« من هیچم! هیچ ، جز نیمرخ رنگ پریده ای در تراسِ یک کافهِ غروب زده. منتظر بودم تا باران بند بیاید، رگبار لحظه ای آغاز شده بود که "اوت" از پیشم می رفت ...
_ فکر می کنید بتونید در "نیس" زندگی کنید ؟!
_ البته !
_ براتون کسل کننده نـیست ؟!
دود سیگارش را بیرون داد.
_ بالاخره که باید روزی بازنـشسته شد ، گای!
..
اگر این محبت را در حق من روا میداشت، لابد به این دلیل بود که خود _ بعدها به این نتیجه رسیده بودم _ ناگهان ریشهِ زندگی یا بخش بزرگی از آن را، یکباره و بی آنکه کوچکترین علاقه ای به بیدار کردنِ گذشته اش داشته باشد، در غرقاب سیاهی گم کرده بود .. »
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
ریشه ها هرگز نباید مانعی بر سر موفقیت باشند. یک استارت در زندگی از محیطی ساده، بیش از آنکه یک مانع باشد میتواند یک کمک باشد. اگر شما قرار شد زندگی افراد موفق را بررسی کنید برای رسیدن به سرنخ هایی درباره انرژی و انگیزه شان ببینید که مادر و پدرشان چه کسانی بوده اند و مطالعه کنید که آنها چه کرده اند. یک پس زمینه طبقه کارگری برای بسیار از بزرگترین بازیکنانم وجود داشت و اغلب این بخشی از دلیل برتری یافتنشان بود.
« به ردیف پشت سر هم اتومبیل ها، چراغ ها، و بازتاب نور آنها در مسیر سِن نزدیکِ _ شان دو مَرس _ نگاه میکردم.
شاید چیزی، پاره ای از زندگی ام، آنجا پیشِ کسی، درون آپارتمانی در حاشیهِ باغچه ها که هنوز یادم می آید، باقی مانده باشد ؟!
..
لحظه ای مرغ فکرم از این دریاچه پرید و به آنسوی دنیا پرواز کرد ؛ کنار دریاچه ای دیگر در پهنهِ جنوبی روسیه، مکانی که سالها پیشتر، این عکس را گرفته بودند ؛
دختر بچه ای دم دمای غروب همراه مادر از پلاژ برمیگردد. دلیلی برای گریه او نـیست، جز اینکه بخواهد به بازی اش ادامه دهد.
او حالا دورتر شده .. و در نبش خیابان پیچیده است ..
آیا حیاتِ ما نیز، به همان سرعتِ این اندوهِ کودکانهِ ، در دلِ غروب نـاپدید میشود ؟! »
«این که مدام به سینهات میکوبد، قلب نیست؛ ماهیکوچکی است که دارد نهنگ میشود. ماهیکوچکی که طعم تنگ آزارش می دهد و بوی دریا هواییاش کرده است. قلبها همه نهنگانند در اشتیاقاقیانوس. اما کیست که باور کند در سینهاش نهنگی میتپد؟»
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
وریس آه بلندی کشید. آه مردی که غم تمام دنیا را روی شانههایش حمل میکند.«کاهن اعظم یه روز به من گفت که وقتی گناه میکنیم رنج میکشیم. اگه این درست باشه، لرد ادارد، بهم بگو ... پس چرا همیشه بیگناهها بیشتر رنج میکشن؟ اونم وقتی شما لردهای عالی رتبه به بازی تاج و تخت مشغولین؟»
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
خوب میدانم که گریه های بزرگی در انتظارم است. وقتی مادرم بمیرد من سخت گریه خواهم کرد. این را از همین حالا میدانم. یعنی سال هاست میدانم. از یادآوری اش به وحشت می افتم اما هیچ روزی را بدون فکر کردن به آن نگذرانده ام. اگر طوبی-خواهرم- بمیرد، من باز گریه خواهم کرد. به شدت. شانه های من از گریه بر گور او خواهند لرزید و من فکر خواهم کرد که دنیا به آخرین نقطه اش رسیده است. اما هیچ مرگی دنیا را به آخرین نقطه اش نخواهد رساند. ما را اما شاید برساند.
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
همهی این جداییها، مرا ناخواسته به فکر آنچه جبرانناپذیر بود و روزی فرامیرسید میانداخت، هرچند که آن زمان هرگز جدی به امکان زندهماندن خودم پس از مرگ مادرم فکر نکردهبودم. عزمم این بود که یک دقیقه از مرگ مادرم نگذشتهبود خودم را بکشم. بعدن غیبت مادرم چیزهایی ازین هم تلختر به من آموخت. آموخت که آدم به غیبت عادتمیکند و این عادت به نبودن عزیزان از نبودنشان ناگوارتر است.
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
مرد: خیلیوقته كه فرار نكردم … نتونستم … دلم برای فرار از خونه، از مدرسه لك زده. فرار كنم تا یه لحظه مالِ خودم باشم. وقتم رو بدزدم و نگاش كنم. بدونم این لحظه، این لحظهی كوچیك مالِ منه؛ مالِ خودم. ولی تو نذاشتی …
پاسخ : قسمـتهای جالـب از کتـابهای موردعلاقـهتون
× انسانها میخواهند همهچیز را تغییر دهند و درعین حال کاری کنند که همهچیز به روال گذشته باشد.
× تنها کسانی میتوانند در نقش انسانی نیک بازی کنند که از فراز و نشیب های زندگی میهراسند. همیشه راحتتر است انسان به
خوبیاش ایمان داشته باشد تا بخواهد برای گرفتن حقوق خود در مقابل دیگران بایستد و نبرد کند. همیشه راحتتر است انسان توهینی را بشنود تا بخواهد با شهامت در مقابل شخصی که از او قدرتمندتر است، بایستد؛ همیشه میتوانیم بگوییم سنگی که دیگران بر سر راهمان میاندازند آسیبی به ما نمیرساند و تنها شب هنگام است که وقتی تنها هستیم و زن یا شوهر یا دوستانمان درخوابند، میتوانیم به بزدلیمان اعتراف کنیم و رنج بکشیم.
× هروقت میخواهی به هدفی برسی باید چشمانت را باز کنی، تمرکز کنی و دریابی واقعاً چه میخواهی. هیچکس نمیتواند با چشمان بسته به هدف برسد.