داستان بسازیم (یک جمله اضافه کنید)

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

شروع كرد به پيدا كردن دوست كه ناگهان
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

مدیر اونو دید...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

...
و گفت:
کجا خانوم؟؟!کارت دوچرخه،گواهینامه،سویچ ،رضایت نامه ی اولیا ،دوچرخه انتقال داده میشه انباری مدرسه.
که السا یههو گف:سه نقطه...
(این سه نقطه ینی شما باقیشو بگین!)
...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

نه من باید برم دنبال هدفم جلو منو نگیرید ولی مدیر راضی نشد..
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

و تمام وسايل نامبرده را بزور از السا گرفت كه...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

...
که یهو رسید به رضایت نامه.... :-ss
السا م در رفت...
مدیره دنبالش.
...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

در حال در رفتن بود كه ناگهان چاله اي جلوي پايش سبز شد... X_X
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

خودش را درون چاله انداخت و وارد سرزمینی اسرار آمیز شد که مردم آن سرزمین ...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

4 چشم و 3 دست و 2 انگشت و 1 پا داشتند.
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

...
یکیشون بایه شیء عجیب اومد طرف السا و با صدای سوت مانندی گفت:
...
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

السا ، به سرزمین عجایب خوش اومدی!
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

و اينجا بود كه السا بعد از عمري ارزو بالاخره به رويايش رسيد ناگهان گربه اي جلويش پيدا شد و گفت
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

من میتونم 3 آرزوت رو برآورده کنم؟ چه آرزوهایی داری؟
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

...
السا که دهنش باز مونده بود
به م.ن و م.ن افتاد
نمیدونست چی بگه :-?
که یدفعه یه موجود زشت شبیه جادوگرا پرید رو گربه هه و... :-ss
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

و رودش رو از دهنش بيرون كشيد السا اينجوري بود :o
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

ببخشید پارازیت میدم ! :)
میشه موضوع داستانا یه ذره جذاب تر باشه ؟ :-??
به شخصه دیگه انگیزه ای ندارم بیام این تاپیک !
خیلی اتفاقای تکراری تو داستانا میفتن !
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

السا متحیرمونده بود ووحشت زده شده بود چون تاحالاتجربه اش نکرده بودپس دست وپاشوگم کرد وپابه فرار گذاشت
شب شده بودتوسیاره واون هی میدوئید وخودشم نمیدونست کجامیخوادبره واین وحشتشو بیش ترمیکرد :|
+مثل آدم ادامه داده شه لطفا
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

از بس خوابش ميامد سوراخي ديد كه اندازه اش بود همانجا خزيد و خوابش برد
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

داشت خوابش میبرد که ییهو صدای گوشیش دراومد دوستش بهش اس ام اس داده بود با متن زیر
«شب یلدات مبارک» تازه دوهزاریش افتاد که گوشی همراشه تصمیم گرفت .....
 
پاسخ : داستان بسازیم(یک جمله اضافه کنید)

به همه ی دوستاش sms بزنه و شب یلدا رو تبریک بگه... ;D
 
Back
بالا