اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که درحق یکی ازدوستام یه نامردیه بزرگ کردم اماتقصیرخودش بودچون وقتی که تصمیم به اون کارگرفته خیلی ازش ناراحت بودم
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که داشتم آخرین پستها رو میخوندم بعد صندلی داغ رتبه برترها رو دیدم.نوشته بود امیرعطا (فینگلیش)خوندم آرمیتا!یعنی برم خودکشی کنم...تازه کلی هم شاد که یه دختر تو ریاضی رتبه برتر شده...
پ.ن:تا وقتی نرفتم تو تاپیک هم نفهمیدم X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم که وقتی بچه بودم رفتم ماشین برقی سوار شم ی دور که تموم شد کلمو کردم زیره فرمون سری بعدی ها که اومدن کلمو اوردم بالا ;D با ی بلیط 2 بار رفتم :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف کیکنم وقتی حرص میخورم ناخن می جوم عین بچه ها ;D X_X :-[ :-"
به نقل از Mahsa.Z :
اعتراف میکنم که داشتم آخرین پستها رو میخوندم بعد صندلی داغ رتبه برترها رو دیدم.نوشته بود امیرعطا (فینگلیش)خوندم آرمیتا!یعنی برم خودکشی کنم...تازه کلی هم شاد که یه دختر تو ریاضی رتبه برتر شده...
پ.ن:تا وقتی نرفتم تو تاپیک هم نفهمیدم X_X
بابا من خودم تاپیک رو زدم. بعد کلی رفت وآمد :-" اومدم تو تاپیک میگم آرمیتا رو کی دعوت کرده این جا :-" ;D X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم سال اول دبستان از رو پشت سریم سر املا تقلب کردم و "به" رو "ب"با کسره نوشتم بعدشم کلی دعوا شدم X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یه مدت تو مدرسه معروف بودم به:"دَم باریکی"! ;D آخه همیشه تو کیفم یه دَم باریک داشتم و اهتمام زیادی در کشف کاربردهای جدید برای این ابزار بسیار کاربردی داشتم ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مي كنم كه براي يه مدت طولاني اتحاد مُزدَوَج رو مي خوندم اتحاد مزدووووووووووووووووج! ;D
اعتراف مي كنم فكر مي كردم دو نوع قرآن داريم: قرآن كريم و قرآن مجيد
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم...بچه که بودم جوجه هامو می انداختم تو اب ...بعد مامانم می گفت برشون دار..منم می گفتم بذار یا شنا یاد بگیرن یا بمیرن... :)) =)).... X_X X_X
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم اون يا مهدي ادركني! رو ك اينور اونور هست تا همين چن وخ پيش ميخوندم (ya mahdi adar koni) :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم خیلی ساده لوحم و خیلی زود به یکی اعتماد میکنم :-<و همینطور تا پارسال نَوَسان رو میخوندم نوسان :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی ابتدایی بودم ماهی قرمز عید که میرد واسش فاتحه می خوندم
اعتراف میکنم ابتدایی بودم جوجه م مرده بود من تا 2 هفته هر روز میرفتم از زیر خاک باغچه در می آوردمش نازش میکردم
اعتراف میکنم همه مداد فشاری های داداشمو میدزدیم ازش بعد خرابش میکردم به روی خودمم نمیاوردم که کار منه
اعتراف میکنم هویج رو با نمک میخوردم
 
پاسخ : اعترافگاه !

به نقل از $0Ha :
اعتراف میکنم وقتی ابتدایی بودم ماهی قرمز عید که میرد واسش فاتحه می خوندم
این که خوبه!
اعتراف میکنم ماهیِ عیدمون که هفته پیش مرد ( :()، از صُب تا شب گریه کردم و بعدش یه مراسم تدفین براش برگزار کردیم؛ تا دیروزم هنوز لباس مشکی تنم بود!!! :-" تازه میخواستم براش نماز شب اول قبر ـَم بخونم که با تمسخر دیگران مواجه شد و بی خیالش شدم! 8-|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف ميكنم تو بانگا هر وقت كاراكتراي ي اسمايليرو بلد نيسم! ;Dميرم از يه جايي كپي پيست ميكنم كاركترارو بعد كامنت ميدم! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم اومدم اینجا یه چیزی رو اعتراف کنم پشیمون شدم! :|
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم تا دبستان فک میکردم پیامبر اکرم زنه ;)) ;))بعد فک میکردم این اکرم میشه مامان حضرت مخمد ;D(سمپاد حق منه ;D ;D)
اعتراف میکنم تاقبل ازدواج داداشم تا میرفت حموم میرفتم همه اس ام اساشو به دوست دخترش که زن الانش باشه میخوندم ;))
اعتراف میکنم من تا 2دبستان فرق دختر پسر نمیدونستم ;))
اعتراف میکنم..............نمیشه بگم 8-} ;D
اعتراف میکنم من عاااااااااااااااااشق شدم اما نمیدونم چجوری باید بهش بگم ;D ;D ;D
اعتراف میکنم 4بار(شایدم بیشتر ;D) مامان بابامو پیچوندم تا با اکیپ بریم بیرون صفاااااا ;D ;D
حالا فعلا بسه ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

ي کانال تو ماهواره بود من همه برنامه هاشو دنبال ميکردم بعد بابام پاکش کرد!
اعتراف ميکنم فرکانسشو از خونه يکي حفظ کردم و هر وقت بابام نبود سرچ ميکردمش و تا بابام ميومد پاک ميکردم :-"

+اعتراف ميکنم وقتي ميخوام از خيابون رد بشم دو طرف رو نگاه ميکنم!(ي عادت)

+اعتراف ميکنم تا ديروز فک ميکردم کاسه همون بشقابه!
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم پستای یه نفر رو تک به تک یه مدت می خوندم !دونفر رو حتی . حتی آخرین زمان کاربریشونو می دونستم .50 بار هم در روز به پروفایلشون سر میزدم :-" ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم که یه دفعه بچه بودم مامانم توی آشپزخونه ماهی پخته بودبعدبه زوریه تیکه گذاشت دهنم منم یه خورده جویدمش بعدش تفش کردم توی سطل آشغال اه بدم میومدازماهی
 
Back
بالا