ترس دوران بچگی..!

  • شروع کننده موضوع meli
  • تاریخ شروع

Silenaaaaa

Sillenor
ارسال‌ها
179
امتیاز
1,162
نام مرکز سمپاد
دبیرستان‌ فرزانگان ۱
شهر
مش‍‌هد
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از سگ میترسیدم :-s
مامان بابامم این ُ فهمیده بودن همه ـَش میگفتن اگه به چاقو دست بزنی به سگِ میگیم بیاد بخورتت.
خو دوس داشتم با چاقو بازی کنم :D
چن بارم خواهرم بهم گف میندازمت جلو سگه تا لهت کنه :|
ینی چی به بچه دوساله این چیزا رو میگین خو.عصبی میشه دو روز دیه خل و روان پریش میشه :D (بلانسبت بنده البته :-" )
 

*M.M*

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
4,463
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

خاطره تعریف کنید
جواب یک کلمه یا یک جمله ای ندید.
 

speed

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
524
امتیاز
3,083
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
میاندوآب
دانشگاه
تبریز
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از بچگی از تاریکی میترسیدم الانم بعضی وقتا میترسم :D
خوب ترسه دیگه!!!!!!!!!
یه بار که یه فیلم ترسناک دیده بودم بعد فیلم مامان گفت برو از حیاط یه سبد بیار
منم که ترسو رفتم که یه دفعه یه چیزی خورد به پشتم
منو میگی بدو رفتم تو خونه و تا یه هفته شبا بیرون نمی رفتم.... :))
 

roya khanum

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
16
امتیاز
31
نام مرکز سمپاد
فرزانگان6
شهر
تهران
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

وقتی 1یا2 ساله بودم در حد مرگ از پر میترسیدم. از اول سرود ملی هم همین طور (سر زد از عفق........) وقتی میشنیدمش خفن میزدم زیر گریه.
1 دختر عمو دارم وقتی 5سالش بود از بچه نوزاد میترسید وقتی نوزاد میدید رنگ صورتش میشد مث گچ دیوار . :|
 

Luna H.

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
468
امتیاز
2,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
گنبدکاووس
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از شیطان میترسیدم بخاطر سریال او یک فرشته بود :-ss
 

william levy

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
107
امتیاز
591
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
مشهد
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از جن مي ترسيدم البته الانم مى ترسم :-[
يه مدتم از خواهرم مى ترسيدم :-[اخه ٥ سالم بود مامانمم خيلى وقت بود رفته بود بيرون بد خواهرم اومد هى صورتشو شكلايه عجيب مى كرد و هى چيزايه وحشتناك مى گفت منم خيلى ترسيده بودم :-ss :(( [-(بد تا يه مدت پيش نمى خوابيدم اخه اتاقمون مشترك بود
 

esfrwms

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,325
امتیاز
19,301
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
Fefu
رشته دانشگاه
General medicine
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از چراغای تو خیابون میترسیدم
فک میکردم روشن بشه زیرش بری
می بره اسمون منو!
 

zohreh.sh74

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
356
امتیاز
1,081
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
.....الا ماشاالله
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
هوشبری
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

عاغا این مامانم واسه خودش کلمه اختراع می کرد و می ترسوند منو ، مثه =>> یک سر دو زانو... :D(همون آدم خودمون..)
هر وقت اذیت می کردم می گفت می گم یک سر دو زانو بیاد برتت ، یا مثلا می گفت می گم سلامتی بیاد ببرت...( خو بچه چه می دونه سلامتی چیه ؟ از سلامتی می ترسیدم :D
یکی از ابزار تربیت دیگه هم که بود =>> فلفل قرمز X_X :-ss
عاغا من هر وقت حرف زشت می زدم مامانم یکم فلفل قرمز می زد به زبونم تا دو ساعت می سوخت :(( دیگه من باشم که حرف زشت بزنم :D
یا مثلا وقتی خیلی شیطونی می کردم مامانم تهدید می کرد که می ذارمت تو حموم درو می بندم ، چراغم خاموش می کنم... :-ss
از رعد و برقم خیلی می ترسیدم....
 

mari.love890

کاربر فعال
ارسال‌ها
32
امتیاز
178
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان سمنان
شهر
سمنان
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

سوووووووووووووووووووووسک
البته هنوزم میترسم
هروقت سوسک میدیدم 5-6دقیقه فقط جیغ میزدم بعد اگ رفته بود ک هیچ ن ک ادامه میدادم
جیغای منم از اون مدل بنفشا......
 

matin270

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
376
امتیاز
484
نام مرکز سمپاد
هاشمی2
شهر
مشهد
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

همیشه از پارکینگ خیلی میترسیدم فک میکردم الان ماشینا روشن میشن میان له ام میکنن خیلی میترسیدم هر وخ تنهایی پارکینگه خونه مادربزرگم میرفتم تا مرز خیس کردن جلو میرفتم :-s
بچه بودیم دیه عقل نداشتیم :D
 

