اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

  • شروع کننده موضوع AMT
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #81

AMT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
181
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشاپور
مدال المپیاد
المپیاد علوم آزمایشگاهی-المپیاد زبان-المپیاد ادبی-المپیاد ریاضی 3 دوره-المپیاد شیمی
دانشگاه
علوم پزشکی ایران (ان ش
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

اساسا هرچیزی که مخالف عقاید ماست لزوما دروغ نیست. و یک انسان وارسته و باشعور دیگران رو به سادگی دروغگو نمی دونه.
من منظورم شما نیست بلکه با همه دوستان هستم!شما به خودت نگیر دوست من!
در مورد مدارک هم با وجود اون همه مدرک و کستندات ارائه شده ؛ باشه!می دونم اسپمه اما یک مدت حداکثر یک روزه میخوام برای برگشتن با دست پر!
 

ISO9002

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
947
امتیاز
1,655
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

به نقل از A.M.T :
من منظورم شما نیست بلکه با همه دوستان هستم!شما به خودت نگیر دوست من!

منم منظورم شخص شما نبود به همه دوستان هستم! به خودت نگیر دوست من!

من قسمتی از مجموعه "هفت رخ فرهنگ ایران" که شامل یک مستند و یک کتاب هست رو قرار میدم برات. منبعی که خودت گذاشتی و حتما قبول داری:

در اواسط قرن هفتم میلادی، امپراطوری ساسانی بر اثر جنگ‌های طولانی و طاقت فرسا با روم به شدت تضعیف شده بود و فساد درون طبقهٔ حاکم، مالیات بیش از اندازه و نظام سخت طبقاتی مبتنی بر کاست که اجازه رشد به مردم عادی نمی‌داد، ملت را آماده پذیرفتن نهضت نوینی به نام اسلام کرد. اولین سرزمین خارج از شبه جزیره عربستان که اکثریت مردم آن به اسلام گرویدند، ایران بود. امویان الگوهای دیوانی و روش‌های جمع‌آوری مالیات را از ایرانیان اقتباس کردند و بسیاری از مأموران و کارگزاران حکومت، خود ایرانی بودند. ایرانی‌ها که به دلایل گوناگون از جمله اشاعهٔ مانی گری، مزدک گرایی و حوادث اجتماعی، سیاسی و مذهبی در دوران ساسانیان به شدت مستأصل شده بودند آمادگی این دین جدید را داشتند. اینکه پنجاه هزار عرب توانستند با تهدید و اجبار، سی میلیون ایرانی را مسلمان کنند، سخنی گزاف و بیهوده است واقعیت این است که اکثریت ایرانیان آماده پذیرش این پیام بودند.

در طول چهار قرن پس از سقوط ساسانیان، ایرانیان به تدریج به اسلام گرویدند و بر پایهٔ اعتقادات تازه خود فرهنگی جهانی را شکل دادند که حاصل تلاقی سنت‌های گوناگون بود. در نتیجه هنر و معماری اوج گرفت، علومی مانند پزشکی، شیمی و نجومی پیشرفت‌های چشمگیر کرد و زبان فارسی با جذب واژگاه عربی گسترش بی‌نظیر یافت.

منبع:

رضاییان، فرزین. هفت رخ فرخ ایران. چاپ ابیانه، انتشارات دایره سبز، ۱۳۸۶ صفحات: 112و 114 و 116و 117و 119.

تمام آنچه که ما خودمون رو کشتیم طی این چند صفحه بحث به شما بگیم و شما قبول نمیکردید عینا در همین منبع که خود شما ارائه کردی اومده.

هنوز هم آیا میگید که اسلام باعث گسترش علم و فرهنگ در ایران نشده؟ هنوز هم آیا این حرف ما رو که گفتیم در دوره پس از اسلام علم و فرهنگ گسترش بیشتری نسبت به پیش از اسلام داشته رو رد میکنید؟ هنوز هم میخواید حقایق تاریخی رو قبول نکنید؟

هر منبعی که شما ارائه کنید نهاتا دارای این مطلب خواهد بود که ایرانیان باستان دارای جنبه های بزرگی از فرهنگ و تمدن بودند که خب ما هم از اول رد نکردیم. ولی شما نمیتونید منبعی رو ارائه کنید که از گسترش عظیم علم و دانش و فرهنگ در ایران بعد از اسلام نسبت به پیش از اسلام، چشم پوشی کنه. (;
 

mahdad

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
399
امتیاز
1,006
نام مرکز سمپاد
شهید ستاری(یا بقولی "شهید هوابرد")
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

حرف اینبار سعید وa.m.tهم مثل همیشه درست و کاملا متینه
بنظرم تویه این تایپک و این بحث یک دوگانگی فکری-لغوی-لفظی ایجاد شده و اون دوگانگی اینه:خیلی از ماها حکومت و کارهایی رو که اعراب به اسم اسلام کردند رو پای خود اسلام ناب می گذاریم برای مثال اسلام ناب وقتی معلوم میشه که امیرالمومنین(ع)اون حکومت تقریبا 5سالش رو شروع میکنه و عدالت خودش و اسلام رو همه می چشند.
اما در ایران خیلی از اعراب جاهل و نادان که فقط مسلمان شده بودن و نه مومن امدند و تمام دستورات و فرمانهای حضرت محمد(ص)وعلی(ع) رو در باره ی ترویج و احترام گذاشتن به علم و...رو زیر پا گذاشتن وکتابخانه ها وبسیاری از اماکن تاریخی وبرپای اون زمانو سوزندن و از بین بردن امااین دلیل نمیشه که چند نفر با نام اسلام اومدن یکسری اشتباهات روکردن ما همه ی اونها رو پای دین مبین اسلام بزاریم.
 
  • لایک
امتیازات: sk1v

d3c0der2

مهمان
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

این پست بالای یکی از دلایل عقب ماندگی خیلی هاست ! چرا خودتونو گول میزنید ؟ اسلام ناب ؟ اسلام ناب همونیه که اعراب موقع حمله به ایران اجرا کردن ! چون تازه دین نازل شده بو دو تحریف نشده بود . . . پس لطفا حرف مفت و بی دلیل و منطق نزنید !

در ضمن :
آقا اصلا کل خوبی های دنیا واسه مسلمون هاست ، ماها هم که اسلام رو قبول نداریم ، هیچی نمیفهمیم :)) :)) :)) :))
من دیگه بحثی ندارم
 

ISO9002

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
947
امتیاز
1,655
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

به نقل از dark-boy :
این پست بالای یکی از دلایل عقب ماندگی خیلی هاست ! چرا خودتونو گول میزنید ؟ اسلام ناب ؟ اسلام ناب همونیه که اعراب موقع حمله به ایران اجرا کردن ! چون تازه دین نازل شده بو دو تحریف نشده بود . . . پس لطفا حرف مفت و بی دلیل و منطق نزنید !

در ضمن :
آقا اصلا کل خوبی های دنیا واسه مسلمون هاست ، ماها هم که اسلام رو قبول نداریم ، هیچی نمیفهمیم :)) :)) :)) :))
من دیگه بحثی ندارم

همه منطق و دانش شما در تمسخر و توهین و خیال واهی "حماقت دیگران و عقل خودتون" خلاصه میشه. طعم شیرین بحث با شما رو هم چشیدیم و به عمق مطالعات فرهنگی n ساله شما هم پی بردیم.

شما که اطلاعات کافی تاریخی ندارید و از شرایط لازم برای بحث برخوردار نیستید، دلیلی نداشت که بحثی داشته باشید. از اولشم کسی با شما بحثی نداشت. یعنی شما بحثی نداشتی که با کسی بکنی.

پسرم همیشه یادت باشه که "ادب مرد به ز دولت اوست" و "مخالفان من لزوما احمق نیستند"
 

Rubiker

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
541
امتیاز
653
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشابور
دانشگاه
ان شاء الله "علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
ان شاء الله "پزشکی"
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

به نقل از dark-boy :
بسیار خوب ، این سایتی هست که دبیر ادبیاتمون بهم معرفی کرد و خودش هم اشعارشو اینجا میزاره ، مطلب جالبی توش هست :
http://www.shereno.com/news2.php?id=6439

جراحی در ایران ( قبل از حمله وحشی ها )
http://parsateb.parsiblog.com/Posts/10/%D8%AC%D8%B1%D8%A7%D8%AD%D9%8A+%D8%AF%D8%B1+%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86+%D9%82%D8%A8%D9%84+%D8%A7%D8%B2+%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85/

اولين واضع نظريه اتمي يك دانشمند ايراني بود ( قبل از حمله وحشی ها )
http://www.chn.ir/News/?section=2&id=24988

موسیقی در ایران ( قبل از حمله وحشی ها ) البته همون طور که میدونید الان در دانشگاه های معتبر دنیا در مورد موسیقی قبل از اسلام در ایران بحث های بسیار مفصلی هست . . .
http://www.hamkelasy.com/content/view/287/34/

چند تا از مشاهیر :
1) اسکیلاس : دوره ی هخامنشی، « زمان حکومت داریوش _ از سال 446 تا 486 ق.م » _ دریانورد و کاشف و مهندس سازنده ی قنات.
2) ستاسپ : دوره ی هخامنشی، « زمان حکومت خشایارشا _ از سال 486 تا 521 ق.م » دریانورد و کاشف.
3) بویر اندا : دوره ی هخامنشی، « زمان خشایارشا » مهندس.
4) آرتاخه : دوره ی هخامنشی، « زمان خشایارشا » مهندس و سازنده ی کانال آتوس.
5) استانس : دوره ی هخامنشی، شمیدان و استاد دموکریتوس.
6) برازه : دوره ی ساسانی، « زمان فرمانروایی اردشیر _ 226 تا 241 م » مهندس و احیا کننده ی شهر فیروزآباد ( در فارس ).
7) برانوش : دوره ی ساسانی، سازنده ی شادروان شوشتر.
8) فرغان : دوره ی ساسانی، سازنده ی طاق کسری.
9) جهن برزین : دوره ی ساسانی، سازنده ی تخت طاقدیس.
10) شیده : دوره ی ساسانی، سازنده ی کاخ خورنق.
11) ابو لؤ لو ( فیروز ) : قاتل عمربن خطاب ( خلیفه ی اعراب و متجاوز به ایران ) هنرمند، صنعت گر و سازنده ی آسیاب های بادی.

البته این اعراب همیشه خواستن تمدن ما رو بدزدن ، مثلا همین ایرانی هایی که مسلمون بودن رو ، دانشمندان عرب معرفی میکنن !!!!!!:
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=64892

خیلی باحال بود دمت گرم.... <D=
 

dr.eniac

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,641
امتیاز
7,852
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
دانشگاه
علوم‌پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
دندان‌پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

شیوه بحثتون اصلا دست نیست !
دارین مقایسه میکنین میگین از دوران قبل از اسلام علم بیار و سعید هم از بعد اسلام !
خب یه بچه هم یکم فکر کنه میفهمه علم یهو به وجود نمیاد ،
یه ملت عبدچیزننه که هیچ بویی از تمدن ندارن چجوری میتونن یهو فاتح همه علوم بشن ؟ به نظرتون اینا پایه نمیخواد ؟
اگه قرار بود اعراب و اسلام علمی با خودشون بیارن تو محل ظهورشون یه کارایی میکردن نه تو جاهایی که دست ایران و روم بوده !
اعراب سازه های آبی شوشترو میبینن بعد میرن تو سوریه اجرا میکنن ،
اعراب دانشگاه و بیمارستان گندی شاپورو میبینن ، از علومش استفاده میکنن بعد اینهمه دانشمند به وجود میاد و.....


شیوه بحثتون اصلا جالب نیست ، اگه ایران قبل از اسلام علم نداشت پس پایه تحقیقات دانشمندان عرب چی بود ؟؟؟


پ.ن : سعید تابستون یه بار در این باره بحث کرده بودیم ، دقیقا همین حرفارو زده بودی ، الان تو انجمن گشتم نبود ، حذف شده ؟
 

ISO9002

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
947
امتیاز
1,655
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

به نقل از Dr.Eniac :
شیوه بحثتون اصلا دست نیست !
دارین مقایسه میکنین میگین از دوران قبل از اسلام علم بیار و سعید هم از بعد اسلام !
خب یه بچه هم یکم فکر کنه میفهمه علم یهو به وجود نمیاد ،
یه ملت عبدچیزننه که هیچ بویی از تمدن ندارن چجوری میتونن یهو فاتح همه علوم بشن ؟ به نظرتون اینا پایه نمیخواد ؟
اگه قرار بود اعراب و اسلام علمی با خودشون بیارن تو محل ظهورشون یه کارایی میکردن نه تو جاهایی که دست ایران و روم بوده !
اعراب سازه های آبی شوشترو میبینن بعد میرن تو سوریه اجرا میکنن ،
اعراب دانشگاه و بیمارستان گندی شاپورو میبینن ، از علومش استفاده میکنن بعد اینهمه دانشمند به وجود میاد و.....

علم یهو به وجود نمیاد. اما برخی عوامل درطول تاریخ بشر باعث یک سری انقلاب های علمی فرهنگی شده. دوره تمدن طلایی اسلام، دوره انقلاب صنعتی اروپا، دوره جنگ سرد و... که طی این دوره ها منطقه ای از جهان رشد عظیم علمی و فرهنگی پیدا میکنه نسبت به سایر کشور های جهان همزمان خودش.

یک ملت عبدچیزننه برای برپایی تمدن نیاز به الگو برداری از تمدن های بزرگ اطراف خودش داشته که خب انجام داده. اعراب از تجربیات ایرانیان، رومیان و ترکان در حکومت داری و ساختار سازی استفاده کردند و قطعا بدون این الگو برداری باید راه چند هزار ساله تمدن رو طی میکردند. این رسم همه تمدن های تاریخ بوده. زمانی که تمدن پارس با فتوحات کوروش بزرگ شکل گرفت هم این الگو ها و تجربیات حکومت های بین النهرین مثل لیدی و بابل و حکومت ماد بود که استفاده شد. وگرنه قوم پارس تا قبل از اون یک قوم تابع حکومت ماد بود که اغلب کشاورز و دامدار بودند. حکومت ماد هم با الگوگیری از تمدن های بی النهرین مثل بابل و آشور شکل گرفت. در دوره بعد از قرون وسطی در اروپا هم از تمام یافته های علمی و فرهنگی مسلمانان در انقلاب علمی اروپا استفاده شد.

اما آیا میشه گفت همه شکوهی که توسط هخامنشیان ایجاد شد به علت تمدن های قبل بوده؟ هرگز نمیشه چنین ادعایی کرد. چون این رسم تاریخ تمدنه. و اگر قرار بود که اون تمدن های قبلی به خودی خود شکوه بسازن که خب می ساختن. این مردم پارس بودن که با الگو گیری اولیه، اون رو توسعه دادن و شکوه بخشیدن. ما به این دوره که میرسیم این عقیده رو نداریم. اما به دوره تمدن اسلامی که میرسیم میخوایم همه شکوه علمی فرهنگی به وجود اومده رو به تمدن های قبلی نسبت بدیم. در حالیکه این نگاه غلطه. اگر شکوه علمی و فرهنگی فقط با اون الگوها ایجاد میشد که خب ایجاد میشد. ولی تغییرات فرهنگی آیین اسلام بود که از این الگو ها یک شکوه علمی و فرهنگی در کل دنیا ایجاد کرد و در عصر طلایی اسلام، بدون شک دانشمندان و فرهیختگان مسلمان قطب علمی و فرهنگی جهان زمان خودشون شدند.

این حرفی من اینجا میبینم بابت تمدن اسلامی و الگوبرداری های قبلش حرف تازه ای نیست. مسلمانان افراطی هم ادعا می کنند که هرآنجه که در عصر انقلاب علمی و صنعتی در اروپا رخ داد به لطف یافته های مسلمانان بوده و اگر اروپایی ها الگو برداری نمیکردن به اونجا نمیرسیدن. چهارتا قوم اروپایی که تا چند سال قبلش حمام نداشتند و کسی که میگفت زمین دور خورشید میگرده رو میخواستن بسوزونن چطور میخواستن انقلاب صنعتی و علمی ایجاد کنن؟

این حرف هم غلطه. خب اگر اون تمدن قبلی میتونست انقلاب صنعتی ایجاد کنه که میکرد. این اروپاییان بودند که با الگوهایی که گرفتند، ساختارهای جدید خلق کردند و انقلاب علمی و فرهنگی به وجود آوردند. در همونجا هم یک رنسانس فرهنگی رخ داد و همین تغییر فرهنگی عامل اصلی انقلاب علمی و صنعتی شد. نه الگو برداری های قبلی.


پ.ن: نمیدونم کِی پاک شده؟ ولی خب بدیهیه که تابستونم همینها رو گفته باشم. تاریخ که از تابستون تا حالا عوض نشده که. (;

به تمام تغییرات تمدنی دنیا، منطقی نگاه کنید.
 

d3c0der2

مهمان
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

چقدر راحت از این کلمه طلایی استفاده میکنن
بیچاره طلا :))
 

ISO9002

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
947
امتیاز
1,655
نام مرکز سمپاد
شهید قدوسی
دانشگاه
صنعتی امیرکبیر
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

به نقل از dark-boy :
چقدر راحت از این کلمه طلایی استفاده میکنن
بیچاره طلا :))

شما که باز اومدی!

با توجه به پست های قبلیت این قبیل پست ها اصلا بعید نیست از شما. ولی صرفا برای تکمیل اطلاعاتت عرض میکنم کافیه بری و در گوگل عبارت "Islam Golden Age" رو سرچ کنی تا ببینی که جهان و جهانیان عصر طلایی اسلام رو میشناسن و بهش احترام میذارن. شما که جای خود داری... :)
 

میکائیل

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
877
امتیاز
2,535
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی / هنرستان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

به نقل از doc.mahdad :
حرف اینبار سعید وa.m.tهم مثل همیشه درست و کاملا متینه
بنظرم تویه این تایپک و این بحث یک دوگانگی فکری-لغوی-لفظی ایجاد شده و اون دوگانگی اینه:خیلی از ماها حکومت و کارهایی رو که اعراب به اسم اسلام کردند رو پای خود اسلام ناب می گذاریم برای مثال اسلام ناب وقتی معلوم میشه که امیرالمومنین(ع)اون حکومت تقریبا 5سالش رو شروع میکنه و عدالت خودش و اسلام رو همه می چشند.
اما در ایران خیلی از اعراب جاهل و نادان که فقط مسلمان شده بودن و نه مومن امدند و تمام دستورات و فرمانهای حضرت محمد(ص)وعلی(ع) رو در باره ی ترویج و احترام گذاشتن به علم و...رو زیر پا گذاشتن وکتابخانه ها وبسیاری از اماکن تاریخی وبرپای اون زمانو سوزندن و از بین بردن امااین دلیل نمیشه که چند نفر با نام اسلام اومدن یکسری اشتباهات روکردن ما همه ی اونها رو پای دین مبین اسلام بزاریم.
اگه فرض رو بر این بگیریم که دین اسلام کامل تر از دین زرتشت بوده پس باید ایران و ایرانیان پس از ورود اسلام هم کامل تر از قبل از ورود اسلام باشن که این طور نیست. (با در نظر گرفتن دوره های تاریخی) پس دوباره رسیدیم سر همون حرفی اول زدم یعنی باید بگیم حمله ی اعراب نه ورود اسلام. (:|
هنوزم که هنوزه اون اسلامی که شما فکرشو می کنین وارد ایران نشده. =((
 
  • شروع کننده موضوع
  • #92

AMT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
181
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشاپور
مدال المپیاد
المپیاد علوم آزمایشگاهی-المپیاد زبان-المپیاد ادبی-المپیاد ریاضی 3 دوره-المپیاد شیمی
دانشگاه
علوم پزشکی ایران (ان ش
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

به نام یکتا اهورا مزدا​
با دست پر برگشتم فقط از مدیران و معاونین محترم یک درخواست دارم.مطالبی که در این پست خواهم گذاشت عین مطلب هستش که غالبا از کتب استخراج شدن!
پس لطفا از ویرایش های بیجا یا ترکیب پست ها جدا خودداری کنید. بعضی از پست ها یک کم طولانی هستن! اما برای گیرایی مطلب چاره ای نیست جز خوندن تمام این پست ها و اون هم جداگانه! از تمامی دوستان خواهش دارم که برادرانه و بدون اغماض خط به خط این پست ها رو بخونن.من دو روز وقت برای این ها گذاشتم! این ها فقط برای قانع کردن اون عده ای از دوستانی هست که ساز مخالف می زنن!پس تا کسی کاملا این پست هارو نخونده حرفی نزنه که کلا بد عصبانی میشم!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #93

AMT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
181
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشاپور
مدال المپیاد
المپیاد علوم آزمایشگاهی-المپیاد زبان-المپیاد ادبی-المپیاد ریاضی 3 دوره-المپیاد شیمی
دانشگاه
علوم پزشکی ایران (ان ش
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

