینا، بعد دوسته مامانم به شوخی گفت باید خودشو کادو کنیم بدیم! اخر سر 1-2 ساعت دیر رسیدیم. چون من از ترس این که کادوم کنن رفته بودم تو دستشویی درو قفل کرده بودم نمیومدم بیرون!! :))
 

L.E

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
980
امتیاز
6,736
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 ِ تهران
شهر
تهران
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یه بار من بچه بودم بعد منو بردن آمپول بزنن...حدود یه سالم بود!
بعد اون زنه تا آمپول زد من برگشتم با دادو اینا گفتم کره خر گووووساله(با تشدید بخونید)آمپول نـــــــــــــــــــزن! X-( X-( X-(
بعد بدبخت همینطوری مونده بود!
مامانمم که کلی خجالتو معذرت خواهیو ازین حرفاو! :-"
 

meli

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,014
امتیاز
8,479
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
برنز کشوری کامپیوتر
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

من 3 ساله بودم یه بار عاشورا تاسوعا بودپسر عمم که اون موقع ها 16 ساله بود منو میبره تا دسته ها و اینا رو ببینم!!!

یه ساعت میریم میگردیم من یه دفه میزنم زیر گریه!!! پسر عمم میگه چت شده ملیکا؟؟؟؟ :-/ منم همونطور که گریه میکنم گمیگم: جیش دارم!!! :((

پسر عمم دستپاچه میشه بدو بدو منو میاره خونه... بعد میگه حالا رسیدیم برو جیشتو بکن!!!! منم میزنم زیر خنده میگم بابا شوخی کردم خواستم اذیتت کنم :))

این داستان نشون میده من از بچگی گلوله ی نمک بودم =)) :)) =))
 

error

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
385
امتیاز
809
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
قبلنا تفننی میخوندم :D
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
IT
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

الان که به مهد و بچگیا فک میکنم میبینم کلا ما از کوچکی شر بودیم
یادمه همیشه دو تا از دخترا سر یک پسره دعوا میکردن ( ما تو مهد همون جفت بودیم (; )
پسره یکیشونو خیلی دوس داش
منم یکبار با چند تا بچه ها دست به یکی کردیم بش گفتیم دختره رفته تو دستشویی تو خودش جیش کرده پاشم تو سوراخ گیر کرده اومده در بیاره شکسته
پسره رو بگو تا گفتیم زد زیر گریه دختره هم شانس ما رفت مسافرت سه روز نیمد
ما این پسره رو این قدر اذیت کردیم بعد سه روز مامانش اومد مهد پسر رو عوض کرد
 

پگاهــــ

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
112
امتیاز
709
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
مشهد
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

حدودا 4 سالم بود رفته بودیم مهمونی برامون چای آورده بودن ( از این چای کیسه ای ها! :-" )
همه چایشونو خوردن شروع کردن به حرف زدن ...!
منم حوصله سر رفته بود کیسه چایی رو برداشتم رو هوا چرخوندمش...! :-" :D
( کم مونده بود صاحب خونه سکته کنه!! :-")
 

lof

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,866
امتیاز
10,628
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
دانشگاه
پلى تكنيك تهران
رشته دانشگاه
مهندسى معدن
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

اولین باریه که اینو به زبون میارم

یادم میاد بچه بودیم میرفتیم مهدکودک

جاتون خالی ما شدیم عاشق معلمون

خلاصه غیرتی هم داشتیم بهش!

هر پسری میومد باهاش حرف میزد بعد کلاس میگرفتیم بد میزدیمش!

خلاصه دیگه کم کم همه کار دستشون اومده بود

ما رو باید واسه آخر سال معلممون اماده میکرد که بریم اجرا کنیم

بعد پسرا تقریبا هیچ کدومشون متنشونو با معلممون تمرین نمیکردن

بیچاره معلممون رو عوض کردن بعد چند مدت معلمم کلاس بقلی رو آوردن


ای بسوزه پدر عاشقی!
 

error

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
385
امتیاز
809
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین 1
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
قبلنا تفننی میخوندم :D
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
IT
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

این دو تا گند تو یه گنده
یه بار داشتن تو مسجد نذری میدادن من و پسر داییم با فامیل رفتیم بخوریم
منو سپرده بودن به دست اون
منم تا از ماشین پیاده چون میخاستم حالشو بگیرم رفتم طبقه بالا مسجد شروع به خوردن کردم
پایین همه نگران من این قدر پسر داییمو دعوا کرده بودن بیچاره فک کرده بودن منو دزدیدن
بعدش که ناهار خوردم از طبقه پایین منو صدا زد یکی دیدم پسر داییمه یعنی قیافم :-[ بودا اونم :-w
بعدش که اومدم پایین سه چهار تا خیابان اوفتاد دنبالم
بعد که رفتیم خونه خودمو زدم به مریضی بیچاره رو کلی دعوا کردن تا سه روز بام قهر بود
بعدش داییم مجبورش کرد ازم معذرت بخاد این قدر حال کردم تا یه هفته کارای مهد کودکمو میکرد
 

کوزت

کوزت
ارسال‌ها
1,651
امتیاز
7,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3 مشهد
شهر
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : ...

یادم نیست قبلا گفتم یا نه 8 سالم بود با 2 تا پسر خاله هام و دختر خالم تو همین خونه مادر بزرگم میخواستیم بازی کنیم
حیاط مادر بزرگم سطحش از ایوون 3 متر پایین تره
گفتیم ۳ نفر وایسن رو ایوون بعد طناب پرت کنیم از رو نرده ها پایین بعد اون ی نفری که تو حیاطه طنابو به کمرش ببنده بعد ما ۳ نفر میکشیمش بالا تا بیاد رو ایوون
فک کن گفتن اول پسر خالم
بست به کمرش ما کشیدیمش اونم جیغ میزد آی آی کمرم
مام جو گیر میگفتیم الان نجاتت میدیم تحمل کن
دومتر اومد بالا بعد دیدیم داره گریه میکنه هول کردیم طنابو ول کردیم
بعد از دومتری زرت خورد زمین
رد طنابا تا چند روز رو کمرش بود بدبخت
بد بخت له شد خالم کتکمون زد حسابی
 

lof

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,866
امتیاز
10,628
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
مشهد
دانشگاه
پلى تكنيك تهران
رشته دانشگاه
مهندسى معدن
پاسخ : گند هاي دوران كودكي

یادم میاد 5 6 سالم بود

از این مته دستیا بابام آورده بود خونه

مام خیلی باهاش حال میکردیم یکم فشارش میدادی مثه چی سوراخ میکرد

خلاصه تمام دیوارامونو سوراخ سوراخ کردیم

بعد دیدیم خیلی دیگه تکراری شده

در یک عملیات انتهاری

رفتیم مبل رو سوراخ کردیم

عروسک خواهرمون رو سوراخ کردیم

کفش بابامونو سوراخ کردیم

دوشکمونو سوراخ کردیم

خلاصه خوب کار کردیم

آخرشم مته رو قایم کردیم

این بابامون اومد شبی مته رو دزدید

دیگه ندیدیمش

:-<
 
بالا