قسمـت‌های جالـبِ کتـاب‌ها

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
723
امتیاز
17,238
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
هر روز برای من خاطره ی جدیدی از دورانی با خود می آورد که یک سال پیش با هم داشتیم.یک سری سالگرد های ناخوشایند:)


_استار گرل 2
 

_Hani_

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
680
امتیاز
10,781
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
آن را دوباره هنگامی که در ساحل گنگ خوابیده ام در رویا خواهم دید، و باز هم در زمانی دیر تر ، در ساحل یک رود تیره تر ، زمانی که خواب بر من مستولی شود، آن را خواهم دید.

جین ایر، شارلوت برونته
 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
723
امتیاز
17,238
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
It hurts
When you're taken for granted_​

your heart is
almost
as empty
as your
......promises
The words i wish i said:*
+سعی کردم مثل خودش تایپ کنم


 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
723
امتیاز
17,238
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
ما باید کیم را به یاد داشته باشیم و...خب،فراموش کردنش حتی اگر تلاش هم کنم غیر ممکن است.او در هر آنچه بوده ام تنیده شده است.بدون اون به اینجا نمی رسیدم.
اما بدون کیم نمیتوانیم گیر کنیم و از حرکت باز بمانیم.نمیشود به خاطر خواسته های او از حرکت باز بمانیم.
الان باید خودمان دست به کار شویم.
"تمام این مدت"
ریچل لیپینکات/میکی داتری
 

_Vina_

دختر گاوچرون
ارسال‌ها
709
امتیاز
9,685
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
خودخواهی و غرور دو چیز متفاوت‌اند ، هرچند که معمولا مترادف گرفته میشوند.ممکن است کسی مغرور باشد اما خودخواه نباشد.غرور بیشتر به تصور ما از خودمان برمیگردد ، خودخواهی به چیزی که دیگران درباره ی ما میگویند.

"غرور و تعصب"
"جین استین"
 

Sunshineツ

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
243
امتیاز
8,497
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1403
شاید عده ای فکر کنند اینجوری بهتر شد، یکباره مردن بهتر از جان دادن تدریجی است، و اگر قرار باشد آدم بمیرد، هر چه سریعتر بهتر.

کوری‌ - ژوزه ساراماگو​
 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
723
امتیاز
17,238
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
اگر از ماجرایم با کیم یک چیز یاد گرفته باشم،این است که قطعا شاهزاده نیستم و قصه ی عشق هرچقدر هم که بی نقص به نظر برسد،افسانه نیست.دیگر باورش ندارم.

شانه هایش می افتد،چون بار سنگینی روی آن هاست؛باری که میدانم چیست

"تمام این مدت"
 

_Vina_

دختر گاوچرون
ارسال‌ها
709
امتیاز
9,685
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
از میان مردم ، احمق ترین ها همواره ی در تعصب و خرافه مسکن گزیده اند و گمان من این است که این چیز ها هرگز ریشه کن نخواهد شد ، چرا که تا حماقت جاودانه است ، این ها هم همراهش جاودانه می مانند. انجا که امروز کوه ها سایه افکنده‌اند، روزی دریا خواهد شد ؛ انجا که امروز دریا موج میزند روی صحرا خواهد شد. اما حماقت همواره حماقت خواهد ماند.

قتل همیشه قتل است ، فارغ از شرایط وقوع یا انگیزه اش . لذا ان که میکشد یا ماده ی کشتن میشود تبهکار و جانی است ، هرکس که باشد؛شاه یا شاهزاده فرمانده یا قاضی . کسی که می اندیشد و دانسته مرتکب خشونت میشود حق ندارد خود را از یک جانی معمولی فراتر بنداند ؛ چون همه ی خشونت ها در ذاتِ خود به جنایت منتهی میشوند.