بخش اول : کتاب بندهیش . مدرکی مستند برای اثبات علمی بودن ایران پیش از اسلام
کتاب بُند‌هِش از نظر د‌ر بر د‌اشتن مطالب مربوط به اسطوره‌شناسی و علوم پیش از اسلام ایران پرارزش‌ترین و مهم‌ترین اثر پهلوی و بهترین منبع برای د‌سترسی به واژه‌های زبان پهلوی است. شاید‌ بتوان بند‌هش را د‌ایرهًْ‌المعارف علوم پیش از اسلام، و د‌وره‌ای که رسالاتی د‌رباره‌ی موضوعات برگزید‌ه از میان نوشته‌های مقد‌س تحریر می‌شد‌، د‌انست. این اثر، د‌انش ایران باستان (حتی د‌وران پیش از زرتشت) را به‌صورتی‌که تکامل یافته و به‌وسیله‌ی نسل‌های موبد‌ان منتقل شد‌ه است
نشان می‌د‌هد‌.
بند‌هش د‌ر زبان پهلوی بُند‌هیشن خواند‌ه می‌شود‌ که خود‌ واژه‌ای است د‌وبخشی؛ بن (= آغاز و اساس) و د‌هیشن (= آفرینش)، که روی هم آفرینش آغازین را می‌رساند‌. از آنجا که مهم‌ترین فصل‌های کتاب د‌ر ارتباط با آفرینش است، بند‌هش نامی شناخته‌شد‌ه‌تر برای کتاب است، اما چنان‌که از متن آغازین کتاب برمی‌آید‌ نام اصلی کتاب زند‌ آگاهی بود‌ه است. زند‌ واژه‌ای اوستایی و به‌معنای شناخت است که شرح و تفسیر را نیز می‌رساند‌ و چون متن‌های پهلوی را که از اوستا تهیه شد‌ه‌اند‌ زند‌ می‌نامند‌، گاهی زند‌ معنای اوستا هم د‌ارد‌. از این رو زند‌ آگاهی به‌معنای آگاهی از د‌انش د‌ینی اوستا و تفاسیر آن است و این خود‌ بد‌ان معنی است که اساس کار نویسند‌ه ترجمه‌ها و تفسیرهای اوستا بود‌ه است. بند‌هش مجموعه‌ای از مطالب گوناگون است که از منابع مختلف گرد‌آوری و با هم تلفیق شد‌ه است. بنابراین نمی‌توان نویسند‌ه‌ی واحد‌ی را برای آن ذکر کرد‌. شاید‌ گرد‌آوری و تألیف کتاب د‌ر اواخر د‌وره‌ی ساسانی انجام گرفته باشد‌، اما گرد‌آورند‌ه‌ی نهایی شخصی به نام فَرنبَغ بود‌ه است که نام خود‌ را د‌ر فصل مربوط به نسب‌نامه‌ی موبد‌ان همراه با همعصران خویش زاد‌اسپرم و آذرباد‌ ایمید‌ان آورد‌ه است که د‌ر قرن سوم هجری (نهم میلاد‌ی) می‌زیسته‌اند‌. پس از فرنبغ هم مطالب د‌یگری به کتاب افزود‌ه شد‌ه است، چرا که د‌ر پایان فصل آخر کتاب، سال ۵۲۷ پارسی (۱۱۵۸ میلاد‌ی) نیز ذکر شد‌ه است. علاوه بر آن کتاب د‌یباچه‌ای د‌ارد‌ که بی‌گمان بعد‌ها بد‌ان افزود‌ه شد‌ه است.
نثر بند‌هش ساد‌ه است. جملات آن کوتاه و روشن هستند‌. بسیاری از مطالب کتاب به‌طور د‌قیق از ترجمه‌های فارسی میانه بهره برد‌ه است و د‌ر جای‌جای کتاب تأثیر سبک اوستایی را می‌بینیم. کتاب از خصوصیات اد‌بیات شفاهی، مانند‌ نقل گفته‌ها بد‌ون ذکر نام منبع، برخورد‌ار است.
مهم‌ترین منابع بند‌هش، که د‌رباره‌ی آفرینش است، احتمالاً د‌ام‌د‌اد‌ نسک و چهرد‌اد‌ نسک بود‌ه است. یک بخش از کتاب شامل ترجمه‌ی فصل اول وند‌ید‌اد‌ است و د‌ر بخش‌های د‌یگر از یشت ۱۹ و زند‌ یسن ۳۸ نیز استفاد‌ه شد‌ه است.
به‌جز از د‌یباچه‌ای کوتاه که ذکر شد‌، بند‌هش شامل بیست و د‌و بخش اصلی و یک پایان‌نوشت برای د‌ستنویس است. بخش نهم کتاب شامل ۱۹ عنوان فرعی است. بد‌ین ترتیب بند‌هش د‌ارای ۴۰ عنوان مطلب است که موضوعات آن‌ها را می‌توان به شرح زیر د‌سته‌بند‌ی کرد‌:
۱- اهرمزد‌ و اهریمن، آفرینش مینوی و ماد‌ی اهرمزد‌ د‌ر برابر آفرینش اهریمنی
د‌ر این بخش از ایزد‌ان و د‌یوان و از آفرینش همه‌ی جهان ماد‌ی، آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و مرد‌م سخن می‌رود‌ و د‌و د‌ید‌گاه خاص د‌ر آفرینش مطرح می‌گرد‌د‌: یک اینکه اهرمزد‌ از روشنی خویش آفرید‌گان خود‌ را آفرید‌، و د‌ود‌یگر اینکه جهان ماد‌ی را از قطره‌ی آبی آفرید‌، مگر انسان و حیوان را که از آتش هستند‌.
۲- اطلاعات جغرافیایی
اطلاعات جغرافیایی بسیار جالب توجه‌ی به‌ویژه د‌رباره‌ی د‌ریاها، کوه‌ها و رود‌های ایران، میان‌رود‌ان و آسیای میانه د‌ر بند‌هش وجود‌ د‌ارد‌. همچنین اطلاعاتی گرانبها د‌رباره‌ی مناطق مختلف این سرزمین‌ها و ایالات ایران د‌ر بند‌هش وجود‌ د‌ارد‌. جغرافیای بند‌هش از یک سو تحت‌تأثیر نام‌های اساطیری اوستایی و از سوی د‌یگر مبتنی بر جغرافیای ایران، جلگه‌های آسیانه‌ی میانه و میان‌رود‌ان د‌ر عصر ساسانی و گاه اوایل اسلام است.
۳- گیاه‌شناسی
د‌ر بند‌هش فصلی بلند‌ د‌رباره‌ی گیاه‌شناسی وجود‌ د‌ارد‌ که محتملاً مبتنی بر مطالعات د‌وره‌ی ساسانی است. بر این اساس گیاهان به شانزد‌ه بخش تقسیم می‌شوند‌ و این بخش‌بند‌ی برپایه‌ی استفاد‌ه‌ای است که از آن‌ها به انسان می‌رسد‌. البته، ما د‌ر متن هفد‌ه تقسیم‌بند‌ی می‌بینیم که مورد‌ هیزم د‌ر آن شامل چوب همه‌ی گیاهان می‌شود‌. ظاهراً د‌ر بخش‌بند‌ی گیاهان، بحث د‌رباره‌ی گیاهان د‌ارویی از متن افتاد‌ه است.
۴- جانورشناسی
د‌ر بند‌هش گفتار مفصلی د‌رباره‌ی جانوران و تقسیمات فرعی آنان وجود‌ د‌ارد‌.
د‌ر مجموع، جانوران به سه ترتیب
بخش شد‌ه‌اند‌:
الف) کرد‌ه، که براساس نوع جانور است: د‌ام، د‌د‌، پرند‌ه و آبی.
ب) آیینه، که براساس شکل پای جانور است: د‌ارای د‌و سم، د‌ارای یک سم، پنجه‌د‌اران، پرند‌گان و ماهیان.
ج) سرد‌ه، که به تقسیمات فرعی هر گروه جانوران چون سگ، اسب، خر و … می‌پرد‌ازد‌.
فصلی نیز د‌رباره‌ی جانوران و حشرات اهریمنی وجود‌ د‌ارد‌ که د‌ارای تقسیم‌بند‌ی خاص خود‌ است.
۵- قوم‌شناسی
د‌ر بند‌هش د‌رباره‌ی آفرینش انسان، کیومرث و فرزند‌ان وی، مشی و مشیانه، سخن رفته است؛ ولی د‌ر بخشی خاص د‌رباره‌ی اقوام ایرانی، تازی، چینی و… نیز بحث شد‌ه است. بند‌هش مرد‌م (= انسان) را به بیست و پنج گونه بخش می‌کند‌ و حتا خرس و کپی (= میمون) را از جمله‌ی مرد‌مان می‌د‌اند‌.
۶- تاریخ
د‌ر فصلی ویژه که به نظر می‌رسد‌ منبع آن خد‌اینامه‌ی پایان د‌وره‌ی ساسانی بود‌ه باشد‌، تاریخ ایران از ابتد‌ا تا زمان فرارسید‌ن اسلام مطرح می‌شود‌، که تقریباً به همان ترتیب شاهنامه‌ی فرد‌وسی است. می‌توان گفت که این بخش مهم‌ترین مد‌رک د‌رباره‌ی محتوای خد‌اینامه‌ی د‌وره‌ی ساسانی است که از تغییرات اسلامی محفوظ ماند‌ه است.
۷- پیشگویی‌ها
این بخش د‌رست پس از مطالب تاریخی، تا پایان د‌وره‌ی ساسانی، قرار
گرفته است. پس از این پیشگویی‌ها، فـرارسیـد‌ن هـزاره‌هـای واپـسیـن، سوشیانس‌ها (= نجات‌بخشان) و پایان جهان مطرح می‌شود‌.
۸- نجوم و تقویم
د‌ر چند‌ فصل از بند‌هش به بحث‌هایی د‌رباره‌ی نجوم برمی‌خوریم که
از نظر تحقیق د‌ر نجوم و تاریخ
نجوم د‌ر ایران از اهمیت بسیاری برخورد‌ار است. فصلی خاص نیز به تقویم د‌ر ایران می‌پرد‌ازد‌.
۹- د‌ود‌مان‌شناسی
د‌ر اواخر کتاب د‌ود‌مان‌شناسی خاند‌ان‌های پیشد‌اد‌یان و کیان و تورانیان و خاند‌ان موبد‌ان مطرح می‌شود‌. این بخش از نظر شناخت مسائل فرهنگی اقوام ایران ارزش فوق‌العاد‌ه‌ای د‌ارد‌.
از کتاب بند‌هش چهار نسخه‌ی د‌ستنویس و چند‌ نسخه‌ی بد‌ل د‌ر د‌ست است، اما پیش از هر چیز باید‌ بد‌انیم که د‌و متن تقریباً متفاوت از بند‌هش موجود‌ است که به بند‌هش هند‌ی، یا کوچک و بند‌هش ایرانی، یا بزرگ معروف هستند‌.
اساس بند‌هش هند‌ی، نسخه‌ی آشفته و ناقصی از بند‌هش ایرانی است که افتاد‌گی‌ها و کمبود‌هایی د‌ارد‌. عد‌م تطابق فصل‌ها، وجود‌ فصل‌های تازه، حذف پاره‌ای از فصل‌ها، به کار رفتن پازند‌های بسیار از جمله تفاوت‌هایی است که بند‌هش هند‌ی و ایرانی با هم د‌ارند‌.
یوستی د‌ستنویس هند‌ی را بنابر تاریخی که د‌ر پایان متن پهلوی آن موجود‌ است د‌ر سال ۱۲۷۳ یزد‌گرد‌ی (۱۸۶۸ میلاد‌ی) آوانویسی و به فارسی ترجمه کرد‌ه است و د‌ر مقد‌مه‌ی کتاب خود‌ ذکر می‌کند‌ که د‌ستنویس اصلی از قرن هفتم میلاد‌ی (اواخر د‌وره‌ی ساسانی) قد‌یمی‌تر نیست. مری بویس هم معتقد‌ است که تاریخ تحریر بند‌هش هند‌ی باید‌ اند‌کی پس از اسلام تا سال ۱۱۷۸ میلاد‌ی باشد‌.
ترجمه‌هایی از بند‌هش هند‌ی به زبان فارسی چاپ شد‌ه است که از میان آن‌ها می‌توان به کتاب بند‌هش هند‌ی، متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی)، تصحیح و ترجمه‌ی رقیه بهزاد‌ی اشاره کرد‌.
د‌ستنویس‌های سه‌گانه‌ی ایرانی را TD2، TD1 و DH می‌خوانند‌. این نشانه‌ها یاد‌آور نام صاحبان آن‌ها، تهمورث د‌ینشاه جی انکلساریا و د‌ستور هوشنگ جی جاماسب هستند‌. چنانکه از مقایسه‌ی این نسخه‌ها معلوم می‌شود‌، TD1 کهن‌ترین د‌ستنویس موجود‌ بند‌هش است و شاید‌ بتوان گفت که د‌ر حد‌ود‌ سال ۹۰۰ یزد‌گرد‌ی (۱۵۳۱ میلاد‌ی) نوشته شد‌ه است. کاتب آن گوبد‌شا رستم بند‌ار است. خطش خوانا است، هرچند‌ د‌ر نوشتن آن عجله و شتاب هم به کار رفته است. متن کتاب کامل است و می‌توان آن را معتبرترین نسخه‌ی بند‌هش د‌انست. این د‌ستنویس توسط بنیاد‌ فرهنگ ایران به‌صورت نسخه‌ی عکسی به چاپ رسید‌ه است.
نسخه‌ی TD2 تاریخ ۹۷۵ یزد‌گرد‌ی (۱۶۰۶ میلاد‌ی) را د‌ارد‌. کاتب آن فرید‌ون مرزبان فرید‌ون بهرام رستم بند‌ار شاهمرد‌ان د‌ینیار بود‌ه است. این د‌ستنویس مانند‌ د‌یگر د‌ستنویس‌های پهلوی بد‌خط است، ولی از د‌قت بالایی برخورد‌ار است و سالم‌ترین د‌ستنویس د‌ر میان سه نسخه است. این د‌ستنویس د‌ر سال ۱۹۰۸ توسط هیربد‌ تهمورث د‌ینشاه انکلساریا به‌صورت نسخه‌ی عکسی به چاپ رسید‌ه است.
د‌ستنویس DH، د‌ر سال ۹۴۶ یزد‌گرد‌ی (۱۵۷۷ میلاد‌ی) نوشته شد‌ه است. این نسخه بسیار شبیه به د‌ستنویس TD2 است. کاتب آن مرزبان فرید‌ون بهرام رستم بند‌ار شاهمرد‌ان د‌ینیار بود‌ه است که پد‌ر کاتب نسخه‌ی TD2 و براد‌ر کاتب نسخه‌ی TD1 است. د‌قت این د‌ستنویس بسیار بالاست، اما صفحاتی از آن افتاد‌ه است. د‌ستنویس DH را نیز بنیاد‌ فرهنگ ایران به صورت نسخه‌ی عکسی چاپ کرد‌ه است.
بهرام گور تهمورث انکلساریا را د‌ر سال ۱۹۱۴ ترجمه و آوانویسی خود‌ از بند‌هش ایرانی را برای چاپ آماد‌ه کرد‌، اما د‌ر سال ۱۹۴۴ د‌رگذشت. سال بعد‌ از آن چاپخانه آتش گرفت و تمام نسخه‌های چاپی، از جمله متن و آوانویسی کتاب بند‌هش سوخت. نسخه‌هایی از اثر منتشر‌نشد‌ه‌ی انکلساریا د‌ر د‌ست چند‌ نفر وجود‌ د‌اشت که براساس آن‌ها د‌ر سال ۱۹۵۶ ترجمه‌ای باارزش از بند‌هش به چاپ رسید‌.
علاوه بر این بخش‌هایی از بند‌هش توسط ایرانشناسان د‌یگر، از جمله مارتین هوگ، شپیگل، زنر، هنینگ و یوستی نیز ترجمه شد‌ه است.
اما بهترین اثری که د‌ر زمینه‌ی ترجمه‌ی بند‌هش به زبان فارسی تا کنون به چاپ رسید‌ه است، ترجمه‌ی مهرد‌اد‌ بهار است. این گزارش د‌قیق و وفاد‌ار است. یاد‌د‌اشت و تفسیرهایی که بهار د‌رباره‌ی واژه‌ها و یا حتا موضوعات مطرح‌شد‌ه د‌ر بند‌هش نوشته است بی‌نظیر است و خوانند‌ه را د‌ر د‌رک بهتر متن کمک می‌کند‌. خواند‌ن این کتاب نه‌تنها برای تحقیق و مطالعه بلکه برای همه‌ی علاقه‌مند‌ان فرهنگ ایران مفید‌ خواهد‌ بود‌.
منابع:
• مهرد‌اد‌ بهار، بند‌هش، انتشارات توس، ۱۳۷۸٫
• مهرد‌اد‌ بهار، واژه‌نامه‌ی بند‌هش، بنیاد‌ فرهنگ ایران، ۱۳۴۵٫
• احمد‌ تفضلی، تاریخ اد‌بیات پیش از اسلام، انتشارات سخن، ۱۳۸۳٫
• نسخه‌ی عکسی TD1، بنیاد‌ فرهنگ ایران، بی‌تا.
• بند‌هش هند‌ی، متنی به زبان پارسی میانه (پهلوی ساسانی)، تصحیح و ترجمه‌ی رقیه بهزاد‌ی، مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۸٫
 
  • شروع کننده موضوع
  • #94

AMT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
181
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشاپور
مدال المپیاد
المپیاد علوم آزمایشگاهی-المپیاد زبان-المپیاد ادبی-المپیاد ریاضی 3 دوره-المپیاد شیمی
دانشگاه
علوم پزشکی ایران (ان ش
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

بخش دوم :پزشکی در ایران پیش از اسلام
اصول علم پزشکی در زمان ساسانیان همان روایت‌ها و دستورهای اوستا بوده به اضافه قسمتهائی از طب هندی و یونانی و مخصوصا در اواخر طب بقراط که به آن مخلوط گردیده بود. به طوری‌که نوشته‌اند یکی از مؤلفان و محققان از روی اوستا ۴۳۳۳ نوع بیماری روحی و جسمی را گردآوری کرده که در بین بیماریهای جسمانی و بدنی ، سردی و خشکی و بوی بد و گرسنگی و تشنگی و پیری و غم و اندوه هم نام برده شده است.
مطالب زیادی در باب پزشکی و پزشکان نوشته شده ، از آن جمله متذکر گردیده که اهورمزدا برای درمان هر‌بیماری ، گیاهان مخصوصی آفریده است که با بکار بردن آن ، بیماریها درمان می‌شده‌اند. در همین نامه برای پزشک بر حسب گروه‌های گوناگون و پایه تخصص و تبحر دستمزد حق‌القدم تعیین گردیده که نسبت به شخصیت و شأن و دارائی اشخاص و همچنین ضعف و شدت درد یا عمل جراحی عضوی از اعضاء بدن تغییر می‌نموده است.
برای درمان سه راه وجود داشته: بکار بردن داروهای طبی و ریشه گیاهان و نباتات ، جراحی ، سوزانیدن و داغ کردن. در وندیداد این سه راه درمان ذکر شده ولی مرحله سومی را درمانهای روانی و روحی دانسته که با ورد و دعا از روی کتابهای مقدس دینی به عمل می‌آمده و گاهی هم مؤثر می‌گردیده است.
پزشکان بیماریهای روحی و روانی از پزشکان بیماریهای جسمی و بدنی جدا و جزو دسته روحانیان و مؤبدان بوده‌اند. عقیده به ارواح خبیثه و زیان رساننده نادیدنی و چشم بد و ناپاک حسودان و سحر و جادوی دشمن ، در این زمان رایج بوده و از این جهت بیماران روحی و روانی را نزد مؤبدان می‌بردند و آنان آیاتی را که در حق « َاَشهَ و هیشتَه» «راستی و درستی» و یا « آریامه » یا« هائومه» « صفات خداوندی» نازل شده به بیمار می‌خواندند و او را از سر تا پا در پارچه سفیدی می‌پیچیدند و هر چند یکبار نام اهریمنانی که به نظر موجب ناخوشی و آزار بیمار را فراهم ساخته ، می‌خواندند و بدین وسیله رفع شر آنها از سر بیمار می‌شد.
در طب یونانی با تعادل چهار طبع مخالف : برودت ، حرارت ،‌رطوبت ، خشکی؛ صحت و سلامتی بدن تأمین می‌گردیده است.‌طب ایرانی نیز این اصل را به صورت دیگر و با تطبیق به اصول مندرجات کتابهای زرتشتی ، قائل بوده و ملاک عمل قرار ‌می‌داشته‌اند. خوراک خوب ،‌ بایستی از مواد و عناصری که بدن از ان ترکیب یافته و برای رفع کم‌بود این عناصر بدان نیاز داشته ، تشکیل گردد. غذا باید به حد کافی حرارت ( عنصر آتش ) داشته باشد تا سردی را دفع نماید و مواد خاکی آن با عنصر خاکی بدن و هوای موجود در آن با هوای خالص ترکیب شده در مزاج جذب گردد و در همه حال ، در خوردن غذا رعایت تعادل را می‌نموده‌اند.
برای پاکی و تقویت خون می‌کوشیدند و عقیده داشتند ،‌ همانطور که جلا و شفافیت ظاهری چهره با خون سالم تولید می‌شود ، جلا و شفافیت ظاهری چهره با خون سالم تولید می‌شود ، جل او سلامت درون نیز با خون پاک به وجود می‌آید. از واگیری پاره‌ای از ناخوشیها آگاه بودند و پزشکان در دیدار از این گونه بیماران به یاد داشتندکه تا خود را پاک ننمایند ، به بازدید بیمار دیگری نروند تا سبب سرایت ناخوشی به سایرین نگردد.
انداختن جنین در حکم قتل عمدی و بعد از زمانی که روح در نطقه دمیده می‌شود ، که بر حسب مندرجات اوستا ، بعد از چهار ماه و یکروز از عقد نطفه تعیین گردیده ، چنانچه جنین را از بین می‌بردند ، گناهکار و تحت تعقیب قانونی قرار می‌گرفتند. علاوه بر این مرتکب نجس و ناپاک تشخیص داده می‌شد و موظف بوده است تا برطرف شدن دوران نقاهت و ضعف تا بیست متری آب و آتش نزدیک نشود و برای برگشت سلامتیش شرابی خفیف و شیری تجویز می‌نموده‌اند. القفطی۲ در کتاب اخبار‌الحکماء نوشته است : ایرانیان در علوم پیشرفتهای سریع کردند و روشهای جدید برای معالجه بیماریها و اصول تداوی به وجود آوردند تا جائیکه معالجات آنان بالاتر از معالجات یونانیان و هندیان شناخته شد. به علاوه پزشکان گندیشاپور روشهای علمی اقوام دیگر را می‌پذیرفتند و آنها را با تجربیات و اکتشافات خود تلفیق می‌کردند و تغییر می‌دادند . برای فن طبابت مقرراتی وضع کردند و کارها و مطالعات علمی خود را یادداشت و ثبت می‌نمودند.
پزشک بیماران جسمی باید پس از آموختن دانستنیهایی که لازمه اشتغال به این پیشه بوده است ، زیر آزمایش قرار گیرند و چنانچه از عهده امتحان بر‌می‌آمده به او گواهی پزشکی داده می‌شد و پیش از آنکه یک فرد زرتشتی را درمان نماید باید یک نفر از بیماران سایر ادیان را درمان نماید و چنانچه از عهده طبابت برمی‌آمد ، اجازه پیدا می‌کرد که همکیشان خود را نیز درمان نماید اگر سه بار بیمار در اثر بی مبالاتی یا سوء‌تشخیص او ضمن درمان می‌مردند ، برای همیشه از شغل طبابت محروم می‌گشت.
بیماران در بدو امر موظف بوده‌اند ، به پزشکان ایرانی مراجعه نمایند و چنانچه درمان آنها بدون نتیجه می‌شد ، حق داشته‌اند به پزشکان بیگانه مراجعه کنند ، در غیر این صورت خطاکار بوده‌اند. در دربار پادشاهان اغلب پزشکان بیگانه« یونانی – هندی – سریانی » هم بوده‌اند.
پزشک خوب باید از عهده عمل پزشکی و شناسائی اعضاء و جوارح بدن برآید واز عوارض دردها و خواص گیاهان به خوبی آگاه باشد و کتاب زیاد خوانده باشد ، بیماران خود را عیادت نماید. مردم نیز موظف بوده‌اند وسیله آمد و رفت و آسایش پزشک را فراهم سازند.
پزشک خوب در بند مادیات نبوده و بهترین آنان کسی بوده که شغل طبابت را محض رضای خدا و خدمت به نوع انجام می‌داده و پست‌ترین آنها کسی بوده که برای دریافت پول زیاد طبابت می‌نموده است. مقام پزشک در ایران ساسانی ارجمند و گاهی تا پایه وزارت و مشاوری پادشاه پیش
2- ابوالحسن علی ابن یوسف جمال‌الدین معروف بابن قفطی از اهل قفط که تا زمان مرگ پدردر قاهره می‌زیسته از دانشمندان بنام قرن هفتم هجری است (۶۴۶ تا ۵۶۳ ه . ق برابر ۱۲۴۸ تا ۱۱۶۷ م ) و صاحب تألیفات زیادی می‌باشد.
در جنگها چنانچه پزشکانی در بند سپاهیان ایران قرار می‌گرفتند با آنها مانند اسیر رفتار ننموده ، ‌بلکه با کمال احترام پذیرائی می‌شدند و مقدم آنان گرامی و مغتنم بوده است. رئیس پزشکان جسمی را ِاران درست‌بذ و رئیس همه پزشکان اعم از جسمانی و روانی زروتشتروم که شاید عنوان همان موبدان موبد بوده است ، می‌نامیده‌اند.
چشم‌پزشک و ستور‌پزشک هم بوده و داروهائی جهت گزیدگی سگ‌هار وجود داشته است. محکومین به اعدام را گاهی بر حسب در‌خواست پزشکان برای عمل تشریح و جراحی و آزمایشهای پزشکی در اختیار آنان قرار می‌دادند.
در فرهنگ جغرافیای یاقوت ( معجم البلدان ) نوشته شده که : در ریو‌اردشیر ( ریشهر نزدیک بوشهر فعلی ) از توابع ارّجان عده‌ای از دبیران به نام گشته دبیران مأمور بوده‌اند مطالب مربوط به امور دینی و پزشکی و ستاره‌شناسی را بنویسند و ثبت نمایند.
از پزشکان معروف زمان انوشیروان که رئیس پزشکان دربار بوده « برزویه» حکیم معروفاست که می‌نویسند پس از باز‌گشت او از هند مورد احترام زیاد انوشیروان قرار گرفت و او را پهلوی خودش نشانید و به وی گفت: هر چه بخواهی به تو خواهم داد ، هر چند شرکت در پادشاهی باشد.
برزویه علت برگزیدن پیشه پزشکی را ، در کلیه دمنه شرحی نوشته که مفاد آن چنین است:
پدر من از سپاهیان ( اسواران ) بود و مادر از خاندان روحانیان دین زرتشت . نخستین نعمتی که خداوند تعالی برمن ارزانی گردانید ، دوستی پدر و مادر و عنایت ایشان بر من بود. چنانچه از دیگر فرزندانشان مستثنی بودم… چون سال عمر به هفت رسید ، مرا بر خواندن علم طب رغبتی صادق آمد و در تعلیم آن می‌کوشیدم تا بدان صفت شهرتی تمام یافتم و در معالجه بیماران راهنمائی شدم . آنگاه نفس خویش را میان چهار کار که تکاپوی اهل دنیا از آن نتوان گذشت مخیَّر گردانیدم: تحصیل مال ، آسایش و خوشگذرانی ، نام نیک ، پاداش اخروی . و پوشیده نماند که علم طب نزد همه خردمندان و در همه دنیا ستوده است و در کتابهای طب آورده‌اند که فاضل‌ترین اطبا آن است که بر علاج از جهت ثواب آخرت موا‌ظبت نماید که در پرتو آن سیرت ، بهره دنیوی هم بیابد. چنانکه غرض کشاورز در پراکندن تخم دانه باشد که قوت اوست. اما کاه که علف مستور است خود بالتبع حاصل آید. در جمله بر این کار اقبال تمام کردم و هر کجا بیماری نشان یافتم که در وی امید بهبودی بود معالجه او برای خدا و بدون چشم‌داشت دریافت مزد ،کردم و چو‌ن یک چندی بگذشت و طایفه‌ای از امثال خود را در مال و جاه بر خویشتن پیش دیدم ، ‌نفس بدان مایل گشت ، و هوس مراتب و لذات این جهانی بر خاطر گذشتن گرفت و نزدیک آمد که پای از جای برود.
با خود گفتم ای نفس میان سود و زیان خویش فرق نمی‌توان کردن و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تعب آن بسیار باشد و انتفاع از آن اندک ، ‌و اگر در عاقبت کارها و هجرت سوی گور فکرتی و اجبداری ، حرص و آز این عالم فانی بر تو بسر آید. از این رای ناصواب در گذر و همت بر ثواب آخرت نما که راه ترسناک است و یاران ناهمراه ، و مرگ نزدیک ، و هنگام رفتن نامعلوم . زنهار در توشه آخرت تأخیر جایز نشمری . سزاوار آن است که بر معالجت مواظبت کنی و به آن التفات نمائی که مردمان قدر طبیب ندانند ، لیکن در آن نگر که اگر توفیق باشد و یک نفس را از چنگال درد خلاص بخشی سبب آمرزش تو شود. آنجا که جهانیان از بهره آب و نان و زندگی با همسر و فرزند محروم مانده و به دردهای مزمن و مهلک گرفتار گشته‌اند ، اگر در درمان ایشان برای خشنودی خدا اقدام نمائی ، اندازه خیرات و ثواب آن که تواند شناخت چون بر این وجه در نبرد با نفس مبالغت نمودم ، راه راست باز آمد ، و برغبتی پاک و بی‌ریا روی به درمان بیماران آوردم و روزگار دراز در آن مستغرق گردانیدم تا به فرخندگی آن ، درهای روزی بر من گشاده گشت و صلات و مواهب پادشاهان بر من متواتر شد و پیش از سفر هند‌وستان و پس از آن انواع دوست‌کامی دیدم و به جاه و مال از امثال و اقران بگذشتم و آنگاه در آثار و نتائج علم طب تأملی کردم و فوائد آن را بر صحیفه دل نگاشتم و به هیچ علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود.
دکتر سیریل الگود ۶ پزشک و خاورشناس معاصر ضمن مقاله‌ای تحت عنوان « علم ایرانی » درکتاب میراث ایران می‌نویسد:وضع آبرومند و مقام ارجمند طبیب را در جامعه کنونی دنیا تا حد زیادی می‌توان مدیون ایرانیان دانست. صرف نظر از چند مورد استثنائی باید گفت که در یونان و رم پزشکان در وضعی بد و بی‌آبرو می‌زیسته‌اند. اما از مدارک تاریخی که از ایرانیان به جا مانده معلوم می‌شود ، که طبیبان به مقام مشاوری پادشاه می‌رسیده‌اند. پزشکان یونان که در جنگ با آتن ، یا پزشکانی که در جنگ با روم شرقی « بیزانته» به اسارت درمی‌آمدند ، با عزت و احترام پذیرفته می‌شدند و با آنان مانند اسیر رفتار نمی‌شد ، بلکه به صورت مهمانان ناخوانده پذیرایی می‌شدند. گاهی بزرگترین مشاوران پادشاه که در حقیقت دست راست او بودند ، از میان پزشکان انتخاب می‌شدند.
احراز‌کننده مقام وزرک فرمازار« نخست وزیر یا صدراعظم فعلی » باید جامع کمالات و فضائل نیک و دانشمند و پرهیزگار و آگاه به رموز کشور‌داری و سیاست باشد و ضمنا طبیب حاذقی هم باشد که هنگام حاجت بتواند شاه را معالجه نماید.
ضمن مقاله دیگری که درباره « گندیشاپور » و دانشکده پزشکی و بیمارستان وابسته بدان بحث خواهد ، قسمتهای دیگری از پیشرفت و پایه عالی این علم در عهد ساسانی بیان خواهد گردید.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #95

