حافظ

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع sona
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : حافظ

فکر کنم معنی افسرده با معنی فسرده تو - تا چند چو یخ فسرده بودن - یکی باشه و شاعر این شعر (فکر کنم نظامی) با حافظ حرفشون یکیه...
از یک طرف هم حافظ تو این بیت ؛ مثل اغلب بیت های دیگه می خواهد شعر و اندیشه ی خودش را ستایش کنه... یعنی می گه تو دل من یک آتشی نهفته است؛ اگر دود این آتش به افسردگان خام برسد؛ آنها را می سوزاند (یعنی خامی و پختگی و سوختگی را در یک مرحله به دست می آرن!) ... حالا چه برسه به اینکه این آتش بخواهد به جانشون بیفته
از یک طرف دیگه بلافاصله تو بیت بعد میگه با اینهمه یس که تو گوش این افسردگان خام خواندم و سعی کردم از خامی درشون بیارم ولی انگار ذات بد در طبیعتی که نشست؛ ندهد جز به وقت مرگ از دست... باز هم اون ها تو حال خودشون موندن و من هم که این همه بی تفاوتی را دیدم محرم رازی برای خودم پیدا نکردم و فریادهایی که از سینه فراتر نرفتن را تو دل خودم نگه داشتم...
البته بعید می دانم که منظور حافظ جوان هایی باشه که هنوز چیزی از عشق نمی دونن بعد افسرده یک عشق فرشی می شن... چون شعر حافظ علاوه بر اینکه یک شعر عرفانی و عاشقانه است؛ شعر اجتماعی هم محسوب می شه... ما حتی اگه بخواهیم از نظر اجتماعی به این شعر نگاه کنیم می بینیم که تو جامعه ی حافظ واقعا وضع اونطوری نبوده که مردم به خصوص جوانا بیان بعد از عشق افسرده بشن و اینجور حرفا... چه بسا که آنها تو سن 18؛ 19 سالگی تازه بفهمن فرق مرد و زن چیه ;D :-[ به هر حال نسبت دادن افسردگان خام به زاهدان ریاکار و قلندران کج رفتار معقولانه تر به نظر می رسه و نزدیکتر به واقعیت
...
خوشم می آد بیشتر بحث و تبادل و نظر کنیم
so keep up the good work
 
پاسخ : حافظ

حافظ می گه : اگر انطور شیرازی بدست آرد دل مارا به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

امیر نظام قروسی در جواب میگه : اگر ان کرد قروسی بدست ارد دل مارا بدو بخشم تنو جانو سرو پارا

جوان مردی به ان باشد که ملک خویشتن بخشی نه چون حافظ که می بخشد سمرقندو بخارا را


دکتر انوشه هم در جواب گفت : اگر ان مه روخ تهران بدست ارد دل مارا به لبخند ترش بخشم تمام روحو معنا را

سرو دستو تنو پارا به خاک قور می بخشند نه بر ان مه لقای ما که شور افکنده دنیا را
 
پاسخ : حافظ

دوستان!
به نقل از ریـحـانـه :
هنوز نقد شعر قبلی مونده‌ها. #-o
روند تاپیک این نیست دوستان، صفحات قبل رو یه نگاهی بندازید.

:دی خب؟ :دی
 
پاسخ : حافظ

ببخشید شما چیو نقد یا تفسیر میکنید؟؟؟

اینجا یه سری کاربر داره که ادبیات نخوندن که بتونن به طور مفید شعرا رو به بحث بکشن.

شما میدونی از نظر استادای ادبیات شعرای حافظ از سه نظر تفسیر میشه؟

بعد ما بیایم اینجا لغت به لغت معنی کنیم یا برداشتایی بگیم که بطور عادی به ذهن همه میرسه؟؟؟

یا فقط شعر بذارید و تفسیر نکنید یا اگه تفسیر میکنید یه کتاب تفسیر بگیرید(مثلا برای بهاء الدین خرمشاهی) و سعی کنیم یه سری چیزای با

مسمی بگیم...