"خونِ اِلف ها"
"آندری ساپکووفسکی"
 

Sunshineツ

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
243
امتیاز
8,497
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1403
بخش چهارم کتاب با عنوان «تسلی بخشی در مواجهه با ناتوانی و نابسندگی» هست و نقل قول هایی از مونتنی و فلسفه اش رو بیان می‌کنه.
و این بخش اینجوری تموم میشه:

همین که زندگی معمولی با فضیلتی در طلب حکمت، ولی هرگز نه چندان دور از حماقت، داشته باشیم، دستاوردی کافی است.

تسلی بخشی های فلسفه - آلن دوباتن​
 
ارسال‌ها
1,014
امتیاز
18,352
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
-هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت. باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد.

-من به هیچ وجه چیزی را مسخره نمی کنم. این قدرت را دارم که به چیزی که نمی توانم درک کنم احترام بگذارم‌

-یک بچه معنی استراحت را نمی داند
از موقعی که اصول و حفظ اصول را قبول می کند. آن را می فهمد

-من گمان می کنم در تمام دنیا کسی پیدا نشود که بتواند یک دلقک را بفهمد
حتی یک دلقک هم ، دلقک دیگر را نمی فهمد. در این مورد همیشه حسادت یا چشم و هم چشمی مانع می شود
ماری به مرحله ای رسیده بود که کم کم می خواست مرا بفهمد
ولی تمام و کمال، هیچ وقت نتوانست مرا بفهمد...

-گفتم: کار خیلی فوری دارم
گفت: کسی مرده ؟
گفتم: نه. ولی چیزی شبیه به آن .
گفت: تصادف شدید اتومبیل ؟
گفتم : نه. یک تصادف داخلی.
با صدایی کمی آرام تر گفت: آخ. خونریزی داخلی.
گفتم: نه. روحی. یک مسئله ی روحی است.
گویا این کلمه برایش نامفهوم بود. مدتی به طرزی سرد سکوت کرد.
گفتم: خدای من. آخر انسان از جسم و روح تشکیل شده است.

-برای اولین بار در زندگی ام می دیدم که عادی بودن یعنی چه، یعنی مجبور بودن به انجام کارهایی که میل انسان در آن نقشی ندارد.

-من الکلی نیستم ولی از وقتی‌ ماری رفته، الکل‌تنها چیزی است که حالم را بهتر می‌کند

-تنها یک درمان موقتی وجود دارد و آن الکل است. و یک درمان قطعی و همیشگی می تواند وجود داشته باشد و آن ماری است. ماری مرا ترک کرده است و دیگر برنمی گردد. حالا هم دلقکی که به می خوارگی بیفتد زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می کند

-ناگهان متوجه شدم که دارم توی وان گریه میکنم و کشف فیزیکی تعجب آوری کردم:قطرات اشکم به نظرم سرد می آمدند.قبل از آن همیشه گرم به نظر می آمدند.در چند ماه گذشته چندین بار در حال مستی گریه کرده بودم و اشک هایم داغ بودند

عقاید یک دلقک _ هاینریش بل
 

DLF

Beyond
ارسال‌ها
303
امتیاز
6,294
نام مرکز سمپاد
Farzanegan.
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
eror404 :)
دانشگاه
not yet
مهم نیست چه چیزی را هدیه میدهید،
مهم این است که چقدر از وجودتان را در آن هدیه میگذارید.

کتاب"با اطمینان میدانم که" ~اپرا وینفری
 

_Vina_

دختر گاوچرون
ارسال‌ها
709
امتیاز
9,685
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
نمیدونم...هر چی هم که یه نفر رو دوست داشته باشیم یا فکر کنیم که میشناسیمش ، بازم نمیتونیم خودمون رو بذاریم جای اون...
خیلی متاسفم.

مامی پرسید:《تو هیچ دوستی نداری که باهاش بازی کنی؟》
《نچ》
《ولی قبلا با خیلی از بچه ها بازی میکردی.》
《اره ، خب...رفتارشون باهام عوض شد . دیگه بهم خوش نمیگذشت.》

من هم اعتراف کردم :《همه‌ش میترسیدم تو کلی دوست برای خودت داشته باشی و دیگه نخوای توی مدرسه بامن دوست باشی.》
بریجت یواشکی خندید.《میدونی؟منم میترسیدم تو با یه عالمه بچه ی جدید دوست بشی و نخوای با من دوست باشی.》
بعد جمفتمان زدیم زیر خنده.ترس قایمکی‌مان معلوم شده بود رفته بود پی کارش.

