پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم بعضی شب ها که خونه ی مادربزرگم میخوابیدم مادر بزرگم شب ها به من آب نمیداد میگفت جاتو خیس میکنی
منم میگفتم مامانی مامانی
من دوس دارم توی اب با نی فوت کنم بعد بخوابم بنده خدا یه کاسه اب و نی می اورد
منم تا تهش میخوردم تو تاریکی
البته هر از چندگاهی هم فوت میکردم
بعدش صبح.......