اعتراف میکنم همین هفته پیش به تعداد زیادی پست که اتفاقا دوسشون داشتم دیس دادم تا پست خودم بیاد جزو پر امتیازا......اما به شکل کاملا ضایعی پستم نیومد...چون یادم اومد پستم مال دو هقته پیش بود!!!!!!!
اعتراف میکنم اولا که اومده بودم هی بچه ها میگفتن مطهری مطهری من فکر میکردم این نماینده مجلس رو میگن.....
فکر میکردم چه خفنن بچه ها.....بااون مثن صمیمی ن!!!!!!!!!!
6-7 سالم بود؛ بعد یه بار نمیدونم کجا شنیدم که وقتی مغز به اعضای بدن فرمان میده، اونا حرکت میکنن. (همین نورونها و اینا) منم که از این چیزا سر درنمیآوردم؛ فکر میکردم فرمانهای مغز همون حرفاییان که مثلا تو دلمون میگیم و اینا بعد مثلا دراز میکشیدم، تو ذهنم به خودم میگفتم بلند شو، بلند شو یا اگه میخواستم چیزی رو بردارم، تو ذهنم هی به دستم فرمان میدادم ولی جواب نمیداد تازه کلی هم حرصم درمیومد که چرا بهم دروغ گفتن
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم نمیدونستم یخ چه جوری درست میکنن.
فک میکردم همینجوری جا یخی رو میذارن بعدش خودش یخ میزنه یخ میده. بعدا که فهمیدم آبو میذارن تو فریز که یخ درست کنن.به مامانم گفتم تو هم خب آب رو بذار فریزر یخ بزنه!
اعتراف میکنم با این که فردا امتحان ریاضی داریم هنوز هیچی نخوندم و سه ساعت پیش به بهونه ی خستگی از درس خوندن زیاد رفتم نشستم پا تلویزینو و شبکه کودک و دو ساعت و نیم تمام کارتوناش رو یکی یکی با لذت دیدم
بعدشم یکم معمای شاه دیدم که فهمیدم مزخرف تر از این فیلم تو تاریخ ایران ساخته نشده
در کل خیلی هم خوش گذشت
الانم با جیغ جیغای مامانم راضی شدم بلند شم از پای تی وی
بزارین یه اعتراف دیگه م بکنم خالی شم!
وقتی نگاه میکردم تو لیست آنلاینای اخیر چن نفر بودن که اسمشون آبی بود ومن هیچ وقت فکر نکردم اینا داخلین آبی شدن!!!!!بلکه حسودی میکردم ودلم میخواست بدونم چه جوری اسمشونو آبی کردن؟
عاغا اعتراف میکنم امتحان ترم دوم زبان سال اول دبیرستان اول بیست و پنج نمرش رو از اطرافیان نوشتم بعد خودم رفتم سراغ برگه
آخیـــــــــش حس مکنم باری که رو شونه هام حس میکردم کمترشد
اعتراف میکنم :
بچه ک بودم،فک میکردم ی عده از تو تلویزیون خاموش مارو نگاه میکنن،بعد هر وقت از جلو تلویزیون خاموش رد میشدم خیلی اروم با لبخند و اینا رد میشدم،ک فک کنن چ بچه مودب و خوبیم))