اما شب همه‌جا ساکت و تاریک شد و فقط صدای تق‌تق رادیاتور‌ها و بپر‌بپر مارتا از روی تخت‌ها می‌آمد ، یک‌چیزی توی گلویم باد کرد و چشم هایم با این‌که بسته بودند ، پر آب شد.


از طرف آبری با عشق
من با صفحه به صفحه ی این کتاب اشک ریختم ، شاید بنظر دیگران اونقدرام غم انگیز نباشه ولی اشک منو دراورد
 
ارسال‌ها
1,014
امتیاز
18,352
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
یکی از مهمترین چیزهایی که در
این سالها یاد گرفتم اینه که وقتی
خوشبختی رو پیدا کردی،
سوال پیچش نکن...

عامه پسند
چارلز بوکفسکی
 

*100RA*

از بچه های بیتوین تو واتر
کنکوری 1404
ارسال‌ها
4,008
امتیاز
18,777
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1404
تو این تاپیک از هر جای کتابی که خوشتون اومد متنشو با اسم کتاب و نویسندشو بگین ;;)
من تو کتاب بیشعوری یه جمله دیدم که هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره ،
میگه که :(ادعای شعور . اولین حرکت یک بیشعور است.)
نویسنده: خاویر کرمنت
انتشارات مختلفی هم منتشارش کردن
 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
723
امتیاز
17,238
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
می دانم در جواب این حرف باید بخندم؛اما انگار سهمیه ی تظاهر کردنم برای امروز تمام شده و ساعت هنوز حتی نه و نیم هم نشده.

پنج قدم فاصله
ریچل لیپینکات
 

_Hani_

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
680
امتیاز
10,781
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
گل غنچه های سرخ را اکنون که می توانی برچین،اما باز هم،زمان سالخورده در گذر است و همین گلی که امروز لبخند می زند، فردا خواهد مرد.

انجمن شاعران مرده، ن.اچ کلاین باوم
 

_Hani_

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
680
امتیاز
10,781
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
هرگز چنین خسته نخواهم شد، هرگز در غم و اندوه فرو نخواهم رفت ،آغشته با شبنم و دریده با خارها، دیگر نمیتوانم سینه خیز بروم، دیگر نمیتوانم بروم.

انجمن شاعران مرده، ن.اچ کلاین باوم
 

خِیزَران

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,882
امتیاز
38,230
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر ستاره ها
سال فارغ التحصیلی
2020
_اسکاتر نمیتونه آشپزی کنه؟برام کیک گربه ماهی هم نمیتونه درست کنه؟
+قصه گفتن چی؟نمیتونه برامون از خاطراتش بگه؟
:
بهتره روی کارهایی که اسکاتر میتونه انجام بده متمرکز شیم تا کارهایی که نمیتونه انجام بده.

______
من ترجمه کردمش Crash یا خروس جنگی
 
ارسال‌ها
1,014
امتیاز
18,352
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
"آنجا یک قهوه خانه بود، اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای.چرا؟
دنیا خراب می‌شد اگر دقایقی آنجا می‌نشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟‌
عجله،همیشه عجله!
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام..."

محمود دولت آبادی
 
ارسال‌ها
1,014
امتیاز
18,352
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*
سال فارغ التحصیلی
0000
رنج نباید تو را غمگین کند!
در اینجاست که اکثر مردم اشتباه میکنند
رنج قرار است تو را هوشیار کند که زندگی تو نیاز به تغییر دارد...
چون انسان زمانی آگاه میشود که زخمی شود
رنج نباید بیچارگی تو را بیشتر کند!
رنج را تحمل نکن...
رنج را درک کن...
این فرصتی‌ست برای بیداری
بیدار که میشوی...
بیچارگی ات تمام میشود

تفکر، اثر کارل گوستاو یونگ
 
بالا