اعتراف میکنم با این که مامانم دندون پزشک اطفاله و هزار ابزارو دارو برا خر کردن داره ، بازم مثل سگ از دندون پزشکی میترسم ، ینی به حدی که هر روز ۲ بار مسواک میزنم و نخ میکشم!
وقتی که 4ساله بودم ، دوست داشتم که یه خواهر داشه باشم . هر چی خواهش التماس مامان و بابام میکردم که یه خواهر میخوام گوش نمیکردن !
یه روز رفتم گفتم اصن بگید چه جوری بچه دار میشید ؟! بعد اینام گفتن میشینیم هی دعا میکنیم !!! خدا بهمون بچه میده !!!
اعتراف میکنم که تا مدت ها هر شب کلی به درگاه خدا خواهش و دعا میکردم که من جای مامان و بابام دعا میکنم یه بچه بهشون بده !!!
بعد اینا بچه دار شدن ! اعتراف میکنم که تا کلی وقت فکر میکردم واقعا با دعا کردن ملت بچه دار میشن :-[
آقا حرف دندون شد
اعتراف میکنم ی دندون شیریامو ک نمی افتاد ب زور رفتم کشیدم :-[
تازه دندون پزشکه گفت باید برق اطفال :-[
بعد پزشک اطفاله میخواست بکشه میگفت خجالت نمیکشی
تازه اعتراف میکنم حسم میگه بازم دندون شیری دارم :-[
بیش از این خجالت ندین :-[
اعتراف میکنم love you like a love song خب؟
اون قسمته ک میگه ریپیت پیت پیت پیت خب؟
من میگفتم بیب بیب بیب بیب :-[
توسط حمید شجاعی تو بانگ ملیکا فمیدم :-[
اعتراف می کنم هنوز نمی تونم ماه های سال رو از آخر به اول بگم!
اعتراف می کنم دیشب دماغمو با آلومنیوم ساندیچ بریدم.آخه با کله رفتم تو ساندویچ دماغم داغون شد
اعتراف میکنم دست چپ و راستمو تشخیص نمیدم
بد هر موقع میخوام تو آژانس آدرس بدم درگیرم و از قبل یه عالمه فک میکنم
یه بارم ناغافل راننده هه پرسید دس چپ یا راس اشتبا گفتم
ضایع شدم رف