اعتراف میکنم از صبح داشتم دنبال کتاب مدیریت خانواده میگشتم و هنوز پیداش نکردم و کتاب پارسال پریسا دستمه
اصلا نمیدونم چرا استرس لعنتی نمیاد سراغم و با فراغ بال دارم با نت خونه ی دایی اینام فیلم دانلود میکنم و تازه قراره ساعت 5 حرکت کنیم به سمت شهر و میدونم باید قبل مدرسه دوش بگیرم و اصلا نمیدونم
گونی مدرسمو کجا گذاشتم و اگه پیداش کنم اتو میخواد و احتمالا به خاطر همینا نمیرسم بخونم و با اینحال نمیرم سراغ اون کتاب لعنتی
و نزدیک 30 ساعته نخوابیدم و میدونم الان برم سراغ کتاب میرم تو کما یا برزخ ولی اگه ولم کنن میتونم یه کله تا ساعت 8 که امتحان شروع میشه فیلم ببینم
الان اعتراف میکنم ارزوم اینه همین امتحان اول کرونا بگیرم بمیرم هم من راحت شم هم این حس رقابت احمقانه ی ادمایی که یه موقعی جونشون رو برام میدادن و الان اسم کتابشونو و معلمشونو هم نمیدن کم بشه