اعترافگاه!

[Assorted]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که تا یه سال پیش فرق دلستر با ابجو رو نمی فهمیدم

 

[Emad a.z]

پاسخ : اعترافگاه !

یه بار شدیدا پول نیاز داشتم!! تو فیس بوق عکس یه بنده ی خدا و احتمالا سرطانی رو گذاشتم..نوشتم این شخص شدیدا مریضه و به کمک مالی نیاز داره و شمازه حساب خودمو نوشتم..
هیچی دیگه.جاتون خالی هفته ی بعدش یه 500 تومانی کاسب شدم.
*******
پولرو دادم به موسسه ی محک!!
اینو یادم رفت عرض(طول) کنم
اون پولی رم که لازم داشتم پدر گرام دادن بهم.

 

[Dark Eagle]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم اون که سره امتحان زنگ میزد به گوشی بچه ها من بودم.........
-------------
(از بچه هایی که گوشیشون ضبط شده و امتاحان مذکور رو صفر شدن تقاضای خاصی نداریم)

 

[melika...]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هنوز دست چپ و راستمو از هم تشخیص نمیدم!!!

 

[ghazaleb]

پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف میکنم امروز دل یکیو خیلی شیکوندم ولی واقعا فقط بخاطر خودش بود

 

[جنا]

پاسخ : اعترافگاه !

هزار دفعه گفتم. باز هم می‌گم. این تاپیک برای این نیست که بیاید بگید « یه اعتراف بکنم؟ نه نه. بی‌خیال. » اگه چیزی واقعا ته دل‌تون مونده می‌تونید این‌جا پست‌ش کنید.

× تاپیک قفل می‌شه. به مدت نامعلوم. :]

 

[جنا]

پاسخ : اعترافگاه !

تاپیک باز شد. رعایت‌کنید لطفا. :]

 

[sarajoon]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که یه بسته بیسکوییت ساقه طلایی رو تو یه روز خوردم

 

[G.MM]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم گوشیمو هیچ وقت از خودم جدا نمیکنم
حتی وقتی میرم حموم هم گوشیمو با خودم میبرم
sms هم میدم وسط حموم
کلا گوشیم جزوی از وجودم شده
.............
اعتراف میکنم دباره توی کل کل کم آوردم
دهنمو سرویس کرد

 

[lop ghermezi]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که دوستم یه بار اعتراف کرده بود که وقتی ابتدایی بود از پنجره ی مینی بوس با دوستش یه سیب به بیرون پرتاب کردن خورد تو سره یه مرد سیبیلوی عصبانی بخاطر اینکار اونها . با راننده مینی بوس دعوا کرد اینا هم از ترس نگفتن که کار اینا بوده

 

[amyrsajjad]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم 24 ساعت تو این فکرم که تو سایت چی پست بدم تا یدونه ستاره بگیرم!!!!!!!!!!!!!!!

 

[shiz]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم تو اول دبیرستان تو دیکته ی زبان فارسی گرفتم 16 اسمم ننوشته بودم

 

[fitmal]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تو امتحان دینی چون نخونده بودم برگمو تحویل ندادم معلمه جلسه بعد ک اومد گفتم برگه من کوش گفت نیست بعد مجبور شد بهم 20 بده کلا تو کلاس 2 نفر 20 گرفتن

 

[lop ghermezi]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مبکنم که بچه بودم کلی مهمون اومد خونمون بعد که رفتن اومدم وسطه هال بلند گفتم اخیییییییییییییییییییییی رفتن یه فحشم دادم بعدش یهو دیدم که یکیشون هنو تو پذیرایی نشسته ...واااااااااااااااااااااااااااااااای..منو میگی

 

[|_sponge_|]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم 4 5 سالم بود یه بار تشنم بود آب دمه دست نبود...بعد یه لیوان برداشتم توش اتقد تف کردم تا نصفه پر شد...بعد خوردمش...تازه آخرش هم گفتم سلام بر حسین و یارانش

 

[sogand1374]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که من با این سنّم چپ ُ راست رُ خیلی مشکل تشخیص میدم :د

همیشه چند دقیقه قبلش فکر میکنم ببینم مداد ُ کودوم دستم میگیرم بعدش میفهمم اون سمت ِ راست عه...! ""

 

[آتوسا]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم بچه که بودم هر کی که ازم آب یا شربت میخواست یه قلپ ازش میخورم(جوری که نفهمه)بعد می بردم با احترام بهش میدادم:‏D

 

[lop ghermezi]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که یکی از دوستان اعتراف کرده بود که وقتی بچه بود مینشست پشت موتوره باباش و لب پایینشو میداد رو لب بالایی و دستاشو کج میکرد که همه فکر کنند این عقب موندس .....یعنی یه همچین آدمایی رو کره ی زمینه و ما نمیدونستیم!

 

[fitmal]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم 5 سالم ک خوب یعنی قبل دبستان زل میزدم به کلمه هامثلا روی تابلو و.. با دستم ادای نوشتن در میوردم ک ملت فک کنم نوشتن بلدم

 

[prosur]

پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم وقتی بچه بودم چون کسی نبود باهام بازی کنه میرفتم حیاط خونمون کلی مورچه جمع می کردم بعد براشون خونه می ساختم و توهم میزدم که مامانشونم بعضی هاشونو میبردم مینداختم تو وانی که براشون ساخته بودم درنتیجه چند تاشون همونجا خفه میشدن.
وقتی هم که میخواستم بهشون غذا بدم ، هی ممانعت می کردن در نهایت عصبانی میشدم و همشونو در یک حرکت له می کردم
بعد از پشیمانی همشونو تو باغچه ی خونمون دفن میکردم
روحشون شاد امیدوارم حلالم کنن