- ارسالها
- 827
- امتیاز
- 8,614
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی۲
- شهر
- اسفراین
- سال فارغ التحصیلی
- 99
- دانشگاه
- آزاد بجنورد
- رشته دانشگاه
- پرستاری
Nasle Man_Bahram
Intro
"اشخاصی مثل من در یک جریان دیگه ای هستند
وابسته به یک طبقه دیگه ای هستند
و از نسل دیگه ای هستند
و از اصل دیگه ای
با فرهنگ دیگه ای
افکار و اندیشه های دیگه ای
نهضت ها و جریانهای فکری و اجتماعی دیگری
و دنیای دیگری"
..
یه گوشه ای از این شهر یه سری آدم هست
آدمایی مثل من
خسته از لحظه هایی مثل قبل
خسته از فردای شکل دیروز
خسته از آدما و زندگی خشک و بی روح
من از یه نسل دیگه م
صدای گولّه ها تو گوشم واسم لالایی خوندن
تو شیکم ننم صدای جیغ و داد زیاد شنیدم با صدای بمب و موشک
تو بیست و چند سال عمرم آدما رو کنار هم ندیدم
یا جلوی هم بودن یا روی هم
اونا همش در حال جنگ بودن
حتی وقت خواب توی شب روی تخت
تو بیست و چند سال عمرم بیست و چند بار مُردم
بیست و چند سال حقّمو خوردن
زندگیمو بر عکس کشیدن
تا منم مثل اونا اونو برعکس ببینم
من وقتی مرد شدم
که پُر درد شدم
ظاهر آدما خوب و همه تو زرد شدن
تا اینکه خواستم که این اتفاقو درک کنم
از توی آدمای اجتماعم طرد شدم
این خیلی سخته
این خیلی تلخه
که آدمای دورت نمی فهمن چیه حرفت
این اتفاقا میشن عقده توی قلبت
یه مشت اعتقاد چرت و پرت میره تو مغزت
تا یکم حرف زدم گفت بگو معذرت می خوام
این زندگی یه خواب تلخه نه؟
کسی ازم نمی پرسه که چیه درد من
دردم اینه که پرده رفت کنار از پنجره م
پس دیدم همه چیو داد زدم با هنجره م
بعدش بین من و خودم شروع شد جنگ نرم
این باعث شد که از دست مردمم در برم
پس نگو برگرد
پس نگو برگرد
این باعث شد که از دست مردمم در برم
..
Outro
"اگر در سخن من
در انتقاد هایی که من میکنم تلخی ای وجود داره
این تلخی را بر من ببخشید
اگر معتقدید و می بینید که درِش حقیقت هست"
Intro
"اشخاصی مثل من در یک جریان دیگه ای هستند
وابسته به یک طبقه دیگه ای هستند
و از نسل دیگه ای هستند
و از اصل دیگه ای
با فرهنگ دیگه ای
افکار و اندیشه های دیگه ای
نهضت ها و جریانهای فکری و اجتماعی دیگری
و دنیای دیگری"
..
یه گوشه ای از این شهر یه سری آدم هست
آدمایی مثل من
خسته از لحظه هایی مثل قبل
خسته از فردای شکل دیروز
خسته از آدما و زندگی خشک و بی روح
من از یه نسل دیگه م
صدای گولّه ها تو گوشم واسم لالایی خوندن
تو شیکم ننم صدای جیغ و داد زیاد شنیدم با صدای بمب و موشک
تو بیست و چند سال عمرم آدما رو کنار هم ندیدم
یا جلوی هم بودن یا روی هم
اونا همش در حال جنگ بودن
حتی وقت خواب توی شب روی تخت
تو بیست و چند سال عمرم بیست و چند بار مُردم
بیست و چند سال حقّمو خوردن
زندگیمو بر عکس کشیدن
تا منم مثل اونا اونو برعکس ببینم
من وقتی مرد شدم
که پُر درد شدم
ظاهر آدما خوب و همه تو زرد شدن
تا اینکه خواستم که این اتفاقو درک کنم
از توی آدمای اجتماعم طرد شدم
این خیلی سخته
این خیلی تلخه
که آدمای دورت نمی فهمن چیه حرفت
این اتفاقا میشن عقده توی قلبت
یه مشت اعتقاد چرت و پرت میره تو مغزت
تا یکم حرف زدم گفت بگو معذرت می خوام
این زندگی یه خواب تلخه نه؟
کسی ازم نمی پرسه که چیه درد من
دردم اینه که پرده رفت کنار از پنجره م
پس دیدم همه چیو داد زدم با هنجره م
بعدش بین من و خودم شروع شد جنگ نرم
این باعث شد که از دست مردمم در برم
پس نگو برگرد
پس نگو برگرد
این باعث شد که از دست مردمم در برم
..
Outro
"اگر در سخن من
در انتقاد هایی که من میکنم تلخی ای وجود داره
این تلخی را بر من ببخشید
اگر معتقدید و می بینید که درِش حقیقت هست"