البته این فقط نظر بنده حقیر بود،میتونین روند قبلیتونو از سر بگیرید... :)
 
پاسخ : حافظ

اینجا ما درحد چیزی که خودمون میدونیم، شعر های حافظ رو میخونیم و نظر میدیم. ادعایی هم نداریم که "تفسیر" میکنیم، صرفا نظر و برداشت ِ شخصیمون رو میگیم، یا حالا ممکنه کسی از کتابی مطلبی رو ببینه و بیاد درباره‌ی اون بیت/ شعر اینجا به زبون خودش بنویسه و ما استفاده کنیم. بقیه هم اگر مخالف اون رو فکر میکنن نظر میدن، اگه سوال دارن میپرسن،... .
نظر من اینه که جزء معدود تاپیکای دوست داشتنی ـه انجمنه. :دی

حالا اگه بقیه هم نظرشون همینه میتونن تو همین تاپیک اعلام کنن. :دی
 
پاسخ : حافظ

به نقل از فا‌طمه :
محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

خب این بیت هم میگه من برایِ رازِ دلم هیچ کسی رو پیدا نمیکنم دیگه. :-؟ چیزِ دیگه ای هم میگه؟ :-"

به نقل از فا‌طمه :
با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را

الان اینجا تناقض به کار رفته؟ :-؟ اینکه دلارام از دلش آرامش رو برده؟ :-؟

× من سرم نمیشه بیایید ادامه بدین خب. :-<
 
پاسخ : حافظ

به نقل از فا‌طمه :
الان اینجا تناقض به کار رفته؟ :-؟ اینکه دلارام از دلش آرامش رو برده؟ :-؟

× من سرم نمیشه بیایید ادامه بدین خب. :-<

بر خلاف نظر شما هیچ تناقضی در کار نیست (البته این نظر منه و اینجور نیس که مو لا درزش نره) اما اینکه دلارام آرامش را از بین ببره تناقضی نداره؛ آرامشی که حافظ اینجا گفته آرام و قرار گرفتن از حرکت به سوی معشوقه؛ همون طور که سعدی گفته بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان ؛ مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم... جالبتر از آن قسمت "خاطر خوش است"شه؛ می خواهد بگه واسه من عشق از معشوق مهم تره؛ یعنی نه تنها حافظ بلکه اغلب شاعرایی که غزل عارفانه-عاشقانه می گفتند براشون عشق از معشوقه مهمتره... یعنی عاشقان لیلی خویش و دم به دم مجنون خویش
keep up the good work
 
پاسخ : حافظ

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را

میگه که کسی که یار رو دیده به بقیه حتی توی چمن-شاید منظورش مقعیت های خوب و مناسب باشه- نگاه نمیکنه.

من درجریان این شعر نبودم :-"
 
پاسخ : حافظ

به نقل از Turk :
بسیار خوب . یه پیشنهاد .

هر کس از شما از این شعر چی می فهمه. مثل یک استاد ادبیات عرفانی شعر رو تحلیل کنید و چکیدش رو بنویسین. ممنون می شم.


این شعر به قول معروف یه داداش داره اونم ماله سغدیه که میگه
صبحدم مرغ جمان با گل نوساخنه گفت ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید و بگفت از راست نرنجیم هرگز هیچ هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
 
پاسخ : حافظ

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را

خب اینم که معلومه. :-" میگه صبر کن، آخر بع اون چیزی که میخوای میرسی، اگرچه راهِ رسیدن بش سخته.


آخ جون شعر بعد. 8-^

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
 
پاسخ : حافظ

این شعر رو آهنگی ک استاد کلهر ساخته و استاد شجریان خونده خعیلی قشنگ تر میشه!
 
