اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف میکنم امروز دل یکیو خیلی شیکوندم ولی واقعا فقط بخاطر خودش بود:((
 
پاسخ : اعترافگاه !

هزار دفعه گفتم. باز هم می‌گم. این تاپیک برای این نیست که بیاید بگید « یه اعتراف بکنم؟ نه نه. بی‌خیال. =)) » اگه چیزی واقعا ته دل‌تون مونده می‌تونید این‌جا پست‌ش کنید.

× تاپیک قفل می‌شه. به مدت نامعلوم. :]
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که یه بسته بیسکوییت ساقه طلایی رو تو یه روز خوردم ;))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم گوشیمو هیچ وقت از خودم جدا نمیکنم :-"
حتی وقتی میرم حموم هم گوشیمو با خودم میبرم :))
sms هم میدم وسط حموم :-"
کلا گوشیم جزوی از وجودم شده :دی
.............
اعتراف میکنم دباره توی کل کل کم آوردم :((
دهنمو سرویس کرد :-<
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که دوستم یه بار اعتراف کرده بود که وقتی ابتدایی بود از پنجره ی مینی بوس با دوستش یه سیب به بیرون پرتاب کردن خورد تو سره یه مرد سیبیلوی عصبانی بخاطر اینکار اونها . با راننده مینی بوس دعوا کرد اینا هم از ترس نگفتن که کار اینا بوده =)) =)) =)) :)) :)) ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم 24 ساعت تو این فکرم که تو سایت چی پست بدم تا یدونه ستاره بگیرم!!!!!!!!!!!!!!!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم تو اول دبیرستان تو دیکته ی زبان فارسی گرفتم 16 اسمم ننوشته بودم
 
  • لایک
امتیازات: s123
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تو امتحان دینی چون نخونده بودم برگمو تحویل ندادم معلمه جلسه بعد ک اومد گفتم برگه من کوش گفت نیست بعد مجبور شد بهم 20 بده کلا تو کلاس 2 نفر 20 گرفتن ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مبکنم که بچه بودم کلی مهمون اومد خونمون بعد که رفتن اومدم وسطه هال بلند گفتم اخیییییییییییییییییییییی رفتن یه فحشم دادم بعدش یهو دیدم که یکیشون هنو تو پذیرایی نشسته ...واااااااااااااااااااااااااااااااای..منو میگی :| :| :| :| :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم 4 5 سالم بود یه بار تشنم بود آب دمه دست نبود...بعد یه لیوان برداشتم توش اتقد تف کردم تا نصفه پر شد...بعد خوردمش...تازه آخرش هم گفتم سلام بر حسین و یارانش:-" :دی
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که من با این سنّم چپ ُ راست رُ خیلی مشکل تشخیص میدم :د :-"

همیشه چند دقیقه قبلش فکر میکنم ببینم مداد ُ کودوم دستم میگیرم بعدش میفهمم اون سمت ِ راست عه...! :-"""
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم هر کی که ازم آب یا شربت میخواست یه قلپ ازش میخورم(جوری که نفهمه)بعد می بردم با احترام بهش میدادم:‏D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که یکی از دوستان اعتراف کرده بود که وقتی بچه بود مینشست پشت موتوره باباش و لب پایینشو میداد رو لب بالایی و دستاشو کج میکرد که همه فکر کنند این عقب موندس .....یعنی یه همچین آدمایی رو کره ی زمینه و ما نمیدونستیم! ;D ;D :)) :)) =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم 5 سالم ک خوب یعنی قبل دبستان زل میزدم به کلمه هامثلا روی تابلو و.. با دستم ادای نوشتن در میوردم ک ملت فک کنم نوشتن بلدم ;) :)) ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم وقتی بچه بودم چون کسی نبود باهام بازی کنه میرفتم حیاط خونمون کلی مورچه جمع می کردم بعد براشون خونه می ساختم و توهم میزدم که مامانشونم بعضی هاشونو میبردم مینداختم تو وانی که براشون ساخته بودم درنتیجه چند تاشون همونجا خفه میشدن.
وقتی هم که میخواستم بهشون غذا بدم ، هی ممانعت می کردن در نهایت عصبانی میشدم و همشونو در یک حرکت له می کردم >) >)
بعد از پشیمانی همشونو تو باغچه ی خونمون دفن میکردم :(( :((
روحشون شاد امیدوارم حلالم کنن [-o< [-o<
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا همین تازگیا،به صورت خلانه ای لاکِ تَرَکو میخوندم لاکِ تُرک!=))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا دو سال پیش تو خونه هر وقت میخواستم برم دست به آب از مامانم اجازه میگرفتم!! ;D
مامانم هم هربار عصبانی میشد میگفت به من چه آخه برو دیگه! ~X(


اعتراف میکنم تو خونه هر وقت باتری پیدا نشد مستقیما میرم سراغ باتری های کنترل!! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميکنم من فکر ميکردم نياز مبهم درست است ;D
تا اينکه داداشم منو از اين اشتباه دراورد و فهميدم که اون مبرمه نه مبهم ;D

اعتراف ميکنم تا 8-9سالگى فک ميکردم استقلال قرمزه و پرسپوليس ابى :P :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا چهارم پنجم دبستان که فوتبالی نشده بودم وقتی بابام داشت بازی های بازسلونا رو نگاه میکرد اون گوشه که مینوشت FCB فک میکردم مخفف فرانسه بزرگ هستش! ;D
یه همچین بچه خلاق و متفکر و تیزهوشی بودم من! =)) :)) ;D ;;)
 
Back
بالا