AMT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
181
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشاپور
مدال المپیاد
المپیاد علوم آزمایشگاهی-المپیاد زبان-المپیاد ادبی-المپیاد ریاضی 3 دوره-المپیاد شیمی
دانشگاه
علوم پزشکی ایران (ان ش
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

بخش سوم :جایگاه زن در ایران پیش از اسلام
دوره ساسانی را نیز می توان از درخشانترین دوران تاریخ ایران دانست. در هنگام فرمانروایی ساسانیان، زن ایرانی از ارج و پایداشت والایی برخوردار بود. تحصیل و کار برای زنان آزاد بوده است. گردیه، خواهر «بهرام چوبین» به سپهسالاری و نیز فرمانروایی قلمرو ری رسید. دو بانو: آزرمدخت و پوراندخت بر تخت شاهنشاهی ایران زمین نشستند. در داستان ها، بارها میبینیم که شاه ساسانی به گونه ای ناشناس در خانه شبان یا کشاورز مهمان بوده و از میان همین مردم، دختری به زنی گرفته وبعدها فرزندی که از همان دخترشبان یا کشاورز به دنیا آمده بود، به پادشاهی ایران برگزیده می شد. قباد با دختر یکی از دهقانان اهوازیا نیشاپور زناشویی می کند و کسرا (انوشیروان) زاده میشود.
سعیدی سیرجانی در کتاب "سیمای دو زن" هنگام سنجش میان دو زن ایرانی و عرب (شیرین ـ‌ لیلی) مینویسد: در دیار شیرین منعی بر مصاحبت و معاشرت مرد و زن نیست. پسران و دختران با هم می نشینند، با هم به گردش و شکار می روند و با هم در جشن ها ومهمانی ها شرکت می کنند. و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عفاف ایشان است که به جای ترس از پدر و بیم بدگویان، محتسبی در درون خود دارند و حرمتی برای خویشتن قایلند. دخترها، مادران و پیران خانواده را مشاوران نیک اندیش خویشتن می دانند، و هشداری دوستانه چنان در دل و جانشان اثر می کند که وسوسه های شهزاده جوان عشرت طلبی چون پرویز نمی تواند در حصار پولادین عصمتشان رخنه کند.
در سرتاسر داستان خسرو و شیرین بیتی و اشارتی به چشم نمی خورد که آدمی زاده خیرخواه مصلحت اندیشی از عمل نامعقول شیرین انتقادی کرده باشد. در دیار شیرین مردم چنان گرم کار خویشتن اند و مشاغل روزانه، که نه از ورود نامنتظر ولیعهد شاه ایران به سرزمین خود با خبر می شوند و نه پروای سرگذشت عشق شیرین و پرویز دارند. حتی یک نفر هم در این مملکت بی در و دروازه متعرض این نکته نمی شود که در بزم شبانه مهین بانو چه می گذرد و جوانانی چون پرویز و همراهانش چرا با دختران ولایتشان مسابقه اسب تازی و چوگان بازی می گذارند. گویی احدی را عقده ای از میل های سرکوفته بر دل ننشسته است. دختری سرشناس یکه و تنها بر پشت اسب می نشیند و بی هیچ ملازم و پاسداری از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون می تازد و وقتی که محروم از دیدار یار نادیده به دیار خود برمی گردد، یک نفر مرد غیرتی در سرتاسر مملکتش پیدا نمی شود تا بپرسد چرا رفتی و کجا رفتی؟ دنیای شیرین دنیای گشاده ی بی پروایی هااست، دنیایی است که جزییاتش با یکدیگر هماهنگی دارد.
شیرین دست پرورده زنی است که سترگی از مردان بیشتر دارد، دختری ورزشکار، نشاط طلب و طبیعت دوستی است که بر اسب گردش زمانه و اندیشه و رفتار برمی نشیند و با جماعتی از دختران هم سن و سال خویش که از برقع نیست ایشان را روی بندی، هر یک با فنون سوارکاری و جنگ آوری و دفاع از خویش چنان آشنایی دارند که در معرکه مبارزه کنند. دختری که در چنین محیطی بالیده است در مورد طبیعی حق مشروع خویش یعنی انتخاب شوهر نه گرفتار حیای مزاحم است و نه در بند ریای محبت کش. آخر در محیط او هیچ دختری را به جرم زیبایش به قداره نکشیده اند و به جرم نگاه محبتی به زندان سرای حرم نسپرده اند و داغ بدنامی و رسوایی بر جبین بختش ننهاده اند، تا او بترسد و عبرت گیرد و در نخستین برخوردش با تصویر پرویز ابرو در هم کشد و روی بگرداند و دزدانه ای از گوشه چشم قناعت ورزد.
او به حکم تربیتش و محیش با نخستین جرقه عشق احساس درونی خود را بر زبان می آورد. شیرین خود یک پا مرد است، دور از تحکمات متعصبانه و آسوده از بد زبانی ها و شایعه سازی های مردم محیط و بلفضولان قبیله اش. دخترک با اسب و چوگان سر وکار دارد نه دوک و چرخه، مرد محبوبش را شخصن انتخاب می کند و روزها و شب ها در میدان چوگان و بزم طرب با می نشیند و می گوید و می خندد، بی آنکه حریم حرمتش در هم شکند و به گستاخی های مستانه طرف مجال تجاوزی دهد. در داستان خسرو و شیرین هم واسطه و دلاله‌ای هست اما نه میان همسر آینده و پدر دختر، و نه برای جوش دادن قضیه! در همچو حال و هوایی است که شیرین با همه فوت و فن های دل ربایی آشنا و در همه مقولات لوندی استاد، یک تنه جامه سفر می پوشد و بر اسب می نشیند و به شکار شوهر می رود بی آنکه از رهزنان بیابان و ولگردان شهرهای سر راهش بیمی داشته باشد.
ملاحظه می فرمایید چه هم دست و هماهنگ شیخ گنجوی صحنه های داستان را آفریده و پرورانده است. در محیطی بدین آسودگی و استغناست که جوان پر شر و شوری چون پرویز در جنگل انبوه مسیرش، بر سطح آبگیری لبریز از طراوت هوس انگیز بهاری چشم می گشاید و دختر زیبای برهنه ای را مشغول آبتنی می بیند، و عکس العملی هماهنگ با دیگر اجزا و صحنه های داستان نشان می دهد. اگر همچو صحنه در کویر دیار لیلی اتفاق می افتاد تصور می فرمایید رهگذر به گنج رسیده گرچه نوفل شمشیرزن و به قول خودشان جوانمرد باشد بدین سادگی و بزرگواری از این خلوت بی مدعی و سفره بی انتظار دست بر می داشت؟! اما در حال و هوای داستان خسرو و شیرین مجال این خشونتها نیست. در این گوشه جهان شاهزاده ای هوس پرست و شهوت زده ای چون پرویز هم چاره ای ندارد جز به صبری آورد فرهنگ در هوش، دیده بستن و دندان بر جگر گذاشتن و به آیین جوانمردی بر فرق هوای نفس پای مردانگی کوفتن و از تماشای اندام لخت زن به سیر طبیعت پرداختن. اینجا است که خواننده بی اختیار مجذوب ظرافت هنر نمایی نظامی می شود و تسلطش در رعایت فنون داستان سرایی در همچو فضای داستانی زن نه تنها احساس حقارت و بی چارگی نمی کند که خودش را یک سر و گردن از مردان بالاتر می بیند و شاه مغرور و محتشمی چون پرویز را از لب آب تشنه برمی گرداند.
کریستیان بارتلمه در رساله «زن در حقوق ساسانی» اشاره میکند که: تربیت علمی در میان زنان شاهنشاهی ساسانی شیوع داشته است. کتاب حقوقی مادیکان هزار دادستان گزارشی را از نوشته یک قاضی محقق نقل می کند که وی را روزی، ۵ زن در سر راهش به دادگاه نگه می دارند. یکی از زنان سوالاتی راجع به مسایل حقوقی مربوط به ضمانت و اهلیت می کند.
قاضی مذکور یادآور می شود که نخست پرس و گو به خوبی برگزار شد لیکن در پاسخ آخرین سوال در جای خود ایستاده و هیچ گونه جوابی برای آن نمی دانستم. در این هنگام یکی از زنان، قدم پیش نهاده می گوید: استاد بیهوده به مغز خود فشار نیاورید و به آسانی بگویید: نمی دانم! و ضمنا می توانید پاسخ این سوال را در فلان کتاب بیابید! در اینجا ملاحظه می کنیم که حتی مطالعه و تحصیل علم حقوق در میان زنان عصر ساسانی بیگانه و نامأنوس نبوده است. و تصور نمیرود که این علاقه به مطالعه، در مورد رشته های عمومی تر و غیر اختصاصی تر کمتر موجود بوده است. دختر می توانست به پدر و یا قیم خود اظهار دارد که از قبول ازدواج پیشنهادی او خودداری خواهد کرد، و پدر نیز ناگزیر از قبول سخن وی می گردید. بدین ترتیب، پدر مجاز نبوده است که دختر خود را به ازدواج مجبور کند و یا حتی هنگام اجتناب دختر خود از ازدواج، نمی توانسته است او را از ارث محروم سازد و یا به وسیله دیگری او را کیفر دهد. در مورد این گونه مسایل، مردم عصر ساسانی، کم تعصب و دارای سعه‌ی صدر و افق نظر و بینشی بلند بوده اند.
زن می توانسته است در دادگاه به نفع خود اقامه دعوی کند. در موارد متعددی گزارش شده است که شوهری حق تصرف در قسمت معینی از اموال خانوادگی و یا بهای آن را صریحن به زن خود واگذار کرده است. در یک مورد جالب دیگر می خوانیم که مردی با دو زن قراردادی می بندد که یک شرکت سهامی تجارتی تشکیل دهند و در این شرکت هر یک از سه طرف دارای حقوق برابر باشند به استثنای حق فسخ قرارداد که از برای مرد باقی می ماند. از آنچه که منابع و مآخذ ما با اطمینان خاطر در اختیار ما می گذارند، می توانید ملاحظه کنید که زن در شاهنشاهی ساسانی، به راستی راه تعالی و استقلال حقوقی خود را می پیموده و نیز بخش بزرگی از این راه را در پشت سر داشته است. لیکن پیروزی عرب و سقوط شاهنشاهی ساسانی دوباره موجب شد که این موفقیت های زن، همه یکباره طریق زوال و تباهی در پیش گیرند.

منبع:
• کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان
• دکتر تورج دریایی، ایران در زمان ساسانی
• مری بویس، تاریخ کیش زرشتت
• دفاعیه اردشیر آذر گشسب
 
  • شروع کننده موضوع
  • #96

AMT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
181
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشاپور
مدال المپیاد
المپیاد علوم آزمایشگاهی-المپیاد زبان-المپیاد ادبی-المپیاد ریاضی 3 دوره-المپیاد شیمی
دانشگاه
علوم پزشکی ایران (ان ش
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

بخش چهارم :تاثیر موسیقی ایرانی بر موسیقی اسلامی
گسترش دین مبین اسلام و تسخیر کشورهای وسیع متمدنی، مانند ایران و روم و مصر و تشکیل یک حکومت و گنجینه‌های هنری و علمی کشورهای گشوده شده از آن جمله ایران دستخوش بهم خوردگی و دگرگونی و احیاناً نابودی‌ها کرده.
اما گاهی بر قسمتهایی که آثار پیشینش از بین رفته، اغلب از تمدن اسلامی یعنی تمدنی که از کشورهای متمدن پیش از خود بوجود آمده می‌توان پی برد. زیرا تازیان که دارای فرهنگ و تمدن چشمگیر و پراهمیتی نبودند، در اثر تسلط براقوام متمدن، تحت تأثیر آن فرهنگ‌ها قرار گرفتند و پایه تمدن عظیم اسلامی گذارده شد.
یکی از مواردی که کاملاً تحت تأثیر و نفوذ ایران قرار گرفت، موسیقی عرب می‌باشد، که تا پس از برچیده شدن دستگاه خلافت عباسی(۶۵۶ ه.ق برابر ۱۲۵۸ میلادی) این نفوذ و تأثیر برقرار ماند. بطوری که پس از این تاریخ سه چیز در اثر تحول عظیم ششصد ساله اسلام بجا ماند: دین مبین اسلام، تأثیر زبان عرب در زبان فارسی و برعکس و اختلاط و تأثیر موسیقی ایران در موسیقی عرب.
لیکن در همان اوقات در روستاها و بیرون از شهرها، بویژه مردمانی که در پناه کوهستانها و کرانه‌های دریای مازندران بسر می‌برند، موسیقی اصیل و خاص خود را تا حدی دست نخورده و دور از این درهم آمیختن نگاه داشتند که بعضی از آنها بهمان وضع بما رسیده است و ما امروز با داشتن آنها مانند گنجینه‌ادبیات و هنری که از گذشته بیاد بود داریم، در خود احساس خوشوقتی و سربلندی می‌نماییم و برماست که اساس این موسیقی اصیل ایرانی را نگاهداشته و با کمال حزم و استادی آنها را هم آهنگ با تکنیکهای موسیقی امروزی نماییم. زیرا با وجود ارتباطی که بین موسیقی ایران و موسیقی مغرب زمین قائلند، باز موسیقی ایران نمی‌تواند از تئوریها و تکنیک‌های موسیقی غرب پیروی کند.
تازیان بادیه نشین که به پهنه شاهنشاهی ساسانی آمد و شد داشتند، هنر نوازندگی را از این کانون ذوق و نشاط با خود همراه می‌بردند، و می‌نویسند که«اعثی قیس» شاعر معروف عرب در دوره جاهلیت و سراینده یکی از قصائد معروف و غرای سبعه معلقه، درک دربار خسرو انوشیروان را نمود و نام سازهای ایرانی مانند: نای، سرنای، بربط، عود، چنگ، چغانه، ربات، تنبور، کمانچه و غژک، را به سرزمین عربستان برد.
آلت موسیقی عرب در آن زمان دف(دایره) بیش نبوده، ترانه و سرود و آواز و سرودشان هم آوازی بود که شتربانان برای اشتران می‌خواندند که همان آواز(حدی) باشد.
در حوالی رود فرات و نزدیکی مدائن دو شهر کوچک عرب نشین بنام حیره و انبار وجود داشت که امراء آن را از طایفه لخمی و تحت نفوذ دولت ساسانی بودند و بهرام پنجم(بهرام گور) شاهنشاه ساسانی از کودکی نزد نغمان بن مندز امیر حیره سپرده شد و پس از مرگ پدرش به کمک او و مندزین نعمان تاج و تخت شاهی را بدست آورد. حیره در طول سیصد سالی که مرکز این دولت و تحت نفوذ شاهنشاهی ساسانی بود، ترقی و پیشرفت زیادی پیدا کرد و مرکز شاعران بزرگ عرب و موسیقی‌دانان شد و همانطور که نفوذ این شهر در فرهنگ و ادب عربستان مؤثر بوده است، موسیقی و ادب و فرهنگ ایران نیز در این شهر کاملاً نفوذ کرد و از همین جا بسایر شهرهای عرب منتقل گردید.
حجاز آواز حزین و بزمی بود که آن را نصب العرب می‌نامیدند و موسیقی‌دانان حیره شیوه‌های هنرمندانه‌تر این آواز را می‌دانستند و عود کاسه چوبی را نیز عربها از مردم حیره اقتباس کردند و بجای عود با کاسه پوست دار مزمر نامیده می‌شد و در حجاز معمول بوده بکار می‌بردند و همچنین
در حیره چنگ و تنبور رواج داشت.
کلمان هوارت می‌نویسد: پیش از ظهور اسلام عربهای بادیه نشین شعر و داشته‌اند ولی تشکیل و بسط آن برما مجهول است. شاید طرز حرکت شتر هنگام راه رفتن و گذاردن پاهایش با آن همه نظم برروی زمین، موجد آهنگ «حدی» گشته است. آهنگی که شتربانان قافله، برای راندن و سرگرمی شترها می‌خواندند.
بطور کلی باید گفته شود که امرا و حکام عرب در حالکیه اغلب از خوانندگان و نوازندگان تجلیل و تشویق می‌کردند، معهذا اشتغال به موسیقی را دون‌شان خود می‌دانستند و از این جهت بسیاری از خوانندگان و نوازندگان معروف عرب که شالوده گذاردن این هنر در آغاز اسلام می‌باشند، ایرانیان اسیری بوده‌اند که در جنگها به اسارت درآمده و بنام موالی در شهرهای عرب به کارهای سنگین واداشته شده بودند.موسیقی‌دانان معروف اعراب هم آنانی بوده‌اند که زیر دست موسیقی‌دانهای ایرانی و همین موالی تربیت گردیده بودند.
مخصوصاً در سده اول اسلامی، بیشتر از موسیقی‌دانها، با ایرانی اسیر و یا اولادان آنها، یا مردمان کشورهایی بودند که تحت نفوذ و هنر موسیقی و تمدن و فرهنگ ایران قرار گرفته بودند.
ابولفرج اصفهانی در کتاب«الاغانی»نوشته است: سعید ابن مسجع غلام بنی جمح از اهل مکه و مغنی بود. او یکی از بزرگترین استادان فن موسیقی بشمار می‌رود و بر سایرین تقدم داشت و نخستین کسی بود که نغمه‌های موسیقی ایران را با الحان و نغمات عربی تطبیق داد و بسیاری از نغمات موسیقی را از ایرانیان اقتباس و به عربی نقل و شایع کرد. به شام هم سفر نمود و الحان روم و نواختن بربط را آموخته بود. به ایران نیز آمده و موسیقی و آواز را تکمیل و نغمه‌های بسیاری آموخت و به حجاز برگشت و فن خود را اشاعه داد……
ابن مسجح بر گروه ایرانی که مشغول ساختمان کعبه بودند، می‌گذشت، نغمه آنها را که به هنگام کار با آن ترنم می‌کردند، شنید و آن را به عربی نقل کرد. گویند خواجه ابن مسجح آواز تازه‌ای از او شنید، پرسید این آواز را از که آموختی؟ پاسخ داد از ایرانیان نغمه پارسی را شنیده، آن را به عربی نقل نمودم. خواجه گفت: تو در راه خدا آزاد هستی ولی او از خواجه خود جدا نشد، و فن خویش را ترقی داد و در شهر مکه شهرت بسزایی یافت.
درباره این هنرمند می‌نویسند: او بقدری در حجاز و جزیره العرب معروف شد که بر او رشک بردند و تقریباً او نخستین مدرسه موسیقی را عملاً در مدینه دایر ساخت و علمای منصب او را متهم ساختند که مسلمانان را منحرف می‌سازد و از مکه به دمشق اعزام شد. عموزاگان خلیفه مقدم او را گرامی داشتند و به دربار خلیفه معرفیش کردند. صدای ساز او خلیفه را خوش آمد و انعام فراوانی بدو بخشید. شاگرد او ابن محرز نیز مانند استادش برای فرا گرفتن موسیقی و نغمات ایرانی به ایران سفر کرده و بنا به گفته ابوالفرج اصفهانی این موسیقی‌دان عرب، کلمات و اشعار عربی را در الحان ایرانی می‌خوانده است.
صفوان جمحی از پدر خود نقل می‌کند: که چون معاویه ابن ابی سفیان کاخ خود را برپا کرد بناها و هنرمندان ایرانی را به کار وادار کرد. آنها نیز قصر او را با گچ و آجر ساختند و هنگام کار نغمه پارسی و ایرانی ترنم می‌کردند. سعید ابن مسجح همه روزه برای آموختن نغمات ایرانی نزد ابن بنایان و کارگران رفته و لحن تازه‌ای‌می‌آموخت و هر آوازی را که می‌پسندید بعربی نقل کرده موافق آن شعر می‌سرود.
در جای دیگر می‌گوید: این محرز فرزند یکی از کلیدداران، زمانی که در مدینه زندگی می‌کرد یعنی در هرسال که سه ماه به مدینه می‌آمد، آلات موسیقی را از «عزه المیلاد» می‌آموخت و سپس سه ماه در مکه بوده و بعد به ایران مسافرت می‌کرد و لغات فارسی و ایرانی را می‌آموخت و به عربی نقل می‌کرد. به شام هم رفت و لحن رومی را هم فرا گرفت و از تمام نغماتی که بدست آورده بود الحان و موسیقی عرب را ایجاد کرد. نغماتی که او پدید آورده بود بی‌مانند است و نظیر آنها شنیده نشده بود. بدین جهت ملقب به «صناج العرب» گردید. او نخستین کسی بود که هریک از آوازها را بدو بیت خوانده، زیرا به عقیده او یک بیت برای ادای اصوات کافی و کامل نمی‌باشد. موسیقی‌دانها و آوازخانان عرب همه به او اقتدا کردند و از او تقلید نمودند زیرا ابن مسجح سرسلسله مغنیان عرب بود.
ابن خرذابه نوشته است که: عبدالله ابن عامر کنیزی چند خریده، و از شهر مدینه نزد عبد الله ابن جعفر رفت و نغمه خود را ادا کرد. «سائب خائر» غلام عبدالله که او نیز ایرانی و اهل بلوک خسرو بود، به خواجه گفت: من مانند این شخص ایرانی نغمه‌های دلپذیر دارم. سپس آغاز به آوازه نموده این شعر را سرود: «لمن الدیار رسومها قفر…..» ابن الکلبی می‌گوید: او نخستین کسی بود که در عالم اسلام موسیقی آواز را منتشر ساخت.
یکی دیگر از موسیقی‌دانان معروف اسلامی که اصلاً ایرانی بوده«ابوعبدالمنعم عیسی بن عبدالله الذائب»(۸۸-۱۰ ه) مشهور به طویس (طاووس کوچک) از موالیان و بندگان آزاد شده طایفه «بنو مخزوم» و ساکن مدینه است. وی در خاندان مادر عثمان بن عفان تربیت یافته و از همان اوان کودکی تحت تأثیر آهنگهای ایرانیانی که اسیر بودند و در مدینه کار اجباری می‌کردند قرار گرفت.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #97