Robek

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,420
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز_کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شیراز
رشته دانشگاه
پرستاری
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

سوسک وقتی بچه بودم سوسک که میدیدم فرار میکردم.الان اگه سوسک ببینم سرمو میگیرم وجیغ میزنم.اصن دست خودم نیست بخدا...
از پسرخالم که2سال ازمن بزرگتره هم میترسیدم.الانم هم ازش میترسم،هم ازش فرار میکنم.هنوز ترسناکه واسم وکلا ازش خوشم نمیاد
از خروس هم خ میترسیدم بچه که بودم...
 

sadlove

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,382
امتیاز
31,819
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شـیراز
سال فارغ التحصیلی
93
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

از مرگ مامان بابام می ترسیدم !!

وقتی مامانم می رفت بیرون می رفتم نماز میحوندم دعا می کردم سالم برگرده

یه بار خواست بره مسافرت قبل از رفتنش مریض شدم , تب کردم .

:rolleyes:
 

G.MM

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
593
امتیاز
13,322
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
University of Paris-Saclay
رشته دانشگاه
Integrative Biology and Animal Physiology
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

یک عروسک داشتم که شکل آدم بود ولی چشماش قرمز بود
بعد از این که یکی از دوستام اینو دید گفت که این عروسکت جن زدست که چشماش قرمزه
از اون به بعد هر شب سر خوابیدنم با مامانم و بابام مکافات داشتم
آخه میترسیدم که عروسکه وقتی من خوابم بیاد سراغم
راستش....هنوزم یکم ازش میترسم :D
 

N!00sha

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
131
امتیاز
472
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
Bodapes
دانشگاه
Makdonald
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از هیو لاهای حلقه ی اسرار می ترسیدم یادمه 2سال هم از لاله و لادن دوقلو های به هم چسبیده به حد مرگ می ترسیدم
 

جوجه سمپادی

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
463
امتیاز
1,572
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
دندان پزشکی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

خب من معمولامامان بابام ازچیزی نمیترسوندنم امااونروزادرکل خیلی ازتاریکی میترسیدم،هیچ وقت شباتنهایی تواتاقم نمیخوابیدم هربارم میومدم امتحان کنم تاعادت بشه وتنهایی میرفتم بخوابم شبش...خرابکاری میکرد :-[
 

niki123

کاربر فعال
ارسال‌ها
54
امتیاز
184
نام مرکز سمپاد
frz 2
شهر
مشهد
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من بچه که بودم تخیل خیلی خوبی داشتم
شبا به هرچی نگاه می کردم می ترسیدم
احساس می کردم از زیر تخت یا تو کمد یه چیز عجیبه
یا مریخی ها رفتن ماه و می خوان به زمین حمله کنن بعد من باید جلشونو بگیرم برای همین دیالوگای ترمیناتور رو حفظ می کردم
همیشم تو مدرسه چرت می زدم
 

toofanz

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
99
امتیاز
372
نام مرکز سمپاد
فرزانگان3
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
بیرجند
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از دستشویی خونمون می ترسیدم.....................
نمیدونم چرا ولی همیشه فکر میکردم از اونجا شیر بیرون میاد.............. :-$
 

atrisa77

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
18
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای
شهر
Isfahan
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

2 تا:
اولیش مو بود :Dوقتی چند تا مو به هم گره خورده بودن خیلی میترسیدم :-[پسر عمه ی بیشعور منم همیشه سو استفاده میکرد X-(
دومیشم خواهرم یه عروسک داشت خیلی خوشگل بود موهاشو اینام بلند بودن ;))بعد انگار تو افتاب بوده و اب شده بوده . سرشم کنده شده بود بعد من هر وقت خواهرمو اذیت میکردم اینا از زیر تختش در می اوردو و میگفت پخ X-(
 

ghased

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
337
امتیاز
791
نام مرکز سمپاد
مجتمع فرزانگان
شهر
بناب
مدال المپیاد
کامپیوتر-ریاضی-شیمی
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من بچه که بودم برای رفتن به wc از راه پله نمیرفتم و از اتاق مامانم اینا میرفتم . بعد وقتایی که چراغ اتاق روشن نبود و من باید از جلوی آیینه ی بزرگ مامانم رد میشدم ، همش فکر میکردم یکی تو آیینه داره منو نگاه میکنه ! :D برا همین دستامو میگرفتم اون طرف صورتم که رو به آیینه بود و میدوئیم تو wc ! :)) همیشه هم از شدت ترس و عجله سُر میخوردم ! :-[
 

mohaddes

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
346
امتیاز
4,671
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بـنـاب
سال فارغ التحصیلی
94
اینستاگرام
پاسخ : ترس دوران بچگی...!

من از سوسک و زنبور میترسیدم
هنوزم میترسم :-"
 
بالا