اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم زمانی که شروع کتاب خوانی گتسبی بزرگ شد،منم دانلود کردم که مثلا بخونم.
الان:
به همین سوی چراغ قسم از همون روز فقط صفحه ی اول رو خوندم :|
اونجایی که میگه بابام بهم یه پند داده و...
اون پنده یادم مونده :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هنوزم وقتی کارتون نگا میکنم به جای غم انگیز یا نقطه اوج داستان ک میرسه من بغض میکنمو آروم اشک میریزم :-"
مثلا همون کارتونه ک توش ی رباط بود به اسمه بی مکس!از جایی ک فداکاری میکنه تا جایی ک میبینی تراششو پیش پسره گذاشته تا برش گردونه من گریه کردم
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که تا حالا هیچ اعترافی نکردم و هیچ وقت تو واقعیت هیچ اشتباهم رو به زبون نیاوردم
 
پاسخ : اعترافگاه !

عاقا من اعتراف میکنم کلا بیشتر از ده ثانیه نمیتونم عصبانی باشم ...
کلا دعوا اینا بشه ... وسطش من خندم میگیره بعد همه خندشون میگیره ... کلا عصبانیت برام خنده داره ... =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هر وقت سر جلسه ی امتحان(ترم)تقلب می کردم(البته با هماهنگی بودا!از خود طرف می پرسیدم :-")یا میرسوندم از این نمی ترسیدم که کسی منو ببینه.نه.ترسم از این بود که ناظم و معلمایی که مراقبن سر جلسه ببینن و به روی خودشون نیارن.بعدش برن به مامان و بابام بگن یا تو کارنامه نمرمو کم کنن

پ.ن:سر امتحان مطالعات دو روز پیش همه رفته بودن منو چند نفری مونده بودیم.(همه رو نوشته بودم داشتم چک میکردم! :|)من جلو میشینم.برگشتم ببینم کیا موندن دیدم هم کلاسیم چهارتا صندلی عقب تر از من نشسته.ناظمم جلوی من وایساده بود.همون لحظه برگشت که با یه نفر حرف بزنه.دوستم همون لحظه یکی از سوال هایی که ننوشته بود رو ازم پرسید.(کدوم جنگ بود که ضربه ی نهایی بر پیکر ساسانیان وارد شد؟)جواب بود نهاوند.اصلا امید نداشتم که بگم و دوستم بشنوه.خیلی آروم جوابو گفتم خدا رو شکر اونم فهمید.ناظم هم که... :-" :-" :-"
امید وارم ندیده باشه
به روی خودش چیزی نیاورد.ایشالا ندیده :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم هنوز فرق بین بانگ و حرف بزن رو نمی دونم.....
و فقط می تونم بگم تو حرف بزن لایک خورت بیشتره.....
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هروخ از دست یکی ک مثلا تو مدرسه اذیتم میکرد٬ناراحت و عصبی میشدم٬کل روزو فک میکردم ک چجوری تلافی کنم...چه فکراییم میکردم...اما روز بعد اصلن کاری ک میخواستم اونجوری انجام نمیشد:(
اعتراف میکنم ی روز جلوی شیشه ی یه مغازه داشتم شالمو درست میکردم- فک کردم تعطیله-یهو دیدم یکی از تو زل زده بهم...منم واس این ک ضایع نشم با پررویی گفتم چیه؟ نگاه دارههه؟؟؟!!
و با گفتن یه ایش محل حادثه رو ب سرعت ترک کردم!!!! بدبخت پسره فک کنم تا دو ساعت تو هنگ بود!!!:))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی ازکسی ناراحت میشم ، چیزی نمیگم ولی تلافی شو سرش درمیارم .