AMT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
181
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشاپور
مدال المپیاد
المپیاد علوم آزمایشگاهی-المپیاد زبان-المپیاد ادبی-المپیاد ریاضی 3 دوره-المپیاد شیمی
دانشگاه
علوم پزشکی ایران (ان ش
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

بخش پنجم :فلسفه و حکمت در ایران باستان
منبع : مجله فرهنگ و هنر ؛ نویسنده : علی سامی
تا پیش از اینکه پرده‌های ضخیم گذشت زمان از روی آثار و فرهنگهای کهن جلگه بین‌النهرین و دره ‌های نیل و سند و فلات ایران برداشته شود ، اکثرا بر آن بودند که اندیشه‌های فلسفی ، از حکما و فلاسفه یونان سرچشمه گرفته است و این آنان بودند که فلسفه و حکمت را در جهان بنیان گذاشتند . ولی بدست آمدن اسناد و مدارکی کم و بیش مربوط باین رشته در کشورهای شرق باستانی معلوم داشت که این ملل هر کدام به نوبه خود متناسب با پیشرفتهایی که در راه دانش و کمال نموده بودند فلسفه خاصی هم داشته‌اند و در علوم معقول نیز کار میکرده‌اند که همان اطلاعات بر اثر آمد و رفت یونانیها به نواحی آسیای صغیر و غربی مورد استفاده آنها ویون‌هایی که در این کرانه‌ها و نواحی ، پراکنده و متوطن بوده‌اند ، گردیده و پایه و اساس فلسفه یونان را تشکیل داده است و از آن پس یونان فلسفه را به صورت یک دانش منظم تحت اصول و قواعدی در آورد .
تالس اهل میلت و فیثاغورث و دمکرتیوس با آگاهی از فلسفه و اندیشه‌های پژوهندگان شرق باستان ، مکاتیب فلسفی خود را پایه گذاردند .
((فلسفه)) واژه عربی و از فیلوزفیا یونانی Philosophia گرفته شده است . ((فیلو)) یعنی ((دوستدار و طالب)) و ((زئوفی یا سوفی)) یعنی دانش و حکمت رویهم رفته ((دوستدار دانش)) و ((خواهان حکمت )) معنی میدهد . ولی معنای مجازی و اصطلاحی آن عبارت از پژوهش و بررسی در روشهاییکه بر اندیشه و کردار بشری حکمفرماست ، می‌باشد و شامل یک سلسله نظرات و قواعد فکری است که درباره حقیقت عالم وجود و چگونگی و شناخت جهان و مسائل مربوط الهیات و علم تکوین عالم و مباحث کیهانی و زمینی و انسانی و مطالب دیگری در همین زمینه‌ها بحث مینماید .
اقوام سومر و مصر و بابل و ایران و چین و هند و یهود هر کدام به نوبه خود قرنها پیش از تمدن یونان اندیشه‌های جالب و ریشه‌داری در باب الوهیت و عالم وجود و پیدایش جهان و انسان و خیر و شر مطلق و افکار دیگری از این قبیل داشته‌اند .
مثلا فلاسفه والهیون سومری در پنجهز ارسال پیش از این ، برای اثبات وجود خدایان اندیشه‌هایی مبتنی بر منطق داشته‌اند و معتقد بودند همانطور که در نظم و اداره امور آنچه که در دور و بر و دیدگاهشان قرار گرفته ، به دست بشر میباشد ، جهان هستی هم که سازمان آن بمراتب پیچیده تر و شگرفتر است . بدست موجودات نیرومندتر و برتر و شایسته تر از بشر معمولی است که در عین حال همیشگی و جاودانی هم هستند زیرا اگر جاودانی نبودند ، پس از مرگ و نیستی آنها ، جهان هستی دستخوش بی نظمی و آشفتگی و آشوب میشد و بآخر میرسید . این وجودهای نادیدنی و جاودانی برتر از انسان را دینگیر Dingir یا خدا مینامیدند .
دانش و فلسفه و هنر ایران کهن ، بمراتب برتر از مدارک اسنادی که امروز در دست است بوده ، و آنچه پویندگان و پژوهندگان این را گردآوری نموده‌اند ، تکه‌هایی از شکست و بستهاست که آشفتگیها و ناهمواریهای روزگار بدان وارد ساخته و هر تکه‌اش را به جایی پراکنده است .
این دانش و هنر گاهی در اثر گسترش دامنه شاهنشاهی ، در فرهنگها و تمدنهای دیگر اثر گذاشته و زمانی هم بواسطه برخورد با سایر ملل متمدن باستانی از تمدنهای آنها متأثر گردیده است . یونان و روم و تازی و ترک هم شیفته و فریفته و دست نشانده همین نفوذ معنوی و فرهنگی شدند ، هر چند به ظاهر روزگارانی پیروزمند گردیدند .
در دوران درخشان شاهنشاهی هخامنشی ، بهم پیوستگی فرهنگی خاور و باختر عملا تحقق پذیرفت و ایران یگانه عامل نگاهبان و گسترش دهنده و پرورانده دانشها و فرهنگهای
اقوام باستانی تابعه خود شد و از آن پس در هر دوره‌أی بر حسب موقعیت جغرافیاییش وسیله بهم پیوستگی مدنیتهای گوناگون مردمان شرق و غرب ، از دره سند تا وراء نیل و ماوراءالنهر تا دانوب ، چون مدنیتهای ریشه دار بین ‌النهرین و مصر و ایلام و فنیقی و هند و ارمنستان و خوارزم و غیره گردید . همین امر سبب شد که با اندیشه‌های رسا و فیلسوفانه در برابر مسائل عمیق و معنوی زندگی بررسی نمایند و عناصر فرهنگی مختلف را در یک فرهنگ جامع و رساتری عرضه بدارند .
همین فرهنگ و دانش در کشورهای دیگر جهان ، به ویژه همسایگان ، چه در دوران هخامنشیها و ساسانیها و چه پس از پیدایش اسلام ، در دولت بزرگ اسلامی که پس از زوال این شاهنشاهی پهناور و امپراطوری بزرگ رم شرقی ، جانشین آنها گردید ، تأثیر شگرف و ریشه‌داری نمود و از خود در تمام مظاهرش اثر گذاشت .
در قسمت فلسفه و حکمت که خود یکی از بخشهای جالب و با ارزش این فرهنگ است در ایران زمین ، خیلی پیش از آنکه یونانیان با این دانش آشنا شوند ، رایج بوده است و این موضوع در نوشته‌های افلاطون و ارسطو ضمن مقدمه‌های خود بر کتاب فلسفه منعکس است و اشاره نموده‌اند که مغان ایرانی ، قرنها پیش از ما یونانیها فلسفه را درس میداده‌اند و حتی ارسطو فلسفه را در ایران قدیمتر از مصر دانسته است . مغان ایرانی بر اسرار علم طبیعی و حکمت و ریاضی آگاه بوده‌اند . واژه ماد و ماژ و مغ و مگوش که معرب آن مجوس است به دانش ور و خارق‌العاده معنی شده و در جمع زبانهای اروپائی لفظ ماژیک که از ریشه مغی آمده بکارهای شگفت انگیز و حیرت آور معنی میشود . ماژسته Majesty عنوان برترین مقام و به معنی اعلیحضرت از همین کلمه نوشته شده نام کتاب بطلمیوس مجسطی Al majesty یعنی ((برتر از همه کتابها )) بهمین مناسبت می‌باشد .
منتهی همان طور که روایت کرده‌اند و حتی در نوشته‌های اردشیر پاپکان و تاریخ نویسان بعد از اسلام اشاره شده ، اسناد کتبی و مشهور این علم مانند سایر علوم ، در یک نوبت هنگام حمله اسکندر به ایران و در نوبت دیگر هنگام تسلط اعراب بر ایران زمین ، بدست امواج حوادث از بین رفت . پس بطور حتم نخواهد توانست از چگونگی این دانش آن طوری که بوده است و به طور تفصیل ، اطلاعاتی گرد کرد . آنچه که در سطور آتی از لحاظ خوانندگان عزیز میگذرد ، پرتوی از آنست که در نوشته‌های تاریخ نویسان گاهی منعکس گردیده و امروزه مورد استناد و مدرک قرار گرفته و امیدوار می‌باشد این نارسا و مختصر گفتار سبب شود که دانشمندان بزرگوار و استادان فن با پژوهشهای ژرفتری ، اطلاعات مبسوط‌تر و فراوانتری ، در دسترس علاقه مندان و پویندگان قرار دهند . پلوتارک مورخ یونانی در کتاب ((رجال نامدار )) چند جا راجع بعلوم مغی اشاره نموده است یکی هنگامی است که تمیستوکل سردار بزرگ و سیاستمدار معروف آتنی بدربار خشایارشا پناهنده میشود و شهریار هخامنشی از راه عنایت و لطف باو اجازه میدهد که بهمدان برود و علو مغان را که بیگانگان از آموختن آن محروم بودند ، از دانایان این فن بیاموزد .
در جای دیگر نوشته است که فرزندان اردشیر هخامنشی ، فلسفه مغی ماژیک را از دانایان علوم فرا گرفته بودند و ضمن توصیف برادر اردشیر دوم کوروش کوچک مینویسد : که وی در مکاتباتش خود ستاو میگفته است : دل او از دل برادرش بزرگتر و خود او در فلسفه و علم ماژیک از برادر داناتر است.
استاد بارتولد V. Barthold خاورشناس و دانشمند شهیر روسی در مقدمه کتاب ((جغرافیای تاریخی ایران )) اشاره‌أی باین موضوع نموده و چنین نوشته است : امپراطوری هخامنشی مثل دولت عظیمی که بدست تمام کشورهای متمدن بنا گردیده‌اند ، درجه اهمیتش برای ملتی که موجد آن بود کمتر از اهمیتی بود که همین دولت برای معاصرین متحد آن دارا بود . توسعه دائره معلومات جغرافیائی و کلیتا افق دانش نمایندگان تمدن یونانی که هرودوت و اسلاف وی د رتألیفات خود از آن سخن میرانند ، فقط زیر سایه فتوحات ایران حاصل آمده بود .
امینانوس مارسیلیوس Amminanus Marcelinus از قول افلاطون نوشته : که فلسفه مجوسی در زمان باستان زرتشت تعلیم نمود ، و پس از او گشتاسب ، پورداریوش بیاموخته ، بهند رفت و بابرهمنان و فلاسفه آنجا آشنا شد و ریاضت کشید و در بازگشت از تجربه‌های خود بهموطنانش اطلاعاتی داد .
در کتاب اسطر باب اول آیه ۱۳ از مجالست و مهاورت شاه با حکمیان صحبت مینماید بر این مضمون که : اردشیر بحکیمانی که از زمانها مخبر بودند تکلم نمود ، زیرا عادت پادشاه با همه کسانی که بشریت و احکام بودند چنین بود . و نیز نوشته اند که وقتی هراکلیتیوس Heraclitos اهل افسوس Ephesus کتابی بنام درباره (کل ) Peri – Tu Pantos
انتشار داد . بقدری پیچیده و فهم آن دشوار بود ، که داریوش بزرگ او را به دربار خود خواند تا غوامض و مشکلات آن کتاب را برای او حل نماید . دانشمند نامبرده دعوت داریوش را نپذیرفت و چنین پاسخ داد : از تظاهرات بیزار است و چون بکم قانع میباشد و آن کم در نزدیکی او یافت میشود ، نمیتواند بایران بیاید . تفصیل این دو نامه را دیوژنس‌لائرتیوس Diogenes Laertios ضبط نموده است و اصولا این دانشمند بطوریکه نوشته است نسبت بهمه مردم با نظر تحقیر و اهانت مینگریسته است او به Ho scoteionos((فیلسوف ظلمانی)) موسوم گردیده بود .
آیئن زرتشت و کتاب مقدس اوستا، بحد فراوانی دارای تعالیم عالی اخلاقی و فلسفی است . تشریح اهریمن یا روح شر و زیانهایی که او برای پیشرفتهای اخلاقی و اجتماعی بشر دارد و نمایانیدن راه پیکار با او و برطرف ساختن تیرگیها و آشوبگریهایی که در جهان بر پا ساخته ، برای طلوع و جلوه مظاهر و نور درخشان مزدایی ، شمه‌أی از آن میباشد .
در نوشته‌های اخلاقی و فلسفی اوستا از دو نیروی فعاله سپنت مینو و انگره نینو بحث شده ، که جهان معنوی و مادی نتیجه فعالیت این دو نیرو میباشد ، همان دو نیرویی که در یسنا اینطور یاد گردیده : ((من میخواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگی وجود داشته که یکی از آنرا باید خرد مقدس و دومی را خرد خبیث گفت ، اندیشه و آموزش خرد و آرزو و گفتار و کردار در زندگی و روان ما با هم یگانه و یکسان است ))‌(یسنا ۴۵ ) .
سپنت مینو به ((عقل مقدس )) ، ((اندیشه پاک)) و ((روح خیر)) وانگره مینو به ((اندیشه بد )) و ((روح شر )) تعبیر و معنی گردیده ، و این دو نیروی فعاله در نهاد آدمی نیز که که جهان کوچکی است فعالیت خود را دارد و دائم در کشمکش است . اهریمن یا روح شر در دنیای پایین (سلفی ) بسر میبرد . جنگ و کشتار و زمستان و برف و سرما و جانوران موزی ، خرابی ، بلاها، مرگ، بی ایمانی ، شک، نادرستی، فریب و هر غریزه بد دیگری که در این جهانست او بین آدمیان پراکنده ساخته است . گفتار و کردار و پندار نیک ، وسیله تقویت و غلبه روح خیر با تمام قوا بر عوامل شر پیروز خواهد شد و جهان روشنائی پدیدار خواهد گردید . فلسفه زرتشت جهان کامل اسرار آمیز سر و کار دارند ، باید در نیل باین هدف کمک نمایند و در بکمال رسانیدن جهان کوشش کنند .
((وقتیکه بشر بکمک راستی به دروغ چیره میگردد ، وقتی که پرده از روی زشتی و جهان نادرستی که مدتی بر خداوندان دروغ و فرومایگان فرمانی داشته ، برداشته میشود آنوقت أی خدای من ، موسم بهار ستایش بتو میرسد و پیغامت اثمار شیرین و لذیذ خود را ببار خواهد آورد)).
در فلسفه زرتشت خوشبختی و بدبختی و گناهکاری و بیگناهی ، بدست خود شخص است او میتواند زندگی را به خوشی و خیر بگذراند یا به اندوه و شر ، و کردار شخص است که او را بسوی بهشت یا دوزخ راهنمائی مینماید . در یسنا آمده ((أی اهورا مزدا بواسطه اندیشه نیک و بواسطه بهترین درستی و بواسطه اعمال و گفتار نیک سرانجام بنزد تو توانم رسید .)) و ((بشود که ما از زمره کسانی باشیم که جهان را بسوی ترقی و کمال میکشاند .)) سه پایه اساسی فلسفه زرتشت ((گفتار ، کردار ، پندار نیک )) قرنها بعد در گفته‌های بودا باین طرز منعکس شد ((در اعمالت با انضبات باش یا در سخنت با انضبات باش در فکرت با انضبات باش در همه چیز با انضبات باش )) . فلسفه سانکهیه هند مانند فلسفه زرتشت به دو قوه معنوی و مادی خیر و شر ((پروشه و پرکریتی )) اشاره مینماید . اثر فلسفه و کیش زرتشت در فلسفه و آئین یهود و مسیحت نیز تا حد زیادی مشهود است که ذکر آنها در این مقاله به درازا میکشد و بمقاله دیگر موکول میگردد و همچنین از انعکاس تعلیمات عالیه و حکمت زرتشت در افکار حکمای یونان از قبیل هراکلیتوس دماکریتوس (۴۶۰ ق.م) پتیکوراس (فیثاغورث ) . افلاطون ، ارسطو و رواقیون (پیروان ذنون) ، محققین شواهدی بدست آورده‌اند ، پاره‌أی عشق افلاطون را زاده آئین مهرپرستی ایرانیان دانسته‌اند . ارسطو فلسفه و حکمت حکمای ایران را از حکمت و فلسفه مصر قدیمیتر میداند و به موجب بررسیهای عمیق دانشمندان سیر تکامل عرفان در نزد حکمای یونان در آغاز از سرچشمه حکمت زرتشت آب خورده است و نیز نوشته‌اند که فیثاغورث حکیم یونانی نزد دانشمند ایرانی مخصوصا شخصی بنام زرتشت قسمتهایی را آموخته است . رابیندرات تا گورفیلسوف فقید بزرگ معاصر درباره فلسفه زرتشت گفته است ((زرتشت بزرگترین پیغمبری است در بدو تاریخ بشر ظهور نموده و بوسیله فلسفه خود ، بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت او مانند پاسبانی بود که منفردا بر قله کوه رفیعی منتظر طلوع خورشید ایستاده بود و هنگامی که دید اولین اشعه خورشید از افق نمودار گشته ، بوجد آمده و عالم خفته را با بانگ سرود خود از خواب غفلت بیدار ساخت .))
مولتون مینویسد : ((زرتشت از نخستین متفکرین است که آئین خود را بر پایه اخلاقی گذاشت . او در جستجوی یک آسمان نو و یک زمین نو بود که در آنجا درستکاری فرمانروا باشد )).
درکتاب سیر تمدن و تربیت در ایران باستان تألیف آقای دکتر اسدالله بیژن از قول گوتسه Gotze دانشمند آلمانی نین نقل شده که بنا به تحقیقات این دانشمند ، ایرانیها در پدید آوردن نگرش هومرال Humeral Theory شریک بوده ولی نگرش مهم دیگری که نگرش هومرال فرع آنست و ایران در پیدایش آن دخیل بوده ، همانا نگرش اساسی جهان کهین یا به اصطلاح اهل حکمت عالم اصغر است . شرح این نگرش در بندهش داده شده و بعدها مانی (۲۱۵ تا ۲۷۵ م ) نیز آنرا بموضوع دیگری بیان نموده و بر حسب این نگرش ، آدمی جهان کوچکی است ولی هستیش نمایاننده جهان مهین و یا عالم اکبر است . در دوره اسلام نیز تسلسل همین فکر در افکار حکمای ایرانی منعکس است .
بعد مؤلف کتاب سیر تمدن در حاشیه توضیح میدهد : در کتاب بندهش فصلی است پیرامون اینکه جسم آدمی انعکاس عالم است . در آنجا هر قسمتی از تن آدمی به قسمتی از زمین تشبیه شده :
پشت آدمی آسمان را ماند ، بافته‌ها خاک را ماند ، استخوانها بسان کوههاست ، رنگها مانند رودخانه‌هاست ، خون در تن آدمی آب دریاها را ماند، جگر بسان نبات است و در جایهای بدن که مو بطور وفور روئیده مانند جنگل است ، نخاع آدمی مانند فلز مایع در زمین است .
در میان نوشته‌های هیپوگراتس کتابی بنام((پری‌هبدمدن)) Peri Hebdomadon میباشد و این کتاب باندازه‌أی شبیه محتویات کتاب بندهش ایرانی است که نمیتوان باور نمود ایرانیها در یک گوشه دنیا عقیده مستقلی بدنیا داده ، و یونانیها نیز همان عقیده را مستقلانه در جای دیگر پرورانیده باشند .
ناگزیر یکی از این دو ، باید از دیگری اقتباس شده باشد . از مسطورات هیچ یک از این دو کتاب مزبور قدمت آنرا نمیتوان معلوم داشت ، ولی افلاطون با نسخه یونانی آشنا بوده و بندهش نیز از نو گردآورده پس از اسلام است . با وجود این مدارک ، زبانشناسی نشان میدهد که بندهش از مطالب اوسطایی است منتها بمرور زمان تصرفاتی در آن صورت گرفته است .
دکتر الگود انگلیسی Elgood گوید : که ترجمه یک جمله بندهش که در بالا نیز آورده شده ، به یونانی چنین است ((نخاع بدن مانند فلز مایع در زمین است )) . نخاع گرم و مرطوب است . در صورت ظاهر این عبارت طابق‌النعل بالنعل جمله‌أی بیش نیست ولی لغت مرطوب ظاهرا ترجمه لغت اصلی یونانی ((هوگرون)) است که به معنی مایع میباشد . دکتر الگود استدلال میکند که لغت اوسطایی و پهلوی برای فلز را میتوان بآسانی با لغت داغ اشتباه نمود و ظاهرا چون یونانیها این فکر را از ایرانیها اقتباس نمودند منتها در فهم جمله در ضمن ترجمه یونانی برای آنها سهو روی داده ولی مستنسخین بد خواستند آنرا درست کنند به این ترتیب در ساختمان جمله اشتباهی رخ داد . دوران این فکر مانند بسی افکار دیگران در ایران پس از اسلام نیز باز مانده و از اینگونه است :
اتزعم انک جرم صغیر
و فیک انطوی العالم الاکبر
حضرت امیر(ع)
تو خود را چیز کوچک می‌نپندار
جهانی باشد انور تو پدیدار
خدای را در دو جهان است فعلی و عقلی
یکی بمایه قلیل و دگر بمایه کثیر
جهان فعلی دنیا ، جهان عقلی شاه
یکی جهان صغیر و دگر جهان کبیر
عنصری
پس بصورت عالم اصغر تویی
پس بمعنی عالم اکبر تویی
مولوی
حکما تمام موجودات و آنچه غیر حق است عالم کبیر گویند و انسان را عالم صغیر . آنچه در عالم کبیر است نمونه‌أی از آن در انسان موجود میباشد . بعضی گفته‌اند که انسان کامل خود عالم کبیر است و باقی نسبت به وی عالم صغیر ، زیرا علت غائی موجودات اوست و در حدیث قدسی ((لولاک لما خلقت الی فلاک))خطاب به حضرت محمد ص که اگر تو نبودی آسمان و زمین را خلق نمیکردند ، اشاره بهمین مطلب است .
صاحب گلشن راز نیز فرموده :
عدم آئینه ، عالم عکس و انسان
چو چشم عکس در وی شخص پنهان
تو چشم عکس و او نور دو دیده است
بدیده دیده را دیده که دیده است
جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزه‌تر نبود بیانی
اسرار این جهان مجهول وراز بزرگ زندگی و پرسشی که در اوسطی شده ((برای چه آفریده شده‌ایم ؟ )) ((ما را کی ساخته ؟)) ((یکجا خواهیم رفت ؟ )) و بسا و چون و چراهای دیگر پیوسته مورد پرسش و ابهام و در عین حال کنجکاوی متفکرین و حکمای باستانی بوده و نخستین بار با این سوال در همان کتاب اوسطی که در عدادنخستین اثر ادبی دنیای کهن است بر میخوریم . پس از اسلام باز حکما و فلاسفه ایران و اروپا نیز در کشف این راز ، پرسان و در تکاپو بوده‌اند . دامنه این پرسش بسیار وسیع و از هنگامی که تاریخ بیاد دارد توسط اندیشمندان و فلاسفه و پویندگان راه حق و وادی حقیقت بمیان آمده است ولی دست علم تا کنون بدامان آن نرسیده و پژوهش زیستشناسان و طبیعیدانان راز این چیستان را نگشوده است .
دریسنا : ۴۴- ۳ چنین گفته شده است :
از تو میپرسم أی اهور مزدا براستی مرا از آن آگاه فرما ،‌کیست آن کسی که در روز نخست از آفرینش خویش پدر راستی گردید ؟
کیست آن کسی که ماه از او گهی پر است و گهی تهی ؟
أی مزدا این وبسا چیزهای دیگر را میخواهم بدانم
از تو میپرسم أی اهورا براستی مرا از آن آگاه فرما :
کیست نگهدار این زمین در پایین ، و سپهر(در بالا ) که به سوی نشیب فرود نمی‌آید ؟
کیست آن آفریننده آب و گیاه ؟ کیست که بباد و ابر تندروی آموخت ؟ کیست أی مزدا آفریننده منش پاک
از تو میپرسم أی اهورا براستی مرا از آن آگاه فرما کیست آفریننده خواب خوشی بخش ، و بیداری
کیست آفریننده بامداد نیمروز که مردم را برای بجای آوردن نماز همی خواند .
باز در یسناها ۲۹:
بشما روان جهان داد خواهی کرد
برای چه مرا آفریدید ؟ که مرا ساخت ؟ فرا گرفت مرا خشم ، چپاول و ستیزه و پریشانی و آشفتگی و سختی ، نیست برای من نگهبانی جز از شما
پس به من بنمایانید نیکان و کوشش کنندگان را .
در بند یازدهم از اندرز خسرو کواتان قریب بهمین مضمون سوالاتی شده که پاسخ آنرا نیز داده بدین مضمون : بیامده‌ام و چرا ایدر هستم پس من باز بکجا باید شون و چه از من خواهند .
۱۲ : من این دانم که از نزد هرمزد خدای بیامده‌ام برای بستوه آوردن دروغ ایدر هستم و باز پیش هرمزد خدای بایدم شدن . از من اشوئی ((تقدیس)) و عمل دانایان و تعالیم خردمندانه و خوئی پیراسته خواهند .
حکیم عمر خیام در قرن پنجم همین پرسش را تکرار کرده :
کس می نزند دمی در این عالم راست
کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست؟
حافظ
عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم ؟
دریغ و درد که غافل ز حال خویشتنم
مولوی:
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمائی وطنم
مانده‌ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
جان که از عالم علوی است یقین میدانم
رخت خود باز برآرم که همان جا فکنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم
خنک آنروز که پرواز کنم تا بر دوست
بهوای سر کویش پر و بالی بزنم
من بخود نامدم اینجا که بخود باز روم
آنکه آورد مرا ، باز برد در وطنم
نظامی گوید :
دگر ره گفت ما اینجا چرائیم
کجا خواهیم رفتن در کجائیم
جوابش داد و گفت از پرده این راز
نگردد کشف تو با پرده میساز
چو زین سرگشتگان یابی رهائی
بدانی خود که چونی وز کجائی
در این افکار و اندیشه‌ها که در اوسطی منعکس است و ذکر کردیم ، در ادوار باستانی بسایر متفکرین و فلاسفه نیز سرایت نموده است . مثلا ضمن اندیشه‌های بودا این جملات را میتوان یافت . شما نمیتوانید بدانید که ما از کجائیم و به کجا میرویم ؟ همچنانکه نمیتوانید بدانید که زندگی از کجا سرچشمه میگیرد و بکجا میرود ؟ ما مثل اشباح تهی هستیم ((از درد متغیر خود چه لذاتی توانیم برد ؟)) در اوپانیشاردها Upanishads یکی از قسمتهای وداها درباره اسرار این جهان مجهول مطالبی بدین مضمون است :
ما از کجا پا به عرصه وجود گذاشته ایم ؟ کجا زندگی کرده‌ایم ؟ به کجا میرویم ؟ أی برهمنانی که دانای این راز هستید به ما باز گوئید به فرمان چه کسی در این جا رخت اقامت افکنده‌ایم . این اندیشه‌ها از شرق به غرب هم رفته است ((دانته)) در کتاب ((کمدی‌الهی)) و ((آبه مورو)) در کتاب ((از کجا می‌آییم )) ((هگل)) در ((مبدا انسان)) لوئی راسین در قطعه مشهور ((مذهب)) شاتوبریان در کتاب ((جلال مسیحیت)) از همین موضوع سخن رانده‌اند . پاسکال در کتاب مشهور اندیشه‌ها جلد اول گفته است ((نمیدانم چه کسی مرا بدنیا نهاده است . دنیا چیست و من که هستم ؟ همچنانکه نمیدانم از کجا آمدهام و به کجا خواهم رفت ؟ ))
لامارتین بزرگترین نویسنده و سخنور قرن نوزدهم میلادی فرانسه در قطعه ابدیت L immortalite به همین مضمون با عبارت دلپذیری گفته است ((که هستم و از کجا آمده‌ام ؟ برای چه در این زندان تنگ مقید شده‌ام ؟ که باید باشم و به کجا باید بروم ؟))
دانش و فلسفه و حکمت در زمان شاهنشاهی ساسانی که چهار قرن ربع دوام پیدا کرد با پیشرفتهای شایان اهمیتی سیر خود را نمود . این جنبش از زمان اردشیر بنیان‌گزار آن شاهنشاهی و شاپور اول جانشین او آغاز و در دوران فرخنده خسرو انوشیروان بدرجه ترقی و تعالی رسید .
از این دو پادشاه دانشمند و دادگستر ، بیش از سایر پادشاهان این دودمان با فر و شکوه ، نسبتا مدارک و شواهدی در این باره در دست است . ابوسهل‌ابن نوبخت در کتاب ((النهظان)) متذکر گردیده است که در زمان اردشیر و شاپور مقدار زیادی از کتابهای چین و روم و هند ، بفارسی ترجمه و نقل گردیده و بعد از آنها انوشیروان همه را جمع‌آوری و بدانها عمل کرد زیرا خاطر او بدانش و دانشجویی شیفته بود .
فلوطین Plotin حکیم و فیسوف رومی مقیم مصر چون میخواست با حکمت و فلسفه ایرانیان آشنا گردد همراه گردیانوس Gordianos که با شاپور اول جنگ داشت ، بایران آمد و از محظر دانشمندان و فلاسفه ایرانی بهره‌ها بر گرفت و در بازگشت بروم رفت و آنجا ماند و تعلیم طالبان حکمت را بعهده گرفت . دانشمند فقید شادروان فرخی در کتاب سیر حکمت در اروپا مینویسد : ((اما از آنجا که میدانیم فلوطین خود برای استفاده از حکمت شرق بایران آمده و از گفته‌های دانشمندان و اشراقیون اسلامی هم بر میآید که در این کشور این دیرگاهی حکمائی بودند که در مسلک اشراق قدم می‌زده‌اند ، میتوان تصور کرد که افلاطونیان اخیر عقاید خود را از مشرق گرفته باشند .
ابوعلی مسکویه در تجارب الامم مقداری از سخنان و عبارات خسرو انوشیروان را که آن شاهنشاه ضمن کتابی در باب کار و رفتار خویش نوشته و آن کتاب در قرن چهرم هجری بعربی ترجمه شده نقل مینماید . راجع بدانش پروری انوشیروان از قول خود او چنین نقل شده ،((اقرار بشناسائی حق و دانش و پیروی کردن از آن ، یکی از بزرگترین آرایشهای شاهان است و از چیزهاییکه برای شاهان بزرگترین زیان را دارد یکی سرباز زدن از آموختن است و خود را برتر از آن شمردن که در جستجوی دانش برآیند و آنکس که علوم نیاموزد دانا نخواهد بود .))
آگاثیاس Agathias تاریخ نویس یونانی در سده ششم میلادی (متوفای ۵۸۳م ) با آنکه از مخالفین انوشیروان بوده ، نتوانسته است مراتب دانشپروری و کمال دوستی و عشق بفلسفه و حکمت این شهریار دادگستر را نادیده انگارد . وی اظهار تعجب و حیرت مینماید ککه پادشاهی با وجود گرفتاریهای امور جنگی و مملکتداری چطور از آموختن ((فلسفه )) آنی غفلت نمینموده و مینویسد که ((اورانوس)) فیلسوف و پزشک بزرگ سوریه را بدربار جلب نمود تا از وی حکمت و فلسفه بیاموزد و نوشته‌اند که او از جوانی تحصیل فلسفه را آغاز نمود و با تعلیمات ارسطو و افلاطون آشنا شد . ژوستی نیانوس امپراطور روم شرقی( رومیه الصغری)
(بیزانس ۲۵۶ تا ۵۲۷ م) وقتی که مدارس فلسفی آتنه و اسکندریه ورها (شمال جزیره ) دارالعلم معروف سنت افرم Saint Ephrem را بست ، هفت تن از دانشمندان مدرسه آتنه بدربار انوشیروان بو آوردند ، وی مقدم آنها را گرامی و مغتنم دانست و ورود آنها بحوزه شاهنشاهی ساسانی بسیار پرارزش و مهم ، و در گسترش حکمت و فلسفه که بعدها پایه حکمت و فلسفه اسلامی گردید ،مؤثر بود .
دو کانون بزرگ علمی و فلسفی در امپراطور روم موجود بود آتن محل تعلیم فلسفه و ادبیات و علوم اجتماعی و اسکندریه مرکز علوم روحانی و آئین . دانش پژوهانی که طالب یکیاز این دو رشته علوم بودند هر کدام بیکی از این مراکز رو میآوردند . مدارس دیگری نیز در قسطنطنیه ، بیروت ، رها ، نصیبین ، گندی شاپور و حران وجود داشت ، که در آنها علوم الهیات از روی فلسفه و مکاتیب یونان تدریس میشد . سایر دانشهائی که در این مرکز علمی تدریس میشد علوم تحقیقی و ریاضیات بوده است .
در اوایل قرن ششم میلادی امپراطور روم دانشمندان آتن را که پا بست بآئین و آ‎داب و مذهب یونان قدیم بودند ، تحت فشار قرار داد و آنان ناگزیر بجلای وطن و آمدن بدربار ایران شدند ، یکی از این دانشمندان مهاجر داما سکیوس Damascius در کتاب خو د Dr principus اطلاعاتیاز عقاید فلسفی مشرق زمین که هنگام اقامت خود در ایران کسب کرده بود ،نوشته است ….
انو شیروان با حکمای مهاجر مباحثات فلسفی نمود هنگام عقد قرار داد با ژوستی نیانوس مخصوصا یک ماده افزود که فلاسفه و دانشمندان نامبرده آزادی فکر و عمل داشته باشند و بتوانند به شهرهای خود بر گردنند . عشق و علاقه او بفلسفه و حکمت سبب شد که در مغرب زمین معتقد شوند که یکی از شاگردان افلاطون بر او رنگ شاهنشاهی ایران تکیه زده است ، کتابهای فلسفه ارسطو و افلاطون در زمان او بزبان پهلوی ترجمه گردید . حکمای ایران درین دوره خود مشرب فلسفه جداگانه‌أی انتخاب نمودند و دسته‌أی را تشکیل دادند که در فلسفه اسلام بنام ((خسروانی پهلو‌یین )) نامیده شد و در پاره‌أی از مباحث فلسفه آراء آنها محل شاهد قرار گرفته است. من جمله صدرالمتآلهین شیرازی و حاج ملا هادی سبزواری وجود چنین مشربی را در تآلیفات خود ذکر کرده‌اند .
الفهلویون عندهم حقیقه ذات تشکک نعم مراتبا غنی و فقرتختلف کالنور حیثما تقوی و ضعف.
یکی از هفت تن حکمای یونانی پریسکیانوسPriscianos از اهالی لیدی (پیریسین ) کتابی در جواب سوالاتی که انوشیروان از او نموده نوشته است . از سوالات خسرو انوشیروان به احاطه و ذوق او برای فهم حکمت پی برده میشود و نمودار میسازد که شهریار ساسانی تا چه حد تیزهوش و متفکر و محقق و در صدد پی بردن بموزلات بوده است .
عنوان این کتاب حل مشکلات فلسفه پریسین که خسرو انوشیروان طرح کرده است Corum de Quidus DuBitavit شامل پاسخهایی در مسائل مختلف علم‌النفس و وظایف‌الاعضاء و حکمت طبیعی و تاریخ طبیعی میباشد فهرست پرسشهای خسرو انوشیروان بدین قرار نقل میگردد :
۱ – ماهیت روح چیست ؟ آیا روح در تمام موجودات یکسان است ؟ آیا اختلاف ارواح است که سبب اختلاف ابدان میشود یا بالعکس اختلاف ارواح است ؟
۲ – خواب چیست ؟ آیا فراهم آورده همان روحی است که در بیداری عمل میکند یا اینکه فراهم آورده روح دیگری است ؟ آیا به اصل گرمی و سردی مزاج مناسبت دارد ؟
۳ – قوه مخیله چیست ؟ و از کجا میآید ؟ اگر یکی از مدارک روح است آیا خدایان آنرا تولید میکنند یا ارواح ضاره ؟
۴ – در تمام اقالیم سال ، تابع چهار تکامل ، بهار ، تابستان ، پائیز و زمستان است ؟
۵ – چرا طبیبانی که در نوع مرض موافقت دارند در داروی همان مرض موافقت ندارند تا حدی که همان دارویی را
که بعضی زیان‌آور میشمارند ، بعضی دیگر سودمند میدانند و از بهبودی میآید؟
۶ – چرا بهر احمر هر روز مد و شب جزر دارد ؟
۷ – چگونه میشود که اجسام ثقیل در هوا خود را نگاه میدارد ولی مکمن آتش همچنان که در آثار جوی مشهود است جز در رطوبت نیست ؟
۸ – چرا انواع مختلف حیوانات و نباتات را چون از ناحیه‌أی بناحیه دیگر برند پس از زمانی معین و بعد از چند بار که نسل پذیرد روئیده شود ، اشکالی بخود میگیرد که مختص آن ناحیه است که آنرا بدان برده‌اند و اگر خاصیت هوا و زمین است که در آنها تغییر میآورد ، چگونه است که تمام اشخاص از یک نوع که دائما در تضاد همین آثار بوده‌اند ، یک سیما و قیافه ندارند ؟
پروفسور کریستیان بارتلمه خاور شناس آلمانی ضمن ایراد یک سخنرانی جالبی در جشن تأسیس ((فرهنگستان علوم هایدلبرگ )) در تاریخ ۱۱ ماه مه سال ۱۹۲۴ چنین گفته است :
مغرب زمین به خسرو انوشیروان دین فراوان دارد . وی دستور داد که آثار فلسفه و دانشمندان یونانی را بزبان رسمی امپراطوری ساسانی یعنی بزبان فرس میانه ترجمه کنند . این ترجمه‌ها چند قرن بعد دوباره بزبان عربی ترجمه شده و همین ترجمه‌ها بودند که اساس شکفتگی علم در اسپانیا هنگام تسلط اعراب گشته و از آنجا نیز غالبا بواسطه دانشمندان یهودی، سایر اقوام اروپائی را تحت نفوذ خود قرار دادند.
راجع به اهمیت علوم عقلی و فلسفه و وسعت دامنه آن در زمان ساسانیان عبدالرحمن بن خلدون در کتاب ((العلوم العقلیه و اصنافها )) شرحی دارد که ترجمه آن چنین است :
و بدان که مابین اممی که اخبار و تواریخ احوال ایشان بما رسیده است اقوامی که از همه بیشتر بعلوم عقلیه توجه نموده‌اند همانا دو قوم بزرگ قبل از اسلام یعنی ایرانیان و یونانیان بوده‌اند، اما ایرانیان اهمیت این علوم عقلیه نزد ایشان بغایت از این بوده است و دامنه آن بغایت وسیع و بمناسبت عظمت و فخامت دولت ایشان و طول مدت سلطنت آنان ، و گویندکه این علوم یونانیان از جانب ایرانیان منتقل شده است .
وقتی که اسکندر دارا را بکشت و سلطنت کیانیان را منقرض نمود و بر کتب و علوم ایرانیان که از حد حصر بیرون بود استیلا یافت و وقتی که مملکت ایران (بدست عرب) مفتوح گردید کتب بسیاری در آن سرزمین بدست ایشان افتاد سعدبن ابی وقاص (سردار لشکر عرب) بعمر بن الخطاب در خصوص آن کتب نامه نوشت و در ترجمه نمودن آن کتب برای مسلمانان رخصت طلبید عمر به او نوشت که آن کتب را در آب افکنید . اگر آنچه در آنهاست راهنمایی است خداوند ما را براهنمایی به اذان راهنمایی کرده است و اگر گمراهی است خداوند ما را از شر آن محفوظ داشته است معهذا آن کتب را در آب افکندند و علوم ایرانیان که در آن کتاب مدون بود از میان رفت و بدست ما نرسیده است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #98

