اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اعتراف می کنم وقتی راهنمایی بودم شفیعی کدکنی رو می خوندم cod,codany.
مدیونین فکر کنین هنوز نمی‌دونم چیه:/
 
اعتراف میکنم هروقت که خیره شدم به پنجره و مامانم میاد میپرسه به چی فک میکنی و میخندم و سکوت میکنم،درواقع فکرم درگیر المپیاد کارن و موهای زینب و خواهر ارمغان و صدای بهار و همسر موازی و دانش آموزای پرنیان و ازین دست موضوعاته ولی مامانم چیز دیگه ای برداشت میکنه :))
 
اعتراف میکنم وقتی مامانم صدام میکنه همیشه قبل از رفتن پیشش یه بسم الله میگم که یه گندی نزده باشم :))
 
اعتراف میکنم از عربی حالم بهم میخوره و تا الان فقط بخاطر نمره عربی خوندم
 
اعتراف میکنم هیچ وقت عاشقش نبودم و فقط و فقط بخاطر موقعیتش دوست داشتم بهش نزدیک شم:-"
پ.ن:زود قضاوت نکنید!من فقط دوست داشتم باهم صمیمی باشیم؛همین!
حتی وقتی گفت من بنا به فلان دلایل نمیتونم باهات ازدواج کنم
منم خیلی شیک گفتم:خب منم نمیخوام باتو ازدواج کنم!!:)):-"
 
=D> =)) اعتراف میکنم تا قبل ا اینکه با @armaghannn صمیمی بشم حین تلفظ اسمش تحت تاثیر نام کاربریش میگفتم ارمغاننننننننننننننننن
 
اعتراف میکنم نام کاربریم رو برا این گذاشتم armaghannn با سه عدد n چون گفتم ممکنه armaghan بوده باشع تو سایت
 
اعتراف میکنم از مدرسه و تمام دوستام متنفر شدم و هیچچچچ کدومشون رو نمیخوام ببینم در نتیجه امتحان نهاییا برام کابوسه:/
پ.ن:چه آدم ناشناسی شدم برای خودم.کی فکر میکرد من بتونم این همه خشم و نفرت بتونم با خودم حمل کنم:/
 
اعتراف میکنم گاهی اوقات به کتک زدن تا سر حد مرگ و کشتن یکی از نزدیکترین افراد زندگیم فکر میکنم( :::::
اعتراف میکنم یکساله نشانه های افسردگی رو تو خودم میبینم و هیچکس اهمیت نمیده (:
 
اعتراف میکنم از صبح داشتم دنبال کتاب مدیریت خانواده میگشتم و هنوز پیداش نکردم و کتاب پارسال پریسا دستمه
اصلا نمیدونم چرا استرس لعنتی نمیاد سراغم و با فراغ بال دارم با نت خونه ی دایی اینام فیلم دانلود میکنم و تازه قراره ساعت 5 حرکت کنیم به سمت شهر و میدونم باید قبل مدرسه دوش بگیرم و اصلا نمیدونم
گونی مدرسمو کجا گذاشتم و اگه پیداش کنم اتو میخواد و احتمالا به خاطر همینا نمیرسم بخونم و با اینحال نمیرم سراغ اون کتاب لعنتی
و نزدیک 30 ساعته نخوابیدم و میدونم الان برم سراغ کتاب میرم تو کما یا برزخ ولی اگه ولم کنن میتونم یه کله تا ساعت 8 که امتحان شروع میشه فیلم ببینم
الان اعتراف میکنم ارزوم اینه همین امتحان اول کرونا بگیرم بمیرم هم من راحت شم هم این حس رقابت احمقانه ی ادمایی که یه موقعی جونشون رو برام میدادن و الان اسم کتابشونو و معلمشونو هم نمیدن کم بشه
 
اعتراف میکنم
همیشه اولین نفر تو کلاسم که میگم استاد چرا ریکورد نمیکنین و خودمم طی این دوسال حتی یه بارم فیلم ضبط شده ندیدم
مریضی که فقط جسمی نیست=")
 
اعتراف میکنم میرم جواباتون به ناشناستون میخونم و میخندم و حرص میخورم و عصبی میشم و...
درحالی که اصن جواب حرفای من نیست:)
 
اعتراف میکنم اینکه سعی دارم همه چی رو خیلی سخت تر از چیزی که هست نشون بدم از ترسمه...
 
Back
بالا