خاطره :د : یبارم از مدیر مدرسمون ناراحت بودیم رفتیم تو سایت آموزش پرورش برای مطالب کامنتای کاف دار با اسم وفامیلش گذاشتیم :-" .
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي كنم يه زماني لايك انقد برام مهم بود به يكي دو نفر شايد گفتم كه چرا بهم ديس دادي!
البته معتقد بودم ديس داده چون حواسش نبوده دستش خورده وگرنه مي خواسته لايك كنه =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم همیشه تو کوله ی مدرسم یه بسته قرص مسهل و یه بسته دیازپام نگه میدارم برای روز مبادا!!!! :)) :)) :))
اعتراف میکنم قبلنم از این کارای خبیثانه کردم!!!!:)) :))
دوباره اعتراف میکنم دارم نقشه میکشم واسه یکی....!!!! :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

بچه که بودم اول دوم ابتدایی؛از یه جا شنیده بودم که تخم مرغ اگه جاش گرم باشه جوجه میشه.بعد رفتم یه تخم مررغ از بخچالمون کش رفتم :)) چند لایه پارچه و پتو روش کشیدم گذاشتمش تو کمدم که جوجه بشه.خیلی احساس شاخ بودن میکردم بعد هرچند روز میرفتم سر میزدم :)) ولی هرچی انتظار کشیدم اون تخم مرغ برا من جوجه نشد که نشد :-<
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم از پریروز -که برای اولین بار از این مایع دستشویی فومی ها گرفتم- به بهانه های مختلف هر 10 دقیقه یه بار میرم دستم رو میشورم :D نصف بطری( بهش چی میگن؟ بطری؟قوطی؟جعبه؟) تموم شده :D

اعتراف می کنم از ساعت 4 تا همین الان عینکم به شدت کثیف بود و از تنبلی و گ... زیاد تمیزش نکردم تا آخر سردرد گرفتم
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هر وقت خواستم جدی با یکی برخورد کنم تا حساب کار دستش بیاد خودم زودتر خندم گرفته :D :D :D
و همچنین اعتراف میکنم همیشه یادم میره با یکی قهر کردم :-" :-" :-"
یه همچین بشر گلی استم B-) B-) B-) B-)
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم
رفتم برای خواهر یکی از دوستام از این لُپ لُپ بزرگ ها بگیرم شد ۲۰۰۰۰ تومن بعد با خودم گفتم کوفتش بشه من بچه بودم واسم کادو از این اسمارتیز ها یه لوله(لوله؟بسته؟ چی بهش میگن؟) میگرفتن تازه اونم باید با کلی دختر دایی و پسر فلانی و ... شریک می شدم؛ هیچی دیگه خودم رو راضی کردم که لُپ لُپ برای خودم باشه و یه دونه از اون عروسک کوچولو هایی قبلا داشتم رو براش ببرم!
پ.ن:این چیه توش گذاشتید آخه CD کارتون مولان برای عهد بوقه که!! اون عروسکه هم چشش گویا مشکل داره، شکلاته هم فندقاش تلخ بود! :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم ی بار ی سوتی خیلی بددددددد سر کلاس فیزیک دادم
داشتم سوال میپرسیدم بجای "نیرو" یه چیز دیگه گفتم :|
حرف اولشو عوض کنین
بله :|
چنان سکوتی فضا رو فراگرفت که خودم فمیدم باید گم شم بیرون!
 
پاسخ : «Harry potter»

اعتراف میکنم تو عنفوان کودکی که هری پاتر میخوندم همه ورد هاشو مینوشتم و حفظ میکردم!
بعد ی چوب بر میداشتم تمرینشون میکردم! X_X
خیلیم مشتاق بودم که وقتی میگم اکسپکتو پاترونووم! ببینم سپر مدافعم چه شکلیه! :-" X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم خودمم ب بعضی از حرفهایی ک میزنم اعتقاد ندارم...
و خب...فک کنم اعتراف بزرگ یه!!! مگه نه؟؟؟ :D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم،بچه که بودم،فکر میکردم اینایی که ته ریش دارن،واقعا پوست صورتشون سیاه شده :-" :D
فرق ریش و سیبیل هم که بماند:-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هر وقت شبا موقع خواب به خودم میگم من صبح زود بیدار میشم فلان درسو میخونم...آنچنان تو خواب و رویا فرو میرم ک صبحش باید با چک و لقد(لگد-لغد!!) بیدارم کنن...!!!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم هیچی به اندازه چایی دبیرا رو دزدین تو مدرسه تقلب کردنایی که چشم تو چشم مراقب مربوطه انجام میشد بهم نچسپیده ان تاحالا...
 
Back
بالا