AMT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
181
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشاپور
مدال المپیاد
المپیاد علوم آزمایشگاهی-المپیاد زبان-المپیاد ادبی-المپیاد ریاضی 3 دوره-المپیاد شیمی
دانشگاه
علوم پزشکی ایران (ان ش
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

بخش ششم : ادبیات ایران در پیش از اسلام
مجموعه فعّالیّتهای‌ ادبی‌ ایرانیان‌ باستان‌ که‌ به‌ دو صورت‌ شفاهی‌ و مکتوب‌ و به‌ تمامی‌ زبانهای‌ ایرانی‌ است‌. بخشی‌ از آنها دولتی‌ است‌، مانند سنگْنوشته‌های‌ شاهان‌ و نوشته‌های‌ روی‌ سکّه‌ها و بخشی‌ دیگر، مبتنی‌ بر داستانهای‌ ملّی‌، افسانه‌ها و بعضی‌ از آداب‌ و رسوم‌ اجتماعی‌ است‌ و پیکرة‌ اصلی‌ ادبیّات‌ شفاهی‌ غیردینی‌ پیش‌ از اسلام‌ را تشکیل‌ می‌دهد. امّا بیشتر آثاری‌ که‌ از این‌ دوران‌ به‌ صورت‌ مکتوب‌ بر جای‌ مانده‌ با دستگاههای‌ دینیِ زردشتی‌، بودایی‌، مانوی‌ و مسیحی‌ مرتبط‌ است‌ و بدنة‌ اصلی‌ ادبیّات‌ دینی‌ ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ را می‌سازد. در ایران‌ پیش‌ از اسلام‌، آثار دینی‌ و ادبی‌ معمولاً به‌ کتابت‌ درنمی‌آمده‌ و بیشتر به‌ صورت‌ روایی‌، سینه‌ به‌ سینه‌، منتقل‌ و حفظ‌ می‌شده‌ است‌. مثلاً کتاب‌ اوستا ، پس‌ از سده‌ها انتقال‌ شفاهی‌، سرانجام‌ در دورة‌ ساسانی‌ به‌ کتابت‌ درآمد (کلنز، ص‌. ۳۳).
پایبندی‌ ایرانیان‌ به‌ حفظ‌ سنّت‌ ادبیّات‌ شفاهی‌ و نیز جنگها و تعصّبات‌ دینی‌ و فرهنگی‌ و تغییر خطّ و زبان‌ و بسیاری‌ عوامل‌ دیگر موجب‌ نابودی‌ گنجینه‌ ادبی‌ پرارزش‌ ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ شده‌ است‌. از این‌رو، آنچه‌ از زبانهای‌ مختلف‌ ایرانی‌ به‌ صورت‌ مکتوب‌ باقی‌ مانده‌ در برابر حجم‌ گستردة‌ ادبیّات‌ ایران‌ باستان‌ بسیار ناچیز است‌.
زبانهای‌ ایرانی‌ شاخه ای‌ از زبان‌ فرضی‌ هند و ایرانی ‌اند که‌ از قدیم‌ترین‌ روزگاران‌ تاکنون‌ درون‌ مرزهای‌ ایران‌ یا بیرونِ آن‌ متداول‌ بوده‌اند و زبانها و گویشهایی‌ را شامل‌ می‌شوند که‌ از نظر ویژگیهای‌ زبانی‌ وجوه‌ مشترک‌ دارند. از زبانهای‌ ایرانی‌، در طیّ تاریخی‌ دراز، اسنادی‌ در دست‌ است‌ که‌ چگونگی‌ تحوّل‌ آنها را نشان‌ می‌دهد. تاریخ‌ این‌ تحوّل‌ را می‌توان‌ به‌ سه‌ دوره اصلی‌ بخش‌ کرد:
۱٫ دوره باستان‌؛
۲٫ دوره میانه‌؛
۳٫ دوره جدید.
از زبانهای‌ ایرانی‌ دوره باستان‌، که‌ از قدیم‌ ترین‌ زمان‌ تا انقراض‌ شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ (۳۳۰ ق‌ م‌) در گسترة‌ بسیار پهناوری‌ رواج‌ داشته‌ است‌، چهار زبان‌ مادی‌، سکایی‌، فارسی‌ باستان‌ * و اوستایی‌ * را می ‌شناسیم‌. در مآخذ باستانی‌ اشاراتی‌ به‌ ادبیّات‌ شفاهی‌ این‌ چهار زبان‌ شده‌ است‌، ولی‌ تنها از دو زبان‌ اوستایی‌ و فارسی‌ باستان‌ آثار ادبی‌ مکتوبی‌ برجای‌ مانده‌ است‌.
از زبانهای‌ ایرانی‌ دورة‌ میانه‌، که‌ پس‌ از فروپاشی‌ شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ تا انقراض‌ حکومت‌ ساسانیان‌ (۶۵۱ م‌) و آغاز دورة‌ اسلامی‌ در مناطق‌ مختلف‌ متداول‌ بوده‌، آثار ادبی‌ عمده‌ای‌ در دست‌ است‌. زبانهای‌ این‌ دوره‌ از نظر ویژگیهای‌ زبانی‌ به‌ دو گروه‌ غربی‌ (شامل‌ زبانهای‌ پارتی‌ یا پهلوی‌ اشکانی‌ و فارسی‌میانه‌ یا پهلوی‌ ساسانی‌) و شرقی‌ (شامل‌ زبانهای‌ سُغدی‌ * ، خوارزمی‌، سکایی‌ و بلخی‌ * ) بخش‌ می‌شوند.
مانی‌ و پیروان‌ او، برخلاف‌ سنّت‌ ایرانی‌ انتقال‌ شفاهی‌ آثار ادبی‌، به‌ نگارش‌ آثار خود بسیار اهمّیّت‌ می‌دادند. از این‌رو از آنها آثار ادبی‌ ارزشمندی‌ به‌ زبانهای‌ ایرانی‌ (فارسی‌ میانه‌، پهلوی‌ اشکانی‌ و سغدی‌) برجای‌ مانده‌ است‌.
الف‌. ادبیّات‌ مادی
از زبان‌ مادی‌، زبان‌ قوم‌ آریایی‌ ماد، که‌ در غرب‌ و شمال‌ غرب‌ ایران‌ رایج‌ بوده‌ اثر مکتوبی‌ در دست‌ نیست‌ (گرشویچ‌، «ادبیّات‌ کهن‌ ایران‌»، بند ۲ )، امّا در نوشته‌های‌ مورّخان‌ یونانی‌ مانند کتسیاس‌ ، هرودت‌ و دینون‌ به‌ داستانهای‌ عشقی‌ و حماسی‌ مادی‌ و اشعار این‌ دوره‌ اشاره‌ شده‌ است‌. مثلاً داستان‌ غنایی‌ زَرْیادْرِس‌ و اوداتیس‌ را می‌توان‌ نام‌ برد که‌ در مآخذ متعدّدی‌ دیده‌ می‌شود و به‌ نظر بویس‌ («زریادرس‌ و زریر»، ص‌ ۴۷۷-۴۶۳ ) دارای‌ اصل‌ مادی‌ است‌ و بعدها در شاهنامه‌ * فردوسی‌ به‌ صورت‌ داستان‌ «گشتاسب‌ و کتایون‌» بازتاب‌ یافته‌ است‌. داستانهای‌ حماسی‌ مادی‌، یا داستانهای‌ مربوط‌ به‌ کوروش‌، شاه‌ هخامنشی‌، از دیگر آثار ادبی‌ مادی‌ است‌ (گرشویچ‌، همان‌جا)
ب‌. ادبیّات‌ سکایی‌
از زبان‌ سکاها، که‌ طوایفی‌ ایرانی‌ بودند و در دو سوی‌ دریای‌ خزر، دشتهای‌ جنوب‌ روسیّه‌ و ماوراءالنّهر می‌زیستند، اثر مکتوبی‌ برجای‌ نمانده‌ است‌ (همان‌، بند ۳ ). هرودت‌ از افسانه‌هایی‌ مربوط‌ به‌ اصل‌ و منشأ سکاها و نیز از داستانهایی‌ به‌ زبان‌ سکایی‌ دربارة‌ اَریمَسْپی‌ یک‌ چشم‌ و گریفین‌ های‌ محافظ‌ طلا نام‌ می‌برد (هرودوت‌، ج‌ ۲ ، ص‌. -۲۰۳ ۲۰۵ .، ۲۲۷). گرشویچ‌ (همان‌، بند ۴ ) احتمال‌ می ‌دهد که‌ داستان‌ رستم‌ * ، قهرمان‌ نامی‌ شاهنامه‌ ، که‌ فقط‌ در منابع‌ سغدی‌ و فارسی‌ شناخته‌ است‌، از داستانهای‌ حماسی‌ سکایی‌ باشد. داستانهای‌ حماسیِ زبان‌ آسی‌، از زبانهای‌ ایرانی‌ شرقی‌ جدید، و میراث‌ ادبی‌ درخور توجّه‌ این‌ زبان‌ که‌ تا آغاز سدة‌ نوزدهم‌ م‌ سینه‌ به‌ سینه‌ روایت‌ و حفظ‌ می‌شده‌ است‌، احتمالاً بازتاب‌ بخشی‌ از بُن‌مایه‌های‌ ادبیّات‌ شفاهی‌ سکایی‌ باستان‌ است‌.
ج‌. ادبیّات‌ فارسی‌ باستان‌
زبان‌ فارسی‌ باستان‌، نیای‌ زبان‌ فارسی‌ امروزی‌، زبان‌ قوم‌ پارس‌ بوده‌ است‌ که‌ در دورة‌ هخامنشیان‌ (۵۵۰ـ۳۳۰ ق‌.م‌) بدان‌ تکلّم‌ می‌شده‌ است‌. تنها آثار مکتوب‌ زبان‌ فارسی‌ باستان‌ کتیبه‌های‌ برخی‌ از شاهان‌ هخامنشی‌ به‌ خطّ میخی‌ است‌ که‌ علاوه‌ بر سنگ‌، بر الواح‌ زرّین‌ و سیمین‌، سنگ‌ وزنه‌، مُهر و ظرف‌ برجای‌ مانده‌ و کتابت‌ آنها هم‌زمان‌ با تألیف‌ آنهاست‌.
مهم‌ترین‌ کتیبه‌هایی‌ که‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ باستان‌ نگاشته‌ شده‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ از متن‌ کتیبه‌ها، نک‌: کنت‌، ص‌. ۱۵۶-۱۱۶ ) عبارت‌ است‌ از: کتیبه‌های‌ داریوش‌ در بیستون‌ (مهم‌ترین‌ و مفصّل‌ترین‌ کتیبة‌ داریوش‌ به‌ سه‌ زبان‌ فارسی‌ باستان‌، اَکَّدی‌ و ایلامی‌)، فارس‌ (تخت‌ جمشید و نقش‌ رستم‌)، سوئز و الوند و کتیبه‌های‌ خشیارشا در تخت‌ جمشید (که‌ از آن‌ میان‌ سنگ‌ نوشتة‌ سه‌ زبانه‌ مشهور به‌ دَیْوَه‌ از مهم‌ترین‌ کتیبه ‌های‌ این‌ زبان‌ است‌)، و الوند (لوکوک‌، ص‌ ۲۷۷-۱۷۹ )
آنچه‌ در این‌ سنگْنوشته ‌ها آمده‌ مربوط‌ به‌ سیاست‌ و حکومت‌ است‌. هر متنی‌ که‌ به‌ نام‌ داریوش‌ اوّل‌ نوشته‌ شده‌ شامل‌ مقدّمه‌، بخش‌ اصلی‌ و مؤخّره‌ است‌ و سنگْنوشته‌های‌ جانشینان‌ او، جدا از کتیبة‌ دَیْوَة‌ خشیارشا (که‌ اندک‌ تقلیدی‌ از عبارت‌ بندیهای‌ نوشته‌های‌ داریوش‌ در آنها دیده‌ نمی‌شود و حکایت‌ از تسلّط‌ کافی‌ نویسنده‌ بر نوشتن‌ دارد)، تکرار عبارات‌ پیشین‌ داریوش‌ است‌. طرح‌ اصلی‌ کتیبه‌ها به‌ طور کلّی‌ و با اندکی‌ تفاوت‌ (بسته‌ به‌ مراد نویسنده‌) به‌ صورت‌ زیر است‌: ستایش‌ اَهورَمزدا * ؛ معرّفی‌ شاه‌؛ نام‌ سرزمینهای‌ خراجگزار یا یاد کردن‌ ساختن‌ بنا؛ ذکر فرو نشاندن‌ شورشها؛ دعا یا اندرز به‌ شاهان‌ آینده‌، همراه‌ با شکرگزاری‌ از اهورَمزدا.
کوشش‌ داریوش‌ برای‌ تبدیل‌ زبان‌ فارسی‌ باستان‌ به‌ زبانی‌ ادبی‌ هرگز به‌ نتیجه‌ نرسید. او، در سنگْنوشته‌ها، با لحنی‌ به‌ دور از مبالغه‌، با دقّت‌ بیان‌، سادگی‌ واژه‌ها و کوتاهی‌ جملات‌، یکنواختی‌ زبان‌ آنها را جبران‌ می‌کند. این‌ نوشته‌ها طبعاً عاری‌ از تخیّلات‌ ادبی‌ و صُوَر خیال‌ است‌ و، به‌رغم‌ ارزش‌ آنها از نظر تاریخی‌ و زبان‌شناختی‌، فاقد اهمّیّت‌ ادبی‌ است (گرشویچ‌، همان‌، بند ۱۵-۵ ؛ تفضّلی‌، ص‌ ۲۳ـ۳۱؛ زرشناس‌، زبان‌ و ادبیّات‌ ایران‌ باستان‌ ، ص‌ ۱۵ـ۲۱)
بنابر گزارش‌ نویسندگان‌ یونانی‌، ادبیّاتِ حماسیِ زبان‌ فارسی‌ باستان‌ نیز احتمالاً به‌ صورت‌ شفاهی‌ وجود داشته‌ است‌ (همو، میراث‌ ادبی‌ شفاهی‌ در ایران‌ باستان‌ ، ص‌ ۲۵ـ۳۶). افسانة‌ زوپیر ، یا برخی‌ روایات‌ مربوط‌ به‌ کوروش‌ و داستانهای‌ مربوط‌ به‌ بردیای‌ دروغین‌، از آن‌ جمله‌ است (کریستنسن‌، کارنامة‌ شاهان‌ ، ص‌ ۸۲ ، ۸۷ـ۸۸)
د. ادبیّات‌ اوستایی
زبان‌ اوستایی‌ که‌ در ایرانویج‌ * ، سرزمینی‌ از نواحی‌ شرق‌ ایران‌ (احتمالاً خوارزم‌، یا مرو و یا بلخ‌)، بدان‌ سخن‌ می‌گفته‌اند (آموزگار و تفضّلی‌، ص‌ ۲۱ـ۲۳) زبانی‌ است‌ که‌ کتاب‌ دینی‌ زردشتیان‌، اوستا ، بدان‌ نوشته‌ شده‌ است‌. از این‌ زبان‌ جز کتاب‌ اوستا و آثار وابسته‌ به‌ آن‌ اثر دیگری‌ برجای‌ نمانده‌ است‌. قدیم‌ترین‌ آثار این‌ زبان‌ به‌ سده‌های‌ دهم‌.- هشتم‌ ق‌.م‌ تعلّق‌ دارد، امّا به‌ سبب‌ اهمّیّت‌ سنّت‌ شفاهی‌، کتاب‌ اوستا تا سدة‌ چهارم‌.م‌ مکتوب‌ و مدوّن‌ نشده‌ بود. در این‌ تاریخ‌، مقارن‌ پادشاهی‌ شاپور ساسانی‌ (۳۰۹ـ۳۷۹ م‌) (کلنز، همان‌جا)، و پس‌ از رسمیّت‌ یافتن‌ دین‌ زردشتی‌، این‌ مجموعه‌ با خطّی‌ مخصوص‌ به‌ نام‌ «دین‌دبیری‌» (=.خطّ دینی‌)، که‌ به‌ همین‌ منظور از روی‌ خطّ فارسی‌ میانة‌ کتابی‌ و خطّ پهلوی‌ زبوری‌ ابداع‌ شده‌ بود، با تلفّظ‌ موبدان‌ اواخر دورة‌ ساسانی‌ به‌ کتابت‌ درآمد (نک‌: اوستایی‌، خطّ و زبان‌).
اوستا که‌ امروز در دست‌ است‌ و به‌ صورت‌ دست‌ نوشته‌ از ۱۲۷۸م‌ به‌ بعد استنساخ‌ شده‌ است‌ (گرشویچ‌، همان‌، بند.۱۷ ) در حدود یک‌ سوم‌ یا یک‌ چهارم‌ اوستای‌ دورة‌ ساسانی‌ است‌. اوستا ی‌ مکتوب‌ روزگار ساسانیان‌، بنابر کتاب‌ دینکرد (کتاب‌ ۸ ، فصل‌ ۱ ، بند ۱۷-۷ ) در ۲۱ نَسْک‌ (=.باب‌) تدوین‌ شده‌ بود. این‌ کتاب‌ تألیف‌ عظیمی‌ بود، دربر دارندة‌ مطالبی‌ دربارة‌ پیدایش‌ جهان‌ و رستاخیز، نجوم‌ و پزشکی‌، زندگی‌ زردشت‌ و تاریخ‌ انسان‌، حماسه‌ها و اسطوره‌های‌ کهن‌ و مجموعه‌ای‌ از دانستنیهای‌ گوناگون‌. همة‌ اوستا از نظر زبان‌ یکدست‌ نیست‌. این‌ تفاوت‌ را می‌توان‌ ناشی‌ از اختلاف‌ گویشی‌ یا قدمت‌ بعضی‌ از بخشهای‌ آن‌ دانست‌.
متنهای‌ اوستایی‌ را براساس‌ قدمت‌ زبانی‌ و ویژگیهای‌ دستوری‌ و زبان‌شناختی‌ و نیز از دیدگاه‌ آموزه‌های‌ بنیادی‌ و محتوای‌ مذهبی‌ می‌توان‌ به‌ دو دستة‌ اوستا ی‌ گاهانی‌ و اوستا ی‌ متأخّر بخش‌ کرد:
۱٫ اوستا ی‌ گاهانی‌.. متنهای‌ گاهانی‌، که‌ در حدود یک‌ ششم‌ از اوستا ی‌ موجود را دربر می‌گیرد، تنها مأخذ معتبر درخصوص‌ زندگی‌ زردشت‌ است‌ و در مجموع‌ آموزة‌ خالص‌ بنیانگذار آن‌ را باز می‌نماید. اوستا ی‌ گاهانی‌ شامل‌ این‌ بخشهاست‌:
الف‌. گاهان‌ ( گاتها یا گاثاها ) قدیم‌ترین‌ بخش‌ اوستا ظاهراً سرودة‌ خود زردشت‌ مشتمل‌ بر هفده‌ سرود است‌ که‌ در اوستا ی‌ کنونی‌ جزئی‌ از یسنا * ست‌. اشعار گاهان‌ هجایی‌ است‌ و از نظر ساختمانی‌ با اشعار ودایی‌ مشابهت‌ دارد. متأسّفانه‌ ناآشنایی‌ کامل‌ با اندیشه‌های‌ زردشت‌ (مانند رابطة‌ خاصّ انسان‌ و دانای‌ همه‌ چیز)، مشکلات‌ دستوری‌ (صرفی‌ و نحوی‌)، ابهامات‌ واژگانی‌ و پیچیدگی‌ زبان‌ شعر موجب‌ شده‌ است‌ که‌ اوستاشناسان‌ در فهم‌ و ترجمة‌ گاهان‌ با دشواری‌ مواجه‌ شوند. ترجمة‌ گاهان‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ میانه‌ (=.پهلوی‌) نیز کمک‌ چندانی‌ به‌ فهم‌ بهتر آن‌ نمی‌کند. به‌ نظر گرشویچ‌ (همان‌، بند. 23)، به‌ رغم‌ این‌ دشواریهای‌ زبانی‌، عقاید رفیع‌ و والای‌ زردشت‌ از میان‌ این‌ اشعار غنایی‌ دینی‌،که‌ برای‌ بیان‌ اندیشه‌های‌ روشن‌ و انسانی‌ و تحوّلی‌ در اندیشه‌، در قالبی‌ زیبا و لطیف‌ سروده‌ شده‌، مشهود است‌. گاهان‌ را به‌ پنج‌ « گاه‌» (.بخش‌) تقسیم‌ کرده‌اند و هر «گاه‌» دارای‌ فصلهایی‌ به‌ نام‌ ها است‌.
ب‌. «یسنهای‌ هفت‌ها».. این‌ بخش‌، که‌ به‌ نثر است‌ و پس‌ از گاهان‌ قدیم‌ترین‌ بخش‌ اوستا را شامل‌ می‌شود، «یَسْنهای‌ هَپْتَنگهایْتی‌ یا یَسْنهای‌ هفت‌ فصل‌» نیز نامیده‌ می‌شود و مشتمل‌ بر یَسْنْهای‌ ۳۵ تا ۴۱ است‌.
ج‌. دعاهای‌ یسن‌ ۲۷ . در این‌ بخش‌ از اوستا ی‌ گاهانی‌ متن‌ دعاهای‌ معروف‌ زردشتی‌ نظیر اَهُونَوَر ، اَشِمْ وُهُو و یِنْگهِه‌ هاتام‌ آمده‌ است‌.
۲٫ اوستا ی‌ متأخّر.. این‌ بخش‌ از اوستا تقریباً پنج‌ ششم‌ تمامی‌ کتاب‌ مقدّس‌ زردشتیان‌ را دربر می‌گیرد و اوستای‌ جوان‌ نیز نامیده‌ می‌شود. در این‌ بخش‌، گرچه‌ دشواریهای‌ زبانی‌ کمتری‌ وجود دارد، لکن‌ با اشکالات‌ بسیاری‌ در فهم‌ متن‌ روبه‌رو می‌شویم‌ که‌ حاصل‌ تلفیق‌ عقاید پیش‌ از زردشت‌ با گفته‌های‌ او و جذب‌ عناصری‌ از آیینهای‌ گوناگون‌ در دین‌ زردشتی‌ به‌ سبب‌ گسترش‌ آن‌ در نواحی‌ مختلف‌ ایران‌ است‌. اوستا ی‌ متأخّر بازنمای‌ دین‌ زردشتی‌ متأخّر و به‌ طور کلّی‌ نمایندة‌ تفکّر مذهبی‌ ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ است‌. دربارة‌ تاریخ‌ تألیف‌ و تدوین‌ آن‌ نمی‌توان‌ به‌ یقین‌ سخن‌ گفت‌. امّا احتمال‌ دارد که‌ یَشْتهای‌ کهن‌، یعنی‌ قدیم‌ترین‌ بخش‌ اوستا ی‌ متأخّر، به‌ سدة‌ هشتم‌ یا نهم‌ ق‌.م‌ تعلّق‌ داشته‌ باشد (بویس‌، تاریخ‌ آیین‌ زردشتی‌ ، ج‌. I ، ص‌ ۱۹ ) اوستا ی‌ متأخّر بخشهای‌ زیر را شامل‌ می‌شود که‌ از آن‌ میان‌ فقط‌ ارزش‌ ادبی‌ یشتها را با گاهان‌ می‌توان‌ سنجید و دیگر بخشهای‌ آن‌ ارزش‌ ادبی‌ چندانی‌ ندارد:
الف‌. یَسْنا .. یسن‌ به‌ معنی‌ «ستایش‌ و نیایش‌»، مشتمل‌ بر دعاها و سرودهای‌ دینی‌ و ذکر ایزدانی‌ که‌ برای‌ شرکت‌ در مراسم‌ یَسْنَه‌ یا یسنا خوانده‌ می‌شوند و نثارهایی‌ که‌ به‌ آنان‌ تقدیم‌ می‌شود. این‌ بخش‌ از ۷۲ «ها» (=.فصل‌) تشکیل‌ شده‌ و هر «ها» شامل‌ بندهایی‌ با اندازه‌های‌ متفاوت‌ است‌. گاهان‌ و «یسنهای‌ هفت‌ها» در میان‌ یسنها جای‌ دارند؛ از این‌رو، این‌ بخش‌ ۴۸«ها» را دربر می‌گیرد.
ب‌. ویسْپْرَد * (. به‌ معنی‌همة‌ ردان‌ =.سروران‌) ، شامل‌ ۲۴ «کرده‌» (=.فصل‌) و مطالب‌ آن‌ اغلب‌ برگرفته‌ از یَسْنها و مکمّل‌ آنهاست‌. که‌ به‌ خصوص‌ در اعیاد مذهبی‌ مانند گاهنبارها (=.جشنهای‌ فصلی‌) خوانده‌ می‌شود.
