اعترافگاه!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم تو یه انجمن به طرف 100 تا لایک دادم. ازم پرسید چرا انقدر لایک دادی؟

من:«ممم :-"چیزه.آخه می دونی :-?چی بود؟؟؟؟؟؟ :-? راستشو بگم آواتارت باحال بود.»

طرف دو ماه آواتارشو تغییر نداد
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم مامانو باباها میرن اینقدر دعا میکنن تا خدا بهشون یه بچه بده، بعدش خدا بچه رو میاره دم پنجره مامانه میره ازش میگیره میذاره تو شکمش!!! ;D ;D :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم همیشه فکر میکردم خدا هر وقت دلش بخواد بچه هارو تو شکم ماماناشون میزاره...! ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم دفعه اولی که اومده بودم اینجا فک میکردم باید از مدیرای کل واسه ایجاد تاپیک اجازه بگیرم ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم همیشه فکر می کرد آبرو عابرو نوشته می شه و هنوزم که هنوزه گاهی اوقات تو املا اشتباه می نویسم ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یکبار که کوچیک بودم، قوطی قطره بینی بابامو خالی کردم، جاش آب و صابون ریختم
نصف شب وقتی فهمیدم که چه غلطی کردم که صدای داد بابام که قطره بینی رو ریخته بود تو بینیش و خوب کشیده بودش بالا، خونه رو لرزوند
آخی...
خب آخه... تقصیر من چیه؟؟؟!:-(
 
پاسخ : اعترافگاه !

من بچه بودم این چای "دوغزال" رو میخوندم دوغ زال!!! ;D

یه بارم رفتم کافی نت، تحقیقو دراوردم تموم شد، دیس کانکت کردم، کل سیستمشون ریخت بهم، ریست شد، تحقیق منم پرید!
گف چیکارش کردی گفتم هیچی، هیچی...
دوباره نشستم تحقیقو دراوردم باز دیس کانکت کردم :))
(یه چن بار این عمل تکرار شد!)
اومد گفت دقیقا چه کار میکنی
گفتم هیچی ، تحقیقو که سرچ کردم، سیو، پنجره رو میبندم، و دی سی!!!

ینی اینجوری بود طرف ~X(

:))
خب تقصیر من چیه ، خونه همیشه همین جوری بود! اون روزم کامپیوترم خراب شد وگرنه عمرا گذرم به کافی نت نمی افتاد!!!

کل مشتریاش خندیدن بهم #-o
:|
 
پاسخ : اعترافگاه !

من اعتراف ميكنم كه تا ديروز فكر ميكردم كه نسترنگار يه نفره نه دو تا دوقلو :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم خوراکی هایی که دوست داشتمو از تو آشپزخونه برمیداشتم و تو اتاقم قایم میکردم که بعدا تنهایی بخورمشون
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم یکیو دوست دارم ولی به خودش نگفتمو همش هم دارم حالشو میگیرم.....
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم این کیکی که موقع تولد هر کس تو صفحه مشخصاتش میاد رو تا چند ماه پیش نمیدونستم چیه ، فک میکردم خود کاربرا عکس میزارن اون جا 8-^ بعد هی من کد عکس میذاشتم تو فیلد تاریخ تولد بعد هی نمیومد ((:
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف مى كنم تازه فهميدم اونى كه ميگن علامه دهر ـــه نه علامه ده...! :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

+ اعتراف می کنم...
هر وخ میرم حموم گیج میشم نمی دونم باید چیکار کنم... :-"
 
پاسخ : اعترافگاه !

ریختن چسب در کفش دبیر وقتی برای نماز رفته بود.....
 
پاسخ : اعترافگاه !

عاقا کلاه قرمزي رو ک ديده بوديد ديگه؟!
اونجاهاش ک فاميل دور ب ببعي ميگفت "سيت داون" خب؟!
اعتراف ميکنم فک ميکردم ميگه "سير داغ"
بعد هر کي بهم ميگفت ميگه سيت داون بهش ميگفتم:
ببين ببعيا از سير داغ بدشون مياد بخاطر همين هر موقع بهش ميگن سير داغ ساکت ميشه :-"
بعد کلي آدم آبروشون بخاطر استدلال هاي جانانه ي من رفته :))
 
پاسخ : اعترافگاه !

ي آهنگيو ب داداشم گفتم ك خودم با دوستام تو مدرسه خوندم و ظبط كرديم بعد اونم باور كرد 8-}! بهشم گفتم ب مامان بابا نگيا عصباني ميشن! :-$
حالا همون آهنگو تو ماشين پلي كرديم برداشته ب مامان و بابا ميگ اينو پريا خونده ها ! 8-}ميخندن ! =))ميگ راس ميگم با دوستاش با هم خوندن داداش دوستشم ريميكسش كرده آهنگو :-s X-(!مامان و بابا همچنان در حال خنده!
من:پرهام چرا چرت ميگي؟ :-" X-(
داداشم: :-/ :-L
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف می کنم تا کلاس اول راهنمایی شبا وقتی میخواستم برم دستشویی مامانمو بیدار میکردم که بیاد دم در دستشویی چون میترسیدم تنها برم =)) =)) =)) =)) =)) =)) ;D ;D ;D ;D ;D
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم سال پیش کلاسمون فکر کنم رکورد می اورد تو شلوغی گفته بودن هر30 نفرتونو باهم اخراج میکنیم منم مثلا مبصرشون بودم! =))
 
پاسخ : اعترافگاه !

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم
زیر یک سالگی:همسایه مون صدای گریمو میشنید از بس گریه میکردم به مادرم میگفت بیام کمک نمیتونیم خودمون شب بخوابیم 8-} 8-}
خودم روز ها می خوابیدم
وقتی تونستم راه برم:تیکه کلامم بود تیکه تیکه
40گلدون خونه ی مادربزرگ 20 ظرف 4 تا رادیو 1 تلویزیون و.......شکوندم
عموم از دست من سه سال کم مشهد میومد با خانواده چون تو اون سن دختر عمو هام رو از روی علاقه میزدم ;D ;D
همیشه در انظار عمومی لخت بودم
یه روز که با مامان و مادربزرگم رفته بودیم حرم تو بخش بانوان کلا لخت کردم خودمو وسط نماز جماعت الیته تا یه حدی :-[ :-[
همه از دستم فراری بودن
مادربزرگم میگه تا حالا تو عمرم بچه به شری تو ندیدم
خلاصه پدر و مادر خیلی زحمت کشیدن تا منو بزرگ کردن
ولی الان هرکی منو ببینه میگه تو چه اروم شدی بچگی ها خیلی شیطون بودی
و..........
 
Back
بالا