  • لایک
امتیازات: brano
پاسخ : حافظ

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

این بیت به نظرم خیلی شعرو الهی میکنه


رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود

و این بیت رو هم من کلاً علاقه خاصی بهش دارم
واج آرایی خیلی زیبایی داره
من قشنگ صدای ریختن دونه های تسبیحو تو مصرع دوم میشنوم
 
پاسخ : حافظ

بيت "سايه ي معشوق گر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بوديم اوبه ما مشتاق بود" قرابت زيبايي با اين بيت سعدي داره:
تا رفتنش ببينم و گفتنش بشنوم از پاي تا به سر همه سمع و بصر شدم

يعني معشوق همه ناز است و عاشق همه نياز
 
پاسخ : حافظ

جوابیه ای (یک کم از نوع توافقی اش!) که هم اکنون می خواهم بسرایم :دی

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد ایامی که دلبر در بر و در پیش بود
مهرورزی ها او مرهم به درد ریش بود

یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
سر عشقم با لبش بود و دلم اندر کفش
جان من بود آن که اندر زلف کافر کیش بود

پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
نیک خواهی اندر آن دریای چشمان ترش
غرقه گشتم چون طلب از حق کامم بیش بود

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
"عهد کردم با سر زلف بتی پیمان شکن"
او چو سلطان و دل ما همچو یک درویش بود

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
هر دم او خواهد نگاهی بر دل زارم کند
سر به افلاک آید آن دم لیکن او با خویش بود

حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
لیت فی ایام هجرک اخبرونی هاتفاً
اتممت ایام هجرک گر چه آن پر ریش بود

بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
از خدا خواهم که بخشد روز دیدارت مرا
چون که تا بود اندر این عالم خدای خویش بود

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود
گر شکستم امشب آن مینا که زان می خورده ام
عیب من هرگز مکن چون در دلم تشویش بود

در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
صحبت از هوشت نزن در خانه ی اصحاب دل
آن حجابی را که دیدم عقل دور اندیش بود

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
گر چه حافظ شعر خود را زینت اوراق کرد
داغ عشق است آن که در عالم بهای بیش بود
 
پاسخ : حافظ

هزار و سیصد و یک آفرین بر فعالیت اعضا!
(این چیزی که بالا نوشتم یک آرایه ای داره به اسم مجاز تضاد... مثل عشق دریایی کرانه ناپدید؛ کی توان کردن شنا ای هوشمند ؛ هوشمند => مجاز تضاد)...
 
پاسخ : حافظ

دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم
ابروی یار در نظرو خرقه سوخته جامی به یاد گوشه محراب میزدم
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست بازش ز طره تو به محراب میزدم
روی نگار در نظرم جلوه می نمود وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم بر کارگاه دیده بی خواب میزدم
ساقی به صوت این غزلم کاسه میگرفت می گفتم این سرود و می ناب می زدم
 
پاسخ : حافظ

من این دو بیت حافظ رو خیلی دوست دارم
زملک تا ملکوتش حجاب بر دارند
هر آنکه خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد تو نبیند که را دوا بکند
 
پاسخ : حافظ

قرار بود یه شعر بزاریم بعد معنیش کنیم و اینا دیگه ؟ ;D چرا شعرای دیگه میزارین پس ؟ ;D
همون شعره ک فاطمه گذاش رو شروع کنیم :

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود

میگه قبلنا بیشتر ازینا عشق و عاشقی تو سرت بود و رابطه عاشقانه ای که با هم داشتیم زبانزد همه بود .
خطابشم به یار بی وفایی هس که تازگیا سرد شده از عشق ;D

×خیلی زحمت کشیدم :-"
 
پاسخ : حافظ

نیاز به معرفی حافظ نیست. همه از اول دبستان حفظ میکنیم حافظ شاعر بلند آوازه ی ایرانی ...
و این شاعر بلند آوازه ی ایرانی امروز باید تاپیکش زده بشه !
شعرای قشنگ حافظ رو بذاریم :)
 
پاسخ : حافظ

سمن‌بویان غبارِ غم چو بنشینند بنشانند پری‌رویان قرارِ دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بربندند بربندند ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه‌گیران را چو دریابند دُر یابند رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمّانی چو میخندند می‌بارند ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند میخوانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند که با این درد اگر در بند درمانند درمانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند
 
Back
بالا