ج‌. خُرده‌ اوستا * . این‌ مجموعه‌، که‌ اوستای‌ کوچک‌ نیز نامیده‌ می‌شود، دربر دارندة‌ دعاها و نیایشهای‌ کوتاه‌ مخصوص‌ دینور زردشتی‌ دربرابردعای‌خاصّ روحانیان‌ است‌. آذربادمَهْرَسْپندان‌، موبد موبدان‌ زمان‌ شاپور دوم‌ ساسانی‌، این‌ مجموعه‌ را مدوّن‌ کرد و مهم‌ترین‌ بخشهای‌ آن‌ عبارت‌ است‌ از: نیایش‌، سی‌ روزه‌ و آفرینگان‌ یا دعاهایی‌ که‌ همراه‌ با اهدای‌ نذورات‌ خوانده‌ می‌شود (تفضّلی‌، ص‌ ۴۳)
د. وندیداد * . صورت‌ قدیم‌تر واژة‌ وندیداد، ویدیوداد به‌ معنی‌ «قانون‌ جدایی‌ و دوری‌ از دیوان‌» است‌. این‌ کتاب‌ در ۲۲ فَرگَرْد (=.بخش‌) تدوین‌ شده‌ و در حقیقت‌ رسالة‌ عملیّه‌ای‌ است‌ به‌ صورت‌ پرسش‌ و پاسخ‌ (اهورَمزدا به‌ پرسشهای‌ زردشت‌ پاسخ‌ می‌دهد). وندیداد نوزدهمین‌ نَسْک‌ از اوستای‌ دورة‌ ساسانی‌ و یگانه‌ نسکی‌ است‌ که‌ از آن‌ دوران‌ به‌ صورت‌ کامل‌ به‌ دست‌ ما رسیده‌ است‌. پرسشهای‌ وندیداد در باب‌ قوانین‌ تطهیر و کفّارة‌ گناهان‌ است‌. چند داستان‌ اسطوره‌ای‌ نظیر داستان‌ جم‌ (فرگرد ۲) و بخش‌ جغرافیایی‌ مشروحی‌ دربارة‌ سرزمینهای‌ گوناگون‌ (فرگرد ۱) از دیگر بخشهای‌ وندیداد است‌. گرشویچ‌ این‌ بخشِ اوستا را مهم‌ترین‌ بخش‌ آن‌ و مرجعی‌ آگاهی‌ دهنده‌ دربارة‌ واقعیّتهای‌ زندگی‌ باستانی‌ شرق‌ایران‌ می‌داند (همان‌، بند. ۲۷-۲۶ ).
ه… یَشْتها * . یشت‌ به‌ معنی‌ ستایش‌ و نیایش‌ و از نظر لغوی‌ هم‌ریشه‌ با واژة‌ کهن‌ یَسْن‌ و واژه‌های‌ «جشن‌» و «ایزد» در زبان‌ فارسی‌ است‌. این‌ بخش‌ شامل‌ ۲۱ یشت‌ است‌ و هر یشت‌ به‌ چند کرده‌ (=.بخش‌) تقسیم‌ می‌شود. تفاوت‌ یَشْتها با یسنا در مضامین‌ آنهاست‌. یَسْنْ نیایشهایی‌ عامّ برای‌ آیینهای‌ مختلف‌ ستایش‌ و یشت‌ سرودهایی‌ در ستایش‌ ایزدان‌ است‌. یشتها از نظر کمّیّت‌ و قدمت‌ یکسان‌ نیستند (کریستنسن‌، مزداپرستی‌ در ایران‌ قدیم‌ ، ص‌ ۵۵ به‌ بعد). هر یشت‌ بزرگ‌ (از جمله‌ یشت‌ ۵، ۸، ۱۰، ۱۳، ۱۷، ۱۹) که‌ دارای‌ بخشهای‌ کهن‌ است‌ معمولاً شامل‌ وصف‌، مدح‌ و به‌ یاری‌ خواندن‌ ایزدی‌ است‌ که‌ آن‌ یشت‌ بدو اختصاص‌ دارد و در جای‌ جای‌ آن‌ اسطوره‌ها و حوادث‌ تاریخی‌ به‌ صورت‌ ضمنی‌ و بسیار فشرده‌ و مبهم‌ یاد می‌شود. می‌توان‌ گفت‌ که‌ بخشی‌ از تمامی‌ یشتها موزون‌ است‌. برخی‌ ایران‌شناسان‌ وزن‌ آن‌ را هجایی‌ (براساس‌ شمار هجاها در هر مصراع‌)، و گروهی‌ دیگر ضربی‌ (براساس‌ تکیه‌) می‌دانند (لازار، «وزن‌ اوستای‌ متأخّر»، ص‌. ۲۸۴ ؛ همو «تصنیف‌ و وزن‌ در یشتهای‌ اوستا »، ص‌. ۲۲۸-۲۱۷ ). برتری‌ یشتها بر دیگر بخشهای‌ اوستا به‌ سبب‌ پویایی‌ و شاعرانه‌ بودن‌ آن‌ است‌ که‌ با ویژگی‌ آیینی‌ و دینی‌ دیگر بخشهای‌ اوستا همخوانی‌ ندارد. ایزدان‌ در یشتها از مهارتها و ویژگیهای‌ حماسی‌ و جذّابی‌ برخوردارند و با زبانی‌ شاعرانه‌ وصف‌ شده‌اند. مثلاً مهر یشت‌، در ۳۵ کرده‌، اثری‌ برجسته‌ و بدیع‌ از نظر توانایی‌ توصیف‌ و تشبیهات‌ شاعرانه‌ و صوَر خیال‌ در ادبیّات‌ متقدّم‌ هند و اروپایی‌ است‌. قرینه‌ سازی‌ در نقل‌ روایتهای‌ اساطیری‌ و حماسی‌ مانند نبرد تیشتر با دیو «اپوش‌» در تیشتر یشت‌ و کاربرد دو مجموعة‌ متفاوتِ اسامی‌ و افعال‌ برای‌ موجودات‌ اورمزدی‌ و اهریمنی‌ از دیگر ویژگیهای‌ یشتها است‌ (گرشویچ‌، همان‌، بند. ۲۲-۲۱)
علاوه‌ بر متنهای‌ نسبتاً مشروحی‌ که‌ نام‌ برده‌ شد، متنهای‌ کوتاه ‌تری‌ نیز در شمار متنهای‌ اوستای‌ متأخّر جای‌ دارند که‌ عبارت‌اند از هیربدستان‌ و نیرنگستان‌ ؛ هادُخت‌ نَسْک‌ ، اَوْگمَدَیْچا ؛ وَیثا نَسْک‌؛ آفرین‌ پیغامبر زردشت‌؛ وِشْتاسْپ‌ (=.گشتاسب‌) یشت‌ و شماری‌ واژه‌ و جملة‌ اوستایی‌ موجود در فرهنگ‌ اویْم‌ * ، شایست‌ نشایست‌ * ، پرسشنیها * و غیره‌ آخرین‌ بخش‌ اوستای‌ متأخّر را تشکیل‌ می‌دهد (برای‌ آگاهی‌ از زبان‌ و ادبیّات‌ اوستایی‌، نک‌: گرشویچ‌، همان‌، بند ۴۳-۱۶ ؛ تفضّلی‌، ص‌۳۳ـ۷۲؛ زرشناس‌، زبان‌ و ادبیّات‌ ایران‌ باستان‌ ، ص‌۲۱ـ۳۱)
در میان‌ متنهای‌ موجود اوستایی‌، گاهان‌ و یشتها ارزش‌ ادبی‌ خاصّی‌ دارند. این‌ دو بخش‌ اوستا ، که‌ منظوم‌اند، از نمونه‌های‌ والای‌ ادبیّات‌ متقدّم‌ هند و اروپایی‌ و دارای‌ ارزش‌ ادبی‌ درخور توجّهی‌اند.
۲. دورة‌ میانه‌
۱. ادبیّات‌ میانة‌ غربی‌
الف‌. ادبیّات‌ پارتی‌ (= پهلوی‌ اشکانی‌). پارتی‌، زبان‌ رسمی‌ ایران‌ در دورة‌ فرمانروایی‌ سلسلة‌ اشکانی‌ (میانة‌ سدة‌ سوم‌ ق‌.م‌.ـ ربع‌ اوّل‌ سدة‌ سوم‌ م‌)، یکی‌ از زبانهای‌ ایرانی‌ میانه‌ است‌. از صورت‌ باستانی‌ این‌ زبان‌ اثری‌ به‌ دست‌ نیامده‌ است‌، امّا از دورة‌ میانة‌ آن‌ نوشته‌هایی‌ بر روی‌ سنگ‌، چرم‌، سفال‌، فلز، سکّه‌، مُهر و جز آنها به‌ خطّ کتیبه‌ای‌ پارتی‌ و نوشته‌هایی‌ از مانویان‌ به‌ خطّ مانوی‌ (نک‌: ادبیّات‌ مانوی‌، همین‌ مقاله‌) در دست‌ است‌. سنگْنوشته‌های‌ دو یا سه‌ زبانة‌ شاهان‌ ساسانی‌، بنچاق‌ اورامان‌ و آثار دورا اوروپوس‌ مهم‌ترین‌ آثار برجای‌ مانده‌ از این‌ زبان‌اند (تفضّلی‌، ص‌.۷۶ـ۷۹). در میان‌ آثار برجای‌ مانده‌ از زبان‌ فارسی‌ میانه (پهلوی‌) دو رساله‌ به‌ نامهای‌ درخت‌ آسوریگ‌ و یادگار زریران‌ وجود دارد که‌ با توجّه‌ به‌ شواهد زبان‌شناختی‌ می‌توان‌ آنها را متنهایی‌ دست‌کاری‌ شده‌ از زبان‌ پارتی‌ به‌ خطّ فارسی‌ میانه‌ دانست‌.
آثار کتیبه‌ای‌ این‌ زبان‌ از نظر تاریخی‌، زبان‌شناختی‌ اجتماعی‌ و گاه‌ دینی‌ حایز اهمّیّت‌ بسیارند. امّا از نظر ادبی‌ ارزش‌ و اهمّیّت‌ چندانی‌ ندارند. از ادب‌ پارتی‌ در دورة‌ پارتیان‌ متنی‌ به‌ شکل‌ اصلی‌ به‌ دست‌ ما نرسیده‌ است‌، تنها از روی‌ شواهد می‌توان‌ گفت‌ که‌ در دورة‌ اشکانیان‌ آثار ادبی‌ غیردینی‌ خواه‌ به‌ شعر و یا به‌ نثر موجود بوده‌ است‌. این‌ آثار به‌ صورت‌ سنّتی‌ شفاهی‌ تا پس‌ از ظهور اسلام‌ نیز ادامه‌ داشته‌ و پیشینة‌ ادبیّات‌ درخشان‌ مکتوب‌ صدر اسلام‌ است‌، گویا ادبیّات‌ غیردینی‌ پارتی‌ بیشتر منظوم‌ بوده‌ و قصّه‌گویان‌ و نقّالان‌حرفه‌ای‌، با همراهی‌ ساز، آنها را روایت‌ کرده‌اند: گروهی‌ از این‌ خنیاگران‌ حرفه‌ای‌ گوسان‌ (بویس‌، «گوسان‌ پارتی‌ و سنّت‌ خنیاگری‌ ایرانی‌»، ص‌. ۴۵-۱۰ ) نام‌ داشتند. گوسانها شاعران‌ و موسیقی‌دانانی‌ دوره‌گرد و در حقیقت‌ حافظ‌ داستانهای‌ ملّی‌ ایران‌ بودند و آنها را، به‌ ویژه‌ به‌ زبان‌ شعر، نقل‌ می‌کردند (همو، «نوشته‌ها و ادبیّات‌ پارتی‌»، ص‌. ۱۱۵۵ ). از این‌ داستانها، بعدها در گردآوری‌ و تدوین‌ خدای‌نامة‌ * پهلوی‌ استفاده‌ شده‌ است‌. ویس‌ و رامین‌ * یکی‌ از منظومه‌های‌ عاشقانة‌ فارسی‌ است‌ که‌ اصل‌ پارتی‌ داشته‌ است‌. داستان‌ بیژن‌ و منیژه‌ * در شاهنامه‌ نیز شاید دارای‌ اصل‌ پارتی‌ باشد (خالقی‌ مطلق‌، ص‌ ۲۷۴ به‌ بعد)
ب‌. ادبیّات‌ فارسی‌ میانه‌ (پهلوی‌). فارسی‌ میانه‌ زبان‌ رسمی‌ ایران‌ در دوران‌ ساسانیان‌ (۲۲۴ـ۶۵۱ م‌) و دنباله‌ زبان‌ فارسی‌ باستان‌ بوده‌ است‌. خطهایی‌ که‌ در کتابتِ نوشته‌های‌ فارسی‌ میانه‌ به‌ کار رفته‌ است‌ مأخوذ از خطّ آرامی‌ و عبارت‌ است‌ از: خطّ فارسی‌ میانة‌ کتیبه‌ای‌؛ خطّ فارسی‌ میانة‌ کتابی‌؛ خطّ فارسی‌ میانة‌ مسیحی‌ (=.زبوری‌) و خطّ مانوی‌ (نک‌: پهلوی‌، خط‌ و زبان)
آثار ادبی‌ برجای‌ مانده‌ از زبان‌ فارسی‌ میانه‌ به‌ دو گروه‌ دینی‌ و غیردینی‌ تقسیم‌ می‌شود. آثار دینی‌ بیشتر در سده‌های‌ سوم‌ و چهارم‌ ق‌، یعنی‌ زمانی‌ که‌ دیگر دین‌ زردشتی‌ دین‌ رسمی‌ ایران‌ نبود، تدوین‌ نهایی‌ یافت‌ و در طیّ زمان‌ به‌ سبب‌ تعصّبات‌ دینی‌، جنگها و ستیزها و به‌ ویژه‌ حملة‌ مغول‌ نابود شد. امّا آثار غیردینی‌ و ادبیِ محض‌ و گاه‌ تفنّنی‌ (به‌ شعر یا نثر) به‌ سبب‌ اهمّیّت‌ سنّت‌ شفاهی‌ در ایران‌ پیش‌ از اسلام‌، به‌ صورت‌ نوشتاری‌ درنیامد و سینه‌ به‌ سینه‌ حتّی‌ به‌ دوران‌ پس‌ از اسلام‌ منتقل‌ شد و پس‌ از آن‌ به‌ تدریج‌ رو به‌ فراموشی‌ نهاد. صورت‌ مکتوب‌ آنها نیز با تغییر خطّ پهلوی‌ به‌ عربی‌ و تحوّل‌ زبان‌ پهلوی‌ به‌ فارسی‌ و یا به‌ علل‌ سیاسی‌ و مذهبی‌ از میان‌ رفت‌. البته‌ ترجمة‌ عربی‌ و فارسی‌ برخی‌ از آنها مانند کلیله‌ و دمنه‌ * در دست‌ است‌. شعر پهلوی‌ نیز با تحوّل‌ زبان‌ و تغییر وزن‌ هجایی‌ به‌ عروضی‌ و از رونق‌ افتادنِ موسیقی‌ (چون‌ این‌ اشعار غالباً همراه‌ با موسیقی‌ خوانده‌ می‌شد)، به‌ وضعی‌ مشابه‌ دچار شد (نک‌: پهلوی‌، زبان‌)
آثار برجای‌ مانده‌ از زبان‌ فارسی‌ میانه‌ عبارت‌ است‌ از ۱).آثار کتیبه‌ای‌ (غیرکتابی‌)؛ ۲) آثار کتابی‌؛ ۳) زبور پهلوی‌؛ ۴).برخی‌ جملات‌ و لغات‌ پراکنده‌ که‌ در کتابهای‌ عربی‌ و فارسی‌ (به‌ خطّ عربی‌.ـ فارسی‌) آمده‌ است‌؛ ۵) آثار مانویان‌ (نک‌: ادبیّات‌ مانوی‌، همین‌ مقاله‌)
آثار کتیبه‌ای‌ فارسی‌ میانه‌ مکتوب‌ در دوران‌ ساسانیان‌ تنها از جهات‌ زبان‌شناختی‌ و تاریخی‌ (تنها منبع‌ ایرانیِ تاریخ‌ ساسانی‌)، اجتماعی‌ و حتّی‌ دینی‌ اهمّیّت‌ دارند. این‌ کتیبه‌ها، که‌ متن‌ آنها به‌ دست‌ دبیران‌ اداری‌ نوشته‌ شده‌، پر از لفّاظی‌ است‌. در میان‌ آنها شاید بتوان‌ کتیبة‌ شاپور یکم‌ در کعبة‌ زردشت‌ را مستثنی‌ کرد، زیرا بسیار اندیشیده‌ و سنجیده‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و علاوه‌ بر آگاهیهای‌ تاریخی‌، جغرافیایی‌ و اجتماعی‌ آگاهیهای‌ ارزشمندی‌ در زمینة‌ شناخت‌ زبان‌ فارسی‌ میانه‌ به‌ دست‌ می‌دهد.
آثار کتابی‌، که‌ بخش‌ بزرگی‌ از آنها در زمرة‌ ادبیّات‌ دینی‌ زردشتی‌ است‌، دارای‌ ارزش‌ ادبی‌ چندانی‌ نیست‌ و اهمّیّت‌ آنها بیشتر از جهت‌ زبان‌شناسی‌ و ریشه‌شناسی‌ است‌. بخش‌ برجسته‌ و متمایز ادبیّات‌ فارسی‌ میانه‌ را اشعار غیردینی‌ تشکیل‌ می‌داد که‌ اساس‌ آنها به‌ گوسانها (نک‌: ادبیّات‌ پهلوی‌ اشکانی‌، همین‌ مقاله‌) بازمی‌گردد و با نگرش‌ پیوندی‌ نداشت‌. سنّت‌ شفاهی‌ خنیاگری‌، که‌ با برافتادن‌ شاهنشاهی‌ ساسانی‌ ضربة‌ سختی‌ دیده‌ بود، در زمان‌ حکومتهای‌ محلّیِ دودمانهای‌ ایرانی‌ در جامه‌ای‌ نو حیاتِ تازه‌ای‌ . آغاز کرد. . جوهر . شعری‌، . صوَر . خیال‌ و . تصویرسازی‌ شعر ساسانی‌ با رنگی‌ غیرزردشتی‌ و با وزن‌ و قافیة‌ اشعار عربی‌ به‌ حیات‌ خود ادامه‌ داد. به‌ طور کلّی‌ ادبیّات‌ غیردینی‌ فارسی‌ میانه‌ را باید در ادبیّات‌ اسلامی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ پی گرفت‌.
در مجموع‌ ادبیّات‌ فارسی‌ میانه‌ دارای‌ خصیصه‌های‌ ادبیّات‌ شفاهی‌، یعنی‌ گمنامی‌ مؤلّف‌، اجتماع‌ سبک‌ها، محافظه‌کاری‌ در موضوع‌ و وفاداری‌ به‌ مطلبی‌ خاصّ همراه‌ با آزادی‌ سرقت‌ ادبی‌ است‌. ارزش‌ و اعتبار سنّت‌ شفاهی‌ در ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ تا بدان‌ حد بود که‌ گرچه‌ نوشتن‌ برای‌ مقاصد رسمی‌ مانند نوشتن‌ اسناد و نامه‌های‌ اداری‌ و دیوانی‌ از سدة‌ ششم‌ ق‌.م‌ در ایران‌ آغاز شده‌ بود، امّا آثار ادبی‌ تا دوران‌ ساسانی‌ به‌ کتابت‌ درنیامد، لذا بخش‌ اعظم‌ این‌ آثار پس‌ از اسلام‌ به‌ دست‌ فراموشی‌ سپرده‌ شد یا به‌ دلایل‌ گوناگون‌ از میان‌ رفت‌ و آثار ادبی‌ موجود زبان‌ فارسی‌ میانه‌ به‌ نسبت‌ دورانِ طولانیِ کاربرد آن‌ (بیش‌ از ۵۰۰ سال‌) اندک‌ است‌.
۲٫ ادبیّات‌ میانه شرقی‌
الف‌. ادبیّات‌ سغدی
سغدی‌ زبان‌ مردم‌ سرزمین‌ سغد به‌ مرکزیّت‌ سمرقند و درّة‌ زرافشان‌ (در تاجیکستان‌ امروزی‌) بود. به‌ علاوه‌ زبان‌ میانگانِ (یا زبان‌ میانجی‌) جادّة‌ ابریشم‌ در سده‌های‌ ششم‌ تا دهم‌.م‌/ چهارم‌ ق‌ و زبان‌ اداری‌، تجاری‌ و فرهنگی‌ در مناطقی‌ مانند واحه‌های‌ تورفان‌ در ترکستان‌ چین‌ بوده‌ است‌. متون‌ سغدی‌ شناخته‌ به‌ سه‌ خطّ سغدی‌، مانوی‌ و سریانی‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و آثار به‌ دست‌ آمده‌ از این‌ زبان‌ را در دورة‌ میانه‌ برحسب‌ موضوع‌ می‌توان‌ به‌ دو گروه‌ غیردینی‌ و دینی‌ بخش‌ کرد. شمار آثار غیردینی‌ که‌ به‌ خطّ خاصّ سغدی‌ نوشته‌ شده‌ بسیار کمتر از آثار دینی‌ به‌ زبان‌ سغدی‌ و شامل‌ سکّه‌، نامه‌، سنگ‌ نوشته‌، سند و نوشته‌هایی‌ بر چرم‌ و کاغذ و پوست‌ است‌. ولی‌ آثار دینی‌ از نظر تنوّع‌ و حجم‌، مهم‌ترین‌ بخش‌ ادبیّات‌ زبانهای‌ ایرانی‌ میانة‌ شرقی‌ و متعلّق‌ به‌ دورانی‌ مابین‌ سده‌های‌ هشتم‌ تا یازدهم‌.م‌/ دوم‌ تا پنجم‌ ق‌ است‌ و به‌ پیروان‌ ادیان‌ بودایی‌، مسیحی‌ و مانوی‌ تعلّق‌ دارد (برای‌ آگاهی‌ بیشتر، نک‌: قریب‌، ص‌ نوزده‌.ـ بیست‌ و چهار)
آثار بودایی
که‌ نوعی‌ ادبیّات‌ ترجمه‌ای‌ و مشحون‌ از اصطلاحات‌ فلسفی‌ و احکام‌ آیین‌ بوداست‌، شاید پر حجم‌ترین‌ آثار ادبی‌ زبان‌ سغدی‌ باشد. متنهای‌ سغدی‌ بودایی‌ که‌ به‌ خطّ سغدی‌ نوشته‌ شده‌ است‌، بیشتر ترجمه‌های‌ متنهایی‌ چینی‌ است‌ که‌ اکثر آنها خود از اصل‌ سنسکریت‌ به‌ زبان‌ چینی‌ ترجمه‌ شده‌ است‌ و محتوای‌ آنها از مکتب‌ مَهایانه‌ بودایی‌ نشأت‌ گرفته‌ است‌. دو کتاب‌ وِسَنْتَره‌ جاتَکَه‌ و سوتره‌ چم‌ و پادافره‌ کردارها از مهم‌ترین‌ آنهاست‌. رساله‌های‌ دیگری‌ در مجموعه‌های‌ آثار سغدی‌ بودایی‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ که‌ متنهای‌ سغدی‌، محفوظ‌ در کتابخانه‌ ملّی‌ پاریس‌، و متنهای‌ سغدی‌ کتابخانة‌ بریتانیا (برای‌ ترجمة‌ فارسی‌ آنها، نک‌: زرشناس‌، شش‌ متن‌ سغدی‌ ، ص‌ پانزده‌ـ بیست‌ وشش‌) از آن‌ میان‌ شایان‌ ذکرند.
آثار مسیحی
نوعی‌ ادبیّات‌ ترجمه‌ای‌ شامل‌ ترجمة‌ بخشهایی‌ از کتاب‌ مقدّس‌ ، زندگی‌ و اعمال‌ قدّیسان‌، چندین‌ موعظه‌ و تفسیر، اعمال‌ شهدای‌ مسیحی‌، آراء بزرگان‌ کلیسا و کلمات‌ قصار و عبارات‌ پندآموز است‌ که‌ به‌ خطّ سریانی‌ سترنجیلی‌ و نیز به‌ خطّ سغدی‌ نوشته‌ شده‌ است‌. این‌ آثار بیشتر از زبان‌ سریانی‌، زبان‌ دینی‌ مسیحیان‌ نسطوری‌ آسیای‌ مرکزی‌، ترجمه‌ شده‌ است‌ (سیمز ویلیامز، «ادبیّات‌ مسیحی‌ به‌ زبانهای‌ ایرانی‌ میانه‌»، ج‌. V ، ص‌ ۵۳۹-۵۳۴ )
آثار مانوی
این‌ متنها، که‌ به‌ خطّ مانوی‌ نوشته‌ شده‌، دربر گیرندة‌ ترجمة‌ سغدی‌ سرودها و متنهای‌ مربوط‌ به‌ کتابهای‌ دینی‌ مانوی‌ از اصل‌ فارسی‌ میانه‌ و پارتی‌ و آثاری‌ است‌ که‌ اصلاً به‌ زبان‌ سغدی‌ نوشته‌ شده‌ است‌. تاریخچة‌ آیین‌ مانوی‌، جدولهای‌ تقویمی‌، توبه‌نامه‌ها، داستان‌ و تمثیلها (برای‌ ترجمة‌ فارسی‌، نک‌: زرشناس‌، جستارهایی‌ در زبانهای‌ ایرانی‌ میانة‌ شرقی‌ ) از اهمّ این‌ آثار است‌.
