پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم که این من بودم که وقتی امتحان غیرمنتظرهی زیست روی روح و روانم تاثیر گذاشته بود؛از طبقهی دوّم مدرسه،کتاب شیمیم رو به حالت بشقاب پرنده از پنجره به بیرون پرتاب کردم و ساعت حدوداً یازده صبح،راست و مستقیم،خورد تو سر ناظممون و تنها کاری که کردم این بود که ناپدید شدم.
×آفرین بابا،آفرین.عجب نشونه گیریای :د حالا چرا زیستو پرت نکردی و شیمی رو پرت کردی؟ :))
+واقعاً برای خودم جای سوال بود :دی