- ارسالها
- 1,075
- امتیاز
- 16,475
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- بوشهر
- سال فارغ التحصیلی
- 91
- دانشگاه
- خواجه نصیر
- رشته دانشگاه
- مهندسی برق
((پس چرا منو معاف نمیکنی؟ من دیوونهم. میگی نه از کلوینگر بپرس.))
((کلوینگر؟ کلوینگر کجاست؟ کلوینگر رو پیدا کن تا ازش بپرسم.))
((خب از هر کس دیگهای که میخوای بپرس. همهشون بهت میگن که من چه دیوونهای هستم.))
((اونا دیوونهن.))
((پس چرا اونا رو بستری نمیکنی؟))
((چون خودشون از من نمیخوان که بستریشون کنم؟))
((چون دیوونهن دلیلش اینه.))
دکتر دانیکا جواب داد ((مسلمه که دیوونهن. همین الان خودم بهت گفتم که دیوونهن، مگه نگفتم؟ و تو هم نمیتونی بذاری یه مشت دیوونه تصمیم بگیرن که تو دیوونهای یا نه میتونی؟))
یوساریان با متانت نگاهش کرد و راه دیگری را امتحان کرد. ((اور دیوونهست؟))
دکتر دانیکا گفت ((معلومه که هست.))
((میتونی بستریش کنی؟))
((معلومه که میتونم. ولی خودش باید ازم بخواد. این بخشی از قانونه.))
((پس چرا ازت نمیخواد؟))
دکتر دانیکا گفت ((چون دیوونهست. حتماً دیوونهست که بعد از این همه دفعه که مرگ از بیخ گوشش گذشته هنوز اینقدر ماموریت پروازی میره. مسلمه که میتونم اور رو معاف از پرواز کنم ولی قبلش باید ازم بخواد.))
((برای منع پرازش همین کافیه؟))
((فقط همین. باید ازم بخواد.))
یوساریان پرسید (و تو هم معاف از پروازش میکنی؟))
((نه در اون صورت نمیتونم معافش کنم.))
((منظورت اینه که شرط و تبصره داره؟))
دکتر دانیکا گفت ((مسلمه که تبصره داره. تبصرهی 22. هر کس که میخواد از وظیفهی نبرد سرباز بزنه واقعاً دیوانه نیست.))
فقط یک تبصره بود. آن ههم تبصرهی 22، که تصریح میکرد نگرانی برای سالم ماندن در مواجهه با خطری واقعی و عینی، فرایندی است مختص ذهن عقلانی. اور دیوانه بود و میتوانست بستری شود فقط لازم بود بخواهد؛ و به محض این که چنین کاری میکرد دیگر دیوانه نبود و باید به پروازهای بیشتری انجام میداد. اور دیوانه بود اگر پروازهای ماموریتی بیشتری انجام میداد و عاقل بود اگر چنین کاری نمیکرد. اما اگر عاقل بود پس باید پرواز میکرد. اگر پرواز میکرد دیوانه بود و نیازی نبود انجامشان دهد؛ ولی اگر پرواز نمیکرد عاقل بود و باید انجامشان میداد. یوساریان عمیقاً تحتتاثیر سادگی محض این بند شرطی تبصره 22 قرار گرفت و از سر احترام سوت زد.
تبصره 22 | جوزف هلر
((کلوینگر؟ کلوینگر کجاست؟ کلوینگر رو پیدا کن تا ازش بپرسم.))
((خب از هر کس دیگهای که میخوای بپرس. همهشون بهت میگن که من چه دیوونهای هستم.))
((اونا دیوونهن.))
((پس چرا اونا رو بستری نمیکنی؟))
((چون خودشون از من نمیخوان که بستریشون کنم؟))
((چون دیوونهن دلیلش اینه.))
دکتر دانیکا جواب داد ((مسلمه که دیوونهن. همین الان خودم بهت گفتم که دیوونهن، مگه نگفتم؟ و تو هم نمیتونی بذاری یه مشت دیوونه تصمیم بگیرن که تو دیوونهای یا نه میتونی؟))
یوساریان با متانت نگاهش کرد و راه دیگری را امتحان کرد. ((اور دیوونهست؟))
دکتر دانیکا گفت ((معلومه که هست.))
((میتونی بستریش کنی؟))
((معلومه که میتونم. ولی خودش باید ازم بخواد. این بخشی از قانونه.))
((پس چرا ازت نمیخواد؟))
دکتر دانیکا گفت ((چون دیوونهست. حتماً دیوونهست که بعد از این همه دفعه که مرگ از بیخ گوشش گذشته هنوز اینقدر ماموریت پروازی میره. مسلمه که میتونم اور رو معاف از پرواز کنم ولی قبلش باید ازم بخواد.))
((برای منع پرازش همین کافیه؟))
((فقط همین. باید ازم بخواد.))
یوساریان پرسید (و تو هم معاف از پروازش میکنی؟))
((نه در اون صورت نمیتونم معافش کنم.))
((منظورت اینه که شرط و تبصره داره؟))
دکتر دانیکا گفت ((مسلمه که تبصره داره. تبصرهی 22. هر کس که میخواد از وظیفهی نبرد سرباز بزنه واقعاً دیوانه نیست.))
فقط یک تبصره بود. آن ههم تبصرهی 22، که تصریح میکرد نگرانی برای سالم ماندن در مواجهه با خطری واقعی و عینی، فرایندی است مختص ذهن عقلانی. اور دیوانه بود و میتوانست بستری شود فقط لازم بود بخواهد؛ و به محض این که چنین کاری میکرد دیگر دیوانه نبود و باید به پروازهای بیشتری انجام میداد. اور دیوانه بود اگر پروازهای ماموریتی بیشتری انجام میداد و عاقل بود اگر چنین کاری نمیکرد. اما اگر عاقل بود پس باید پرواز میکرد. اگر پرواز میکرد دیوانه بود و نیازی نبود انجامشان دهد؛ ولی اگر پرواز نمیکرد عاقل بود و باید انجامشان میداد. یوساریان عمیقاً تحتتاثیر سادگی محض این بند شرطی تبصره 22 قرار گرفت و از سر احترام سوت زد.
تبصره 22 | جوزف هلر