نوشته ‌های‌ غیردینی‌ سغدی‌ نماینده بخشی‌ از فرهنگ‌ جوامع‌ سغدی‌ زبان‌ است‌ که‌ روزگاری‌ دراز (در حدود پنج‌ تا شش‌ سده‌) رکن‌ اصلی‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ آسیای‌ مرکزی‌ بوده‌اند. متنهای‌ سغدی‌ بودایی‌ به‌ استثنای‌ متن‌ وِسَنْتَره‌ جاتَکَه‌ ، که‌ دارای‌ سبک‌ ادبی‌ پیشرفته‌تری‌ نسبت‌ به‌ دیگر متنهاست‌، فاقد ارزش‌ ادبی‌ خاصّ، حتّی‌ از جهت‌ زبان‌شناختی‌، و غالباً بازتاب‌ ادبیّات‌ جوامع‌بودایی‌مذهب‌وچینی‌زبانِهمعصرِخویش‌اند.ادبیّات‌سغدی‌ مسیحی‌ نیز گونه‌ای‌ ادبیّات‌ ترجمه‌ای‌ و فاقد ارزش‌ ادبی‌ است‌.
ادبیّات‌ مانوی‌، برخلاف‌ متنهای‌ بودایی‌ و مسیحی‌، از تخیّلی‌ رنگین‌، درخشان‌ و زنده‌ و تشبیهات‌ و استعاراتی‌ زیبا سرشار است‌ که‌ ملهم‌ از شخص‌ مانی‌ بوده‌ و برای‌ درک‌ بیشتر فلسفة‌ مانوی‌ ارزشمند و گرانبهایند و به‌ همان‌ اندازه‌ نیز از ارزش‌ زبان‌شناختی‌ برخوردارند. مانویان‌ هم‌ مهارت‌ نویسندگی‌ داشتند و هم‌ مترجمان‌ بسیار زبردستی‌ بوده‌اند و زبان‌ متنهای‌ سغدی‌ مانوی‌ روان‌، زیبا و کاملاً متمایز از ترجمه‌های‌ گنگ‌، پیچیده‌ و ناقص‌ مترجمان‌ مسیحی‌ و بوداییِ سغدی‌ زبان‌ است‌.
ب‌. ادبیّات‌ خوارزمی
خوارزمی‌ زبانِ قدیم‌ خوارزم‌ (بخشی‌ از ازبکستان‌ و جمهوری‌ ترکمنستان‌ امروزی‌) بوده‌ که‌ تا اواخر سده‌ چهاردهم‌.م‌ (۸ ق‌) زبانی‌ زنده‌ بوده‌ است‌. آثار بازماندة‌ آن‌ شامل‌ آثار و مدارک‌ خوارزمی‌ میانه‌ (خوارزمی‌ قدیم‌) متعلّق‌ به‌ سده‌های‌ سوم‌ یا دوم‌ ق‌.م‌ تا سدة‌ نخست‌ ق‌ (۷۰۰ م‌) و به‌ خطّ قدیم‌ خوارزمی‌، مقتبس‌ از خطّ آرامی‌، یعنی‌ خطّ آرامی‌.ـ خوارزمی‌ است‌. سکّه‌ها و کتیبه‌هایی‌ بر چوب‌، چرم‌، ظروف‌ نقره‌ و دیوار استودانها اهمّ این‌ آثار را پدید می‌آورد (همان‌، ص‌.۱۷۳ـ۱۷۴)
آثار و مدارک‌ خوارزمی‌ متأخّر متعلّق‌ به‌ دوران‌ اسلامی‌ و به‌ خطّی‌ مقتبس‌ از الفبای‌ عربی‌.ـ فارسی‌، که‌ معمولاً عربی‌.ـ خوارزمی‌ نامیده‌ می‌شود، و مشتمل‌ است‌ بر جمله‌هایی‌ به‌ خوارزمی‌ که‌ در برخی‌ از دستنویسهای‌ دو کتاب‌ فقهی‌ عربی‌، به‌ نامهای‌ یتیمة‌الدّهر فی‌ فتاوی‌ اهل‌الدّهر و قُنْیَة‌المُنیه‌ (سدة‌ هفتم‌ ق‌) آمده‌ است‌، و رسالة‌ کوچکی‌ با عنوان‌ رسالة‌ الالفاظ‌ الخوارزمیّة‌ الّتی‌ فی‌ قنیة‌ المبسوط‌ (سدة‌ هشتم‌ ق‌.م‌) مشتمل‌ بر شرح‌ لغات‌ خوارزمی‌ قنیة‌المنیه‌ ، و همچنین‌ معادل‌ کلمات‌ و جملات‌ فارسی‌ به‌ زبان‌ خوارزمی‌، در نسخه‌ای‌ از کتاب‌ لغت‌ مشهور زمخشری‌، با عنوان‌ مقدّمة‌ الادب‌ * ، و معادل‌ خوارزمی‌ کلمات‌ عربی‌ نقل‌ شده‌ در دو نسخة‌ دیگر این‌ کتاب‌ (زرشناس‌، همان‌، ص‌.۱۷۴ـ۱۷۶).
جمله‌های‌ خوارزمی‌ مقدّمة‌ الادب‌ نسبتاً ساده‌ و روان‌ و وفادار به‌ متن‌ اصلی‌ عربی‌ است‌، ولی‌ با عبارتهایی‌ تکراری‌، یکنواخت‌ و ساختاری‌ واحد و کسل‌ کننده‌؛ با این‌ همه‌، اطّلاعات‌ کم‌نظیری‌ دربارة‌ زبان‌ خوارزمی‌ و گنجینة‌ واژگان‌ این‌ زبان‌ در دسترس‌ خواننده‌ می‌گذارد. در مجموع‌، آثار برجای‌ مانده‌ از این‌ زبان‌ را به‌ دشواری‌ می‌توان‌ ادبیّات‌ نامید.
ج‌. ادبیّات‌ سکایی
آثار برجای‌ مانده‌ از زبان‌ سکاها در دورة‌ میانه‌، که‌ از سین‌ کیانگ‌ (ترکستان‌ چین‌) در آغاز سدة‌ بیستم‌.م‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌، شواهدی‌ از دو گویش‌ متفاوت‌ این‌ زبان‌ را ارائه‌ می‌کند: گویش‌ شمال‌ غربی‌ (معروف‌ به‌ تُمْشُقی‌ ، که‌ گویش‌ کهن‌تری‌ است‌) و گویش‌ شرقی‌ (معروف‌ به‌ خُتَنی‌ ). تقریباً تمامی‌ این‌ آثار متعلّق‌ به‌ بوداییان‌ است‌ و از سنسکریت‌ ترجمه‌ شده‌ و گونه‌ای‌ ادبیّات‌ ترجمه‌ای‌ دینی‌ است‌. گرچه‌ آثار غیردینیِ آن‌ نیز رنگ‌ بودایی‌ دارد. گویش‌ ختنی‌ تا سدة‌ پنجم‌.ق‌ در پادشاهی‌ ختن‌ کاربرد داشته‌ است‌. مفصّل‌ترین‌ متن‌ ختنی‌ کتاب‌ زَمبَستَه‌ به‌ شعر است‌. به‌ طور کلّی‌ متنهای‌ ختنی‌ مشتمل‌ است‌ بر تمثیلها، روایات‌، توبه‌ نامه‌ها، رسالات‌ طبّی‌، واژه‌ نامه‌های‌ چینی‌.ـ ختنی‌، واژه‌نامه‌های‌ ترکی‌.ـ ختنی‌، یک‌ متن‌ کوچک‌ جغرافیایی‌ و داستان‌ هندی‌ رامه‌ و همسرش‌ سیتا که‌ منظومه‌ای‌ حماسی‌ با تفسیری‌ بودایی‌ به‌ این‌ زبان‌ است‌. نسخه‌های‌ موجود ختنی‌ در زمانی‌ میان‌ سده‌های‌ هفتم‌ تا دهم‌.م‌ به‌ خطّ براهمی‌، مقتبس‌ از خطّ سنسکریت‌، نوشته‌ شده‌ است‌ (امریک‌ و شرو، ج‌. IV ، ص‌. ۵۰۵-۴۹۹ )
آثار ترجمه‌ای‌ بدنة‌ اصلی‌ ادبیّات‌ سکایی‌ را پدید می‌آورد. امّا دخل‌ و تصرّف‌ مترجم‌ ختنی‌ زبان‌، مثلاً، داستانی‌ مانند رامه‌ و سیتا را به‌ شعر حماسی‌ اصیلی‌ در زبان‌ ختنی‌ مبدل‌ می‌سازد و اشعار غنایی‌ زیبایی‌ پدید می‌آورد که‌ بازتاب‌ سنّتی‌ دیرپا و ریشه‌دار در شعر و اندیشة‌ دینی‌ سکاهاست‌. استفاده‌ از واژگانی‌ غنی‌ برای‌ ترجمة‌ گونه‌های‌ مختلف‌ ادبی‌ نظیر شعر، افسانه‌ و حماسه‌ و حتّی‌ فلسفه‌، شاهدی‌ دیگر بر این‌ مدّعاست‌.
در مجموع‌ نوشته‌های‌ موجود زبان‌ ختنی‌ حکایت‌ از وسعت‌ کوششهای‌ ادبی‌ و گستردگی‌ دامنة‌ ادبیّاتی‌ دارد که‌ تنها بخش‌ کوچکی‌ از آن‌ به‌ دست‌ ما رسیده‌ است‌. این‌ نوشته‌ها از نظر زبان‌شناختی‌ نیز حایز اهمّیّت‌ بسیار است‌، زیرا به‌ شناخت‌ ما دربارة‌ زبانهای‌ شرقی‌ ایران‌ می‌افزاید.
د. ادبیّات‌ بلخی
بلخی‌ زبان‌ مردم‌ سرزمین‌ بلخ‌ باستانی‌ (شمال‌ افغانستان‌ کنونی‌) یگانه‌ زبان‌ ایرانی‌ میانه‌ است‌ که‌ نظام‌ نوشتاریِ آن‌ بر الفبای‌ یونانی‌ بنا نهاده‌ شده‌ است‌. آثار بازمانده‌ از این‌ زبان‌ که‌ به‌ اواسط‌ سدة‌ دوم‌ تا اواسط‌ سدة‌ نهم‌ م‌ تعلّق‌ دارد، اینهاست‌: سکّه‌های‌ شاهان‌ کوشانی‌، به‌ خطّ تحریری‌ یونانی‌.ـ بلخی‌، چهل‌ مُهر به‌ همان‌ خط‌، کتیبة‌ نوکونزوک‌ ، در مدخلِ دژـ معبد بَغْلان‌ در سرخ‌ کُتَل‌ (گرشویچ‌، «ادبیّات‌ بلخی‌»، ص‌ ۱۲۵۰ )، و سنگ‌ نوشتة‌ رَبَتک‌ ، متعلّق‌ به‌ کنیشکة‌ بزرگ‌ مکشوف‌ در استان‌ بغلان‌ افغانستان‌ (سیمز ویلیامز، «یادداشتهای‌ دیگری‌ دربارة‌ کتیبة‌ بلخی‌ ربتک‌»، ص‌ ۹۷-۷۹ )، از مهم‌ترین‌ آثار زبان‌ بلخی‌اند (نک‌: بلخی‌، زبان‌ و آثار )اندک‌ شمار بودن‌ متنها، ناقص‌ یا ناخوانا بودنِ آثار موجودِ زبانِ بلخی‌ و نیز دشواری‌ قرائت‌ و ترجمة‌ آنها، ادبیّات‌ زبان‌ بلخی‌ را به‌ صورت‌ حوزه‌ای‌ گسترده‌ برای‌ پژوهش‌ درآورده‌ است‌ که‌ تنها حایز اهمّیّت‌ زبان‌شناختی‌ است‌.
۳. ادبیّات‌ مانوی
آثار مانوی‌ قدیم‌ترین‌ آثار ادبی‌ مدوّن‌ به‌ زبانهای‌ ایرانی‌ (فارسی‌ میانه‌، پارتی‌، سغدی‌ و بلخی‌)، صرف‌نظر از آثار کتیبه‌ای‌اند. این‌ آثار که‌ به‌ خطّ مانوی‌ (مقتبس‌ از خطّ تَدمُری‌) نوشته‌ شده‌ و متعلّق‌ به‌ دورانی‌ میان‌ سده‌های‌ سوم‌ و نهم‌ است‌، به‌ صورت‌ قطعه‌های‌ پراکنده‌ و آسیب‌ دیده‌ در اوایل‌ سدة‌ بیستم‌.م‌ از ویرانه‌های‌ صومعه‌های‌ مانوی‌ در تورفان‌، واقع‌ در ترکستان‌ چین‌، به‌ دست‌ آمده‌ است‌. محتوای‌ آثار مانوی‌ اساساً دینی‌ و متشکل‌ از عناصر سامی‌، و سامی‌.ـ یونانی‌ است‌ (زرشناس‌، «مانویّت‌، آموزة‌ دو بُن‌»، ص‌ ۲۱۷ـ۲۳۶). ادبیّات‌ مانوی‌ مشتمل‌ است‌ بر:
الف‌. هفت‌ کتاب‌ مانی‌ *
به‌ گویش‌ آرامی‌ بین‌النّهرین‌ جنوبی‌، زبان‌ مادری‌ او که‌ به‌ دست‌ پیروانش‌ به‌ زبانهای‌ گوناگون‌ ترجمه‌ شده‌ است‌، به‌ نامهای‌ انجیلِ زنده‌ ، گنجینة‌ زندگان‌ (ابن‌ندیم‌: سِفْرالاَحیاء ، ص‌ ۵۹۸)، فِرَقْماطیا ، رازها (ابن‌ندیم‌: سِفْرالاَسرار ، ص‌.۵۹۸)، غولان‌ (ابن‌ندیم‌: سفْرالجَبابِره‌ )، نامه‌ها ( رسائل‌ ) و زبور . بخش‌ بزرگی‌ از این‌ آثار نابود شده‌ و فقط‌ از انجیل‌ زنده‌ ، غولان‌ ، نامه‌ها و زبور مانی‌ قطعاتی‌ به‌ زبانهای‌ فارسی‌ میانه‌، پارتی‌ و سُغدی‌ در دست‌ است‌. مانی‌، افزون‌ بر این‌ هفت‌ اثر، کتاب‌ مصوّری‌ با عنوان‌ ارژنگ‌ و کتاب‌ دیگری‌ به‌ نام‌ شاپورگان‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ میانه‌ داشته‌ است‌.
ب‌. آثار منثور پیروان‌ مانی‌
که‌ عبارت‌ است‌ از کِفالایا (مجموعة‌ روایتهای‌ منسوب‌ به‌ مانی‌)؛ شرح‌ حال‌ مانی‌، داستانهای‌ تمثیلی‌ (زوندرمان‌، متنهای‌ تمثیلی‌ ، ص‌. ۱۰۹-۸۳ )، نامه‌ها، چکیدة‌ تعلیمات‌ مانوی‌، مواعظ‌ مَنوهْمِدروشْن‌ و تفسیرجان‌ (بویس‌، «ادبیّات‌ مانوی‌ در ایرانی‌ میانه‌»، ص‌. ۷۳-۷۲ ).
ج‌. اشعار مانوی‌
که‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از ادبیّات‌ مانوی‌ را تشکیل‌ می‌دهد و اغلب‌ به‌ زبانهای‌ فارسی‌ میانه‌ و پارتی‌ است‌. اشعار مانوی‌ در دست‌ نوشته‌ها معمولاً به‌ صورت‌ نثر نوشته‌ می‌شده‌، امّا پایان‌ ابیات‌ با نقطه‌ای‌ رنگین‌ مشخّص‌ شده‌ است‌. متنهای‌ منظوم‌ مانوی‌ را از نظر صورت‌ ظاهر می‌توان‌ به‌ سه‌ دستة‌ سرودهای‌ بلند، مدایح‌ دینی‌ بلند و سرودهای‌ کوتاه‌ تقسیم‌ کرد (زرشناس‌، «به‌ یاد مانی‌»، ص‌ ۴۴ـ۶۴). وزن‌ اشعار مانوی‌ را گروهی‌ هجایی‌، و گروه‌ دیگر ضربی‌ یا تکیه‌ای‌ دانسته‌اند. بنابر آخرین‌ پژوهشها، در وزن‌ اشعار پارتی‌، و به‌ احتمال‌ بسیار فارسی‌ میانه‌، علاوه‌ بر شمار هجاهای‌ تکیه‌دار، ضرب‌ وزن‌ نیز ممکن‌ است‌ متفاوت‌ باشد (لازار، «وزن‌ شعر پارتی‌»، ص‌. ۳۷۱ و بعد)
برخی‌ نوشته ‌ها و ترجمه ‌های‌ منثور مانویان‌ به‌ زبانهای‌ ایرانی‌، نظیر شاپورگان‌ ، ثقیل‌ و غیراستادانه‌ است‌ و این‌ ویژگی‌ در برخی‌ ترجمه‌های‌ منثور به‌ زبان‌ پارتی‌ نیز دیده‌ می‌شود. اکثر نوشته‌های‌ مانوی‌ اکنون‌ ناقص‌ و پراکنده‌ است‌، امّا این‌ مجموعة‌ مکتوب‌ بی‌ همانند، که‌ از کهن‌ترین‌ تألیفهای‌ ایرانی‌ به‌ شمار می‌آید، سیر تحوّل‌ سنّت‌ ادبی‌ این‌ سرزمین‌ را نشان‌ می‌دهد و نه‌ تنها برای‌ شناخت‌ آیین‌ مانوی‌، بلکه‌ برای‌ بررسی‌ زبان‌ و ادب‌ ایرانی‌ نیز سودمند است‌.
داستانهای‌ تمثیلی‌ مانوی‌ به‌ سه‌ زبان‌ فارسی‌ میانه‌، پارتی‌ و سغدی‌ بخش‌ مهمّی‌ از ادبیّات‌ مانوی‌ را تشکیل‌ می‌دهد. مانویان‌ در همة‌ نواحی‌ از امکانات‌ ادبی‌ بیگانه‌ برای‌ تبلیغ‌ آیین‌ خود بهره‌ می‌بردند و خود نیز عامل‌ مهمّی‌ در شناساندن‌ داستانهای‌ شرقی‌ به‌ اروپاییان‌ شدند. آثار منظوم‌ مانوی‌ اغلب‌ بدیع‌ و نومایه‌ است‌ و در آنها از صنایع‌ لفظی‌ و صوَر خیال‌، خصوصاً تشبیه‌ و مجاز، استفاده‌ شده‌ و از این‌ نظر اشعار پارتی‌ از اشعار فارسی‌ میانه‌ دلکش‌تر است‌. خطّ مخصوص‌ مانویان‌ که‌ برای‌ نوشتن‌ این‌ آثار به‌ کار رفته‌، تکامل‌بخش‌ سنّت‌ نوشتاری‌ زبانهای‌ ایرانی‌ است‌ و مطالعات‌ زبان‌شناختی‌ را سهولت‌ می‌بخشد.
منابع :
- منابع‌.:. آموزگار، ژاله‌ و احمد تفضّلی‌، اسطورة‌ زندگی‌ زردشت‌ ، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌؛ ابن‌ندیم‌، محمّدبن‌ اسحاق‌، الفهرست‌ ، ترجمة‌ محمّدرضا تجدّد، تهران‌، ۱۳۶۶ش‌؛ تفضّلی‌، احمد، تاریخ‌ ادبیّات‌ ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ ، به‌ کوشش‌ ژاله‌ آموزگار، تهران‌، ۱۳۷۶ش‌؛ خالقی‌ مطلق‌، جلال‌، «بیژن‌ و منیژه‌ و ویس‌ و رامین‌»، ایران‌شناسی‌ ، س‌۲، ش‌۲، تهران‌، ۱۳۶۹ش‌؛ زرشناس‌، زهره‌، «به‌ یاد مانی‌ (نگاهی‌ به‌ شعر پارتی‌)»، تک‌ درخت‌ ، تهران‌، ۱۳۸۰ش‌؛ همو، زبان‌ و ادبیّات‌ ایران‌ باستان‌ ، تهران‌، ۱۳۸۲ش‌؛ همو، شش‌ متن‌ سغدی‌ ، تهران‌، ۱۳۸۰ش‌؛ همو، جستارهایی‌ در زبانهای‌ ایرانی‌ میانة‌ شرقی‌ ، تهران‌، ۱۳۸۰ش‌؛ همو، «مانویّت‌ آموزة‌ دو بُن‌»، سروش‌ پیر مغان‌ (یادنامة‌ جمشید سروشیان‌)، به‌ کوشش‌ کتایون‌ مزداپور، تهران‌، ۱۳۸۱ش‌؛ همو، میراث‌ ادبی‌ شفاهی‌ در ایران‌ باستان‌ ، تهران‌، ۱۳۸۴ش‌؛ قریب‌، بدرالزّمان‌، فرهنگ‌ . سغدی‌ (سغدی‌.ـ فارسی‌.ـ انگلیسی‌)، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌؛ کریستنسن‌، آرتور، کارنامة‌ شاهان‌ ، ترجمة‌ باقر امیرخانی‌ و بهمن‌ سرکاراتی‌، تبریز، ۱۳۵۰ش‌؛ همو، مزداپرستی‌ در ایران‌ قدیم‌ ، ترجمة‌ ذبیح‌الله صفا، تهران‌، ۱۳۳۶ش‌؛
Boyce, M., ûZariadres and Zare ¦r?, Bulletin of the School of Oriental and African Studies (BSOAS) 17, 1955; Idem, ûThe Parthian Go ¦sa ¦n and Iranian Minstrel Tradition?, Journal of the Royal Asiatic Society (JRAS) , 1957; Idem, ûMiddle Persian Literature?, . Handbuch der Orientalistik , Leiden, 1968; Idem, ûThe Manichean Literature in Middle Iranian?, Handbuch der Orientalistik , Leiden, 1968; Idem, A History of Zoroastrianism , Leiden, 1975; Idem, ûParthian Writings and Literature?, The Cambridge History of Iran , vol.3(2), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; De ¦nkard , ed. D.M., Madan, Bombay, 1911; Emmerick, R.E. and Skjarvض, P.O., ûBuddhist Literature in Khotanese and Tumshuqese?, Encyclopaedia Iranica IV, New York, 1990; Gershevitch, I., ûOld Iranian Literature?, Handbuch der Orientalistik , Abt.1, Bd.4: Iranistik , Abs.2: Literatur , Lief.I, Leiden, 1968; Idem, ûBactrian Literature?, Cambridge History of Iran , 3(2), Cambridge, 1983; Herodotus, The History , tr. A.D. Godley, 4 Vols. London, 1975; Kellens, J., ûAvestique?, Compendium Linguarum Iranicarum , ed. R. Schmitt, 1989; Kent, R.G., Old Persian , New Haven, 1953; Lazard, G., ûLa mإtrique de L’Avesta rإcent?, Orientalia , Duchesne-Guillemin Emerito oblata , Acta Iranica 23, Leiden, 1984; Idem, ûLa Mإtrique de la poإsie parthe?, Acta Iranica 25, Leiden, 1985; Idem, ûComposition et mإtrique dans les Yaىts de L’Avesta?, Proceedings of the first European Conference of Iranian Studies , Part 1, Roma, 1990; Lecoq, Pierre, Les Inscirptions de la Perse achإmإnide , Paris, 1997; Sims- Williams, N., ûChristian Literature in Middle Iranian Languages?, Encyclopaedia Iranica V, New York, 1992; Idem, ûFurther Notes on the Bactrian Inscription of Rabatak, with an appendix?, Proceedings of the third European Conference of Iranian Studies , part 1, Wiesbaden, 1998; Sundermann, W., Mittelpersische und Parthische Kosmogonische und Parabeltexte der Manichجer , Berlin, 1973..
 

mahdad

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
399
امتیاز
1,006
نام مرکز سمپاد
شهید ستاری(یا بقولی &quot;شهید هوابرد&quot;)
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

A.M.Tکارت درسته ایول حال کردم اساسی
نقل قول:
پروفسور کریستیان بارتلمه خاور شناس آلمانی ضمن ایراد یک سخنرانی جالبی در جشن تأسیس ((فرهنگستان علوم هایدلبرگ )) در تاریخ ۱۱ ماه مه سال ۱۹۲۴ چنین گفته است :
مغرب زمین به خسرو انوشیروان دین فراوان دارد . وی دستور داد که آثار فلسفه و دانشمندان یونانی را بزبان رسمی امپراطوری ساسانی یعنی بزبان فرس میانه ترجمه کنند . این ترجمه‌ها چند قرن بعد دوباره بزبان عربی ترجمه شده و همین ترجمه‌ها بودند که اساس شکفتگی علم در اسپانیا هنگام تسلط اعراب گشته و از آنجا نیز غالبا بواسطه دانشمندان یهودی، سایر اقوام اروپائی را تحت نفوذ خود قرار دادند.

درود بر خسروی بزرگ
 
  • شروع کننده موضوع
  • #100

AMT

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
181
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشاپور
مدال المپیاد
المپیاد علوم آزمایشگاهی-المپیاد زبان-المپیاد ادبی-المپیاد ریاضی 3 دوره-المپیاد شیمی
دانشگاه
علوم پزشکی ایران (ان ش
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : اسلام ایرانی یا ایران اسلامی؟

A.M.Tکارت درسته ایول حال کردم اساسی
نقل قول:
پروفسور کریستیان بارتلمه خاور شناس آلمانی ضمن ایراد یک سخنرانی جالبی در جشن تأسیس ((فرهنگستان علوم هایدلبرگ )) در تاریخ ۱۱ ماه مه سال ۱۹۲۴ چنین گفته است :
مغرب زمین به خسرو انوشیروان دین فراوان دارد . وی دستور داد که آثار فلسفه و دانشمندان یونانی را بزبان رسمی امپراطوری ساسانی یعنی بزبان فرس میانه ترجمه کنند . این ترجمه‌ها چند قرن بعد دوباره بزبان عربی ترجمه شده و همین ترجمه‌ها بودند که اساس شکفتگی علم در اسپانیا هنگام تسلط اعراب گشته و از آنجا نیز غالبا بواسطه دانشمندان یهودی، سایر اقوام اروپائی را تحت نفوذ خود قرار دادند.

درود بر خسروی بزرگ
درود بر خسرو انوشیروان که ای کاش در زمان حمله اعراب او شاه ایران می بود!
در مورد این مطالب فقط یک کم زیاد شده مگرنه کاری نکردم. دینی به تاریخ بزرگ ایران بود که ادا شد!
 
بالا